خبرگزاری شبستان، گروه بینالملل: «دیگری بودن: مسلمانان در هند» تاریخ سیاسی اسلام در هند نیست و به دنبال ارائه تاریخ جامع مسلمانان در هند هم نیست، بلکه یک وقایع نگاری از تجربه و دیدگاههای نویسنده در مورد لحظات مهم در تاریخ اخیر هند و ناخشنودی فزاینده علیه مسلمانان و شیعیان در این کشور است.
«سعید نقوی»، روزنامهنگار مشهور هندی و نویسنده کتاب «دیگری بودن: مسلمانان در هند» در فصل اول آن مینویسد: اشتیاق نوشتن این کتاب در من بیشتر از روزی که از «لاکنو» به «آیودیا» برای بازدید از معبد رام رانندگی میکردم، بیشتر شد.
او در ادامه میگوید: زمانی در «اَوَدْه»، سلسله شیعه به پایگاهی تبدیل شد که بنای عظیمی از چندفرهنگگرایی بر روی آن بنا شد.
اَوَدْه سرزمینی در شمال شبه قاره هند که محل گسترش فرهنگ تشیع بود. در سال ۱۱۸۸قمری؛ تشیع به عنوان دین رسمی این منطقه اعلام شد و و این منطقه خاستگاه عالمان مسلمان و محل زندگی شخصیتهای برجسته مسلمانان نیز بود. نام اوده برگرفته از نام شهر باستانی «آیودیا» است.
نقوی میگوید: انگلیسیها وقتی می خواستند اَوَدْه را ضمیمه کنند، «واجدعلی» آخرین حاکم شیعه در این منطقه را شخصی بسیار دوستداشتنی یافتند.این در حالی است که مورخان تا حد زیادی حاکمیت «واجد علی شاه» را مورد بی اعتنایی قرار دادهاند و در نوشته های تاریخی در دهه ۱۹۵۰ اشاره چندانی به درخشش منحصر به فرد او نشده است.
همچنین در این کتاب اهمیت قیام ۱۸۵۷ میلادی توسط نویسنده مورد تاکید قرار گرفت و گفته شد که این قیام به عنوان انگیزه ای برای یک جنبش استقلال ملی علیه بریتانیا عمل کرد.
دوره واجد علی پایان حکومت نوابان اوده است و اوده آخرین سرزمین خودمختار هند بود که ضمیمه مستعمرات انگلیس شد. الحاق اوده به مستعمرات انگلیس و سلب مالکیت از قشر با نفوذ زمینداران آنجا، به قیام سال ۱۸۵۸میلادی هند دامن زد. هر چند انگلیس این شورش را با زحمت فراوان سرکوب کرد، ولی زمینها را به آنان بازگرداند. قدرت زمینداران مسلمان اوده در دوره استعماری گسترش یافت و این قشر حامی فرهنگ اردو - اسلامی در شمال هند مخصوصا در اوده بودند.
نوابان اوده از خاندانی شیعه ایرانیتبار بودند که نسبت خود را به امام کاظم(ع) میدانستند.میرمحمدامین موسوی نیشایوری ملقب به سعادتخان بنیانگذار سلسله نوابان اوده بود که با استفاده از ضعف حکومت مرکزی و یاری گروهی از مسلمانان، قدرت برتر هندوان را در اوده از میان برد.او فیضآباد را به عنوان پایتخت خود برگزید. پس از مرگ وی برادرزادهاش «منصور» با لقب صفدرجنگ به حکومت رسید. او در سال ۱۷۳۹میلادی وزارت امپراتوری مغولان هند را یافت و افزایش نفوذ نواب اوده در دستگاه حکومت مرکزی، باعث گسترش نفوذ ایرانیها در دستگاه حکومت مغولان هند شد.
نویسنده میگوید: ما به این باور رسیدهایم که دین اسلام پویاترین ادیان است؛ این تعامل اسلام با تمدن قدیمیتر بود که نتیجه آن دره شیکوه، رحیم، کبیر، امیرخسرو، غالب و انیس نمایان شد که متاسفانه این تلفیق اکنون در محاصره است و مسلمانان به عنوان پیروان این دین مبین به هیچ عنوان مورد حمایت دولت هند قرار ندارند.
راج بریتانیا (حکومت تاجوتخت بریتانیا بر شبهقاره هند از سال ۱۸۵۸ تا ۱۹۴۷) به طور هدفمند هندوها را علیه مسلمانان تحریک کرد و پایه های دکترین تفرقه بینداز و حکومت کن را ایجاد کرد.
در فصل سوم نویسنده به تئوریهایی میپردازد که در حین و پس از جداسازی هندوها و مسلمانان به وجود آمدند، مانند اینکه چه کسی مسئول این جداسازی بود؟ و آیا گزینههای دیگری برای مقامات هندی برای جلوگیری از قتل عامها وجود داشت؟ و اینکه چرا کشور اینقدر سریع تقسیم شد؟
سعید نقوی در فصل پنجم، تخریب مسجد بابری و آشوب ناشی از آن در نقاط مختلف کشور را روایت میکند و میگوید که سیاسی شدن؛ کل فرآیند این زمان پر هرج و مرج را تشدید کرد و شکست دولت وقت در حفظ صلح و نظم در ایالتی که مسجد بابری در آن واقع شده بود را مورد مورد اشاره قرار داد.
در فصل ششم، نویسنده به طور مفصل درباره شورشهای مختلفی که در آن زمان رخ داد، از جمله شورشهای گجرات، مرادآباد، باگالپور، علیگر، بمبئی، فیضآباد، مظفرنگار و چندین شورش دیگر بحث کرده است و توضیح میدهد که چگونه و چرا شورشهای جمعی در هند رخ میدهد و همچنین برای جلوگیری از آن چه باید کرد.
نویسنده همچنین به نوشتن در مورد مسئله کشمیر و مشکلات آن با هند و پاکستان در دوران استقلال و پس از آن میپردازد و اینکه چگونه مسلمانان و شیعیان در اقصینقاط هند مورد ظلم و ستم قرار گرفتهاند و این روند همچنان بدون هیچگونه مداخلهای از سوی جامعه بینالملل ادامه دارد.
نظر شما