به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: 15 اردیبهشت روز بزرگداشت «ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابَوَيه قمي» معروف به «شیخ صدوق» و «ابنبابویه» است. دانشمند، فقیه و محدث شیعی که در نیمه دوم قرن چهارم هجری میزیست و در طول دوران حیات خود در علوم مختلف منشاء اثر بود تا جایی که بسیاری از تالیفات این اندیشمند عالیقدر به عنوان منبع و مرجعی برای سایر علما و بزرگان در طول تاریخ بوده و همچنان نیز هست.
خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان، با هدف آشنایی هرچه بیشتر مخاطبان با ابعاد شخصیتی و علمی شیخ صدوق، گفتوگوی اختصاصی با دکتر «محمد سوری» رئيس پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی ترتیب داده است که در ادامه حاصل آن را میخوانید:
براي ورود به بحث و آشنايي مخاطبان ما درباره دوران حيات و زندگاني شيخ صدوق توضيح بفرماييد. مردم عادي بيشتر ايشان را به نام ابنبابويه ميشناسند، چرا شيخ به اين نام مشهور شد؟
شخصيت بزرگي که نزد ما به «شيخ صدوق» معروف است، نام کاملش «ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابَوَيه قمي» است. در گذشته دور وی بيشتر با عنوان «ابوجعفر قمي» يا «ابنبابويه» شناخته ميشد.
در قديم رايج بود که فرد را به نام پدر يا يکي از اجدادش که شهرت داشت يا نامش کمي خاص بود ميشناختند. در اينجا نيز با توجه به اين که نام «بابويه» نامي بسيار خاص و ايرانی است، ايشان نيز با عنوان «ابنبابويه» يعني پسرِ بابويه مشهور شده بود و تا امروز نيز، همانطور که شما فرموديد، مردم عادي و حتا بسياري از اهل علم او را با نام «ابنبابويه» ميشناسند.
شهرت پيدا کردن وی به «شيخ صدوق» خيلي تاريخ زيادي ندارد. به نظر ميرسد که ابنادريس حلي (درگذشته به سال 588 ق)، که يکي از فقهاي بزرگ شيعه بود، اولين کسي است که ابنبابويه را «شيخ صدوق» خوانده است و کمکم بهويژه از زمان شهيد اول (درگذشته به سال 786 ق) اين لقب براي ابنبابويه شهرت پيدا کرده است تا جايي که امروزه در محافل علمي و آکادميک و نيز در حوزههاي علميه ايشان را عمدتاً با نام «شيخ صدوق» ميشناسند و معرفي ميکنند. ناگفته نماند که شيخ طوسي (درگذشته به سال 460 ق) در کتاب حديثي خودش با نام «الاستبصار» از ابنبابويه با عنوان «عمادالدين» يعني ستون دين ياد کرده است، ولي گويا اين لقب چندان شهرت پيدا نکرده است.
و اما دربارۀ زندگي و احوالات شيخ صدوق، بايد گفت که از زمان و مکان تولد ايشان اطلاع دقيقي در دست نيست. با توجه به بعضي قرائن ميتوان گفت که او در اوايل قرن چهارم هجري و در حدود سالهاي 305 يا 306 قمری احتمالاً در شهر قم به دنيا آمده است. تحصيلات و نشو و نماي علمي شيخ صدوق عمدتاً در شهر قم بوده است و او محضر استادان بسيار زيادي را درک کرده است، ولي مهمترين استادان او دو نفر هستند: اول پدر بزرگوارش يعني علي بن بابويه قمي (درگذشته به سال 329) که بارگاهشان در شهر قم در نزديکي حرم حضرت معصومه سلام الله عليها واقع شده است و دوم محمد بن حسن بن احمد بن وليد معروف به ابنوليد قمي (درگذشته به سال 343 ق) که از عالمان بسيار بزرگ شيعه در آن روزگار بوده است. گويا شيخ صدوق پس از درگذشت ابنوليد قم را به مقصد ري ترک کرد و جز براي سفرهاي علمي و حج از ري خارج نشد.
روابط شيخ صدوق با «رکنالدوله» حاکم ري گرم بود و در سفرهايي که ميرفت از رکنالدوله کسب اجازه ميکرد. شيخ صدوق سفرهاي علمي متعددي به سمت شرق يعني شهرهاي طوس (مشهد مقدس) و نيشابور و سرخس و مرو و مرورود و بلخ و سمرقند و ايلاق (در نزديکي تاشکند کنوني) داشت و نيز به سمت غرب يعني شهرهاي همدان و کوفه و بغداد. در اين سفرها، شيخ صدوق با عالمان هر ديار ارتباط ميگرفت يا براي طالبان علم درس و بحث برقرار ميکرد.
شيخ صدوق در نهايت از آخرين سفرش که به نيشابور بود به ري بازگشت و در سال 381 قمري از دنيا رفت. مقبره شيخ صدوق در قرون اخير به نام «قبرستان ابنبايويه» مشهور شده است و در واقع نام قبرستان را به احترام شيخ صدوق «قبرستان ابنبابويه» گذاشتهاند.
جايگاه علمي و تأثير شيخ صدوق بر علوم اسلامي چيست؟
شيخ صدوق يکي از بزرگترين محدّثان و فقيهان و متکلمانِ شيعه است. او در علم حديث کتابهاي بسياري تأليف کرده است که مشهورترينِ آنها «کتابُ مَن لا يحضُرُهُ الفَقيه» است. ميتوان گفت تخصص و علاقه اصلي شيخ صدوق علم حديث است و حتی انديشههاي فقهي و کلامي او نيز تحت تأثير حديث شکل گرفته است. دلبستگي شيخ صدوق به حديث به اندازهاي است که در نوشتههاي فقهي و کلامي خود نيز تلاش ميکند که عين الفاظ احاديث را به کار ببرد.
ازاينرو، ميتوان ادعا کرد که شيخ صدوق، در مقابل فقها و متکلماني همچون شيخ مفيد (درگذشته به سال 413 ق) و سيد مرتضي (درگذشته به سال 436 ق) و شيخ طوسي که نوعي عقلگرايي در آثار آنها مشاهده ميشود، يک اَخباري به شمار ميرود. شايد به همين خاطر است که ميبينيم، شيخ صدوق مورد نقد علماي عقلگرا قرار گرفته است. براي مثال، شيخ مفيد کتاب «تصحيح الاعتقاد» را در نقد کتاب «الاعتقادات في دين الإماميه» نوشته شيخ صدوق تأليف کرده و در آنجا نقدهاي نسبتاً تندي به شيخ صدوق وارد کرده است.
در خصوص جايگاه علمي و تأثير شيخ صدوق بر انديشه اسلامي، همانطور که اشاره کردم، اين مسأله را بايد در سه شاخه حديث و کلام و فقه پي گرفت. شيخ صدوق اوّلاً از مشايخ بسياري حديث شنيده است. وي در اين مسير به مشايخ حديثي شيعه اکتفا نکرده است و چنانکه از آثار او برميآيد شيخ صدوق مشايخي از اهل سنت و از ديگر فرقههاي شيعي مانند زيديه داشته است. همين مراودات با مشايخِ غير شيعه باعث شده است که در آثار حديثي او احاديثي وجود داشته باشد که اصالتاً شيعي نيست.
در خصوص کلام نيز وی آثار متعدد کلامي به وجود آورده است و تقريباً در آثارش به همه مسائل کلامي مبتلابهِ جامعه پرداخته است. البته همانطور که اشاره کردم، آثار کلامي شيخ صدوق در تعريف مفاهيم و اثبات قضاياي کلامي عمدتاً بر احاديث و اخبار تکيه کرده است و همين باعث شده است که در برخي مسائلِ جزئي با ديگر متکلمان عقلگراي شيعه اختلاف نظر پيدا کند. پارهاي از اين اختلافات را ميتوان در کتاب «تصحيح الاعتقادِ» شيخ مفيد ملاحظه کرد. مشهورترين کتابهاي کلامي شيخ صدوق «التوحيد» و «الاعتقادات في دين الإمامية» و «کمالُ الدين و تَمامُ النعمة» است. درباره کتاب سوم در ادامه کمي بيشتر توضيح خواهم داد. انديشههاي فقهي شيخ صدوق به بهترين نحو در «کتابُ مَن لا يحضُرُه الفقيه» جلوهگر شده است.
«کتابُ مَن لا يحضُرُهُ الفَقيه» يکي از کتب اربعه است، علت اين اتفاق چيست و چه ويژگيهايي از اين اثر منجر شد که جزو کتب اربعه به شمار بيايد؟
همانطور که شيخ صدوق در مقدمه «کتابُ مَن لا يحضُرُه الفقيه» گفته است، وي در سفر به شهر ايلاق ـ که امروزه در کشور ازبکستان واقع شده است ـ با «ابوعبدالله محمد بن حسن علوي» معروف به «نعمت» که از نوادگان امام موسي کاظم (عليه السلام) بود ديدار کرد. نعمت به شيخ صدوق گفت که طبيب معروف محمد بن زکرياي رازي (درگذشته به سال 313 ق) کتابي تأليف کرده است به نام «کتابُ مَن لا يحضُرُه الطبيب» يعني کتابِ کسي که به پزشک دسترسي ندارد و از شيخ صدوق خواست که مانند رازي کتابي تأليف کند در موضوع فقه و احکامِ حلال و حرام براي کساني که به فقيه و مجتهد دسترسي ندارند و همان نام را براي کتابش بگذارد.
شيخ صدوق با وجود اين که در سفر بود و به کتابخانه خودش دسترسي نداشت، درخواست نعمت را اجابت کرد و «کتابُ مَن لا يحضُرُه الفقيه» را بر اساس احاديثي که از نظر خودش معتبر بود تأليف کرد؛ توجه به این نکته حایز اهمیت است که در اينجا واژه «کتاب» جزئي از عنوان است و نميتوان گفت «مَن لا يحضُرُه الفقيه». فصلهاي اين کتاب تقريباً شبيه رسالههاي عمليه مراجع معظم تقليد است، با اين تفاوت اساسي که شيخ صدوق تلاش کرده است، متن فتواهايش دقيقاً همان متن احاديث اهل بيت (عليهم السلام) باشد. در اين کتاب 5920 حديث ذکر شده است.
شيخ صدوق براي اين که متن کتاب کمحجمتر و استفاده از آن آسانتر باشد، سند احاديث را حذف کرده و در پايان کتاب در بخشي با عنوان «مشيخه» همه اسناد احاديث را يکجا ذکر کرده است، بدين نحو که گفته است، براي مثال، همه احاديثي که از «عمّار ساباطي» روايت کرده است، سندش از اين قرار است: پدرم از ابنوليد از سعيد بن عبدالله از احمد بن فضّال از عمرو بن سعيد مدائني از مصدّق بن صدقة از عمّار ساباطي. و همينطور در خصوص ديگر راويان حديث.
در خصوص اين که چرا «کتابُ مَن لا يحضُرُه الفقيه» يکي از کتب اربعه است، به نظر ميرسد عوامل متعددي در اين مسأله دخالت داشته است. البته بايد توجه داشت که مفهوم «کتب اربعه» ظاهراً مفهومی قديمي نيست، بلکه احتمالاً از دوره مکتب فقهي و کلامي «حلّه» که در واقع اجتهاد فقهي و توجه به منابع به طور ويژه مورد توجه قرار گرفت، اين مفهوم به کار رفته و بهتدريج شهرت پيدا کرده باشد؛ و اما اين که چرا کتاب شيخ صدوق در ميان کتب اربعه قرار گرفت، به نظر ميرسد که اين مسأله به دو دليل باشد. اوّلاً اين کتاب همانند ديگر کتابهاي اربعه از جهات مختلف جامع است يعني هم همه ابواب فقه را دربردارد و هم فقط به يک امام يا يک موضوع خاص اختصاص ندارد و ثانياً به نظر ميرسد جايگاه شيخ صدوق به عنوان «رئيس القمّيين» در اين مسأله تأثير جدي داشته است.
اعتبار و عظمت شيخ صدوق تا جايي است که سيد مرتضي وقتي نقدهاي بسيار تند خود را بر علماي قم وارد ميکند و همه آنها را از دَم مُشبِّه و جبرگرا ميداند، فقط و فقط شيخ صدوق را از اين نقدها استثنا ميکند.
ميراث شيخ صدوق چه از جنبه علمي و چه از بعد سيره وي در دوران حيات، چيست و از چه جنبهاي براي جامعه علمي امروز ما، الگو است؟
به نظر ميرسد يکي از مهمترين ويژگيهاي شيخ صدوق اين است که به دنبال اين بود که مردم را نسبت به دين و ايمان مطمئن سازد و شک و شبههها را از دل ايشان بزُدايد. اين مسأله بهخصوص در دوره حيات آن بزرگوار که مصادف با آغاز غيبت کبراي امام زمان (عليه السلام) بود و بسياري از شيعيان دچار ترديدهاي جدي شده بودند و حتی برخي از ايشان از تشيع دست برداشته و به مذاهب اهل سنت يا ديگر فرقههاي شيعه پيوسته بودند، بسيار نگرانکننده بود.
شيخ صدوق خود ميگويد که وقتي بعد از زيارت امام رضا (عليه السلام) به نيشابور رفت و در آنجا اقامت گزيد، متوجه شد که بسياري از شيعيان در باب مسأله غيبتِ امام زمان دچار حيرت شدهاند و نميتوانند اين مسأله را براي خودشان حل کنند. سپس يکي از دوستان قديمياش، که از اهالي قم ولی ساکنِ بخارا بود، به نيشابور ميآيد و به شيخ صدوق ميگويد که در بخارا با فيلسوفان و منطقداناني مواجه شده است که ميگويند غيبت امام زمان طول کشيده و اطلاعات و اخباري از طرف آن حضرت به ما نرسيده است و همين ما را به حيرت و ترديد انداخته است.
شيخ صدوق براي آن دوست قميِ ساکن بخارا روايات معتبري را نقل ميکند و دل او آرام ميشود، ولي او از شيخ صدوق ميخواهد که در اين خصوص کتابي بنويسد تا بقيه شيعيان نيز بخوانند و دل و جانشان آرامش پيدا کند. شيخ صدوق که سفرش طول کشيده بود و دلتنگ اهل و عيال در ري شده بود، به دوستش ميگويد که همين که به شهر و ديار خودم برگردم اين کار را خواهم کرد، ولي اتفاقي ميافتد که همانجا تأليف کتاب را آغاز ميکند. در این مجال اين قسمت را از زبان خود شيخ صدوق نقل میکنم:
«در اين ميان، شبي درباره خانواده و فرزندان و برادرانم در ري، که دلتنگشان بودم، ميانديشيدم که ناگاه خواب بر من غلبه کرد و در عالم رؤيا ديدم که گويا در مکه هستم و به گرد بيت الله الحرام طواف ميکنم. در شوطِ هفتمِ طواف به حجرالاسود رسيدم و آن را استلام کردم و بوسيدم و اين دعا را ميخواندم: اين امانت من است که آن را ادا ميکنم و پيمان من است که آن را به جا ميآورم تا به اداي آن گواهي دهي. آنگاه مولايمان صاحبالزمان ـ صلوات الله عليه ـ را ديدم که بر درِ خانه کعبه ايستاده است. من با دلي مشغول و حالي پريشان به ايشان نزديک شدم. آن حضرت در چهره من نگريست و راز درونم را دانست. به او سلام کردم و او پاسخم را داد. سپس فرمود: چرا در باب غيبت کتابي تأليف نميکني تا اندوهت را برطرف سازد؟ عرض کردم: يا ابن رسول الله، درباره غيبت پيشتر رسالههايي تأليف کردهام. فرمود: نه به آن روشهاي قبلي.
اکنون تو را امر ميکنم که درباره غيبت کتابي تأليف کني و غيبت انبيا را در آن بازگويي. آنگاه آن حضرت ـ صلوات الله عليه ـ رفت. من از خواب برخاستم و تا طلوع فجر به دعا و گريه و درد دل کردن و شکوه نمودن پرداختم و چون صبح دميد به تأليف اين کتاب آغاز کردم تا امر ولي و حجت خدا را امتثال کرده باشم و از خداي تعالي کمک ميخواهم و بر او توکل ميکنم و از تقصيرات خود آمرزش مي خواهم و توفيق من به واسطه اوست.»
کتابي که شيخ صدوق تأليف کرد «کمالُ الدين و تَمامُ النعمة» نام دارد و در خصوص مسأله غيبت امام زمان عليه السلام بهترين و مشهورترين کتابي است که از گذشته به دست ما رسيده است.
نظر شما