به گزارش خبرگزاری شبستان، آهنگ «شِکِسِ روزگار» تازهترین اثرِ میدیا فرجنژاد در قالب پروژه «تار و تاریخ» است. این آهنگ را میدیا فرجنژاد آهنگسازی کرده و تارِ آن را نواخته است. آوازِ این قطعه را وحید موسوی خوانده است.
موسوی همان خوانندهای است که در برنامهی «عصر جدید» چهره شد. او وقتی میخواست در «عصر جدید» برنامه خود را اجرا کند، خودش را لولهکِش معرفی کرد. سادگیِ رفتار، گرمیِ صدا و صدای پُراحساسِ وحید موسوی موجب شد که مخاطبان بسیاری با اجرای او ارتباط بگیرند.
شعرِ آهنگِ «شِکِسِ روزگار» را مسلم غفاری سروده است. میکس و مسترینگ این اثر را احمد میرمعصومی و کارگردانی و تدوین این اثر را مرتضی حاجمحمدی انجام داده است. «شِکِسِ روزگار» در کاروانسرایِ متروکهای در منطقهی چِمِشکِ لرستان ضبط شده است.
میدیا فرجنژاد درباره این قطعه نوشته است:
لرستان زیباست! بی نظیر و بکر...
مردمش با طبیعت چنان دوست شدهاند که انگار آن دشتها و کوهها و کوهپایهها بخشی از هویتشان است. سخت کوشند و مهربان، غیورند و دلرحم و شریف.
لرستان زیباست! اما محروم...
این محرومیت را در تک تک شهرهای استان میشود حس کرد و دید. همین محرومیت در بخش میراث فرهنگی و اماکن تاریخی به وضوح قابل مشاهده است.
به شدت غمگینم از آنچه به سر تاریخ و میراث فرهنگی استان آمده و «تار و تاریخ» طی چند هفته این مظلومیت را روایت خواهد کرد!
در پنجاه کیلومتری جنوب خرم آباد، در شهرستان زیبای پلدختر، کاروانسرایی در منطقه چِمِشک واقع شده که قدمتش به دوره صفوی بازمیگردد. بنایی با دوازده اتاق و سه حیاط بزرگ و منحصر به فرد.
بنایی بی نظیر، بدون نظارت، بدون نگاهداری و کاملا رها شده... انواع و اقسام اشیاء و اجسام مربوط و نامربوط را روی زمین و در اتاقهایش میشد دید.
فکرم این بود که چه کلامی باید موسیقی شود تا روایت این کم توجهی باشد، که به واسطه ذوق و سلیقه وحید موسوی با شعری از مسلم غفاری آشنا شدم و الحق عین حقیقت بود.
دِ بالا دَسِ لامردو هِنایِ نی و هویی نی / چی خو خویی، ده رو رویی، ده ناله مشکدوی نی»
چُوِ وآ مال و بار اوما، غُصه چی بَلگِ دار اُوما
خبری ناگوار همراه با آمدنِ ایل آمد، غصه مانند برگ درخت سرازیر شد
زمین زیرش بیا وآ روی، شِکِسِ روزگار اُما
زمین زیر و رو شد و روزگار دیگر کارش تمام است
ایلِ بَلینِ تَکَنه شِمِرتِ باد پاییزی
طایفهی بلوطها مورد هجومِ تازیانههای بادِ سرد شمالی قرار گرفتهاند
میتُکیه جایِ بارو خی دِ چَشِ آسمو زی زی
به جای باران از چشم آسمان خون میبارد
دِ بالا دَسِ لامَردو هناییِ نِ و هُوِ نِ
در بالادستی که بزرگان مینشتند دیگر مردِ بزرگ نیست
چوی خاو خاوِ دَ روو رووِ دَ ناله مَشکِ دُوِ نِ
مثل خواب و خیال شده است؛ دیگر صدای مَشک و دوغ نمیآید
مِنی خُوِ خیالِ بی دِ ویرِ روزگارو رَت
گویا روزهای خوب مثل خواب و خیال از یادِ روزگار رفته است
شیری جُو وآ جومِ دِرّدَه دِ زیرِ وَشتِ بآرو رَت
شیریجو(معشوق) با پیراهنِ پارهپاره در زیرِ باران شدید، رفت
چُوِ وآ مال و بار اوما، غُصه چی بَلگِ دار اوما
خبری ناگوار همراه با آمدنِ ایل آمد، غصه مانند برگ درخت سرازیر شد
زمین زیرش بیا وآ روی، شِکِسِ روزگار اُما
زمین زیر و رو شد و روزگار دیگر کارش تمام است
نظر شما