خبرگزاری شبستان: بررسی آخرین وضعیت دبیرخانه کشوری هیئت حمایت از کرسیهای نظریهپردازی، نقد و مناظره در گفت و گو با دکتر سید علیرضا واسعی، رئیس انجمن علمی تاریخ اسلام، و عضو دو کرسی علمی تاریخ و جغرافیا، و فرهنگ و تمدن و دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی:
جایگاه هیئت نظریهپردازی در حوزه علوم انسانی کجاست؟
به نظر می رسد بهتر باشد ابتدا تصویری روشن از این هیأت ارائه شود؛ چون هنوز در جامعه ما شاید این جایگاه به درستی معرفی نشده باشد. این هیات؛ نهادی است که تابع مطالبه جدی مقام معظم رهبری و به منظور توسعه نظریه پردازی و توسعه گفت وگوی علمی، از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی، از چند سال پیش تاسیس شده است. ضرورت اصلی شکل گیری این نهاد، شناسایی افراد مدعی نظریه در حوزه علوم انسانی و معارف دینی، و ارزیابی یافته ها و ادعاها و در نهایت حمایت از آنهاست. بنابراین ماموریت کلان و وظیفه اصلی، حمایت از نظریه پردازان و نوآوران است نه نظریه پردازی.
تأکید بر این نکته را لازم می دانم که فعالیت این نهاد پسینی است تا این شبهه که مگر می شود نظریه پردازی را دولتی کرد و برای آن خط و رسمی ارائه کرد و در قالبی گنجاند، زدوده شود. توضیح این که هیأت حمایت پس از ارائه یک ادعای علمی؛ اعم از نظریه یا نوآوری و یا نقد یک تئوری وارد صحنه می شود تا مدعای مطروحه را در سنجه علمی قرار داده و عیار آن را به دست آورد و طبعا به این منظور به شناسایی افراد نخبه و مدعی نظریه پرداخته و ادعای او را در یک فرایند علمی، اعتبار سنجی می کند و اگر آن ادعا، برخوردار از الگوی علمی، کارآمد و در عرصه علوم انسانی بی بدیل باشد؛ مورد حمایت قرار می دهد.
کرسی های علمی، ابزار اعتبارسنجی تئوری ها
بدیهی است که برای اعتبارسنجی نظریات و تئوری ها، در شاخه های مختلف علوم انسانی، طراحی سازکار و تشکیلات لازم بود و همین عامل، باعث شکل گیری کرسی های علمی متناسب با شاخه های دانشی معطوف به علوم انسانی گردید و در حال حاضر نزدیک به 20 کرسی علمی شکل گرفته که برخی از آنها از سابقه ای چند ساله و برخی نوپدیدند؛ کرسی هایی مثل اقتصاد، فلسفه، فرهنگ و تمدن، علوم اجتماعی، الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت، تاریخ و جغرافیا، حقوق، فقه و اصول، اخلاق، علوم سیاسی، هنر و معماری، فلسفه علوم، مطالعات زنان و خانواده، فلسفه، اخلاق و حقوق پزشکی و.... بر این اساس کرسی با مفهوم خاصی مورد کاربرد این نهاد است.
هر یک از این کرسی ها، دارای تیمی علمی حدود 10عضو هیأت علمی برجسته از دانشگاه های معتبر با رتبه دانشیاری به بالا یا از فضلای برجسته حوزه ای است. طبعا برابر مأموریت هیأت، مهم ترین وظیفه این کرسی ها که به مثابه بازوان مشورتی و علمی آن به شمار است؛ اعتبار سنجی نظریات علمی است. البته دو فعالیت دیگر همسو با مأموریت پیش گفته نیز برای این کرسی ها تعریف شده است که مکمل آن به شمار می آید؛ یکی شناسایی خلأهای علمی موجود در حوزه های متناسب با کرسی ها، مثلا شناسایی خلأ دانشی که امروزه در علوم سیاسی یا اقتصاد یا فرهنگ و تمدن و یا دیگر حوزه ها با آن دست به گریبانیم و دیگری ورود به مجامع علمی برای شناسایی شخصیت های علمی نخبه برای پیوستن به بدنه این نهاد و همچنین ترغیب آنها برای ورود به نظریه؛ نقد؛ نوآوری یا داوری و تحلیل نظریات.
پس دبیرخانه که بنده متصدی آن هستم؛ تدبیر امور این کرسی ها و مدیریت سازمان شکل گرفته بر اساس این مکانیزم را عهده دار است و به تعبیر روشن تر، دبیرخانه بازوی اجرایی هیأت است. البته تذکار این مطلب خالی از فایده نیست که برای هماهنگی میان کرسی های علمی و شناسایی راه کارهای مناسب تر و کارآتر و تعامل بیشتر، شورایی متشکل از روسای کرسی ها در دبیرخانه شکل گرفته است که به نظر می رسد از شورای بسیار قوی و کم نظیر در حوزه علوم انسانی باشد.
اعضای هیئت حمایت از نظریهپردازی هم در این کرسیها حضور دارند؟
خود هیئت حمایت از نظریه پردازی با بیش از 25 عضو که دسته ای حقیقی ولی قریب به اتفاق آنها حقوقی هستند، سیاست گذاری های کلان و برنامه های کلی این نهاد را طراحی می کنند؛ شخصیت هایی که در مجامع عملی و دستگاه ها صاحب نقش و مسئولیت هستند؛ افرادی مانند معاون وزیر علوم، معاون وزیر ارشاد، معاون پژوهشی حوزه علمیه قم، رؤسای دانشگاه های جامع مثل دانشگاه تهران، شیراز، آزاد اسلامی، رازی کرمان، فرودسی مشهد، تبریز، سیستان و بلوچستان، مازندران و روسای برخی از پژوهشگاه های مطرح در حوزه علوم انسانی مثل فرهنگ و اندیشه اسلامی، علوم و فرهنگ اسلامی، حوزه و دانشگاه، علوم انسانی، فرهنگستان علوم، فرهنگستان هنر و افرادی دیگر که هم از نظر علمی در رتبه بالایی قرار دارند و هم دستگاههای مسئول در حوزه علوم انسانی و معارف دینی در اختیار آن هاست.
علوم انسانی دیربازده و فاقد دستاوردهای محسوس!
چرا علوم انسانی این قدر دیر مورد توجه قرار گرفت؟
چند علت برای آن می توان ذکر کرد؛ یکی به دلیل دیر بازده بودن علوم انسانی است و دیگر محسوس نبودن دستاوردهای آن است؛ یعنی یک مصنوع عینی و برون داد ملموسی ندارد، به خلاف علوم تجربی که اذهان انسان های خرد را بیشتر پر می کند و محصول آن را جلوی روی خود می بینند. انسان ها معمولا حس گرا هستند تا عقل گرا و معارفشان بیشتر محسوسات را پوشش می دهد تا معقولات را. مسأله دیگر عدم بلوغ فکری جامعه است؛ هنوز خیلی از افراد، از نقشی که دانش های انسانی ایفا می کنند، بی خبرند، چنان که نقش پیامبران و آدمیان بزرگ انسان ساز بر آنان پوشیده است. واقعیت آن است که مشکل عمده امروزیان ، بیش از آن که امکانات سخت افرازی و ماشین و صنعت باشد، اخلاق، انسانیت و رفتار متعالی است که تنها دانش های انسانی به آن می پردازند، ولی زمان لازم است تا فهم این نیازها بر افراد آشکار شود.
علوم انسانی آدمی را به آگاهی واقعی می رساند، بر خلاف علوم تجربی که انسان را بر طبیعت سیطره می دهد، اما آدم افزایی ندارد، انسان ساز نیست، و به تعبیر یکی از دانشمندان ایرانی، مرحوم علامه محمد تقی جعفری، علوم انسانی ظرفیت انسان را بالا می برد و او را بزرگ می کند گرچه علوم تجربی، زمینه های آسایش انسان را فراهم می کند، اما در دنیای امروز کاملاً عیان شده که آدمیان بیش از آنکه به آسایش مادی و رفاه طبیعی نیاز داشته باشند به یک تسکین روحانی، روانی و معنوی یا آرامش احتیاج دارند، این دارویی است که علوم انسانی به آدمی می دهد. اینکه می گویند قرن 21 قرن دین و بازگشت انسان ها به دین و معنویت است همین معنا را می رساند. خوب بر این عوامل باید امر دیگری نیز افزوده شود که به ذات علوم انسانی برمی گردد؛ علوم انسانی از قواعد و اصول علی غیر قابل تغییر و انعطاف برخوردار نیستند، همین امر موجب می شود تا مفهوم افراد با هوش پایین تر از سطح متوسط نشود.
این کرسیها و به عبارت بهتر هیات حمایت دقیقاً از چه زمانی شروع به کار کرد؟
از سال 82 بر اساس فرمایش مقام معظم رهبری این نهاد آغاز به کار کرد، ولی فعالیت های جدی خود را به طور مشخص در این چند سال اخیر دنبال کرده و گسترش داده است.
چرا این اندازه تاخیر وجود داشت؟
البته این پرسشی اساسی است و باید آسیب شناسی شود. سوگمندانه باید گفت در جامعه ما زمانی که مأموریتی برای یک نهاد تعریف می شود، همین که عزم به عرصه آمدن آن جزم می شود، بسیاری خود را مدعی و متولی آن می دانند و با شعار و رفتار و تبلیغات خود، عرصه فراخی را به وجود می آورند و سرانجام آن نهاد را از مسیر اصلی خود خارج می کنند.
چطور؟ مگر یک سازمان بر مبنای اساسنامه خود انجام وظیفه نمیکند و ارزیابی نمیشود؟
چرا، این نهاد نیز بر اساس آیین نامه و اساس نامه های خود وارد کار شد، ولی بر اساس مصوبه یا رویه ای در شورای عالی انقلاب فرهنگی، نهاد های وابسته با آن باید ذیل یکی از مراکز فعالیت کنند تا مثلا بودجه و هزینه زیادی به بار نیاورد، بر همین اساس ابتدا این نهاد به دستگاهی واگذار شده بود که دغدغه لازم و جدی در این زمینه نداشت و یا هنوز چنین دغدغه ای ایجاد نشده بود، لذا زمان زیادی برد تا این نهاد جایگاه خود را به عنوان یکی از مهم ترین نقاط قابل تأمل در عرصه علوم انسانی بیابد و این پس از انفکاک این نهاد از آن مرکز و پیوستن به پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بود. ضمن اینکه آن فرهنگ لازم در مجامع علمی ما حاکمیت نداشت که پذیرای چنین نهادی شود. عموما گمان آنها این بود که قرار است جایگاه و نهادی دولتی تأسیس شود تا یافته های بدیع را تحت نظر بگیرد، به همین علت حتی از در مخالفت نیز بر می آمدند و وجود چنین ساز وکاری را مسخره می دانستند. چرا که در اندیشه آنها علم را نمی توان جهت دار و دولتی کرد و عالم را نمی توان به سیطره خود درآورد. البته نظرات آنها درست بود مشروط بر این که این نهاد به دنبال انجام چنین انجام وظیفه ای بود؛ در حالی که زعم ما چیز دیگری بود. زمان برد تا این نهاد توانست خود را تعریف کند و در مجامع علمی حمایت های لازمه را به دست آورد. بعد از آن بود که هیأت شکل و شمایل درستی پیدا کرد و تیمی که شکل گرفت، تیم های قوی و کارآمدتشکیل داد. البته این را نیز باید اضافه کنم که در فضای تشکیلاتی و اداری جامعه ما نیز باید جایگاه این نهاد تعریف شود.
چند شغله بودن برخی مدیران؛ چالش اصلی هیات حمایت از کرسی های نظریه پردازی
البته چالشی که هیات حمایت از کرسی های نظریه پردازی نیز با آن روبه روست؛ دقیقا به همین جا باز می گردد. بنده ماه هاست که در صدد گفت و گویی با دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی هستم تا معضلات پیش روی سازمانی این نهاد را مطرح و در جهت رفع آنها کاری کنم، اما با تأسف باید بگویم که پر مشغلگی ایشان مانع شده است. شاید دبیر محترم شورا، کارهای فراوان و مهم تری دارند... به هرحال این هیات جایگاه بالایی را در حوزه علوم انسانی دارد و حق این بود که ایشان، خود که یکی از اعضای حقوقی این هیات هستند، دغدغه مندانه تر در خصوص این نهاد عمل می کردند.
آیا از خروجیها و عملکرد این کرسیها گزارشی در دست هست؟
همان طور که اشاره کردم فعالیت هیأت و کرسی ها، یک فعالیت پسینی است. یعنی ما بعد از ابراز یک ادعا، آنها را وارد مراحل اعتبار سنجی می کنیم. تاکنون بیش از 250 طرحواره از سوی صاحبنظران و متخصصان به این نهاد ارسال شده و در فرایند ارزیابی و اعتبارسنجی قرار گرفتند. از این تعداد بیش از 80 مورد طی مراحل کردند؛ مراحلی بسیار سخت که در هیچ مرکز علمی و سیستمی از آن برخوردار نیست و از آن میان نزدیک به 20 مورد آنها به عنوان دستاورد موفق شناخته شدند. محصول این فرایند ها، به صورت کتاب هایی تدوین و با عنوان کتاب کرسی منتشر می شود. تا کنون موفق شدیم 4 کتاب را منتشر کنیم، هر چند نبود نیروی کیفی کافی و متناسب با جایگاه نهاد، در این مجموعه و دیگر مشکلات، باعث شده نتوانیم به قله ترسیم شده دست پیدا کنیم.
یعنی دستاوردهای هیئت و کرسیها، تنها در حوزه نظری است و با پایاننامههای خاک خورده در دانشگاه تفاوت خاصی ندارد و به عبارتی وارد حوزه عملیاتی نمیشوید؟
علوم انسانی در نگره کلان چنین است و به راحتی وارد عرصه حیات اجتماعی نمی شود، ولی این به معنای ناکارآمدی دستاوردها نیست. بر اساس نظام نامه و اساس نامه هیأت، مصوبه شورای عالی، دستاوردهای هیأت به عنوان متون آموزشی قلمداد خواهند شد و در سطوح مختلف آموزشی مورد توجه قرار خواهند گرفت. گر چه ما هم اکنون از ضمانت اجرای قوی به هر دلیلی برخوردار نیستیم.
شما از وزارت علوم و وزارت ارشاد عضو دارید. چطور چنین ابهامی برای آنها وجود دارد؟!
وجود پشتوانه اجرایی غیر سهیم بودن یک دستگاه در شورای سیاست گذاری و مشورتی است. به نظر می رسد برای وارد سازی دستاوردهای هیأت به مجامع علمی، در سطح آیین نامه های دستگاه های مادر اندیشه شود و به صورت سیستمی رابطه ای بین این نهاد و دیگر دستگاه ها برقرار گردد و این هم موقعی امکان پذیر است که نهاد هیأت درخور شأن خود مورد توجه واقع شود.
به نظر میرسد هیئت حمایت یک سازمان فرادستی در حوزه علوم انسانی است. بنابراین باید با یک نهاد علمی مثل دانشگاه تهران متفاوت باشد؛ این طور نیست؟
همین طور است. گر چه وظیفه ای که به دوش دارد، بسیار سنگین تر از مراکز علمی است. در جامعه علمی ما؛ چه از سوی مسئولین؛ چه از سوی توده مردم و چه از سوی دستگاه ها و مراکز، علوم انسانی ما جدی گرفته نشده. البته منظور من این نیست که علوم غیر انسانی جدی گرفته شده است. کاملاً به این مساله ایمان دارم که علوم تجربی ما نیز جدی گرفته نشده. بلکه دستاورد های تجربی ما جدی گرفته شده است. مهندس ما به خاطر این که متخصص در یک عرصه است جدی گرفته نمی شود، بلکه چون می تواند یک چیزی را بسازد و آن چیز در زندگی انسان دیده می شود، مورد توجه قرار می گیرد. لذا اگر شما دقت کرده باشید بسیاری از تحصیل کردگان در علوم مهندسی و حتی پزشکی در جاهایی فعالیت می کنند که مرتبط با رشته تحصیلی شان نیست. چرا؟ چون جایگاه آنها هم شناخته شده نیست. ولی علوم انسانی در اینجا بیشتر مظلوم واقع شده است. علوم انسانی سیال است. بنابراین هرکس گمان می کند در حوزه این دانش می تواند اظهار نظر کند. برای همین است که حتی بعضی این دانش را علم به حساب نمی آورند. می گویند مجموعه ای از اطلاعات است که هر کس در مواجهه با انسان و جهان می تواند به آن دست یابد. لذا بعضی از مسولین ما، بدون اطلاع و تخصص در شاخه ای از علوم انسانی به راحتی اظهار نظر می کنند. زمان می برد تا متوجه شوند بسیاری از نابسامانی ها، محصول همین اظهارات نسنجیده آنهاست. شاید هم دست به فرافکنی بزنند و بگویند ما تدبیر غلط نکردیم؛ بلکه چون همراهی دستگاه های دیگر نبود؛ این تدبیر غلط از آب درآمد! ما نمی توانیم به آنان بگوییم چون شما از متخصصان حوزه های علوم انسانی استفاده نکردید، این معضلات به وجود آمده است، نمی توانیم آن را اثبات کنیم، چون علوم انسانی سیال است و از چنین انعطافی برخوردار. ولی در دنیا چنین نیست. چون آنها پذیرفتند که هر کس در علوم انسانی پیش می رود؛ حتما چیزهایی عاید او می شود و بنابراین باید به او بها داد.
تحصیلکردگان علوم انسانی به راحتی اظهارنظر نمی کنند!
ما بخشی از این مشکل را به خود علوم انسانی پیوند می دهیم. کسی که در علوم انسانی تحصیل می کند به راحتی به خود اجازه اظهار نظر نمی دهد. چون می داند تنها یک عامل برای پاسخگویی وجود ندارد و ممکن است ده ها عامل در وقوع یک پدیده موثر باشد. اما تحصیل کرده علوم تجربی به راحتی اظهار نظر می کند. چون او با پدیده های غیرانسانی و تک عاملی مواجه است و طبعا با همین دیدگاه وارد عرصه علوم انسانی و اجتماعی می شود و می خواهد برای پدیده های انسانی نیز چنین عمل کند. در حالی که کنش و واکنش آدمی؛ گاهی وابسته به صدها عامل است. این را در ذهن داشته باشیم. حال می خواهیم برای جامعه مدیر انتخاب کنیم. نوعاً دوست داریم مدیری انتخاب کنیم که سریع نتیجه گیری کند. شاید به این علت باشد که جامعه ما، جامعه سالمی نیست و آنچه در اختیار ما قرار گرفته و ما میراث دار آن هستیم، تحلیل علمی همراه با پیش داوری و تعلق است نه منصفانه.
به هرحال یک متخصص چه در حوزه علوم انسانی و چه در غیر علوم انسانی، اگر خروجی مطلوب داشته باشد؛ دیده میشود. با این حال من برمیگردم به سوال قبل که تفاوت شما با نهادی مثل یک دانشگاه جامع چیست؟
اجازه بدهید تا با ذکر مثالی بحث را دنبال کنم تا روشن شود لزوما این خروجی مطلوب یا کارآیی نیست که تعیین تکلیف می کند. در جامعه ما فوتبال یک تب جدی را ایجاد کرده است؛ از کودک خردسال تا کهنسالان، دوست دارند بازیکن یا حداقل حامی و تماشاگرآن باشند. عوامل درون کشوری و برون کشوری زیادی در این قضیه وجود دارد. اما یکی از عواملی که با تأسف باید از آن یاد کنم؛ فرهنگ احترام آمیزی است که برای آن قائل می شوند. در جامعه ما اگر فوتبالیستی حتی وارد یک روستا شود، اهالی با شوق فراوان جمع می شوند و به او، به دیده یک اسطوره و کسی که نقشی مهم در جامعه ایفا می کند، نگاه می کنند. اما واقعیت قضیه اگر کاویده شود آن است که یک فوتبالیست به جز بازی کردن، چه نقشی در جامعه بازی می کند؟ قصد من کوچک شماری یا تحقیر این قشر نیست، بلکه نگاه کاریکاتوری و نابرابر به اقشار جامعه است. به هرحال اگر آن نگاه ویژه ای که در سطح جامعه به یک فوتبالیست می شود؛ حتی درصدی از آن به مجامع علمی می شد؛ قطعاً آن مرکز خود را از نقطه فعلی بر می کند و ارتقا می یابد. روشن است زمانی که برای برنده شدن در فوتبال، افراد زیادی هستند که حاضرند تشویق و حمایت مالی کنند؛ اگر این حمایت ها در حوزه نخبگان انجام می شد؛ با جامعه ای متفاوت روبه رو بودیم. اگر این حمایت های روانی و مالی را از افرادی که مثلاً در کنکور رتبه های تک رقمی اخذ می کنند؛ می داشتیم واقعیت را متفاوت می دیدیم.
بنده زمانی در کمیسیون تخصصی یکی از دانشگاه ها بودم. فاجعه بار بود وقتی می دیدم کسانی که با رتبه های ممتاز و حتی تک رقمی در این دانشگاه پذیرفته شده بودند؛ در ترم های سوم و چهارم برای اخراج آنها به واسطه مشروطی های پیاپی تصمیم گیری می شد، چرا؟ چون انگیزه ای برای تحصیل نمی یافتند!
ما موسساتی داریم که یک فوتبالیست در آن موسسه هست و از بیشترین امکانات و حمایت های اجتماعی برخوردار است و در همان موسسه، فردی نخبه و متخصص هم هست که کارآیی او ده ها برابر بیشتر از آن فوتبالیست است، ولی برخورداری های او نه! خوب بدیهی است که در چنین جامعه و فضایی این کارکردهای دانشی یا نقش آفرینی دستاوردها نیست که مهره چینی و اهمیت سازی می کند، بلکه تب های خاص است که نیازمند ریشه کاوی بیشتر است!
رتبه اجتماعی، تابع امور ارزشی و علمی نیست
مرادم این است که در این عرصه رقابت، دست یابی به امکان و رتبه اجتماعی، تابع امور ارزشی و علمی نیست، این یک نقیصه فرهنگی است. مشکل این نهاد نداشتن برون داد نیست، نبود احساس ضرورت در جامعه حتی جوامع نخبگانی است.
شاید مهم ترین کارکرد این هیات و تفاوت آن با سایر مجامع علمی این باشد که طراز اجتماعی و برخورداری از وجاهت عمومی را برای نخبه و نظریه پرداز به ارمغان می آورد و این خود نوعی حمایت معنوی در سطح عالی محسوب می شود. علاوه بر اینکه عملکرد ما فرا دانشگاهی است. زیرا یک پژوهشگاه و یا دانشگاه، نمی تواند به یک هنرمند نقاش نخبه خدمات خاصی ارائه کند چون او یک دانشجو و یا استاد و پژوهشگر نیست. بنابراین کاری جامع و بدیع و فرابخشی است. ولی به هرحال اگر مراکز تاسیس شده و حتی وزارت علوم به خوبی انجام مسئولیت می کردند، شاید هیات حمایت نه به این شکل، بلکه در بطن این مراکز سال ها، انجام وظیفه کرده بود.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
پایان پیام/
نظر شما