خبرگزاری شبستان: پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت دینی، موضوعات و مسائل جدیدی را پیش روی جامعه اسلامی قرار داده است. پیدایش این سنخ از موضوعاتِ برآمده از نظام و ساختار حکومت دینی، ارتقاء و توسعه در تفقه را ضروری می سازد. امروز ضرورت پرداختن به فقه حکومتی با ورود فقه به عرصه جامعه دوچندان شده است از این رو در گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین رضا برنجکار، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و رئیس پردیس قم این دانشگاه به واکاوی این مفهوم و ابعاد مختلف آن پرداختیم، که بخش دوم آن از نظرتان می گذرد.
تاریخ اسلام نشان می دهد که حکومت به عنوان مسئله ای اساسی در آن مطرح بوده و در دوران پیامبر (ص) و بعضی از ائمه (ع) نیز شکل گرفته است، آیا آن زمان نیز فقه حکومتی وجود داشته است؟
وقتی جوامع پیچیدهتر میشود عناوینی ظهور میکند و موضوعاتی به وجود میآید که این موضوعات و عناوین عینا در یک هزار سال پیش نبوده و عناوین دیگری در آن زمان در موضوعات اقتصاد، قضائی و ... وجود داشت، مثلا بخشهای اقتصادی مانند بیمه و بانک تا چند دهه پیش وجود نداشته است و عناوین و موضوعات مختلفی در اثر پیچیده شدن مناسبات و رشد جوامع بوجود آمد در این زمان فقیه باید بر اساس قواعد کلی وظیفه مردم را در مورد این عناوین جدید استنباط کند، این تغییرات اختصاصی به مباحث اجتماعی ندارد و در مباحث فردی هم این دگرگونی و تغییرات و ظهور مسائل جدید وجود دارد؛ اصولا «اجتهاد» به خاطر تغییر و دگرگونی و ایجاد مسائل جدید معنا پیدا میکند اینکه شیعه در مقابل اهل سنت میگوید «اجتهاد» همیشه باید باشد و نباید اجتهاد را به چهار امام أبوحنیفه، مالک بن انس، احمد بن حنبل و شافعی محدود کرد به خاطر این است که مرتبا موضوعات جدید فردی و اجتماعی به وجود میآید و ما نیازمند اجتهاد هستیم.
این استنباط چگونه و از جه طریق صورت میگیرد، معیار تشخیص درست و نادرست احکام استنباطی چیست؟
ما به فقیه نیازمند هستیم تا در ارتباط با این عناوین جدیدی که قبلا نبوده است به منابع مراجعه کند و استنباط کند و اصولا کار فقیه همین است، اگر قرار بود همان احکام قدیمی باشد مشکل زیادی وجود نداشت، اصل بحث و قسمت اصلی فقه همان بحثهای جدید است که اصطلاحا به آن مسائل مستحدثه میگویند. مسائل مستحدثه یعنی مسائل جدید که قبل نبوده است، والا بحث های قبلی آنقدر اجتهاد شده که روشن است این بخش است که پیچیده است. ائمه(ع) میفرمودند که «علینا القاء الاصول و علیکم تفریع» یعنی ما کلیات و اصول را میگوئیم شما در زمانهای آینده بر اساس مسائل جدیدی که پیش میآید از کلیات باید تعیین مصداق و فروع جدید را استنباط کنید که در واقع همان هنر اجتهاد در همین است. کسی که باید چند دهه درس بخواند تا بتواند چنین کاری را انجام دهد، این توانایی است که شخص میتواند براساس قواعد کلی نسبت به مسائل جدید اظهار نظر کند و فتوا دهد.
در مقایسه با فقه دیگر فرق اسلامی یا حتی دیگر ادیان فقه شیعه از چه جایگاهی برخوردار است؟
جایگاه فقه شیعه از چند جهت برجسته است، یکی اینکه اشاره شد فقه شیعه در واقع اجتهاد را استمرار داده است، هیچ وقت کسی را مشخص نکرده است که بگوید تنها باید از او تقلید کنیم. علما گفتهاند که باید از مجتهد زنده تقلید کرد، حتی اگر کسی میخواهد از مجتهد مرحوم تقلید کند تنها با فتوای مجتهد زنده میتواند بر تقلید خود باقی بماند برای اینکه اجتهاد استمرار پیدا کند. این یک نکته اساسی در فقه شیعه است که ما افرادی را در نظر نگرفتیم که بگوئیم بعد از این افراد کسی حق ندارد اجتهاد کند و همه از این فرد تقلید کنند، همیشه این اجتهاد ما پویاست و استمرار و ادامه دارد و در حال تازه و تازهتر شدن است.
بخشهایی از اهل سنت مانند حنفیها به قیاس و استحسان و ... مراجعه میکنند چرا؟، چون میبینند منابع نقلی به اندازه کافی در دست نیست و بنابراین مجبورند که از روشهای غیر قطعی عقلی استفاده کنند! ما هم عقل را قبول داریم اما آن اصول قطعی عقل را اما آنها از مسائل غیر قطعی مانند قیاس، استحسان استفاده میکنند، اما چون روایات به اندازه کافی ندارند روایاتی که آن اصول کلی را بیان کرده باشد، لذا اینها مجبور میشوند یا همیشه باید احتیاط کنند یا اینکه به موارد غیر قطعی، غیر معتبر و غیر مستدل مراجعه کنند که نه تأیید نقلی دارد و نه تأیید عقلی. همچنین در روایات شیعی آمده است که قیاس مردود است.
اهل سنت بعد از پیامبر اسلام(ص) متوقف شدند و به عصمت ائمه(ع) اعتقاد ندارند، خاتمیت پیامبر(ص) به خاطر این است که ائمه(ع) هستند، پیامبر(ص) مؤفق نشد همه مطالب را به عموم مردم بگویند به امام علی(ع) گفتند و ایشان و فرزندانشان این اصول کلی را برای ما بیان میکنند، چون پیامبر موفق نشد همه اینها را بگوید بخشی را بیان کرد و بخشی از آنها را ائمه(ع) بیان کردند. این اصول به ما اجازه میدهد که بتوانیم اجتهاد کنیم بدون اینکه نیاز داشته باشیم به سراغ دلایل غیر معتبر و ضعیف برویم.
این دو ویژگی یعنی داشتن اصولی که توسط ائمه (ع) بیان شده و در استنباط مسائل جدید به فقیه کمک میکند و دوم اینکه در اجتهاد را نبستن و استمرار اجتهاد و پویایی اجتهاد، برجستگی فقه شیعه نسبت به فقه اهل سنت است.
همین عوامل، عامل پویایی فقه شیعه است که فقه شیعه به این صفت ممیزه دست یافته است؟
از یک طرف فقه ما پویاست و از طرف دیگر سنتی است، از یک طرف سنتی است چون بر اصولی مبتنی است که ما از قرآن و روایات گرفتیم که در روایات اهل بیت(ع) است و در کتب اهل سنت نیست. بنابراین فقه ما سنتی است. فقه ما پویاست، چون براساس آن اصول و مبانی میتواند در مسائل جدید روز به روز اجتهاد کند و مشکلات را حل کند. بنابراین آن نزاعی که اوائل انقلاب اسلامی وجود داشت که فقه ما سنتی است یا پویا؟! باید گفت که در واقع فقه ما هم پویا و هم سنتی است، سنتی است چون مبتنی بر اصول است و هم پویاست چون آن اصول به ما اجازه میدهد که در مسائل جدید اظهار نظر کنیم. یعنی اصول بسته نیست اصول حالتی دارد که اجازه پویایی میدهد و این توان را به مجتهد میدهد که بتواند در مسائل جدید استنباط کند و با زحمت و تلاش علمی و مبتنی بر اصول قطعی این مسائل جدید را استنباط کند.
برخی فقه را ناظر به مسائل فردی و عبادی میدانند اما برخی فقها مانند حضرت امام(ره) فقه را گسترش دادند و وارد مسائل اجتماعی و سیاسی و بینالمللی شدند. در تاریخ فقه ما کدام فقها بودند که فقه را گسترش دادند و توانستند کارهای عمدهای در این زمینه انجام دهند؟
برخی از احکام اسلام، احکام اجتماعی و حکومتی است مانند حدود و دیات، با وجود اینکه حکومت در دست فقها نبود اما همه فقهای ما این مباحث را بحث کردند. در گذشته مثلا عالمی بود که در یک روستایی حضور داشت و مردم آنجا حرف او را میپذیرفتند قبل از انقلاب اسلامی اگرچه حکومت مانع میشد و نمیگذاشت ولی چون عالمی در روستا، شهر و یا منطقهای نفوذ داشت علی رغم اینکه حکومت در اختیار فقها نبود اینها به اندازه توان و نفوذ و سلطهای که داشتند احکام حکومتی را اجرا کردند، لذا بخش حکومتی در فقه ما وجود دارد منتها حداقلی است، یعنی در واقع چون هیچ وقت به غیر از زمان کوتاهی که آل بویه حکومت داشتند، حکومت در اختیار شیعه نبود، اوج فقه و کلام و علوم اسلامی ما در همین دوران است افرادی مانند شیخ صدوق، شیخ مفید و سیدمرتضی تا شیخ طوسی همه متعلق به این دوران هستند. در این عصر، علیرغم اینکه حکومت بنی عباس وجود داشت، اما با نفوذی که آل بویه داشتند اقدامات مهمی صورت گرفت.
در حکومت صفویه هم پادشان صفوی تا اندازهای به نظر فقها توجه میکردند، در مابقی زمانها حکومت در اختیار شیعه نبود، در این دو زمان هم حکومت در اختیار ما نبود، به صورت محدود و تا اندازهای قدرت در اختیار شیعه بود بنابراین با این وجود در فقه ما مسائل اجتماعی وجود دارد، ولی حداقلی است اما بعد از انقلاب اسلامی که به صورت کامل و صد درصد وارد حکومت شدیم، البته با وجود فشارهای جهانی و محدودیتها و محاصرههایی که از سراسر دنیا وجود دارد که قدرت و توان نظام را محدود کرد، یعنی ما اکنون در شرایط جهانی نمیتوانیم هر کاری انجام دهیم یعنی دشمنان نمیگذارند. ولی علیرغم این میتوان گفت که این دوران خیلی متفاوت از زمانهای قبل بوده است و حکومت در اختیار شیعه قرار گرفت. بنابراین لازم و ضروری است از این به بعد فقها به فقه حکومتی به صورت حداکثری نگاه کنند نه حداقلی. اکنون زمانه و شرایط فرق میکند مثل گذشته نیست که یک مجتهد در یک شهر قدرت داشته باشد، بلکه اکنون یک کشور در اختیار ماست. بنابراین مقام معظم رهبری فرمودند: من از فقه حکومتی در حوزه راضی نیستم باید چندین درس راجع به ولایت فقیه در حوزه وجود داشته باشد، در حالی که چنین نیست؛ ممکن است یکی، دو، نفر این درس را در حوزه تدریس کنند اما لازم است که چندین درس مهم در حوزه وجود داشته باشد.
ادامه دارد/
نظر شما