افول فضایل و تشدید چالش های درونی با رد منشاء قدسی اخلاق

عقلانیت لیبرالی در تقابل دگماتیزم مذهبی مسیحیت بروز کرد و با پافشاری بر آزادی فرد و تقدم خواسته های او، منشاء قدسی اخلاق را رد کرد. این نگاه منجر شده فضیلت ها غروب کرده و چالش های درونی آن حادتر شود.

خبرگزاری شبستان: لیبرالیسم مبنی بر اعتقاد به اصل آزادی که در آن مفهوم رنسانس و هم چنین اصلاح دینی نهفته است. واژگان liberalism (لیبرالیسم) به عنوان آموزه liberal (لیبرال) که منظور فرد معتقد به آزادیخواهی است، از واژه liberteh لاتین اشتقاق یافته‌اند. گاه واژه freedom نیز در متون به معنای آزادی به کار می‌رود. البته برخی، واژه دومی را بیشتر در حوزه فلسفی و مترادف «اختیار» می‌دانند و واژه اولی را در قالب انسانی – اجتماعی در نظر می‌گیرند.
واژه لیبرال در قرون وسطا و عصر رنسانس به معنای صناعت های آزاد به کار رفته، اما بعدها به معنای آدم هرزه، ولنگار و عیاش نیز استعمال گشته است. و در قرن بیستم در برخی کشورها به طرفداران سرمایه داری، ضد حکومت، غرب زده، آمریکایی و غیر این موارد لیبرالیسم گفته می شود.

لیبرالیسم در اصل‌ یک‌ فلسفه انگلیسی‌ است‌ که‌ در اواخر قرن‌ هیجدهم‌ میلادی‌ پدید آمد؛ سپس‌ با فلسفه‌ فرانسوی‌ و آلمانی‌ درآمیخت‌ و شکل‌ اولیه‌ آن‌ تا حدی‌ تغییر کرد. لیبرالیسم‌ در معنای‌ وسیع‌ آن‌ عبارت‌ است‌ از اعتقاد به‌ این‌ که‌ انسان‌ آزاد به‌ دنیا آمده‌ و صاحب‌ اختیار و اراده‌ است‌ و مجاز است‌ به‌ هر اندازه‌ که‌ برای‌ او امکان‌پذیر است، آزادانه‌ زندگی‌ کند. از این‌رو، آن‌ را «فلسفه آزادی‌ طلبی» نیز خوانده‌اند. ولی‌ این‌ عنوان، تا حدی‌ گمراه‌ کننده‌ است؛ چرا که‌ تا تفسیر روشنی‌ از آزادی‌ به‌ دست‌ ندهیم، می‌توان‌ این‌ عنوان‌ را به‌ هر شکل‌ و معنای‌ دلخواهی‌ تفسیر کرد. و در این‌ صورت‌ آزادی‌طلبی‌ هم‌ شکل‌ مثبت‌ و ارزشی‌ خواهد یافت، و هم‌ شکل‌ منفی‌ و ضد ارزشی، و آن‌چه‌ در فلسفه‌ لیبرالیسم‌ از آن‌ سخن‌ گفته‌ می‌شود، همان‌ شکل‌ منفی‌ و ضد ارزشی‌ آن‌ است.

در این‌جا لیبرالیسم‌ به‌ اباحی‌گری‌ اخلاقی‌ می‌انجامد که‌ پیامد آن‌ چیزی‌ جز نفی‌ ارزش‌های‌ اخلاقی‌ نیست. البته‌ این‌ تفکر فلسفی‌ به‌ کلی‌ از جنبه‌ اثباتی‌ و ارزشی‌ تهی‌ نیست؛ به‌ویژه‌ لیبرالیسم‌ سیاسی‌ که‌ از آزادی‌ عقیده‌ و بیان‌ دفاع‌ می‌کند. لیکن‌ در عمل‌ جنبه‌های‌ اثباتی‌ آن‌ از جنبه‌های‌ منفی‌ و ناشایست‌ آن‌ جدا نبوده‌ است، و منشأ آن‌ نیز اصل‌ و ریشه فاسد آن‌ است.

 

تعریف دقیق لیبرالیسم کاری بس دشوار

ارائه تعریف دقیق و جامع از لیبرالیسم به عنوان یک مکتب سیاسی و اجتماعی کاری است بس دشوار، اما با این حال، تعریف های متعددی از سوی نظریه پردازان غربی بر این موضوع ارائه شده است، از جمله شاپیرو می گوید: «لیبرالیسم را می توان به طور دقیق نگرشی به زندگی و مسائل آن وصف کرد که تأکیدش بر ارزش هایی همچون آزادی برای افراد، اقلیت ها و ملت هاست.
شناخت یکی شیء از طریق آثار و پیامدهای آن تا حدی امکانپذیر است لذا هرچند نتوان تعریفی یکسان و همگون از لیبرالیسم ارائه داد اما آثار و پیامدهای آن در جامعه غربی تا حدی مولفه ها و خواست های این نگرش فکری را بازگو می کند. هر چند در شدت و حدت و قلت آثار این نگرش در جوامع غربی نیز یکسانی دیده نمی شود اما در پذیرش اصل برخی از اصول هر چند با اختلاف کیفیت میان باورندگان به لیبرالیسم اتحاد نظری دیده می شود.
«لیبرالیسم پس از رنسانس در جهان غرب مطرح شده و برخی بر این باورند که لیبرالیسم مقابل ادیان الهی صف آرائی کرد. لیبرالیسم به نوع خاصی از آزادی و آزادیخواهی اطلاق می‏شود و از پیامدهای عصر روشنگری است. در واقع گفتمانی است در تقابل با دگماتیزم مذهبی مسیحیت که به دلیل تحریف عمیقی که در آن رخ داده، مخالف نوآوریها، آزادیها و... بوده است. بدین صورت، لیبرالیسم بر آزادی فرد و تقدم خواسته‏های فرد بر جامعه پای می‏فشارد و اهمیت نقشهای متقابل جمعی را نفی می‏کند و براین اساس اخلاقیات منشأ غیبی و قدسی ندارند، بلکه بر اساس خواسته فرد شکل می‏گیرند. همچنین خرد جزئی و عقل معاش، ملاک تفاوت های او است و عقلانیت لیبرالی در مواجهه با عقلانیت کلی و مذهبی قرار دارد و از امور قدسی فارغ است. لذا اثری فرساینده بر اصول قدسی می‏نهد. عقلانیت لیبرالی افعال انسان را منتسب به تمنیات طبیعی می‏داند و نه گرایشهای درونی قدسی. اما در مقام تحقق، مرامنامه سیاست، حکومت، اقتصاد و فرهنگ اجتماعی است و معیاری است برای همه ساختارهای اجتماعی.

 

بروز رفرمیسم در سنت های لیبرالی

با ظهور چالشهایی در لیبرالیسم، نوعی رفرمیسم در سنت های لیبرالی شکل گرفت ولی این حرکت هم نتیجه‏ای نداده و هم اکنون لیبرالیسم، پایگاه غروب فضیلت‏ها گردیده و چالش هایی درونی و حادتر از گذشته یافته است و در حوزه اقتصاد فاقد کارایی دانسته می‏شود و به طور جد، بحران ارزش های مفهومی را حکایت می‏کند، چنانکه سرمایه داری بی رحم کنونی و انهدام بنیادهای اصیل، از تجلیات این فقدان کارایی شمرده می‏شوند». (مجله اندیشه حوزه » آذر و دی 1381 : لیبرالیسم در مقام تعریف و تحقیق ، نوایی، علی اکبر)
شاخه‌های مختلف لیبرالیسم ممکن است سیاست‌های متفاوتی را پیشنهاد کنند، اما همه آن‌ها به صورت عمومی توسط چند قاعده متحد هستند، از جمله گسترش آزادی اندیشه و آزادی بیان، محدود کردن قدرت دولت‌ها، نقش قانون، تبادل آزاد ایده‌ها، اقتصاد بازاری یا اقتصاد مختلط و یک سیستم شفاف دولتی. همه لیبرال‌ها -همینطور بعضی از هواداران ایدئولوژی‌های سیاسی دیگر - از چند فرم مختلف دولت که به آن لیبرال دموکراسی اطلاق می‌شود، با انتخابات آزاد و عادلانه و حقوق یکسان همه شهروندان توسط قانون، حمایت می‌کنند.
پایان پیام/

 

کد خبر 171533

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha