هجوم آروزهای دنیوی به قلمرو ایمان، رهاورد عصر رنسانس

آرزوهای دنیوی در عصر رنسانس به قلمرو ایمان هجوم بردند؛ در این عصر اومانیست ها با حمایت از اصل استقلال فردی از کامیابی های دنیوی مسرور شده و آموختند که باید از چشمه تجربیات نوشید و شخصیت را گسترش داد.

خبرگزاری شبستان: واژه رنسانس (Renaissance) در زبان های ایتالیایی و فرانسوی، به معنی تجدید حیات است و مقصود از آن، تجدید حیات زبان و آثار مکتوب یونانی و لاتین کلاسیک می باشد. این واژه دارای چنان معنی گسترده و عمومیت یافته ای است که مسئول تمام وقایع هماهنگ و ناهماهنگی که از سده چهاردهم تا میانه سده هفدهم در اروپا و انگلیس رخ داد، شناخته می شود.

در عصر رنسانس، آرزوهای دنیوی به قلمرو ایمان هجوم بردند و عقل به مبارزه علیه ایمان برخاست. به گفته تاریخ نویسان، رنسانس تاج تمدن انگلیس است؛ زیرا توانست بین عقل و ایمان و میان احساسات و اندیشمندی تعادل برقرار سازد.

 

رهایی از سلطه قرون وسطی
رنسانس نهضتی سیاسی نبود بلکه تجدید حیاتی ادبی بود که بتدریج شکوفا گشت و از قرون وسطی فاصله گرفت. مسلماً اهمیت عمده رنسانس در همین رهایی از قرون وسطی است، و تغییرات چنان بودند که رنسانس و قرون وسطی دو واژه متضاد گشتند. اما نه تنها جدایی از قرون وسطی تدریجی بود، بلکه برخی ویژگی ها و عقاید رنسانس به قرون وسطی مربوطند و بعضی از صفات مشخصه قرون وسطی، در تمام عصر رنسانس تداوم یافتند. اصل استقلال فردی و واقع گرایی در زندگی و در ادبیات که از ویژگی های تجدید حیات ادبی هستند، در عصر چاوسر و حتی زودتر از آن دیده می شوند و دشمنی نسبت به مراجع کلیسا مدت ها پیش از رنسانس آشکار گشت. تفاوت رنسانس با قرون وسطی در این است که رنسانس، قدرت کلیسا و مراجع آن را کاهش داد...

رنسانس نتیجه تأکید بر تمایلات و نظریه هایی بود که رویدادهای تاریخی پدید آورد تا اجتماع و ادبیات را از قیود دست و پاگیر قرون وسطی رهایی بخشد و تفسیر و تعبیر جدید سنت های عیسوی را با فرهنگ و سنت های کلاسیک و غیرعیسوی هماهنگ سازد. مسلماً علل پیدایش رنسانس، از ابتدا، همانند عللی بود که امواج هنر و اندیشمندی رنسانس سده های 12 و 13 را خروشان ساخت یعنی توسعه اقتصادی همراه با رشد تجارت و افزایش ثروت، جاذبه مادیات در یک اجتماع در حال توسعه، ادامه انحراف تدریجی از ارزش های اخروی قرون وسطی، رفرماسیون یا جنبش اصلاح طلبی مذهبی، صنعت چاپ که به تجارت کتاب رونق بخشید، جنبشهای سیاسی و اقتصادی که به دموکراسی منجر شدند و ملی گرایی و اکتشافات جغرافیایی.

اصل استقلال فردی که زاییده عوامل به وجود آورنده رنسانس بود، تأثیر فراوانی بر ادبیات داشت. اومانیست ها(Humanists) که پشتیبان استقلال فردی به شمار می آمدند، در پی آن بودند تا هنر زندگی کردن و تجربات دنیوی را بیاموزند. جوانان رنسانس، مردمی آگاه بودند، خود را شایسته فراگیری تمام رشته های دانش می دانستند و کامیابی های دنیوی آنها را مغرور و مسرور می کرد. اصل استقلال فردی به آنها می آموخت تا از سرچشمه تجربیات بنوشند و شخصیت خود را گسترش دهند.

 

تحرک و مسرت عقلانی رهاورد عصر رنسانس
در حالیکه قرون وسطی مسرت جسمانی را مردود دانسته و انکار نفس را توصیه می کرد، روح خوش بینی، تحرک و مسرت جسمانی و عقلانی که حاصل استقلال فردی بود نمونه ای از ویژگی های افراد عصر رنسانس گردید. (برگرفته از کتاب تاریخ ادبیات انگلیس؛ نوشته دکتر امراله ابجدیان؛ جلد سوم (ادبیات رنسانس)


در رنسانس اروپا، متفکرانی کوشیدند عناصر گذشته یونان را در سنت کلاسیک تمدن غربی بازیابی کنند و در جهان جدید وارد سازند. دو چیز رنسانس را از دوره های قبلی متمایز می کند: کشف جهان و کشف انسان. میل به کشف جهان، میل به کشف عالمی است که از نظر نجومی بسیار بزرگتر از محدوده قابل مشاهده ما است. کشف عظمت های انسان و بازگشت به کرامت انسانی نیز از نشانه های بارز این دوره است؛ چنان که متفکرانی مانند فوکو معتقدند: انسان، اختراع جدید تمدن غربی از سده شانزدهم به بعد است. انسان رنسانس، از حیث فردی، دارای کرامتی است که نمی توان مانند کودک با او رفتار کرد. بنابراین تمام چیزهای اطراف او، از روابط خانوادگی گرفته تا رابطه با بالادست و زیردست تغییر می کند.

بنابراین رنسانس در سال‌های 1300 میلادی از ایتالیا آغاز شد و در عرض سه قرن در سراسر اروپا انتشار یافت. بندرت پایه‌های اقتصادی، سیاسی، هنری و علمی تمدن‌های کنونی غرب را بنا نهاد.

 

معلمان علوم انسانی نخستین اومانیست های تاریخ
«در عصر رنسانس ‏اصطلاح اومانیست ( humanista ) به معلمان«مطالعات علوم انسانی» ( studia humanitatis )اطلاق می‏شد و مراد از این علوم برنامه‏های آموزشی و تربیتی از قبیل علم صرف و نحو، شعر، تاریخ، علم معانی بیان و فلسفه اخلاق بود. اصطلاح«مطالعات‏ علوم انسانی» پیش از این دوران،در روم باستان نیز توسط نویسندگانی از قبیل سیسرون‏ استعمال و در واقع از آن دوران وام گرفته شده است و در ادبیات باستانی نیز علومی از قبیل‏ دستور زبان، معانی بیان، شعر،تاریخ و فلسفه اخلاق را شامل می‏شد. از این جهت‏ اومانیست‏های عصر رنسانس ادامه‏دهنده راه نویسندگان کلاسیک می‏باشند.

در بین این علوم تنها جنبه از آموزش‏های اومانیست‏ها که به قلمرو فلسفه مربوط می‏شود دیدگاه‏های اخلاقی آنهاست و از جمله دلایل ذکر نام آنها در کتاب تاریخ فلسفه گرایش‏ آنها به این علم بوده است، گرایشی که حاصل آن رساله‏ها و دیالوگ‏های اخلاقی‏ گوناگون با موضوعات متنوعی از قبیل خیر اعلی، فضایل اخلاقی،گناه، هوای نفس،علو مقام انسان، نرابطهء تقدیر و سرنوشت با اختیار و آزادی انسان،جایگاه رفیع انسان در نظام‏ هستی و برتری او نسبت به سایر موجودات و موضوعاتی از این دست می‏باشد.


جنبش اومانیسم ( Humanism ) از جمله جریانات فکری عصری فیچینو، در کنار فلسفه ارسطویی و فلسفه افلاطونی بود که بیش از همه در ایتالیا و سپس در سایر کشورهای‏ اورپایی رواج یافت.

ایتالیایی ها از نظر برخی محققان «نخستین قوم مدرن اروپایی‏ بودند که دربارهء آزادی و ضرورت اندیشیدن آغاز به کار کردند» و بر استقلال فرد انسانی‏ اصرار ورزیدند و با التفات بر ارزش‏های انسانی و علو مقام او راه خود را از مسیحیت رسمی‏ که بر تحقیر انسان تأکید داشت، جدا نمودند و به جای جزم‏گرایی دینی بر تسامح و تساهل‏ و بر عقلانیتی متفاوت از عقلانیت مدرسی اصرار ورزیدند». ( برگرفته از ( مجله آینه معرفت » بهار 1387 - شماره 14 ؛معرفی اومانیسم در اندیشه مارسیلیو فیچینو ؛مسگری، احمد علی اکبر ، سلیمانی، معصومه). 

پایان پیام/
 

کد خبر 168647

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha