به گزارش خبرگزاری شبستان _ گیلان،
تابستان سال ۶۴ بود و بهبهه نبرد بی امان رزمندگان اسلام و نیروهای رژیم بعث، ابراهیمی که از هزاران فرسنگ آنطرفتر از خاکریزهای دشمن پا به جبهههای جنگ گذاشته بود جوانی ۱۹، ۲۰ ساله گیلانی که هنوز به قول خانواده حاجی نشده بود و فکرش را هم نمیکرد روزی با چشمها و دستهای بسته همراه با خیل اسرای ایرانی پا در خاک عراق بگذارد و دو سال بعدش با همان چشمبند، پاها و دستهای گرفتار در غل و زنجیر، کربلای امام حسین(ع) را زیارت کند.
*بوی پیراهن یوسف
اینها چند خطی از خاطرات پرفراز و نشیب ابراهیم پورابراهیمی آزاده سرافراز میهن اسلامیمان است، ابراهیمی که تعریف میکند و میگوید: وقتی اسرای ایرانی را با غل و زنجیر به کربلا آوردند بچهها فقط گریه میکردند، نگذاشتند زیارت کنیم، موقعی که داشتند ما را بر میگرداندند یک لحظه نشستم و با دستهای زنجیر شدهام مشتی از خاک کربلا را برداشتم؛ خاکی که ابراهیم تا زمان آزادیاش از زندانهای دشمن بعثی همراه خود داشت و وقتی به میهن برگشت برای مادر چشم به راهش تحفه آورد و تقریبا از همان روزها بود که لقب حاجی را به او دادند حاجیای که به حج نرفته بود و با چشمهایش حتی نتوانسته بود ضریح امام حسین(ع) را ببیند.
* شیفتهای که با قلبی بیتاب خود را به اجتماع میلیونی اربعینیها میرساند
تا اربعین حسینی این طواف میلیونی در کربلای معلی چیزی نمانده است، جوش و خروشی عجیب در سراسر کشور و در مرزها به پاست، مینا کرم بجاری از همان دسته از شیفتگانی است که به پاس خون شهدای اسلام، به پاس سالها رنج و مرارت ابراهیمها و به برکت خون شهدا و ررزمندگان مدافع حرم توانست برای اولین بار در سال ۹۷ خود را به اجتماع میلیونی اربعینیها برساند.
او میگوید: برای این سفر سراسر عشق و دلدادگی مدیون خون تک تک شهدا، رزمندگان و ایثارگرانی هستم که راه کربلا را برایمان باز کردند در حالیکه آرزو داشتند حتی یکبار هم که شده به زیارت آقا امام حسین(ع) بروند و این همان رمزو راز و فلسفه ۱۰۰ قدمی است که در کربلا به نیابت از شهدا برداشت.
* امان از دل زینب ندایی که سراسر وجودم را فرا گرفت
« مینا کرم بجاری » در حال حاضر معاون کمیته فرهنگی و آموزشی بانوان ستاد اربعین استان گیلان و اولاتر از آن از جمله شیفتگان آقا اباعبدالله الحسین(ع) و اسرای دشت کربلاست، او درباره خاطرات خود از اولین حضورش در راهپیمایی اربعین میگوید: اولین سفرم در سال ۹۷ بود. به جهت از دست دادن عزیزترین فرد خانوادهام، وقتی خبر فوتش را به من دادند فقط یک جمله گفتم و تنها جمله" امان از دل زینب" سراسر وجودم را فرا گرفت، آن لحظه واقعا تنها بودن حضرت زینب(س) را حس کردم، این جمله بارها و بارها به گوشم خورده بود اما تا آن زمان در عمق جانم آنچنان احساسش نکرده بودم. حسی در وجودم میگفت تنها چیزی که میتواند به من صبر و استقامت بدهد تا با غم از دست دادن عزیزم کنار بیایم همراه شدن با قافله عاشقی و گوش سپردن به نالههای شیوا و شجاعانه حضرت زینب(س) است.
وی ادامه می دهد؛ بعد از گذشت سه ماه از آن واقعه تلخ در زندگیم، وقتی بحث پیادهروی اربعین مطرح شد احساس کردم تنها چیزی که میتواند مرا آرام کرده صبر و استقامت به من بدهد شرکت در این پیادهروی است، بنابرایم رفتم و ثبت نام کردم و همراه با موکب فاطمه الزهرا(س) رشت رهسپار شدیم. تا آن روز تجربه سفر تنهایی را نداشتم، بار اول که در مسیر پیادهروی اربعین آن جمعیت زیاد را دیدم و فکر کردم که چگونه باید از میان آنها عبور کرد و به راه ادامه داد وحشت کردم اما رفته رفته ازدحام جمعیت برایم شیرین شد.
* از کعبه تا کربلا، حس و حالی وصف نشدنی
مینا حتی تا قبل از این سفر به سفر حج تمتع هم رفته بود اما وقتی از او درباره حسش سؤال میکنیم او حس و حالش را در پیادهروی اربعین وصف نشدنی ذکر میکند.
این دلداده قافله عاشقی از قدرت وحدت و انسجام شیعیان به واسطه اربعین سخن گفت و تعریف کرد که چگونه وقتی سوغات مشهد امام رضا(ع) را به شیعیان عراقی داده بودند بر دل میزبانانشان نشسته بود.
* پیاده روی که صاحب داشت، موعد سجده شکر فرا میرسد
برای اولین بار که با زائران همراه شدم به چشم دیدم که پیادهروی اربعین صاحب داشت، مینا ادامه میدهد و میگوید؛ آن روز چشمها داعشیها را میدید اما دل و قلب آنها را باور نداشت، زیرا این اجتماع صاحب داشت و توأمان درس شجاعت، دلدادگی و عشق در آن تدریس میشد.
یادم میآید در سفر حج تمتع به ما گفتند چشمایتان را ببندید تا یکدفعه با کعبه روبهرو شوید، نمیخواهم قیاس کنم نه، اما وقتی در راهپیمایی اربعین همراه با هزاران زائر دیگر به عمود آخر رسیدیم و چشمم به حرم و گنبد آقا امام حسین(ع) خورد دیگر سر از پا نمیشناختم، همانجا سجده شکر به جا آوردم که به من توان داد تا بتوانم تا آخرین عمود پیش بروم.
آری سفر کربلا سفری است که شاید مشقتها و سختیهای زیادی داشته باشد اما وقتی انتظار به سر میرسد و چشمها به نور گنبد سرخ روشن، عاشق پیاده به یکباره از اسارت تن و جان فارغ میشود و دیگر سر از پای نمیشناسد.
اکنون پس از گذشت چندین سال از آن سفر عجیب و پرشور مثال پایان پیادهروی زینب و در غیبت باور نکردنی رقیه، پیام مینا کرم بجاری پس از اولین حضورش در راهپیمایی میلیونی اربعین همچنان همان است؛ قدر این تجمع و اجتماع عظیم را بدانیم، پیادهروی که دشمنان را مبهوت و اتحاد و همدلی را در دل نه فقط شیعیان بلکه در تمام مسلمانان و دلدادگان حسینی زنده کرده است.
نظر شما