به گزارش خبرگزاری شبستان، به مناسبت ایام محرم در این نوبت چهار رمان «سقای آب وادب»، «آفتاب در حجاب »،«پدر،عشق و پسر»، « از دیار حبیب» معرفی می شود.
سقای آب و ادب
سقای آب و ادب، اثری است متفاوت از سید مهدی شجاعی؛ رمان و روایتی از زندگی حضرت عباس(ع)، که بعد از سالها، اندک اندک جامه خلق پوشیده و در ظرف کتاب تقدیم مخاطبان شده است.
رمان به یقین متفاوت است با آثاری از همین قلم، هم از حیث فرم و هم از حیث نوع نگاه محتوایی.
اثر شامل ده فصل است: عباسِ علی. عباسِ امالبنین. عباسِ عباس. عباسِ سکینه. عباسِ مواسات. عباسِ زینب. عباسِ ادب. عباسِ حسین. عباسِ فرشتگان. عباسِ فاطمه.
در هر فصل رفت و برگشت روایی متعدد و متنوعی دیده میشود و در حرکتی سیال، راویان جای به هم میدهند و شکستها به سرعت خوانش میافزاید و زوایایی جدید از مفهوم را روشن میکند. اما آنچه این کتاب را از حیث محتوا با دیگر آثار شجاعی متمایز میکند، بیشتر در فصل عباسِ فرشتگان به چشم میآید. در سایر فصول نویسنده دقیق و کامل بر اساس مستندات تاریخی، به روایت زندگی حضرت عباس(ع) میپردازد؛ اما در فصل نهم، شجاعی شیوهای جدید را پیش میگیرد، روایتی متفاوت با مضامینی که بیشتر استحسان اوست، مفاهیمی جدید و نگاهی نو به شخصیت حضرت عباس بن علی(ع).
آفتاب در حجاب
آفتاب در حجاب روایتی است از زندگی حضرت زینب. از کودکی تا عاشورا تا اسارت و تا وفات. اثری که ماندگاریش از حال پیداست. رمانی که به پشتوانه تحقیقات دقیق و عالمانه تاریخی و روایی، به همه زوایای پنهان و آشکار زندگی و رفتار و درونیات حضرت زینب پرداخته است. شجاعی زبان روایتش را توی مخاطب انتخاب کرده، راوی دانای کلی است نامحدود که در تمام روایت حضرت زینب را مخاطب قرار داده و روایتش را پیش میبرد. فرمی که در ادبیات داستانی ایران نمونهاش کمتر دیده شده. داستان از کابوس حضرت زینب در کودکی آغاز میشود: چشمهای اشکآلودت را به پیامبر دوختی، لب برچیدی و گفتی:«خواب دیدم، خواب پریشان دیدم. دیدم که طوفان به پا شده است، طوفانی که دنیا را تیره و تار کرده است. طوفانی که مرا و همه چیز را به این سو و آن سو پرت میکند، طوفانی که چشم به بنیان هستی دارد. ناگهان در آن وانفسا چشم من به درختی کهنسال افتاد و دلم به سویش پرکشید…» داستان از این کابوس که گواه رحلت پیامبر است و شهادت مادر و پدر و… آغاز میشود و در انتهای کتاب باز به همین خواب پریشان می رسیم: «تعبیر شد خواب کودکیهای من پیامبر! و من اکنون با یک دنیا مصیبت و غربت تنها ماندهام…»
پدر، عشق و پسر
کتاب پدر، عشق و پسر اثری دیگر از سید مهدی شجاعی است که در آن فرازهایی از زندگی حضرت علیاکبر بن الحسین علیهما السلام به تصویر کشیده میشود. وقایع از زاویهی اول شخص و از زبان اسب آن حضرت «عقاب» روایت میشود و مخاطب راوی در داستان، لیلی بنت ابیمرّه مادر گرامی حضرت علیاکبر (ع) است. فصول کتاب با عنوان «مجلس» نامگذاری شده و داستان متشکل از ده است که در هر مجلس، عقاب با زبانی عاطفی و دلنشین، صحنهای از زندگی حضرت علیاکبر(ع) را روایت میکند و مجالس پایانی، به شهادت حضرتش در کربلا اختصاص دارد. گفتنی است که هر برش از زندگی حضرت که در مجالس دهگانه نمایانده میشود، در انتهای هر مجلس به گونهای به واقعهی کربلا مربوط و منتسب میشود و بدین ترتیب، تمام مجالس رنگ عاشورایی خود را حفظ میکند. داستان از چگونگی رسیدن عقاب به حضرت علیاکبر شروع میشود و مجلس دوم تصویری از ولادت آن حضرت ارائه میدهد. مجالس بعدی به ماجراهای پیشنهاد امان از سوی سپاه عمر سعد به حضرت، سقایت ایشان برای اهل خیام قبل از حضرت عباس، صحنههای پوشاندن لباس رزم و راهی کردنشان به میدان توسط امام و … در انتهای کتاب، منابعی که نکات تاریخی از آنها استخراج و در متن داستان پرورانده شده، آمده است. در این کتاب میخوانیم: عجیب بود رابطه میان این پدر و پسر. من گمان نمیکنم در تمام عالم، میان یک پدر و پسر، این همه تعلق، این همه عشق، این همه انس و این همه ارادت حاکم باشد. من همیشه مبهوت این رابطهام. گاهی احساس میکردم که رابطهی حسین با علیاکبر فقط رابطهی یک پدر و پسر نیست؛ رابطهی یک باغبان با زیباترین گل آفرینش است، رابطهی عاشق و معشوق است، رابطهی دو انیس و همدل جداییناپذیر است. احساس میکردم رابطهی علیاکبر با حسین، فقط رابطهی یک پسر با پدر نیست؛ رابطهی ماموم و امام است، رابطهی مرید و مراد است، رابطهی عاشق و معشوق است، رابطهی محبّ و محبوب است و اگر کفر نبود میگفتم رابطهی عابد و معبود است.
از دیار حبیب
از دیار حبیب، رمانی است کوتاه که گوشه هایی از زندگی حبیب بن مظاهر یار سالخورده ی حضرت سیدالشهدا(ع) را به تصویر می کشد؛ البته قسمت اعظم آن، به شهادت حبیب در کربلا اختصاص دارد و وصف عشق و شیدایی او به امام زمانش. داستان از زاویه دید دانای کل روایت می شود و به ده بخش تقسیم شده است. داستان از جایی آغاز می شود که حبیب بن مظاهر و میثم تمّار در ملاقاتی، مقابل چشم عده ای از مردم، هر یک از عاقبت کار آن دیگری و چگونگی شهادتش خبر می دهند و از هم جدا می شوند و … در این کتاب می خوانیم: جان در قفس تن حبیب، بی تابی می کند. حبیب، به حال خود نیست. انگار رخت پیری را کنده است، در چشمه ی عشق، وضوی ارادت گرفته است و یکباره جوان شده است. جوانی که خویش را به تمامی از یاد برده است و لجام دل به دست عشق سپرده است. هیچ کس حبیب را تا کنون به این حال ندیده است، گاهی آن می کشد، گاهی نگاهی به خیام حرم می اندازد، گاهی به افق چشم می دوزد، گاهی خود را در نگاه معشوق گم می کند، گاهی می گرید و گاهی می خندد.
هم اکنون چاپ بیست و سوم سقای آب و ادب با تیراژ قبلی109000 نسخه ، چاپ سی پنجم آفتاب در حجاب با تیتراژ قبلی 185000 نسخه ، چاپ پنجاه و سوم پدر، عشق و پسر با تیراژ قبلی 357000 نسخه و چاپ بیستم از دیار حبیب با تیراژ قبلی 106000 نسخه از سوی انتشارات کتاب نیستان در دسترس علاقه مندان است.
نظر شما