خبرگزاری شبستان: اسلامی سازی علوم یا همان تحول علوم انسانی این روزها یکی از اصلی ترین مباحث مطرح در محیط های علمی است، مسئله ای که با مطالبه رهبر معظم انقلاب به دغدغه ای جدی تبدیل شده و کارگروه ها و کمیته های علمی متعدد برای تحقق آن ایجاد شده است. اهمیت این موضوع و تبیین معنا و مفهوم چنین اصطلاحی در گفت و گویی تحلیلی تفصیلی با حجتالاسلام والمسلمین دکتر علیرضا قائمینیا، رئیس پژوهشکده حکمت اسلامی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و سردبیر فصلنامه ذهن در مورد اسلامی سازی علوم انسانی به بحث گذاشته شده است که بخش پایانی آن در ذیل می آید:
جدا از بحث اسلامیسازی علوم انسانی، به نظر میرسد علوم انسانی در کشور ما علم درجه دوم است یعنی آنچنان که باید و شاید در جایگاه مناسب قرار ندارد. مثلا دبیرستانهای نمونه در رشتههای فنی و تجربی وجود دارد اما نمونه علوم انسانی وجود ندارد و یا در انتخاب رشته، دانشآموزان برتر به ترتیب وارد رشتههای فنی و تجربی میشوند و دانشآموزان پایینتر وارد رشته علوم انسانی میشوند. به نظرم قبل از بحث اسلامیسازی باید این نگاهها را حل کرد؟!
قطعا این گونه است! یک نوع نگاه پوزیتیویستی در کشور حاکم است، که علوم انسانی را علم به حساب نمیآورند. این طرز تفکر در واقع از رسوبات پوزیتیویسم است که در ایران هم ریشه دوانده و علم را فقط علم تجربی میداند که حتی در سطح مدیران دولتی، مجریان و دلتمردان و حتی در وزارتخانههای گوناگون هم میبینید اعتنایی که به علم میکنند بیشتر علوم تجربی است تا علوم انسانی، در صورتی که مباحث علوم انسانی مبناییتر است. این درست است ولی طبیعی است که طیف دیگری هستند که تحصیلکرده و دانشگاهی هستند و در این موضوعات کار میکنند و بر اهمیت این مباحث وقوف دارند، یعنی وضعیت در کل جامعه علمی این گونه نیست. در سطح جامعه نگاه پوزیتیویستی وجود دارد و حتی در مصوباتی که نسبت به علم تصویب میشود، اما عمومیت ندارد.
اگر نگاه جامعهشناختی نسبت به علم و وضعیت علم در ایران داشته باشیم، وضعیت علم در ایران این گونه است، گرایشهای بیشتری به امور کاربردی، تجربی و ... وجود دارد ولی بنده مشکل اصلی را این موضوع نمیدانم، بلکه مشکل اصلی را در جای دیگری میبینم. به نظرم در دانشگاهها نگاه انتقادی به این مسائل وجود ندارد بیشتر شکل ترجمه و تقریر مباحث موجود غربی است در نهادهایی مثل حوزهها هم نسبت به این بحثها نگاه بدبینانه وجود دارد و علوم غربی هنوز جدی گرفته نمیشود.
تحول علوم انسانی دستور نیست
به نظر شما آیا تولید علم به شکل دستوری امکانپذیر است یا تولید علم محصول آزادی و تضارب آرا و نقد است که همه اینها در جامعه ما با مشکلات و محدودیتهایی روبرو است؟
اینکه گفته میشود علوم انسانی باید تغییر و تحول پیدا کند و اسلامی شود به نظرم یک امر نیست، مخالفان این برخورد فکر میکنند این یک دستور است. این موضوع، در واقع انعکاس وضعیت ایدهآل و مطلوب است. تقاضا و هدف و آرمانی است که متفکران مسلمان در دوره جدید از علم داشتند. متفکران اسلامی از اقبال تا متفکران معاصر نگاه انتقادی به علوم انسانی داشتند و به نحوی این دغدغه را مطرح کردند. اسلامیسازی علوم انسانی بیشتر بیان یک دغدغه است کسانی هم که میگویند باید تغییر پیدا کند منظورشان این نیست که به شکل دستوری این کار انجام شود، و الا آزادی و تضارب آرا لازمه کار است و بدون آن اصلا این کار صورت نمیگیرد. طبیعی است که اگر کسی دیدگاه دستوری داشته باشد، این قضایا به جایی نمیرسد، البته فکر نمیکنم کسی چنین نگاهی داشته باشد. بیشتر بایدهایی که در این قضیه بیان میشود بیان آرمان و مطلوب نهایی است.
یکی از زمینههای تولید علم خلاقیت، نوآوری و تولید نظریه است که در این بخشها هم به لحاظ فرهنگی یا دلایل مختلف دیگری مشکلات زیادی داریم و چندین سال است که در علوم مختلف نتوانستیم نظریهسازی و نوآوری داشته باشیم، شما ضرورت پرداختن به این موضوعات را چقدر میدانید و به نظر شما خلاقیت، نوآوری و نظریهپردازی چگونه حاصل میشود و در این زمینه ما باید چه کار کنیم؟
بخشی از مشکلات این عرصه به نهادهای دست اندرکار این قضیه بر میگردد. مثلا کرسیهای نظریهپردازی، نقد و مناظره اینقدر وسیع است که همه مباحث را دربر میگیرد؛ چیزهایی را نمیتوان در حد نظریه مطرح کرد، مسلما این برخوردها را باید کنار گذاشت. برای اینکه نظریه در جامعه ما جایگاه واقعی خود را پیدا کند باید ملاحظات غیر معرفتی در قضیه کنار گذاشته شود. مثلا در جوامع غربی هم نگاه خاصی به نظریات دارند، ولو اینکه نظریات را رد کنند. نظریات مبتنی بر تواناییهای خاصی هستند و یک نوع پیشرفت علم را پیدایش نظریات نشان میدهد. باید حمایتهای مناسبی از این امر صورت گیرد و قطعا زمانی میتوانیم از وضعیت راضی باشیم که نظریات مختلفی در زمینههای مختلف ظهور کند که این نشانگر این است که افرادی در حال انجام کار هستند، روی قضایا فکر میکنند و به راهحلهایی رسیدند.
علم چه دینی چه غیردینی محصول خلاقیت بشر است
در یکی از سخنرانی های خود گفتید که در روند اسلامیسازی علوم انسانی مثلا در رشته اقتصاد، باید منتظر ظهور اقتصادهای اسلامی باشیم! منظور شما از تعبیر اقتصادهای اسلامی چیست و آیا در مورد دیگر رشتهها هم صدق میکند؟
علم، چه علم دینی باشد و چه غیر دینی، مبتنی بر خلاقیت بشر است یعنی علم حاصل واقعنمایی و خلاقیت بشر است. خلاقیت و واقعنمایی با هم ترکیب میشوند و علم را میسازند. این گونه نیست که عناصری که در یک علم وجود دارد کاملا واقعیت را نشان دهد بالاخره خلاقیت بشر هم در آنجا نقش دارد.
وقتی اقتصاد اسلامی وجود دارد، معنایش این نیست که تمام واقعیتهای اقتصاد را نشان میدهد. اقتصاد اسلامی واقعنماست مثلا برای بحرانها راهحل پیدا میکنید که این نشاندهنده این است که بخشی از واقعیت را نشان میدهد ولی به هر حال خلاقیت بشر هم در آن نقش دارد. خلاقیت باعث میشود که اقتصادهای اسلامی گوناگون داشته باشیم، ترکیبهای مختلفی از اصول اسلامی داشته باشیم که در واقع میتوان بر آن «اقتصاد اسلامی» اطلاق کرد. این بحث در مورد جامعهشناسی نیز صدق میکند. ممکن است برخی از اصول جامعهشناسی و مطالب اسلامی را جامعهشناسی به گونهای و جامعهشناسی دیگر به گونهای دیگر ترکیب کند، لذا یک اقتصاد اسلامی نداریم و یا جامعهشناسی اسلامی نخواهیم داشت. در غرب هم تکثر حاکم است همان گونه که در جامعهشناسی متعارف(فعلی) و اقتصاد متعارف(فعلی) هم تکثر حاکم است. در این علوم هم یک جریان یا یک مکتب نداریم. به نظرم این حالت مشابه دستگاه اقتصاد در اسلام است همان طور که میبینید مجتهدین اصول استنباط و اجتهاد را به نحو خاصی ترکیب میکنند و هر کدام برای خودشان فتوای جداگانهای دارند که همه آنها برای مقلدان مرجعیت دارد. علم هم حاصل اجتهاد و خلاقیت عالمان است و اینکه عالمان واقعنمایی و خلاقیت را چگونه ترکیب میکنند در غرب هم تأثیر دارد.
پایان پیام/
نظر شما