فرانسوی‌ها خودشان سردمدار تکفیرند!

پس از حواشی جشنواره کن، برنامه «سینما ملت» شبکه چهار سیما به این جشنواره پرداخت. داوود مرادیان مجری این برنامه و دکتر مجید شاه‌حسینی کارشناس رسانه پیرامون فرانسه، کن و تاریخ اروپا صحبت کردند.

 

به گزارش خبرگزاری شبستان و به نقل از برنامه «سینما ملت»، نظر به جریانات اخیر در جشنواره کن ۲۰۲۲ و حواشی ضد ملی آن، این برنامه شبکه چهار سیما به تبیین چگونگی روند برگزاری این جشنواره و موضوعات اخیر آن اختصاص یافت.

این برنامه با اجرای داوود مرادیان ، مستند ساز و با حضور آقای دکتر مجید شاه حسینی؛ کارشناس حوزه سینما که سال هاست با نگرش پژوهشی به تربیت «انسان رسانه» پرداخته و در سال های مدیریت حوزه سینما در جشنواره های بین المللی حضور فعال داشته است ، رویکردی نقادانه و پژوهشگرانه به جوایز امسال جشنواره کن داشت.

دکتر شاه حسینی با طرح کردن چهار کلیدواژه مهم به تببین اتفاقات امسال این جشنواره پرداختند:

 

*کلید واژه اول: فرانسه و تکفیر
تفکر تکفیری را غرب به عنوان مدلی از اسلام‌گرایی بنیادی می‌داند که به زعم ایشان در فقدان قدرت تحمل رقیب، اتفاق افتاده است. در حالیکه در طول تاریخ سده‌های میانی، باب تکفیر در غرب توسط پاپ اوربانوس دوم (به لاتین: Urbanus II) در شهر کلرمون فرانسه گشوده شد.

در پی بحران‌ها و مشکلات عدیده جهان مسیحیت در همایش کلرمون فتوایی صادر شد جهت دستیابی به مدفن و محل تولد حضرت مسیح در بیت‌المقدس. این فتوا با چاشنی تطهیر گناهان مسیحیان در کشتن مسلمین به عنوان تسخیرکنندگان اورشلیم صورت گرفت و موجبات درگرفتن جنگ‌های صلیبی به مدت ۲۰۰ سال را فراهم آورد.

در طول جنگ‌‌های صلیبی ، توسط متعصب‌ترین رزمندگان صلیبی که سپاه تکفیری بودند، ارتکاب جنایات فراوانی در شهرهای مسلمین صورت گرفت. در واقع هولوکاست واقعی و فاجعه انسانی آنجا شکل می‌گیرد و در طول ۷ دوره به اوج خود می‌رسد. میلیون‌ها انسان در جنگ و قحطی ناشی از آن کشته می‌شوند و حمله به قسطنطنیه نماد این بحران انسانی است.

بنابراین کسانی به جهان اسلام تهمت تکفیری می‌زنند که خودشان سردمدار تکفیر هستند. این حقیقت حتی در بازتاب‌های هنری اروپاییان نمود می‌کند به‌طوری که در تابلوهای به‌جا مانده از آن دوران ، جهنمی از خشونت و انقطاع نسل به تصویر کشیده شده.

نگاه تکفیری در اوایل قرن ۲۰، در جنگ جهانی اول نیز ادامه یافت.

فیلم «خشم و هیاهو» ساخته مستندساز فرانسوی نمونه خوبی ست که غرور و افتخار  جنگ‌های صلیبی و در پی آن تقدیس مسیحیت حتی در المان‌های جنگ را به تصویر می‌کشد. در واقع پاپ در جریان جنگ اول جهانی ، دشمنان مسیح را تکفیر می‌کند و اجازه جنگ بر ضد آن‌ها به هر وسیله و هر قیمتی را می‌دهد.

همین نگاه تا جنگ اکراین در اوضاع کنونی گسترده شده است. حقوق بشر، تحمل رقیب، نگاه به حقوق زنان و … همه مختص دوران سرخوشی است و با شروع جنگ رنگ می‌بازد.

 

*کلید واژه دوم: فرانسه و قاتلین زنجیره‌ای

نمونه‌های بسیار زیادی از مدل بیمار روانی تا پلیس خدوم وجود دارد که در آن قاتلین زنجیره‌ای با سبوعانه‌ترین اعمال در پی ارضا روحیات روان‌پریش خود بوده‌اند.

به‌طور نمونه بررسی شخصیت پلیش قاتل زنجیره‌ای در فرانسه که ۳۵ سال تحت عنوان پلیس خدوم به انجام جنایات خود مشغول بوده است ، قابل بررسی است. او پس از گذشت ۳۵ سال جنایت بار، درست زمانی که برای کشف این ماجرای هولناک آزمایش DNA  از نیروهای پلیس صورت می‌پذیرد؛ خودکشی می‌کند. نشریات زیادی مانند یورونیوز و BBC به این ماجرا پرداخته‌اند.

واقعیت آن است که این جنایات حاصل نگاه ماتریالیستی انسان مدرن غربی است که در جهان امروز به کشف رازهای جهان نائل آمده و از آنجایی که خداوند مختص جهان رازآلود بوده، اکنون نیازی به خدا را در زندگی روزمره خود احساس نمیکند.

در این بین ارائه نظریات جبرگرایانه توسط سه شبه فیلسوف ، باب جدیدی را برای انسان مدرن بی‌خدا می‌گشاید. کارل ماکس (جبر در خلقت)، زیگموند فروید (جبر در مناسبات اجتماعی و روانی)، چارلز داروین (جبر در نظام درونی و زیستی)

با این تفکر به نوعی اجبار انسان به خوی وحشی‌گری توجیه می‌شود . این امر در سایر کشورها نیز مانند بلژیک، هلند، انگلستان و … با لگدمال کردن هویت و کرامت انسان‌های تحت استعمار خود در جهت ساخت هویت‌های جعلی انجام شده است و این ممالک متکبرانه اقدام به ساحتن باغ وحش های انسانی نموده اند. در واقع برده‌داری و مستعمره‌داری نمونه هایی از همین نگاه افراطی ست.

نکته بسیار مهم این است که در حقیقت همه نهضت‌های حقوق بشری و دفاع از محیط زیست، تاوان و پاسخی به معاصی انسان‌ غربی خصوصا در قرن ۱۹ است که کشتار طبیعت و بومیان و مبارزه با آزادیخواهان را به‌صورت ددمنشانه در کارنامه خود دارد.

قاتل زنجیره‌ای مجبور است در نظام روانی و تطاول‌های درونی انتقام بگیرد و هرکس در سرنوشت او موثر بوده باید کشته شود.

این موضوع به ژانرهای سینمایی تبدیل شده است. به‌صورتی که مازوخیزم (خودآزاری) در پس عقده‌های درونی خود را در پرده سینما در قالب قاتل زنجیره‌ای نمایان می‌سازد .چون در فیلم است که عقوبت قاتل زنجیره‌ای انجام می‌شود .نمونه فیلم‌های (سون، ژیواگو، کلکسیون استخوان، استخوان‌های دوست‌داشتنی و …) از این دست به شمار میروند.

نکته قابل توجه اینکه در تمام این فیلم‌ها هرگز ضعف دستگاه امنیتی رو نمی‌شود و پلیس همیشه یک پله عقب است و البته تطهیر می‌شود!

حال با توجه به فراوانی این پدیده در غرب، نمایش یک مورد نادر از قتل زنجیره‌ای در ایران و ارتقای آن به یک فیلم برگزیده بدون شک، شائبه سیاسی بودن و جریان سازی بر علیه کشورمان را بیش از پیش آشکار می‌سازد. این رفتار جشنواره کن یک دستور از بالاست چون اصولا سیاست‌های اصلی جشنواره کن توسط وزارت فرهنگ فرانسه تبیین می‌شود و این مجال بازتاب‌دهنده سیاست‌های کلان دولت فرانسه است.

بوی جنگ که در اروپا می‌پیچد رو به پروپاگاندا می‌آورند. این در حالی است که کف خیابان‌های فرانسه محل اعتراضات مدنی مستمر از جمله  تضییع حقوق مهاجرین، توهین به ادیان و … است.

فرانسویان به این نکته نیاز دارند تا با نمایش سیاه‌نمایی در ایران، آفریقا، شرق دور و … القا نمایند انسان فرانسوی در راس هرم تمدنی جهان قرار دارد و چه سعادتمند است که در جهان سوم زندگی نمیکند.

البته پدیده نمایش سیاه‌نمایی مختص به ایران نیست خاطرم هست در جریان نمایش یک فیلم فیلیپی در جشنواره کن سال ۲۰۰۷ ، کشتار زنان به صورت وحشتناکی توسط پلیس فلیپین به نمایش درآمد ، این فیلم به صورت بی‌نظیر مورد تشویق قرار گرفت.

 

*کلید واژه سوم: فرانسه و زنان خیابانی
در جشنواره کن به فیلمی توجه نشان داده شده که موضوع زنان خیابانی و کشتار آن‌ها با نیت مجعول دینی دستمایه قرار گرفته است. در حالی که در اسلام بر پاکدامنی و کریمه بودن زن صحّه گذاشته می‌شود.

اما به راستی خود فرانسه چه کارنامه‌ای در مورد زنان خیابانی دارد؟

بررسی تاریخ فرانسه پس از جنگ جهانی دوم نشان می‌دهد که مرز خیانت و قهرمانی در این کشور خیلی باریک است. در حالیکه در عهدنامه ورسای فرانسه به عنوان پیروز جنگ جهانی اول رفتار به شدت تحقیرآمیزی با آلمان‌ها داشت با این حال ۲۰ سال پس از آن در جنگ جهانی دوم  مستعمره آلمان شد. مارشال پتن؛ قهرمان دیروز فرانسه در پی تشکیل دولت تحت قیومیت آلمان به خائن امروز مبدل گردید.

شمار زیادی از مردم تحت‌امر و زنان بی‌سرپرستی بودند که باید ۵ سال تحت سیطره این نظام زندگی می‌کردند.

پس از رفتن آلمان ها و سیطره ارتش فرانسه به این سرزمین رفتار و نگرش به این زنان اینگونه رقم خورد که همه خائن هستند و نه تنها تن‌فروشند بلکه وطن‌فروش قلمداد می‌شوند و مستحق سبوعانه‌ترین برخوردها به عنوان جنایت‌کاران جنگی هستند.

حک شدن صلیب شکسته بر روی صورت و پیشانی، سنگسار، کشته شدن در فجیع‌ترین وضع بیش از ۲۰ هزار زن گزارش شده است و حتی کمپ‌هایی که بعدها توسط آمریکایی‌ها به عنوان نجات‌بخش برای ایشان تشکیل می‌شود، کاری از پیش نمی‌برند.

جالب توجه آن‌که تاکنون هیچ فیلمی از این ماجرا ساخته نشده و هیچگاه نمایش دا‌ده نخواهد شد!

اما با این حال پس از ۱۱ سپتامبر واژه «مسلمان شرمنده» تسری پیدا می‌کند. در این میان ایرانیان شرمنده در فرصت‌های مختلف این جشنواره باید از این فرانسوی‌ها که تاریخی اینچنینی دارند عذرخواهی کنند و با سیاه‌نمایی تعارضات و کاستی‌های کشورمان مورد تشویق و تحسین قرار گیرند!

به نوعی فرانسه که در قضیه برجام، مقصر اصلی در به ثمر نرسیدن آن است، مامن آزادی برای هنرمندان معرفی می‌شود و‌ به نوعی نمایش فیلم‌های ضدایرانی درخواست پناهندگی برای عوامل فیلم تلقی می‌شود. در واقع کن آخرین رویای غرب است.

 

*کلید واژه چهارم: فرانسه و تحمل
بررسی این نکته حائز اهمیت است که آیا فرانسه دارای آزادی به معنای واقعی آن است؟ آیا باورهای دیگر ملت‌ها به آداب و آیین خود را برمی‌تابد؟ و به‌‌راستی نسبت قانون فرانسه و حجاب چیست؟

در حالی که در فرانسه رشد جمعیت منفی است و مهاجران در این کشور رشد جمعیتی دارند ؛ چنانچه حجاب یکی از مستعمرات بخواهد تسری پیدا کند به نظر الگوی زیستی آن‌ها را هدف قرار داده است و فرانسوی‌ها این گرایشات را تحمل نمی‌کنند.

در حالی‌که حجاب به یک مُد جذاب حتی در بین غیرمسلمانان تبدیل می‌شود فرانسوی ها حتی ظاهر متفاوت را هم تحمل نمی‌کنند.

به نوعی فرهنگ «تحمل» یک شوخی است و در حقیقت آن‌را تهدید می‌دانند. (تهدید هویتی) چراکه معتقدند این پوشش فطری نیست پوشش اسلامی است.

در فرهنگ فرانسوی‌ها کسانی که ارزش‌های آنان را تکریم و فرهنگ خود را تحقیر و تقبیح کنند، مورد تشویق قرار می‌گیرند.

مثال شهید مروه شربینی (شهید حجاب) نماد بارزی از این ماجرا است.

در جمع‌بندی موضوعات مطروحه به نقاط قابل تاملی دست می‌یابیم.

– سینما رسانه است و رسانه بودن آن در اولویت آن است.

– جشنواره کن با ایجاد فضای آئینی گویی انسان را از معبدی بیرون می‌آورد و به او هویت تازه‌ای می‌بخشد.

– جشنواره کن با تعریف سینمای غربی، نوعی والایش هنری ایجاد می‌کند. چنان که میگوید معیار سینما اینجاست حتی در مواردی که جعل فرم اتفاق می‌افتد؛ این‌ها مهندسی شده است.

در واقع سینمای غرب، مخاطب خود را هیپنوتیزم می‌کند و ترکیب جعلی از اطلاعات و تفریحات به او تزریق می‌کند.

قطعا با شناخت دقیق خاستگاه اندیشه‌های حاکم بر این فضا و انجام پژوهش‌های کارآمد توسط فعالین دانشگاه و حوزه سینما به این نکته پی می‌بریم که چرا در جشنواره کن فیلمی با درجه کیفی نازل و دارای نگرش تکفیری به اثر برگزیده تبدیل می‌شود.

قطعا نباید باور کنیم که در این شرایط به ارزش‌های صرفا سینمایی در کن پرداخته شده .در این میان ساده‌انگاری‌های مدیریتی را نیز نباید نادیده بگیریم. چه بسا در انتهای این پژوهش ها مانند «اریش ماریا رمارک» آلمانی متوجه شویم که در غرب خبری نیست.

کد خبر 1181624

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha