هدایت علوی تبار، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به امکان درک دین از طریق شاهراه فلسفه به خبرنگار شبستان گفت: در رابطه با نسبت میان فلسفۀ اسلامی و دین نظریات گوناگونی وجود دارد که از میان آنها به دو نظریۀ اصلی می توان اشاره کرد.
وی با بیان اینکه بر اساس یک نظریه، فلسفۀ اسلامی و به طور کلی فلسفه، با دین سازگار نیست و نمی تواند به آن کمک کند، اظهار کرد: علت این عدم سازگاری آن است که فلسفه قلمروی عقل و استدلال است اما دین حوزۀ ایمان و دل سپردن و این دو با هم سنخیتی ندارند؛ که در میان متفکران اسلامی یکی از نمایندگان این دیدگاه محمد غزالی است، او در کتاب مهم خود به نام "تهافت الفلاسفه" (تناقض گویی فیلسوفان) روش عقلی فیلسوفان را نادرست می داند و معتقد است که به جای این روش باید به وحی و شرع تمسک جست و حقیقت را از سرچشمۀ راستین آن دریافت کرد.
خطر شبهات عقلی
علوی تبار تصریح کرد: بر اساس نظریۀ دوم، میان فلسفه و دین یا عقل و ایمان ناسازگاری وجود ندارد، هرچند که درست است جوهرۀ دین، وحی و ایمان است اما فلسفه می تواند برای آموزه های وحیانیِ دین مبنای عقلی فراهم آورد و از این جهت بر استحکام آنها بیفزاید، ایمانی که فاقد تکیه گاه نظری است همواره در معرض خطر شبهات عقلی قرار دارد و بیم آن می رود که ناتوانی از پاسخ دادن به این شبهات آن را متزلزل کند.
استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی ادامه داد: اما ایمانی که در قالب یک نظام فلسفی قرار گرفته و از حمایت عقل برخوردار شده است؛ ایمان محکم تر و عمیق تری است و حکمای اسلامی با چنین هدفی به فلسفۀ یونانی پرداختند و کوشیدند تا از این طریق به دفاع عقلانی از دین وحیانی بپردازند و برای آن مبانی نظری فراهم آورند.
وی با بیان این مطلب که هر آموزه ای، چه دینی و چه غیردینی اگر با اصول عقلی ناسازگار باشد قابل پذیرش نیست، عنوان کرد: ابزار انسان برای تشخیص درست از نادرست عقل او است؛ بنابراین در صورتی می توان به چیزی باور داشت که از آزمون عقل به سلامت عبور کند، در این موارد معقولیت شرط مقبولیت است.
علوی تبار بیان کرد: حضور پیامبر (ص) و مرجعیت تام ایشان در همۀ زمینه های نظری و عملی در صدر اسلام از ایجاد هرگونه تشتت و اختلاف میان مسلمانان جلوگیری می کرد و به همین دلیل جامعۀ اسلامی از وفاق کافی برخوردار بود؛ اما پس از رحلت پیامبر (ص) اولین اختلاف اساسی در میان امت اسلامی بر سر جانشینی ایشان بروز کرد و پس از آن نیز بتدریج اختلافات دیگری پیش آمد.
تولد فلسفه اسلامی در برخورد با تمدن ها
وی با اشاره به اینکه این اختلافات زمینه را برای ظهور بحث های نظری در خصوص آموزه های اسلامی در میان مسلمانان فراهم آورد، ابراز کرد: علاوه بر این، گسترش اسلام و آشنایی مسلمانان با فرهنگ ها و تمدن هایی که برای اعتقادات خود پشتوانۀ عقلی و فلسفی داشتند باعث شد تا جامعۀ اسلامی به منظور حفظ آموزه های اعتقادی خود و دفاع از آنها در برابر مکاتب رقیب به سوی بهره گیری از مباحث نظری، عقلی و فلسفی حرکت کند که بدین ترتیب در سده های نخستین تاریخ اسلام، از یک سو علم کلام ظهور کرد و از سوی دیگر شاهد ظهور فیلسوفانی هستیم که از فلسفۀ یونانی برای تبیین اعتقادات اسلامی کمک گرفتند و "فلسفۀ اسلامی" را پایه گذاری کردند.
استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی ادامه داد: دربارۀ اینکه کار فیلسوفان اسلامی درست بوده یا خیر و اصولاً اصطلاح "فلسفۀ اسلامی" اصطلاح درستی است یا نه اختلاف نظرهای جدی وجود دارد؛ در این خصوص هر نظری که داشته باشیم در یک چیز نمی توان شک کرد و آن اینکه فیلسوفان اسلامی تأثیرگذار بوده اند؛ آنان مباحث فلسفی را وارد موضوعات دینی کردند و اعتقاد داشتند که با این کار آموزه های دینی که تا پیش از آن فقط از پشتوانۀ نقل و وحی برخوردار بودند از حمایت عقل و فلسفه نیز بهره مند می شوند.
وی گفت: البته در این میان گاهی روش عقلی در قلمروی دین ناکارآمد بوده است مانند آنچه در خصوص بحث معاد جسمانی در فلسفۀ ابن سینا می بینیم؛ فیلسوفان اسلامی از یک سو باعث رونق بحث های عقلی در جامعۀ اسلامی شدند و از این جهت به رشد مباحث نظری در فرهنگ اسلامی کمک کردند و از سوی دیگر بر اندیشمندان غربی در دورۀ قرون وسطی تأثیر گذاشتند و امروزه در فلسفۀ غرب از فیلسوفان اسلامی به عنوان کسانی یاد می شود که در پیدایش فلسفۀ مدرسی در بخشی از دورۀ قرون وسطی نقش به سزایی داشتند و کار فیلسوفان اسلامی تا به امروز ادامه پیدا کرده و عملاً جزیی از فرهنگ اسلامی را تشکیل داده است؛ بنابراین با این اوصاف نمی توان آن را نادیده گرفت.
علوی تبار تصریح کرد: اگرچه اسلام به بحث های نظری و عقلی پرداخته و به آن اهمیت داده است اما اگر فلسفه را به معنای دقیق آن تعریف کنیم باید بپذیریم که فلسفه جزیی از اسلام نیست و اسلام نیامده تا به مسلمانان فلسفه بیاموزد؛ بنابراین انسان می تواند هیچ چیز از فلسفه نداند و یا با آن مخالف باشد و در عین حال مسلمان باشد؛ از این رو برخی از علمای اسلام پرداختن به فلسفه را فقط برای پاسخ گفتن به شبهات فلسفیِ کفار ضروری دانسته و در غیر این صورت هیچ نیازی به آن ندیده اند.
نیاز جدی به فلسفه در میدان جهانی شبهه افکنی
وی در راستای تاکید کرد: اما به نظر می رسد که این شبهات منحصر به کفار نیست و هر مسلمانی که در مورد اعتقادات خود فکر می کند و می خواهد ایمانی تحقیقی داشته باشد نه تقلیدی با آنها روبرو است، به ویژه در عصر کنونی که عصر ارتباطات است و انتقادهای اندیشمندان غیرمتدین به دین در سراسر جهان منتشر می شود و در اختیار مسلمانان نیز قرار می گیرد؛ از این رو فلسفۀ اسلامی در جهان معاصر می کوشد تا با فراهم آوردن مبانی فلسفی برای اعتقادات اسلامی و برطرف کردن تعارضات میان عقل و ایمان و پاسخ دادن به شبهات در این زمینه در جهت عمق بخشیدن به اعتقادات مسلمانان گام بردارد.
علوی تبار با اشاره به اینکه یکی از مشکلاتی که در این راه وجود دارد این است که فلسفۀ اسلامی، برخلاف فلسفۀ غرب، همگام با حوزه های معرفتی دیگر رشد نکرده و دچار نوعی رکود شده است، خاطرنشان کرد: فیلسوفان اسلامی باید از آخرین پیشرفت ها در زمینۀ علوم گوناگون آگاه باشند و خود را به ابزارهای نو، مانند منطق جدید، مجهز سازند تا از یک سو بتوانند تبیین های روزآمدتری از آموزه های دینی ارائه دهند و از سوی دیگر به گفتگو با فیلسوفان غربی بپردازند و انتقادهای آنان را به این آموزه ها پاسخ گویند.
پایان پیام/
نظر شما