آقامجتبی تهرانی سادگی ظاهری که از ابتدای طلبگی داشتندرا تاآخرحفظ کردند

ایشان روی درس خیلی اهمیت داشتند و مایل هم نبودند درس به هیچ وجه تعطیل شود. همان سادگی ظاهری که از ابتدای طلبگی داشتند را حفظ کرده بودند و تا آخر وضعیت ظاهرشان هیچ تغییری نکرد.


به گزارش خبرگزاری شبستان: حجت‌الاسلام والمسلمین علی تهرانی دومین فرزند پسر آیت‌الله مجتبی تهرانی است. او پس از تحصیلات دانشگاهی وارد حوزه علمیه شده و هم اکنون در کسوت روحانیت است. او در گفت‌وگویی خاطراتی از پدر بزرگوار خود نقل کرده و از خصوصیات فردی و خانوادگی این استاد بزرگ اخلاق سخن گفته است که در ادامه مشروح این مصاحبه آمده است:

مرحوم آیت الله حاج آقا تهرانی چه خصوصیات اخلاقی بارزی داشتند؟

در مورد خصوصیت‌های اخلاقی ایشان این را می‌گویم که ایشان زاهدانه و ساده زیست بودند، یکی از مشخصه‌های اصلی که ایشان داشتند به نظر من بحث مسئولیتی بود که نسبت به هدایت و راهنمایی جوانان احساس می‌کردند. زمانی که وارد مسیر طلبگی شدند، راه و مسیر زندگی شان برایشان شناخته شده بود و تمامی تلاش ایشان در حدود 60 سال، تربیت نسل جوان بود. ایشان حرکت برای به دست آوردن این هدف خود را از قبل انقلاب شروع کردند و تا قبل از محرم امسال نیز ادامه یافت. برخلاف آدم‌های دیگری که نمی‌دانند برای چه وارد این راه می‌شوند و راهشان روشن نیست، اگر هم روشن است از مسیر خود انحراف می‌شوند و بیراهه می‌روند و گرفتار یکسری مسئولیت‌هایی می‌شوند که راه طلبگی را فراموش می‌کنند.

ایشان از شهرت دوری می‌کردند و بعد از انقلاب با توجه به ارتباطی که با حضرت امام خمینی (ره) داشتند و می‌دانید که رساله امام را ایشان نوشتند و پست و مقام اجتماعی بعد از انقلاب برای ایشان فراهم بود اما از مسیر خودشان خارج نشدند. ایشان نظرشان این بود که جامعه‌ای درست ساخته می‌شود که جوانان آن درست تربیت شوند.

چرا آیت الله مجتبی تهرانی اینقدر به برگزاری درس برای طلاب و جوانان اهمیت می دادند؟

حدود بیست و یک سال پیش ایشان به همراه دامادشان و مرحوم آقای سید عبدالمجید ایروانی در زمستان عازم مشهد می‌شوند و بلیط برگشت‌شان شب شنبه‌ای بوده است که فردایش ساعت 6 و 30 دقیقه باید برای درس فقه و اصول در مدرسه حاضر می‌شدند. زمانی که به فرودگاه آمده بودند به دلیل برف پرواز کنسل می‌شود و آقای ایروانی پیگیری می‌کنند و ماشینی در اختیار ایشان قرار می‌گیرد که به تهران بیایند و ساعت 6 صبح به تهران می‌رسند و بعد از نماز و مطالعه از منزل خارج شدند و به مدرسه مروی رفتند. درس اولشان خارج اصول بوده است و وقتی تمام شد و بین دو درس در اتاق مدیریت مطالعه می‌کردند تا درس فقه را تدریس کنند، یکی از طلاب با حالت گله‌مندی نزد ایشان آمدند و گفتند حاج آقا من از تجریش به اینجا می‌آیم و نمی‌رسم و حاج آقا نگاه معنا داری به ایشان می‌کند و می‌گوید من از مشهد ساعت 9 شب راه افتادم و پلک رو هم نگذاشتم و الان به اینجا آمدم و طلبه دیگر چیزی نگفت! ایشان روی درس خیلی اهمیت داشتند و مایل هم نبودند درس به هیچ وجه تعطیل شود.

همان سادگی ظاهری که از ابتدای طلبگی داشتند را حفظ کرده بودند و تا آخر وضعیت ظاهرشان هیچ تغییری نکرد. امسال که من قم مشرف شده بودم به حاج آقا گفتم چطور است لباده بگیرم؟ ایشان گفتند: نه لباده خیلی شیک است، قبا خیلی بهتر است. و اصلا به این فکر که وضعیت ظاهرشان آن چنانی باشد نبودند و روال ساده‌ای را در پیش می‌گرفتند.

خاطراتی از سفر به مشهد و زیارت امام رضا(ع) با ایشان برایمان تعریف کنید؟

حدود 90 درصد از سفرهای مشهدی که من در خدمت ایشان بودم و به زیارت می‌رفتند از خانه که خارج می‌شدند سرشان را پایین می‌انداختند و بدون توجه به اطرافشان صلوات می‌فرستادند و استغفار می‌کردند و وارد حرم که می‌شدیم ایشان مقید بر آن بودند که داخل محوطه حرم شوند و معمولاً ایستاده زیارت می‌کردند و زیارت امین الله، جامعه‌کبیره و زیارت‌هایی که مربوط به امام رضا (ع) بود را قرائت می کردند. بعد در قسمت بالای سر نماز زیارت و نماز بعد از زیارت می‌خواندند و دعا می‌کردند و اگر امکان داشت از در اصلی خارج می‌شدند و اگر نه از قسمت بالای سر خارج می‌شدند و باز هم صلوات می‌فرستادند و استغفار می‌کردند. ایشان این طور نبودند که مدت زیادی در حرم بنشینند. فقط در زیارت وداع بود که زیارتشان طول می‌کشید.

در زیارت وداع اکثرا حالت بکاء و اشک آلود داشتند. در اصلی حرم را می‌بوسیدند و در شلوغی جمعیت وارد می‌شدند ایشان خودشان می‌رفتند و به دیوار تکیه می‌دادند تا اذیت نشوند و همیشه ایستاده زیارت می کردند. ایشان اگر امکانش وجود داشت ضریح را می‌بوسیدند و هم در رواق و در صحن ها را می‌بوسیدند.

 

درباره زیارت سید‌الشهدا و عتبات چگونه بودند؟

ایشان این اواخر خیلی مایل بودند که به زیارت کربلا بروند، گذرنامه هم داشتند اما وضعیت ایشان که وخیم شد شرایط تغییر کرد.

نوع تعامل ایشان با فرزندان و سایر اهل منزل چگونه بود؟

ایشان اصلاً اهل دستور دادن نبودند. غذای ایشان کم بود و خودشان می‌گفتند من گنجشک روزی هستم. اهل امر و نهی برای پخت غذا نبودند و هرچی را مادرم طبق سلیقه خودشان می‌پختند، می‌خوردند.

ایشان رابطه عاطفی عمیق با مادرم داشتند. در سال 1340 با مادرم ازدواج کردند و اکثر مسافرت‌های خود را با مادرم رفتند. یادم نیست که هیچ وقت پایشان را جلوی مادرم دراز کرده باشند.

یادم هست که خیلی احترام مادرم را نگه می داشتند و رفتارشان هم خیلی متعارف و معمول بود. اینطور نبود که ایشان بروند داخل اتاقشان در اتاق را ببندند و با هیچ کس ارتباط نداشته باشند. البته اوقاتی که پدرم مشغول مطالعه بودند خودمان مزاحمشان نمی شدیم، اما در اوقات دیگر رفتار بسیار خوب و مهربانی با ما می‌کردند. در این یکی دو سال اخیر من هر روز پیش ایشان بودم و یک ساعتی با ایشان می نشستیم و میوه‌ای می خوردیم و گپ و گفتی داشتیم. ایشان خیلی راحت برخورد می‌کردند.

اگر کارشان را در اتاقشان انجام می‌دادند آن وقت اختصاصی خودشان بود و خارج از آن وقت نیز وقتشان را با بچه‌ها و حاج خانم می‌گذراندند.

از مادرم شنیدم که این 47 الی 48 روزی که حاج آقا مریض بودند و مادرم بار اصلی پرستاری بر دوششان بود با حالتی که تشکر را می رسانید به مادرم می گفتند: تحملت خیلی زیاد است. فشاری را که روی مادرم بود را کاملا حس می کردند و با وجود وضعیت جسمانی بسیار ضعیفی که در این اواخر داشتند سپاس و قدردانی از همسرشان را از یاد نبرده بودند. در ذهنم هست که همیشه راجع به مادرم به من سفارش می کردند و می گفتند ایشان ساداتند و احترامشان واجب است. مادر خود حاج آقا که مریض بودند حاج آقا در بیمارستان با افتخار بسیار دست مادرشان را بوسیده بودند و البته چند ماه بعد هم مادرشان به رحمت خدا رفتند.

در مورد تربیت و تحصیل فرزندان چه نظری داشتند؟

ایشان خیلی تاکید داشتند که فرزندانشان در مدارس دینی تحصیل کنند. مدرسه علوی هم یکی از مدارس خوب تهران بود چه از نظر دینی چه از نظر علمی. و بنده و اخوی هردو در این مدرسه تحصیل کردیم؛ دو تا از همشیره های بنده هم مدرسه علوی دخترانه و همشیره دیگر هم در مدرسه روشنگر درس می خواندند که همه این ها از مدارس خوب تهران بودند. خلاصه پدرم اصرار داشتند محیطی که ما در آنجا درس می خوانیم محیطی سالم باشد. ضمنا ایشان هربار برای ثبت نام مدرسه فرزندانشان خودشان می آمدند.

ایشان بر دوره دبستان و دبیرستان ما حساسیت زیادی نداشتند اما سه سال راهنمایی که به سن بلوغ نزدیک است را خیلی پیگیر بودند دفترچه‌ها را همیشه خودشان نگاه و امضا می‌کردند و حتی درس خواندنم را کنترل می‌کردند.

نسبت به تحصیلات حوزوی یا دانشگاهی شما چه نظری داشتند؟

حاج آقا اصرار داشتند که هم بنده هم اخوی اول وارد دانشگاه شویم و بعد سراغ حوزه برویم. متاسفانه در این دوره و زمانه چماق بی اطلاعی نسبت به علوم جدید را بر سر روحانیت می زنند که: شما چیزی از دانش و علم نمی دانید یا به خاطر مدرک‌گرایی‌ای که باب شده و می‌گویند اگر فلان مدرک را نداشته باشید یعنی هیچ چیز نمی دانید....

حاج آقا توصیه کردند که اول دانشگاه بروید و دروس دانشگاهی را بخوانید. دروس حوزوی خواندن دیر نمی‌شود.
من هم این 4، 5 سالی که در دانشگاه درس خواندم و مدرکی گرفتم اصلا پشیمان نیستم. در حوزه بعضی‌ها اصلا نمی‌دانند دنبال چه چیزی آمدند، یکی دو سال می خوانند و رها می کنند. لذا هم اخوی و هم بنده در رشته های فنی تحصیل کردیم و مهندسی خود را گرفتیم.
در مورد تحصیل دخترانشان هم این نظر را داشتند. همشیره های ما هم تحصیلات عالیه دانشگاهی دارند.

رابطه ایشان با برادرشان آیت الله حاج آقا مرتضی چطور بود؟

دوران طلبگی حاج آقا و حاج آقا مرتضی با هم بوده و ما حتی عکس هایی داریم که در کنار هم هستند. همین طور حاج آقا خیلی معتقد بودند که هرسال ایام عید منزل بستگانشان به خصوص حاج آقا مرتضی بروند و رابطه دوستانه‌ای داشتند. حتی در مدتی که حاج آقا مریض احوال بودند خیلی حاج آقا مرتضی به ایشان سر می زدند. هر هفته دوشنبه ها ایشان مسجد نمی رفتند و منزل حاج آقا می آمدند. و بر خلاف حرف و حدیث های بی پایه و اساس هیچ اختلافی بین این دو برادر نبود و با هم می نشستند و گپ و گفت داشتند. خاطرات می گفتند و...

حاج آقا چه تفریحاتی داشتند؟

حاج آقا عشق و علاقه عجیبی به کار خود داشتند و شاید تفریحشان مطالعه در کتاب‌ها بود. تنها مسافرت و تفریحشان سفر زیارتی مشهد بود، که از هیاهو دور می‌شدند و بعد از چند روز بر سر کارشان برمی‌گشتند.

این روحیه کاری ایشان در خانواده هم تاثیر گذاشته بود، یادم است که 11 سال پیش همراه چند نفر از اعضای خانواده چند روزی برای استراحت به باغ یکی از آشنایان به شهریار رفتیم، اما بعد از یکی-دو روز مادرم از بیکار بودن خسته شده بودند و گفتند به تهران برگردیم.
 

منبع: تسنیم

کد خبر 227129

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha