خبرگزاری شبستان: بنابر دیدگاه شیعه بحث ولایت با نبوت و توحید الهی ارتباط دارد. شناخت صحیح خداوند و تفکر و تعمق در آیات الهی و صفات خداوند متعال بر هر مسلمانی واجب است. در مسئله توحید و شناخت حق تعالی دو طائفه به ضلالت و گمراهى رفتهاند: نخست فرقه وهابیه، سپس طائفه شیخیّه.
فرقه وهّابیّه قدرت و عظمت و علم و إحاطه و حیات و سایر أسماء و صفات حضرت حقّ را از موجودات، جدا مىدانند، بدین معنى که عنوان وساطت را از وسائط و مرآتیّت را از آئینههاى وجود که مظاهر و مجالى ذات حقّند، القاء مىکنند، بنابراین اصولا معناى ظهور و تجلّى را در عالم امکان نمىدانند.
در آیات قرآن می خوانیم: سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ۗ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ؛ به زودی نشانههای خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان میدهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است؛ آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟!
این در حالی است که ما وجدانی و شهودی موجودات بسیارى را در این عالم مشاهده مىکنیم و همه آنها را داراى حیات و علم و قدرت مىبینیم، این جاى شبهه و تردید نیست، موجودات مؤثّر را در این جهان نمىتوانیم انکار کنیم.
اگر حیات و قدرت و علم را در ذات أزلى حقّ بدون این موجودات و کثرات بدانیم، این کلام از جنبه شهودی غلط است، زیرا وجود این صفات در موجودات از ضروریّات و یقینیّات است. و اگر این موجودات را داراى قدرت مستقلّ و حیات و علم مستقلّ بدانیم، گر چه به إعطاء حقّ باشد، این هم غلط است، زیرا این کلام عین شرک و ثنویّت و تعدّد آلهه و اشکالات بىشمارى دیگر مىگردد.
عنوان إعطاء، با عنوان استقلال سازش ندارد، چون لازمه این گفتار، تولّد موجودات از ذات حقّ مىشود، و این کلام عین تفویض است، و مىدانیم که خداوند لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ است.
بر این اساس برخی چنین باور دارند که وهابیت توان تبیین صفات الهی را ندارد. تنها راه برون رفت آن است که کثرات این عالم و موجودات را مظاهر و مجالى ذات أقدس حقّ بدانیم، بدین گونه که قدرت و حیات و علم، اختصاص به ذات حقّ دارد، و در این موجودات به حسب سعه و هویّت آنها ظهور و بروز کرده است، یعنى استقلال در وجود منحصر به ذات اقدس حقّ است، استقلال در حیات و علم و قدرت و سایر أسماء و صفات اختصاص به ذات حقّ دارد، و در غیر ذات حقّ، تبعى و عرضى است، در ذات حق أصالتى است، و در موجودات مرآتى و آیتى.
موجودات، بدون إستثناء همگى آیات و علامات نسبت به ذات حقّ متعال هستند، و تصوّر استقلال براى موجودات امکانی و ما سواء خداوند خلف فرض است. یعنی در حالی که موجودات ممکن فقیر و غیرمستقل هستند باید مستقل و غنی و بی نیاز باشند. در قرآن می خوانیم: یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛ ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بینیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است!
استمداد از انبیاء و اولیاء مساوی است با شرک!
وهّابیّه بر این باور هستند که خداوند عوالم را بدون واسطه خلق کرده است، و موجودات علوى، و فرشتگان سماوى، و أرواح مجرّده قدسیّه، هیچ تأثیرى در آفرینش ندارند، و هیچگونه عنوان واسطگى به خود نمىگیرند، بنابراین استمداد از روح رسول الله، إمامان و از ملائکه حتّى ملائکه مقرّبین شرک است.
در پاسخ باید گفت آیا استمداد از أرواح به صورت زنده، مثل پیغمبر زنده، و امام زنده شرک نیست؟! آیا استمداد از عالم، و طبیب، و متخصّص، و کشاورز، و صنعتکار، شرک نیست؟! اگر شرک است، چرا شما استمداد مىکنید؟! دست از هر گونه استمدادى در عالم طبع و در حیات دنیا بردارید، تا پس از چند لحظهاى همگى بمیرید! و به دیار عدم، و موطن اصلى خود برگردید! و اگر شرک نیست، چه تفاوت دارد، بین استمداد از پیامبر زنده، و از روح او پس از مرگ؟! چه تفاوت دارد بین استمداد از طبیب جرّاح، براى عمل آپاندیس مثلا، و استمداد از جبرئیل؟! مىگویند: اینها شرک نیست، و آنها شرک است! چون ارواح آنها دیده نمىشوند، و به صورت نمىآیند، و خلاصه استمداد از اسباب طبیعى و مادّى شرک نیست، ولى از أمور معنوى و روحانى شرک است. استمداد از مادّه کثیف شرک نیست، و از نفوس عالیه مجرّده قدسیّه شرک است!
قاعده عقلیّه استثناءپذیر نیست، اگر استمداد از غیر خدا شرک باشد، همه جا شرک است، و همه جا غلط است. پس چگونه شما با دلیل عقلى مىخواهید، اثبات توحید حقّ را بنمائید! آنگاه در خصوص امور مادّى و طبیعى، استثناء مىزنید!؟ آیا این خندهآور نیست؟
آنها مىگویند: طواف بر گرد قبر معصوم (ع) شرک است، بوسیدن ضریح مطهّر شرک است، بوسیدن عتبه شرک است، سجده کردن بر روى تربت سیّد الشّهداء علیه السّلام شرک است، واسطه قرار دادن أئمّه و حضرت صدّیقه فاطمه زهراء را براى قضاء حوائج، شرک است.
چه تفاوتی است میان بوسیدن حجر الأسود یا بوسیدن ضریح؟
باید پرسید چه تفاوت بین بوسیدن حجر الأسود یا بوسیدن ضریح است؟ چه تفاوت بین خانه بنا شده حضرت ابراهیم علیه السّلام به نام کعبه، و بین مرقد مطهّر آیت کبراى الهى و صاحب مقام أو أدنى است؟ چرا طواف در آنجا جایز است، و در اینجا که از جهت اهمیّت، حائز مزایائى است جایز نیست؟! چرا سجده کردن بر روى زمین و خاک و هر چیزى جایز است، ولى خصوص تربت پاک یگانه شهید راستین شرع و شریعت، و حقّ و حقیقت أبا عبد اللّه الحسین جایز نیست؟! و اینها سؤالاتى است همیشه در پاسخ به آنها خاموش هستند...
اگر به عنوان استقلال به موجودات امکانی نظر انداختیم و از آنها بدون توجه به قدرت الهی و یا با این باور که خداوند توان و قدرت ندارد و غیر خداوند قدرت دارد، طلب آمرزش و شفاعت کردیم آنگاه همه اعمال و رفتار ما شرک است، چه طواف به گرد خانه خدا، و چه بوسیدن حجر الأسود، و چه سجده کردن بر روى فرش و زمین معمولى، و چه واسطه قرار دادن طبیب و جرّاح و عالم و متخصّص، و اگر به عنوان استقلال نباشد، هیچکدام شرک نیست، بلکه نفس توحید و عین توحید است.
آیا در موجودات این عالم به نظر استقلال نگریستن شرک نیست؟ پس طائفه وهّابیّه، با این تنزیه و تقدیسى که مىخواهند از ذات حقّ کنند، خودشان کورکورانه در دامن شرک افتادهاند، و ممّن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ گردیدهاند. برخى از مردم هستند که خدا را از یک سو و یک جانب فقط عبادت مىکنند- یعنى فقطّ خدا را از یک دریچه مىبینند و مىنگرند و قدرت و عظمت او را فقط در بعضى از چیزها مىدانند نه در همه چیز و در همه جا.
وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ۖ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ؛ بعضی از مردم خدا را تنها با زبان میپرستند (و ایمان قلبیشان بسیار ضعیف است)؛ همین که (دنیا به آنها رو کند و نفع و) خیری به آنان برسد، حالت اطمینان پیدا میکنند؛ اما اگر مصیبتی برای امتحان به آنها برسد، دگرگون میشوند (و به کفر رومیآورند)! (به این ترتیب) هم دنیا را از دست دادهاند، و هم آخرت را؛ و این همان خسران و زیان آشکار است!
نظر به آیات الهی عین توحید است
نظر به آیات إلهى عین توحید است، بوسیدن امام به جهت امامت عین احترام به خداوند است، عرض حاجت به أرواح مقدّسه از جهت معنویّت و روحانیّت و تقرّب آنها به خداوند، عین عرض حاجت به خدا، و عین توحید است، حبّ محبوبان خدا حبّ خداست.
از بعد نقلى و با استناد به آیات و روایات، موجودات وسائط در وجود و ایجاد هستند، و خلقت با سببیّت صورت مىگیرد، و إلغاء واسطه در عالم تکوین، علاوه بر آنکه إنکار أمر وجدانى است، انکار منقولات شرعیّه از کتاب و سنّت است.
مگر در قرآن کریم نمىخوانیم: فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً (آیه 5 سوره نازعات) «سوگند به فرشتگانى که تدبیر امور مىکنند».
این آیه و آیاتی دیگر همه نشان می دهد عالم بر اساس نظام علی و نظم و تدبیر پیش می رود و خود خداوند این نظم را حاکم کرده است و اگر برای شفا دارو مصرف می شود نه تنها شرک نیست بلکه خود خداوند چنین اثر درمانی را در دارو قرار داده است. ( امام شناسى، ج5، ص: 143 ).
پایان پیام /
نظر شما