به گزارش گروه معارف خبرگزاری شبستان؛ جلسه سی و ششم درس اخلاقِ آیت الله کمیلی خراسانی پیرامون شرح کتاب گرانقدر آداب نماز امام خمینی با حضور شاگردان و علاقمندان به معارف الهی برگزار شد. آیت الله کمیلی در ادامه سلسله جلسات اخلاقی در شرح و توضیح آداب معنوی نماز درباره مراتب اخلاص گفت: مرتبه اول، تصفیه اعمال عبادی قلبی یا قالبی از ریاکاری، رضای مخلوق و جلب قلوب مردم است. مرتبه دوم، عبادت و پرستش خدا به منظور مقاصد دنیوی است. البته این مقاصد دنیوی همانند مرتبه اول از نظر مشرک و مخل بودن به آن درجۀ ریاء فقهی نیست که عبادت را باطل کند. مثلاً آقا، نماز شب میخواند تا رزق و روزیاش بیشتر شود؛ یا نماز اول ماه را میخواند و صدقاتی میدهد تا از آفات، بلیات، امراض و مسائلی از این دست محفوظ بماند. مرتبه دوم اخلاص از مرتبه اول بهتر است اما باز هم درون آن، شرک خفی وجود دارد.
این استاد اخلاق درباره مرتبه سوم اخلاص گفت: مرتبه سوم انجام عمل به منظور کسب جنت و بهشت است. چنین عبادتی طبق فرمایش حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، عبادت تاجرانه و به قصد گرفتن مزد است.
وی درباره مرتبه چهارم اخلاص گفت: بعضی از افراد علی الخصوص عامه مردم که بویی از راه سیر و سلوک نبردهاند به قشر ظاهری شریعت و عبادتها اکتفا میکنند؛ لذا ممکن است نیت آنها در عبادات، خوف از عذاب باشد. چنین عبادتی طبق فرمایش حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، عبادت بردگان است که از خوفِ مولای خود خدمت میکنند.
وی افزود: سید بن طاووس فقیه و عارفِ سدۀ هفتم هجری میگوید: اگر نیت عبادی شخص، دخول به جنت و محفوظ ماندن از جهنم باشد چنین عبادتی از نظر فقهی باطل است چون در آن شرک است. لذا اگر نمازی به این نیت خوانده شود آن نماز اصلاً درست نیست. ولی برای بعضی از بندگان خدا میسور نیست که وارد مسائل سلوکی شوند و نیت خود را خالص و مجاهدت با نفس کنند.
استاد کمیلی گفت: مرتبه پنجم اخلاص، رسیدن به مقاصد علویِ روحی است. این یک مرتبه از اخلاص است اما مراتب دیگری نیز بعد این مرتبه وجود دارد که از آن بالاتر است. ولی آیا برای کسی که وارد راه سیر و سلوک میشود، استاد میگیرد، تعبد میکند و اربعینیات، اذکار، اوراد، مراقبات و محاسبات دارد این مسئله تحقق مییابد و برایش میسور است که به او گفته شود اصلاً مقاصد علویِ سلوکی و روحی را در نظر نگیرد؟ نمیتوان به سالک مبتدی که هنوز راه نرفته و به آن مراتب نرسیده و متوجه چیزی نیست گفت: مقصودت از سلوک، نباید رسیدن به مقاصد علوی یا مقامات معنوی برتری باشد بلکه باید عبادتت یک عبادت عشقی، الهی و حبی باشد. این مطلب را به فردی میتوان گفت که چهار مرتبه قبلی را گذرانده و وارد مرتبه پنجم شده است. ولی هرچه هست طبق فرمایش حضرت علی (علیهالسلام) چنین عبادتی یک عبادت تاجرانه است یعنی مزد میخواهد.
وی خاطرشان کرد: ممکن است مقصود یک نفر از انجام عبادت و بندگی خدا دست یافتن به امور آخرتی نظیر بهشت، حورالعین، قصور و طعامهای بهشتی باشد و مقصود فرد دیگر، رسیدن به مقامات معنوی، کرامتها، طی الارض، انوار، رفع حجب ظلمانی و نورانی در همین دنیا باشد. یعنی در نفسِ چنین سالکی هنوز طلب وجود دارد. طلب، وجود خواسته یا خواستههایی در نفس است. فرد استاد میگیرد و برنامههایی مانند نماز شب، بیداری، مجاهدت، سکوت، کم خوابی، کم خوری و کم گویی را اجرا میکند ولی در عوض از خدا میخواهد فلان مطلب را به او بدهد. این تجارت با خداست فقط کیفیت آن متفاوت است.
این استاد اخلاق و حوزه گفت: در مرتبه ششم، پرستش، خداشناسی و تعامل فرد با خدا از خوفِ عدم وصال به حضرت حق و خوف عدم رسیدن به مقاصد عرفانی عالی است. این هم عبادت عبید است. آن یکی خوف از جهنم بود و این خوف نرسیدن به وصال خداست. یعنی مقصود فرد از خواندن نماز و گرفتن روزه ماه مبارک رمضان و تعامل با خدا این است یک وقت از چشم خدا نیفتد. این مورد هم یک نوع خوف، ترس و عبادت عبید است و یک عبادت عشقی نیست. چون هنوز فرد به آن مرحله از عشق و محبت خدا نرسیده که این موارد برایش چیزی نباشد و فقط خود خدا را بخواهد و از عالم نفس و خواستهها بیرون آمده باشد. چنین فردی هنوز گرفتار نفس است.
وی افزود: در انسان نفس اماره، نفس لوامه، نفس ملکوتیه و نفس قدسیه وجود دارد که نفس مطمئنۀ کلیۀ الهیه از همه بالاتر بوده و در کلام حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نیز به آن اشاره شده است.
استاد عرفان گفت: مرتبه هفتم، وصول به جنت اللقاء است. فرد برای وصول به چنین مقامی، شبها بیدار میشود؛ ناله میکند؛ اشک میریزد؛ و عبادت میکند. البته لازمه سلوک برخی، همین نیات و برنامههایی است که توضیح داده شد. چون هنوز به مراتب بالاتر نرفتهاند و آن فهم و ادراک معرفتی بالا برای آنها حاصل نشده است. اگر مطالب دبیرستان و دانشگاه به یک فرد دبستانی گفته شود آن را نمیفهمد؛ لذا استادی که در حال تربیت چنین فردی است باید خیلی صبور باشد تا به تدریج بالا بیاید و فهمش بیشتر شود. تا وقتیکه فرد به مراتب بالاتر نرفته قادر به فهم این مطالب نیست لذا معذور است. باید به خود بگوید مراتب بالاتری وجود دارد که هنوز آنها را نچشیده و ادراک نکرده اما باید صبر کند تا به آنها برسد.
وی افزود: خواستهای که در آن رسیدن به جنت اللقاء است باز هم یک عبادت تاجرانه بوده چون خواستۀ خودِ سالک است. باید فنای تام در مراتب بالاتر حاصل شود که لازمه آن، گذشتن از همه چیز در باطن است نه در ظاهر. چون انسان در ظاهر بذل مال میکند و همه را هم از جانب خدا میبیند ولی باطن را باید به نحوی پاک نمود که در آن خواستهای بجز او نباشد؛ و این مشروط به آن مراتب عالیۀ فناء قبل از بقاء است.
این فقیه عارف گفت: مرتبۀ هشتم خوف از فراق خدا است. اگر این مطلب عاملی باشد تا انسان آن را مطلوب و مقصود خویش قرار دهد باز هم عبادت عبید میشود؛ چون ترس و خوف در آن است. البته ممکن است این لازمه سلوک عدهای باشد. اما چرا خوف از فراق یک حاجب و حجابی میشود؟! چرا این عبادت یک عبادت برتر نیست؟ باباطاهر میفرماید:
یکی درد و یکی درمان پسندد ***یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران *** پسندم آنچه را جانان پسندد
فقط اهل ذوق، معرفت و عشق متوجه صحبتهای بنده و حضرت امام راحل (رض) میشوند.
استاد حوزه علمیه گفت: مرتبه نهم رؤیت نتیجه سلوک و رؤیت استحقاق مثوبتهاست که باز هم یک حجاب است.
وی درباره مرتبه آخر اخلاص گفت: مرتبه دهم، استکثارِ خشنودی و شادی وصال است. استکثار یعنی آن را خیلی بزرگ دیدن؛ این شادی و خشنودی هم از عوارضاتِ خود سالک است. باید از همۀ آنها عبور کرد و منتظر شد چه خبری از آنجا میشود. باید تمام این مراحل را گذراند تا به او رسید. وقتی به خودش رسیدی باید ببینی این درخت خرما چه خرمایی را پایین میاندازد؟ فقط منتظر آن هستی و دیگر از خودت بیرون آمدهای. از دوئیت بیرون آمدهای. در حدیث آمده است: «الَّلهُمَّ ارِنِی الْاشیاءَ کَماهِیَ»؛ این زمانی است که همه چیز «او» نورانیِ توحیدی شود نه «او» تجسمی! بعضی اشتباه میکنند. بارها گفتهام که مقصود، آن جنبۀ اشراقیِ نورانی این مسائل است؛ نه اینکه یک وحدت الوجود تجسمی برای خود درست کنیم. البته در این خصوص مطالب بسیار است اما به همین مقدار بسنده میشود.
این فقیه عارف در بخش دوم سخنان خود در شرح موعظهای از امام راحل (رض) گفت: «ای مشرکِ مدّعی توحید و ای ابلیسِ در صورت آدمزاده، تو این ارث را از شیطان لعین بردی که خود را متصرّف میبیند و فریاد لاَُغْوِیَنَّهُمْ میزند. آن بدبخت و شقیّ در حجابهای شرک و خودبینی است؛ و آنان که عالم و خود را مستقل دانند نه مستظلّ و متصرّف دانند نه مملوک، از شیطنت ابلیس ارث بردهاند.»؛ یکی موجودات جهان را مستقل از خدا میبیند و میگوید یکی خدا و یکی این جهان و یکی من، زید، عمر و بکر. یعنی تکثر وجود میبیند. بسیار روشن است که این استقلالِ در اعتقاد نسبت به آن مؤثر فی الوجود، یک شرک است. اما یک نفر هم تمام این وجودات ظاهری را سایهای از خدا میبیند و مؤثر حقیقی را او میبیند. مستظل از ظل به معنای سایه است. حضرت امام(رض) میفرماید: یک وقت مستقل فکر نکنید بلکه مستظل فکر کنید. یک وقت متصرف فکر نکنید بلکه خود را مملوک فرض کنید. متصرف یعنی من کسی هستم و در اشیاء تصرف میکنم. بعضی از اساتید منحرف عرفانهای کاذب از این مسائل بسیار دارند. ولی شخصی که بنده خدا و مملوک است و مالکیت را از آنِ او میداند، دیگر تصرفی در این جهان از خودش نمیبیند. چنین شخصی اگر گرفتار مکاشفات و کرامات شود، دست تضرع، ناله و گریه به سوی خدا بلند میکند تا آنها را از او بگیرد و میگوید من آنها را نمیخواهم و فقط خودت را میخواهم. بعضی خود را به هر دری میزنند تا به علوم غریبه، تصرفات و کراماتی برسند؛ تنبه و پیشگویی و آیندهنگری کنند؛ اما تمام آنها شرک و یک نوع بتپرستی است و هیچ کدام در راه توحید نیست.
وی افزود: سپس حضرت امام راحل (رض) میفرماید: « از خواب گران برآی، و به قلب خود برسان آیات شریفۀ کتاب الهی و صحیفۀ نورانی ربوبی را. این آیات با عظمت برای بیدار کردن من و تو فرو فرستاده شده، و ما جمیع حظوظ خود را منحصر به تجوید و صورت آن کردیم و از معارف آن غفلت ورزیدیم تا شیطان بر ما حکومت کرد و حکمفرما شد و در تحت سلطۀ شیطان واقع شدیم.»
استاد کمیلی سپس به قرائت و شرح فرازی از دعای شانزدهم صحیفه سجادیه با موضوع طلب غفران و محو سیئات پرداخت و گفت: «یَا إِلَهِي! لَوْ بَكَيْتُ إِلَيْكَ حَتَّى تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَيْنَيَّ، وَ انْتَحَبْتُ حَتَّى يَنْقَطِعَ صَوْتِي»؛ ای خدای من، اگر به درگاهت آنقدر زاری کنم که پلک چشمانم بر هم افتد و کور شوم، و چندان به گریه و ناله صدا بلند کنم که صدایم قطع شود. این چه فهم، معرفت، ایمان و قرب الهی است که امام معصوم (علیهالسلام) را وادار میکند تا در مناجات با خدا از چنین کلماتی استفاده کند؟ یک عده از علما در کتابهای خود نوشتهاند این ادعیه و استغفار برای این بوده تا به شیعیان نشان دهند اگر یک وقت مرتکب گناه کبیره شدند و خواستند توبه و استغفار کنند چگونه با خدا حرف بزنند؛ اما بنده نمیتوانم این مطلب را قبول کنم.
«وَ قُمْتُ لَكَ حَتَّى تَتَنَشَّرَ قَدَمَايَ»؛ و چندان به پیشگاهت برای عبادت، نماز و دعا بر پای ایستم که پاهایم ورم کند. «وَ رَكَعْتُ لَكَ حَتَّى يَنْخَلِعَ صُلْبِي»؛ الله اکبر! میفرماید: آنقدر به کرات و مرات برایت رکوع کنم یا بعضی رکوعها را آنقدر طولانی نمایم که استخوانهای پشتم از هم بپاشد. «وَ سَجَدْتُ لَكَ حَتَّى تَتَفَقَّأَ حَدَقَتَايَ»؛ و آنقدر سجدهام را برایت طولانی کنم تا چشمهایم از کاسه بیرون بیاید. «وَ أَكَلْتُ تُرَابَ الْأَرْضِ طُولَ عُمُرِي»؛ و در همه عمرم خاک زمین را بخورم. «وَ شَرِبْتُ مَاءَ الرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِي»؛ مَاءَ الرَّمَادِ، آبِ خاکستر است. خاکستری که داخل آن آب است. و تا زندهام آب آلوده به خاکستر بنوشم و اینگونه به خود ریاضت بدهم. «وَ ذَكَرْتُكَ فِي خِلَالِ ذَلِكَ حَتَّى يَكِلَّ لِسَانِي»؛ و در اثنای این احوال چندان تو را با ادعیه، اذکار، اوراد و دل یاد کنم که زبانم از کار بماند و لال شوم. «ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِي إِلَى آفَاقِ السَّمَاءِ اسْتِحْيَاءً مِنْك»؛ آنگاه از روی شرمساری به خاطر حیایی که از تو در دلم هست چشم به آفاق آسمان باز نکنم. «مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِكَ مَحْوَ سَيِّئَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ سَيِّئَاتِي»؛ اگر با تمام برنامههایی که گفته شد به درگاهت ناله کنم این باعث نمیشود تا از تو بخواهم یکی از گناهانم را ببخشی. باید قبل از ارتکاب گناه، گناه نکرد. و اگر گناهی از من صادر شد، و قصد توبه کردم و تمام آن کارهایی را که گفتم انجام دادم باز هم استحقاق آن را ندارم که از تو بخواهم یکی از گناهانم را ببخشی. استحقاق یعنی حقی به گردن تو ندارم که بگویم با این همه تضرع و نالهای که به درگاهت کردم تو باید من را ببخشی. البته خدا خیلی بزرگ است ولی بنده باید اینگونه باشد. ببینید حضرت در بندگی و عبودیت خدا چگونه است که اینطور با خدا مناجات میکند. این از شدت معرفت است. وقتی انسان وارد راه خدا و این مراتب معرفت شود آن را خواهد فهمید. ما قدر خدا را نمیدانیم. ارزش، بزرگی، عظمت و سلطنت خدا را آنطوری که هست درک نکرده و در وجود خود پیاده نکردهایم؛ لذا وقتی حضرت اینطور با خدا صحبت میکند به نظر ما خیلی عجیب میآید.
وی در خاتمه گفت: ان شاء الله از این صحبتها و جلسات یک تنبهی برای همه ما حاصل شود که در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
نظر شما