وهابیت؛ متهم اصلی پرونده شرک با تعبیر ناصحیح از معنای توحید

وهابیان دیگر فرق را به شرک متهم کرده و مرتد می شمارند. حال آنکه با تبیین معنای توحید معلوم می شود متهم اصلی پرونده شرک خود آنها هستند، تبیین مفهوم توحید و شرک نقطه آغاز و پایان پوچی عقاید وهابیت است.

خبرگزاری شبستان: تبین مفهوم توحید و شرک بهترین راه برای بطلان مکتب وهابیت است. نسبت وهابیت و خداشناسی نقطه ابطال پوچی این فرقه است. عقاید ابن تیمیه و شاگردان و مروجان مکتب وی مملوء از عقاید شرک آمیز است. از این رو، باید دید توحید چیست؟

وهابیان دیگر فرق را به شرک متهم کرده و مرتد می شمارند. حال آنکه با تبیین معنای توحید معلوم می شود متهم اصلی پرونده شرک خود وهابیان هستند. تبیین مفهوم توحید و شرک نقطه آغاز و پایان پوچی عقاید وهابیت است. توحید مراتب گوناگونی دارد که در هر مرتبه نقطه مقابل آن شرک است. مثلا نقطه مقابل توحید در ذات را می توان شرک در ذات دانست.
توحید مراتبی دارد برخی از مراتبش فعلا برای ما مطرح نیست مثلاً توحید در ذات و آن این است که خدا یکی است و برای او صانعی نیست و نیز برای او همتا نیست. تعبیر اینکه خدا یکی است در مقابل باید بگوییم که همتایی برایش نیست، اینکه بگوییم یکی هست و دو تا نیست غلط است، باید بگوییم که یکی هست و همتا و شریکی ندارد. و این مسئله‌ای است که همه‌ی مسلمانان و همه پیروان ابراهیمی بر این توحید معتقد هستند، به این می‌گویند توحید ذاتی.


توحید در ذات
توحید ذاتی دو مرحله دارد: 1-خدا همتا ندارد، 2- خدا بسیط است و جزء ندارد و قرآن به هر دو اشاره کرده است. مثلاً در سوره توحید که همگی آن را می‌خوانیم می‌فرماید:«و لم یکن له کفوا احد» اشاره به این است که همتا و مثل و نظیر ندارد، در آغاز آیه می‌فرماید:«قل هو الله احد»، احد یعنی موجود بسیط است جزء ندارد. چون اگر مرکب باشد، «کل» در تحقق خود محتاج جزء می‌شود و محتاج نمی‌تواند خدای واجب الوجود باشد. پس توحید در ذات به معنای این است که خدا یکی است،‌ نظیر و مثلی ندارد، توحید در ذات، یک معنای دیگر هم دارد و آن این است که خدا وجودش مرکب نیست و دارای اجزاء نیست و در قرآن کریم هم به آن اشاره شده است،‌«قل هو أحد و لم یکن له کفواً»، یکی اشاره بر توحید در ذات به معنای بی مثل است و دیگری هم دارای جزء نیست.
 

توحید در صفات
توحید در صفات این است که خداوند منان دارای صفات جمال و کمال است، قدرت دارد علم دارد، امّا علم و قدرت او عین ذات او است نه اینکه یک طرف ذات باشد و طرف دیگر قدرت. قدرت عین ذات اوست، علم عین ذات اوست، حیات عین ذات اوست، این مسئله از خصایص امامیّه است، یعنی دیگران حتی اشاعره معتقد به این مسئله نیستند که صفات عین ذات خداست، بلکه همه‌ی آنها می‌گویند که صفات زائد بر ذات است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید صفات او عین ذات اوست،‌چرا؟« لشهادة کلّ صفة أنّها غیر الموصوف»، اگر دوتا باشد،‌نمی‌تواند واجب الوجود به تمام معنا باشد.

 

توحید در خالقیت

توحید در خالقیت این است که فقط خدا خالق است و غیر از خدا خالقی نیست، توحید در آفرینش، آفرینش گری فقط و فقط از خصائص حق تعالی است،‌ آیات فراوانی در قرآن مجید است همچون "هل من خالق غیر الله و هو الواحد القهّار"؟
از این قبیل آیات در قرآن کریم فراوان است، «خالق کلّ شیء» و نکته‌اش هم روشن است، چون غیر از خدا هر چه هست،‌ ممکن الوجود است، چیزی را واجد نیست، دارای قدرت و عظمت نیست که بتواند چیزی را بیافریند، خالقیت استقلالی فقط و فقط از آن خداست، البته این به این معنا نیست که اسباب و مسببات را منکر بشویم، بلکه اسباب و مسببات سر جای خودش است،‌ اما تمام این اسباب و نظام اسباب مسببات به خدای متعال می‌رسد، در حقیقت واقعیت از آن اوست و اگر مجموعه‌ای که غیر از حق تعالی است و نظام علت و معلولی است و اگر آنها هم آفرینش‌گری دارند،‌ آفرینش‌گری آنها ظلی و تبعی است و در پرتو خالقیت خداست، یعنی خدا یک قدرتی را به این بشر و به این علت طبیعی داده که تا حدی بتواند آفرینش‌گری کند،‌ اما همه و همه مستند به حق تعالی است، و لذا می‌فرماید:
« أحسن الخالقین»، برای دیگران هم خالقیت قائل است،‌ اما خالقیت دیگران ظلی، تبعی و حرفی است،‌ هر چه است قائم به وجود اوست، اگر آنی قدرت ما را سلب کند و اگر آنی ارتباط ما با حق تعالی قطع شود، هیچ موجودی نمی‌تواند در جهان اثرگذار باشد، این را می‌گوییم خالقیت و توحید در خالقیت و شاید در میان عرب هم اختلافی در این باب نبوده است و لذا قرآن کریم می‌فرماید:
«و لإن سئلتم من خلق السموات و الأرض، لیقولنّ خلقهنّ العزیز الحکیم»، حتی اگر از عرب جاهلی سوال کنیم که خالق آسمان‌ها و زمین کیست؟ می‌گویند خالق حق تعالی است.

 

انبیاء و اولیاء مخلوق اند نه خالق
ما هرگز انبیاء و اولیاء را خالق نمی‌دانیم، و‌ ما هرگز آنان را آفرینش‌گر نمی‌دانیم، بلکه آنان نیز مخلوق هستند همانند سایر مخلوقات، البته مخلوق اشرق و افضل و بهتر و برترند، اما خالقیت از آن اوست و اگر احیاناً یک خالقیت‌های جزئی در قرآن و جاهای دیگر به افراد نسبت داده می‌شود، آن یک نوع خالقیت ظلی و تبعی است،‌ آنهم در ظل خالقیت حق تعالی.
 

‌توحید در تدبیر
توحید در تدبیر، و آن این است که خدا جهان را آفرید و تدبیر جهان هم با خداست، آنچنان نیست که خدا بیافریند و تدبیر جهان را واگذار به ملائکه کند یا واگذار به انبیاء و اولیاء کند یا واگذار کند به نفوس و عقول، این گونه نیست، در حالی که خودش خالق است،‌ مدبر هم است،‌ آیات زیادی در قرآن کریم است و خصوصاً آیاتی که در اول سوره‌ی رعد آمده: «یدبّر الأمر»، بعد از آنکه از آفرینش آسمان‌ها و زمین سخن می‌گوید، می‌فرماید:« یدبّر الأمر» تدبیر امر آفرینش با خداست، تدبیر غیر از خالقیت است، خالقیت ایجاد است،‌تدبیر ادامه عمر؛ ربوبیت به معنای اداره و مدیر است، جهان در عین حالی که مخلوق خداست،‌ مدبّر به صیغه اسم مفعول- خدا نیز هست، خدا تدبیر می‌کند، یعنی تدبیر جهان را به دیگران واگذار نکرده است،‌ یعنی آنچنان نیست که خدا بازنشسته شود و تدبیر جهان را به دیگران واگذار کند، این خودش یکی از مراتب علو است که اسلام آن را رد کرده است.


‌اشتباه ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب
در اینجا ابن‌تیمیه و محمد بن عبدالوهاب یک اشتباهی دارند، و آن است که اسم این مرحله را توحید در خالقیت نهاده‌‌اند، یعنی توحید در ربوبیت را توحید در خالقیت می نامند و حال آنکه ربوبیت غیر از خالقیت است، و لذا هر موقع از آنان سوال کنیم می‌گویند توحید در ربوبیت، و حال آنکه ربوبیت غیر از خالقیت است، مرحله قبلی که آفرینش است و ایجاد آسمان‌ها و زمین است،‌ آن خالقیت است،‌ اما اداره عالم آفرینش، مادامی ‌که جهان باقی است، این تدبیر است و ربوبیت، ما نباید از توحید در خالقیت به توحید در ربوبیت تعبیر کنیم، کسانی که از توحید در ربوبیت به خالقیت تفسیر می‌کنند، اشتباه لغوی و اشتباه تفسیری دارند، چون ربوبیت از رب است و رب به معنای صاحب است و صاحب هر شیئی مدبر و مدیر آن شیء و چیز نیز است.
در اینجا یک نکته‌ای است که باید به آن توجه کرد و آن این که وقتی می‌گوییم خدا مدبر این جهان است،‌ آیا «بنفسه» مدبر است و ‌هیچ اسباب و مسبباتی را ایجاب نمی‌کند،‌ مستقلاً تدبیر می‌کند، فرض کنید که الآن این درخت میوه می‌دهد، آسمان می‌گردد، مستقیماً این کارها را می‌کند، هیچ رابطه‌ای بین این پدیده‌ی طبیعی و خدا نیست؟‌ نه! این گونه نیست، یعنی در عین حالی که مدبر مستقل و به تمام معنا خداست، اما اسباب و مسبباتی را در میان قرار داده است و از طریق اسباب و مسببات کار می‌کند، کسانی که علل طبیعی و اسباب طبیعی را منکر هستند، کما اینکه غالباً اشاعره آن را منکر هستند، یا وهابی‌ها منکرند، برخلاف قرآن است چون قرآن کاملاً‌ به اسباب طبیعی و ابزار طبیعی معتقد است، اما همه‌ی اینها جنود خلاق متعال است، این آیه و امثال این آیه در قرآن زیاد است، ملاحظه بفرماید:
« و أنزل من السماء ماءاً، فأخرج به من الثمرات رزقاً لکم» البقرة: 22.
مراد از آسمان نقطه‌ی بالاست، یعنی «کلّ ما علوک و أظلک فهو سماء».
 

«أ ولم یروا أنّا نسوق الماء إلی الأرض الجرز فنخرج زرعاً منه أنعامه و أنفسهم أفلا یبصرون» سجدة: 27.
می‌فرماید: ما از آسمان آب فرستادیم بر زمین خشک، اما به وسیله‌ی این باران زراعتی پدید آمد که هم خود شما بهره می‌گیرید و هم انعام شما، پس توحید در ربوبیت، یعنی تدبیر، تدبیر اصلی با خداست،‌ اما اسباب و مسبباتی را قرار داده که همه‌ی اینها قائم با حق تعالی هستند، وجود اینها قائم با حق تعالی است،‌ وجود قیومی ‌اینها با حق تعالی، این هم یک مرحله از توحید است.

 

تعبیر از توحید در خالقیت به توحید در ربوبیت
اشتباه وهابی ها این است که از توحید در خالقیت به توحید در ربوبیت تعبیر می‌کنند در حالی که توحید در ربوبیت غیر از توحید در خالقیت است، اولی آفرینش‌گری است،‌اما دومی ‌کارگردانی است، در حقیقت گرداندن جهان طبیعت و ما فوق طبیعت، اساسش با خداست، ولی در عین حال اسباب و مسبباتی در کار است که با خدا قائم است و کارها را انجام می‌دهند به امر حق تعالی و فضلی که خدا به آنها عنایت کرده است، از این بگذریم،‌ توحیدهای دیگری هم داریم، یعنی توحید در اطاعت،‌ مطاع حقیقی فقط حق تعالی است، غیر از خدا مطاعی نداریم، اگر اطاعت انبیا و اولیا لازم است بخاطر امر حق تعالی است، توحید در حاکمیت، حاکم حق تعالی است، اگر دیگران هم حکومت می‌کنند به اذن حق تعالی است، شفیع مطلق حق تعالی است‌، آنکه شفاعت‌پذیر باشد خداست‌، اگر شفاعت دیگران هم پذیرفته است به امر حق تعالی است.

توحید در عبادت است، یعنی توحید در پرستش، باید ببینیم که معنای عبادت چیست؟ کلید این مسئله همین است، ما اگر بخواهیم اختلاف خود را با محمدبن عبد الوهاب حل کنیم، یا اگر بخواهیم با کسانی که آمرین به معروف و ناهین از منکر در حرمین شریفین هستند، یعنی در حرم الهی و حرم نبوی، هر چیزی را نوع شرک می‌بینند، یعنی شرک در عبادت و شرک در پرستش است، باید عبادت را تعریف کنیم، یعنی یک معنای منطقی بیاوریم، اگر این تعریف برای ما جامع و مانع شد، می‌توانیم بگوییم کجا شرک در عبادت است و کجا تکریم و تعظیم است، ما باید مرزبندی کنیم، تعظیم و تکریم را یک طرف، عبادت و پرستش را در طرف دیگر، در حقیقت بیت القصید ما بحث در توحید در عبادت است. 

پایان پیام /

کد خبر 192892

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha