حمایت استعمار میدان را برای جولان وهابیت مهیا کرده است

وهابیت با بهره گیری از روش های غیراخلاقی و جاهلانه تلاش کرد میان مسلمانان اختلاف انداخته و باب تحریف را برای دستیابی به اهداف سیاسی خود بگشاید. امری که در عصر ما نیز با حمایت استعمار خارجی توان توسعه یافته است.

خبرگزاری شبستان : تاریخ شکل گیری وهابیت ماهیت انحرافی و تفرقه انداز این فرقه منحرف را بازگو می سازد. وهابیت با بهره گیری از روش های غیراخلاقی و جاهلانه تلاش کرد میان مسلمانان اختلاف انداخته و باب تحریف را برای دست یابی به اهداف سیاسی خود بگشاید.
بسیارى از مبانى، اصول و فروع دین در میان مسلمانان تا قرن ها پس از ظهور اسلام مورد اتفاق بوده است و به مرور زمان اختلافاتی پدید آمد.

در عصر ما جمعی از انحرافات گذشته و بدعت های نوین در فردى به نام محمّد بن عبدالوهاب با حمایت‏هاى استعمارگران خارجى، توان توسعه و تحکّم در مناطقى از حجاز و نجد را یافت و با وجود مخالفت بسیارى از علما و بزرگان سرزمین‏هاى مختلف اسلامى، با قدرت قاهره و نقشه‏هاى خارجى تلاش در گسترش این اعتقادات و افکار نمود و با در اختیار گرفتن اراضى مقدس و شریان‏هاى فکرى جهان اسلام و بهره‏مندى از منابع مالى مسلمین تلاش کرد برداشت‏هاى خویش را از روایات و سنت‏هاى نبوى به نام اسلام و با ادعاى تنها دیدگاه صحیح، از سنت ارائه کند و مراکز و مدارس بزرگى را در سراسر دنیاى اسلام براى ترویج این افکار تأسیس نماید و با طرح برداشت‏هاى «محمّد بن عبدالوهاب» به عنوان اسلام حقیقى و توحید ناب، پیروان سنّى و شیعه (مذاهب خمسه) را که تن به آراى بدعت آلود آنان نمى‏دادند به شرک و کفر متّهم نمایند. شیوه این فرقه تحریف، بدعت و پوشاندن حقایق دینی بود و برای ترویج عقاید خود و مقابله با دیگر فرق باب هرگونه جنایت و ترور و قتل دیگر مسلمانان را گشود و به جان و ناموس مسلمین تجاوز کردند.


استبداد سیاسی و دینی وجه مشخصه وهابیت

این فرقه توانست با شیوه مذکور و با استبداد سیاسى و دینى، سال ها بر مسلمانان تسلط یابد. این تسلّط از اجراى آداب و مناسک ظاهرى و تحمیل‏هاى خشک و خشونت بار فراتر رفته و موجب آزار و اذیت روحى و جسمى شیعه و سنى در همه بلاد گردیده بود.
مسلک وهابى منسوب به شیخ محمد فرزند «عبد الوهاب» نجدى است که این نسبت از نام پدر او «عبد الوهاب» گرفته شده است. و به گفته برخى از دانشمندان، علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت نداده‏اند یعنى «محمدیه» نگفته‏اند این است که مبادا پیروان این مذهب نوعى شرکت با نام پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) پیدا بکنند ( دائرة المعارف فرید وجدى ج 10 ص 871 به نقل از مجله المقتطف ج 27 ص 893) ، و از این نسبت سوء استفاده نمایند.
«شیخ محمد» در سال 1160 پس از آنکه از «عیینه» بیرون رانده شد، رهسپار «درعیه» از شهرهاى معروف «نجد» گردید. در آن وقت امیر «درعیه» «محمد بن مسعود» (جد آل سعود) بود. وى به دیدن «شیخ» رفت و عزت و نیکى را به او مژده داد. شیخ نیز قدرت و غلبه بر همه بلاد «نجد» را به وى بشارت داد، و بدین ترتیب ارتباط میان «شیخ محمد» و «آل سعود» آغاز گردید.
در آن وقت که «شیخ محمد» به «درعیه» آمد و با «محمد بن سعود» توافق کرد، مردم آنجا در نهایت تنگدستى و احتیاج بودند.
«آلوسى» از قول «ابن بشر نجدى» نقل مى‏کند که من (ابن بشر) در اول کار شاهد تنگدستى مردم «درعیه» بودم سپس آن شهر را در زمان «سعود» مشاهده کردم، در حالى که مردم آن از ثروت فراوان برخوردار بودند و سلاح هاى ایشان با زر و سیم زینت یافته بود،بر اسبان اصیل و نجیب سوار مى‏شدند، و جامه‏هاى فاخر در بر مى‏کردند و از تمام لوازم ثروت بهره‏مند بودند، به حدّى که زبان از شرح و بیان آن قاصر است.
البته «ابن بشر» شرح نداده است که این ثروت هنگفت از کجا پیدا شده بود، ولى از سیاق تاریخ معلوم مى‏شود که از حمله به مسلمانان قبائل و شهرهاى دیگر «نجد»، (به جرم موافقت نکردن با عقاید وى)، و به غنیمت گرفتن و غارت کردن اموال آنان به دست آمده بوده است. و روش «شیخ محمد» در مورد غنائم جنگى (که از مسلمانان آن دیار مى‏گرفت) این بود که آن را هر طور مایل بود به مصرف مى‏رسانید، و گاهى تمام غنائمى را که در جنگى نصیب او شده بود و مقدار آن‏هم خیلى زیاد بود، تنها به دو یا سه نفر عطا مى‏کرد. و غنائم هر چه بود در اختیار شیخ قرار داشت و امیر نجد هم با اجازه او مى‏توانست سهمى ببرد.

 

معامله کافر حربی با مخالفان!
و یکى از بزرگترین نقاط ضعف برنامه زندگى «شیخ» همین‏ است که با مسلمانانى که از عقائد کذائى او پیروى نمى‏کردند، معامله کافر حربى مى‏کرد. و براى جان و ناموس آنان ارزشى قائل نبود.
و کوتاه سخن اینکه «محمد بن عبد الوهاب» به توحید، اما توحید غلطى که او مى‏گفت دعوت مى‏کرد هر کس مى‏پذیرفت خون و مالش سالم مى‏ماند، و گر نه خون و مالش مانند کفار حربى حلال و مباح بود.
جنگ هائى که «وهابیان» در «نجد» و خارج از «نجد» از قبیل «یمن» و «حجاز» و اطراف «سوریه» و «عراق» مى‏کردند بر همین پایه قرار داشت. هر شهرى که با جنگ و غلبه بر آن دست مى‏یافتند برایشان حلال بود، اگر مى‏توانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار مى‏دادند و الاّ به غنائمى که به دست آورده بودند اکتفاء مى‏کردند « جزیرة العرب فی القرن العشرین ص 341».
کسانى که با عقاید او موافقت مى‏کردند و دعوت او را مى‏پذیرفتند باید با او بیعت نمایند و اگر کسانى به مقابله برخیزند باید کشته شوند و اموالشان تقسیم گردد. طبق این رویه مثلا از اهالى یک قریه به نام «فصول» در شهر «احسا» 300 مرد را به قتل رسانیدند و اموالشان را به غارت بردند ( تاریخ المملکة العربیة السعودیة ج 1 ص 51).
«شیخ محمد بن عبد الوهاب» در سال 1206 درگذشت. و پس از «شیخ محمد» هم پیروان او به همین روش ادامه دادند. مثلا در سال 1216 «امیر سعود» وهابى سپاهى مرکب از 20 هزار مرد جنگى تجهیز کرد و به شهر کربلا حمله‏ور شد، کربلا در این ایام در نهایت شهرت و عظمت بود و زائرین ایرانى و ترک و عرب بدان روى مى‏آوردند، «سعود» پس از محاصره شهر سرانجام وارد آن گردید و کشتار سختى از مدافعین و ساکنین آن نمود.
سپاه «وهابى» آنچنان رسوایى در شهر کربلا به بار آورد، که به وصف نمى‏گنجد، پنج هزار تن یا بیشتر (تا بیست هزار هم نوشته‏اند) را به قتل رسانیدند. پس از آنکه «امیر سعود» از کارهاى جنگى فراغت یافت به طرف خزینه‏هاى حرم امام حسین (علیه السّلام) متوجه شد، این خزائن از اموال فراوان و اشیاء نفیس انباشته بود، وى هر چه در آنجا یافت، برداشت و به غارت برد.
«کربلا» پس از این حادثه به وضعى در آمد که شعرا براى آن مرثیه مى‏گفتند ( تاریخ کربلا و حائر حسین (علیه السّلام) ص 172- 174).

وهابی ها در مدت متجاوز از 12 سال، گاه و ناگاه، به شهر «کربلا» و اطراف آن، و همین طور به شهر «نجف» حمله مى‏بردند و غارت مى‏کردند که نخستین این حملات هجوم در سال 1216 بود که شرح داده شد. و این هجوم به نوشته عموم نویسندگان شیعه در روز «عید غدیر» آن سال سرانجام گرفته است.

 

وهابیت همچنان بر سبیل جهل...
مرحوم علامه «سید محمد جواد عاملى» در آخر مجلد هفتم از کتاب فقهى پرارج خود «مفتاح الکرامه» چنین مى‏گوید این جزء از کتاب، بعد از نیمه شب نهم رمضان المبارک 1225 به دست‏مصنف آن خاتمه یافت، در حالى که دل در نگرانى و تشویش بود، زیرا اعراب «عنیزه» که «وهابى» هستند، اطراف «نجف اشرف» و مشهد حسین (علیه السّلام) را احاطه کرده‏اند، راه ها را بسته و زوار حسین (علیه السّلام) را که از زیارت نیمه شعبان به وطن‏هاى خود باز مى‏گشتند غارت نموده‏اند و جمع کثیرى از آنان (و بیشتر از زوار ایرانى را) به قتل رسانیده‏اند گفته مى‏شود عدد مقتولین (در این بار) یکصد و پنجاه تن بوده است. البته کمتر از این هم گفته‏اند « مفتاح الکرامه ج 7 ص 653». 

این شیوه ای است که وهابیت امروز نیز به آن اهتمام دارد آنچنان که در شرایط کنونی سوریه وهابیون با حمایت استعمار تهدید به ویران کردن حرم حضرت زینب (س) کرده اند و این نشان از التزام آنها به سلف جاهل خود دارد!
پی نوشت: برگرفته از کتاب "وهابیت بازنگرى از درون"، نوشته سید محمد بن علوى مالکى، ترجمه انیسه خزعلى

پایان پیام/
 

کد خبر 154287

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha