تحلیلی از نقش راهبردی بسیج در حفظ و صدور دستاوردهای انقلاب اسلامی

هم مصری ها مدل مبارزه مردمی را از انقلاب اسلامی می گیرند و هم آمریکایی ها شیوه تقابلی را از روی حرکت مردم ایران می سازند. انقلاب اسلامی دارد برای همه تعیین خط می کند.

اشاره: بی شک تفکر بسیجی و در ذیل آن دو نهاد فراملی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج مستضعفین که بدستور خمینی کبیر (ره) تأسیس شده اند؛ علاوه بر اینکه در حفظ و نشر دستاوردهای انقلاب اسلامی نقشی بی بدیل دارند، خود از ستون های قدرت نرم انقلاب اسلامی و مؤلفه های سازنده نقش ژئواستراتژیک برای جمهوری اسلامی اند. شبستان برای تحلیل چرایی تأسیس بسیج مستضعفین، نقش آن در صیانت از انقلاب اسلامی و بویژه فتنه سال 88، سیر حرکتی اش و ماهیت آن سراغ دکتر «اثباتی»، استاد دانشگاه ها و فعال امور فرهنگی رفت.
وی تقریباً در تمام طول جنگ تحمیلی مسئولیت «عملیات روانی» آنرا به عهده داشته و سال ها نیز رئیس بنیاد روایت فتح بوده است. ایشان ضمن آنکه معتقد است فرهنگ بسیجی 1400 سال است که خمیریافته مباحث پیش گفته را با نگاهی راهبردی تبیین نمودند. این مصاحبه که قطعاً بر معلومات مخاطبین می افزاید از پیش چشمانتان می گذرد؛ باشد در راهِ عزم بیشتر بسیج و بسیجی در هر کجا که هستند برای افزایش قدرت نرم جمهوری اسلامی، ان شاء الله.

 

شبستان: ابتدا بهتر از شکل گیری دو نهاد مقدس سپاه و بسیج شروع کنیم. به نظر می آید حضرت امام راحل (ره) بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 با فرمان تشکیل بسیج مستضعفین، سپاه پاسداران و کمیته های انقلاب اسلامی طیّ دوره زمانی خاص؛ سعی داشتند نیروهای عظیم تجمیع شده در جوان های انقلابی که در هیآت مذهبی و مساجد و دانشگاه ها در تقابل با رژیم پهلوی بوده اند را به یک نحوی پای کار انقلاب نگاه دارند و نگذارند پُشت انقلاب از حمایت های این قشر مؤمن و انقلابی خالی شود. خود حضرتعالی تأسیس این نهادهای انقلابی و در رأس آنها بسیج را چطور تبیین می نمایید؟
اگر بخواهیم به این نگاهی که شما دارید بیشتر توجه کنیم باید ابتدا بنیادهای انقلاب اسلامی را بالا و پائین کنیم و همچنین مدل مدیریتی حضرت امام ره را واکاوی کنیم. در حقیقت تشکیل نهادهایی مثل سپاه و بسیج حتی کمیته های انقلاب در زمان خودش و بسیاری نهادهای دیگر برمی گردد به نگاه خاصّ مدیریتی بنیانگذار انقلاب اسلامی. ببینید باید امام را غیر از اینکه رهبر انقلاب اسلامی می دانیم، معمار انقلاب هم بدانیم. به چه معنا؟ ببینید قاموس معماری از رهبری جدا است. یعنی هر رهبری برای اینکه هدایتگر باشد باید یک نقشه راه در اختیارش باشد. لذا امام ما جزء معدود اتفاقات جهانی است که چند وجهی است. معمولاً در انقلاب های دیگر جهانی بین معمار و رهبر تفاوت هست و شخصیت های مختلفی دارای این دو وجه هستند. مثلاً اگر کمونیست ها را نوعی انقلاب بدانیم – ما بعضاً آن را انقلاب نمی دانیم- «مارکس» معماری می کند ولی «لنین» و «استالین» یا «مائو» رهبری می کنند یا در لیبرالیسم و نگاه های انحرافی غرب هم همینطور است. شما می بینید یکسری شخصیت مثل «فرانسیس بیکن» معماری می کنند و در مدل های عملیاتی شخصیت های دیگر رهبری می کنند. اما اولین نکته کلیدی این است که در مدل های دین مدارانه بین رهبر و معمار فاصله نیست و امام این اقدام را انجام داد. یعنی در جریانات الهی چون یک دستورالعمل کلی از ذات اقدس الهی وجود دارد معمولاً معمار بر رهبری منطبق است.
باید به این توجه داشت که امام نیامد مدلی که می خواهد پیاده کند را از جای دیگر اخذ کند. خوب امام راحل (ره) در این معماری چند ریشه را در نظر داشتند. بدون شک یکی ریشه الهی شامل قرآن، سنت و فقاهت است که از آن تئوری مترقی ولایت مطلقه فقیه استخراج می شود. لیکن یکی از مسائل دیگری که کمتر به آن توجه می کنیم؛ این است که امام به عنوان یک اندیشمند واقعی تاریخ نهضت ها و انقلاب های صورت گرفته در گذشته ایران و مناطق دیگر جهان را کاملاً مطالعه کرده بود. خاصّه اینکه حضرت امام (ره) بر موج نهضت های ایران به طور عام از حرکت های قبل از صفویه در مقابل مغولان تا انقلاب مشروطه ترپمرکز داشته است و دقیق اینها را مطالعه کرده بود. و بعداً رهبری امام را که می بینیم، تازه می فهمیم اینها پاسخ بر اساس بنیان های ایدئولوژیک ایشان است با توجه به عبرت های تاریخی که دارد زمان خودشان حاکم می کند.
حالا امام چه چیز را دیده بود؟ وقتی مفهوم "شورای نگهبان قانون اساسی" را می نگیرد می فهمید شورای نگهبان چه می کند؟ خودشان می فرمایند مطالعه انقلاب مشروطه، حرکت روشنفکری و گرفتن بنیان های اندیشه ای جامعه به خصوص در مجلس و در مقام قانونگذاری توسط روشنفکران غرب زده ی آن روز؛ باعث شده نهادی به اسم "شورای نگهبان قانون اساسی" با طرح فعلی را طراحی کنند.
مسئله بعدی وجود قوه ی انقلابی است. حضرت امام (ره) وقتی نگاه می کردند، می دیدند بعد از پیروزی هر انقلابی بلافاصله جوشش کاری و انقلابی از کار می افتد. طبیعی است که امام راحل (ره) با آن ویژگی های خاصشان یک اختیارگر کلی بودند پس تدبیر کردند. در یک جمله نهادهای انقلاب اسلامی به خصوص بسیج را باید حاصل ایدئولوژی نظام سیاسی و نوع رهبری حضرت امام (ره) دید که با آگاهی سیاسی- اجتماعی زمان خودشان به عنوان یک عالِم و مرجع پیاده شده است. بعد از این نگاه است که شما باید بگویی چرا در قانون اساسی مسئله سپاه پاسداران به عنوان یک اصل پیشرو مطرح می شود؟
ببینید انصافاً در قانون اساسی چند اصل اساسی و پیشرو مطرح می شود که اولی "ولایت مطلقه فقیه" و دومی تشکیل "سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" است؛ اینها جزء اصلی ترین قوانینِ قانون اساسی این مملکت اند. در قانون اساسی سپاه را به عنوان پاسدار دستاوردهای انقلاب اسلامی تعریف می کند و این نکته ی کلیدی است. این مأموریتی است که در هیچ جای دیگری از قانون اساسی به هیچ نهاد دیگری سپرده نشده است. اصلاً بحث صنفی، موضوعی و جنس کاری و حوزه ورودی ندارد و آمده هر آنچه که دستاورد انقلاب اسلامی است را از جنس انقلاب اسلامی دانسته و سپس سپاه را حافظ آن قرار داده است. نوع نگاه به سازماندهی سپاه پاسداران، بسیج و تا مدتی کمیته های انقلاب که خیلی به هم نزدیک بودند؛ اینگونه است.
ببینید بسیج بعد از مدتی در سپاه ادغام شد و کمیته هم در نیروی انتظامی ولی در کل آن چیزی که ایجاد شده بود به لحاظ ماهیت و جوهره، پیکره و محتوا و حتی شکل و فرم کاملاً یک موالید جدیدی بودند و اصلاً نمی شد آن ها را با نهادهای دیگر موجود نظام های سیاسی در جهان مقایسه کرد. یادم هست اوایلی که وارد سپاه شده بودیم خیلی ها می گفتند که شما "میلیشیا" هستید که خوب یک مدل شرق بود. ولی حضرت امام (ره) اصلاً اجازه نمی دادند این دست اتلاق ها به سپاه صورت بگیرد و سپاه واقعاً میلیشا نبود و اصلاً حرکت حزبی نمی کرد. سپاه به عنوان فقط "سپاه" بود و شامل جریانی می شد که ضمن آگاهی آماده است بصورت چند وجهی هر جایی که لازم شد از ارزش های انقلاب اسلامی دفاع کند. این تعریفی است که من از سپاه و بسیج دارم.

شبستان: برخی تحلیلشان از تأسیس سپاه و بسیج به فرمان معمار کبیر انقلاب این است که می گویند امام (ره) در کنار بقیه اهدافی که داشته اند؛ می خواستند از بحث کودتا جلوگیری کنند. و خوب این را معمایی می دانند که همیشه در نظام های سیاسی- حکومتی دنیا وجود داشته و دارد و حضرت روح الله می خواسته اند به طریقی استراتژیک این مسئله را حل نمایند که مثلاً ارتش حافظ مرزهای کشور است و سپاه در کنار ارتش حافظ دستاوردهای انقلاب اسلامی در کل عالَم باشد. شما ارزیابی تان از این گزاره چیست؟
من به دو دلیل با این نگاه مخالفم. اول اینکه ارتش در نگاه امام صاحب تعریف است. شما از 17 شهریور یا حتی قبل از آن می بینید که امام (ره) در قاموس همان معماری که عرض شد؛ یک باز مهندسی جدی در ارتش انجام می دهد. امام (ره) ظرفیت های ارتش را خوب می شناسد و به عنوان یک مرجع دینی با جریانات درون ارتش شاه ارتباط دارد. ببینید به عنوان مرجع بسیاری از افسران و سربازان ارتش یعنی بدنه ارتش پهلوی - نه لایه امرای رژیم ستمشاهی که بافت خاصی داشتند- مثل توده مردم عادی با امام راحل (ره) و جریانات نزدیک ایشان ارتباط جدی داشتند. حضرت امام (ره) بدنه ارتش از آن مردم می بیند به همین علت است که در طول مبارزات امام هیچ وقت اجازه نمی دهند بین مردم و ارتش فاصله ایجاد شود.
پس ببینید ایشان دارای استراتژی مشخصی در باب ارتش است و این استراتژی را تسری می دهد و ارتش را به حقیقت ارتش اسلامی نزدیک می کند. بسیاری از رفتارهای ارتش قبل از پیروزی انقلاب اسلامی را باید تحلیل کرد؟ اساساً پیروزی انقلاب اسلامی آن زمانی که پرچم پیروزی بالا رفت توسط چه کسانی کلید می خورد؟ جریانی شامل بازاری، دانشجو، طلبه و همین بخش دین مدار ارتش است که پیروزی انقلاب را کلید می زند. مثالی برایتان می زنم. در روز 12 فروردین که حضرت امام (ره) وارد ایران می شوند، با کدام مدیریت هلی کوپتری بلند می شود بعد می آید داخل جمعیت امام را سوار می کند بعد می برد در بهشت زهراء پیاده می کند، آن هم بدون هیچ آسیبی؟ این کار ساده ای نیست. همین الآن اگر شما به عنوان یک فرمانده نظامی و عضو نیروهای مسلح بخواهید یک هلی کوپتر فقط تکان بخورد حداقل 5 یا 6 مسیر مختلف اداری و مجوّز پرواز دارد که مثلاً از کجا و برای چه بلند می شود، به کجا می رود، اصلاً به لحاظ فنی چک هست یا نه و این مسئله به سادگی نیست. پس باید دید این مدیریت دست چه کسی بوده است؟
یا مثلاً جریان 19 بهمن که شاهد حضور سازمان یافته ارتشی ها در کنار امام بصورت رژه هستیم. ببینید آن رژه یک رژه شعاری نیست بلکه رژه ماهیتی است. یا جریانات 21 بهمن هم از این دست است. خوب خیلی بچه مسلمان ها زمان رژیم پهلوی به نحوی از مأموریت ارتش فرار می کردند و یک جوری قایم می شدند اما باقیمانده آنها در ارتش با حزب الله یکی می شوند و حماسه روز 21 بهمن شکل می گیرد. من دقیقاً موقعیت مکانی خانوادگی ام طوری بود که این دست مسائل را به خوبی می دیدم چون روبروی پادگان نیروی هوایی زندگی می کردیم. جوان 19 ساله ای بودم و خوب در بطن درگیری ها بودم. وقتی یک آبی پوش همافر را می دیدیم فکر می کردیم یک فرمانده لشکر را در زمان جنگ دیده ایم. وقتی اینها از پادگان بیرون آمدند و ارتش گارد را عقب نشاندند، یک حماسه ای بود که باعث شد انقلاب خیلی زود و با تلفات کمتر در بهمن ماه آن سال پیروز شود. بعد هم ببینید جریان توطئه هایی که از سنخ کودتا بود، از کجا خنثی می شود؟ واقعاً سپاه وارد کشف کودتای نوژه شد یا خود بچه های ارتش خبر دادند. پس من به انچه گفته شد اصلاً قائل نیستم چون من ارتش مردم نهاد بوده هر چند در مدیریت، تجهیزات و آموزش آمریکایی بوده ولی در علقه به اسلام، ناموس و غیرت اصلاً آمریکایی نبود.
از این گذشته بحث بعدی این است که اصلاً جوهره کودتا در این 32 سال اصلاً در ارتش دیده نشده است که بخواهیم نهادی را مثل سپاه هزینه کنیم تا جلوگیری نماید و کمک ارتش کند. مثلاً ببینید شهید کلاهدوز از ارتش به سپاه می آید و تا قائم مقامی کل سپاه بالا می رود. خوب ایشان افسر زرهی ارتش است پس خیلی از بچه های ارتش به سپاه آمدند و ایفای نقش کردند. اما از این طرف غیر از آقای شمعخانی که بعد از دفاع مقدس بود این را نداریم که یک سپاهی به ارتش برود. پس چرا ارتش باید کودتا کند؟ اصلاً منطق کودتا در ارتش وجود ندارد چون ارتش به آن چیزی که می خواسته رسیده است و الآن ارتش دارای یک نظام آگاه اندیشانه است. مثلاً یکی از دوستان ما سال 57رفته افسر ارتش شده چون امام (ره) گفته بودند بچه مسلمان ها بروند و ارتش را پُر کنند و برادرش همان موقع رفت سپاه؛ الآن یکی سردار سپاه است و دیگری امیر ارتش و هر دو یکی هستند و فرق ندارند.
نکته سوم این است که با این تحلیل سپاه را هم کوچک می کنیم که یعنی این نهاد را تشکیل داده ایم مواظب برادر خودش باشد. ما با هم رابطه داریم و داریم با هم داریم کار می کنیم، در جنگ همدوش بودیم و خیلی ها معتقدند این تحلیل ها بیشتر دنبال این است که هم سپاه را کوچک کند هم ارتش را از مردم جدا کند.

 

شبستان: یکی از کارکردهای بسیج را می توان بحث شبکه مردمی بودن آن در حوزه دفاع و مقاومت دانست؛ به این معنا که حتی اگر به فرض محال ارتشی بتواند وارد خاک جمهوری اسلامی شود نمی تواند دوام بیاورد چون مردم بصورت خودجوش از هر خانه ای به مقابله با متجاوزان می پردازند. لذا به نظر می آید بسیج از این حیث یک الگوی دقیق دفاعی است. البته اخیراً هم دیده شده غرب سعی دارد برداشتی ناشیانه از این الگو داشته باشد که البته نمی توانند، مثلاً در فیلم "ترمیناتور 3" سعی شده این الگو مصادره به نفع شود. تحلیل جنابعالی از این بحث چیست؟
این حرف درستی است اما باز برداشت و مدل سازی آنها غلط است. شکل غرب این است که چون ماهیت ما را نمی شناسد اتفاقات را با مبانی اندیشه خودش تحلیل می کند. به همین خاطر وقتی می خواهند از ما برداشت کنند خیال می کنند بسیج یک سامانه "بله قربان گو" است. مثالی بزنم تا قضیه روشن شود. دانشجویی داشتم که می گفت در یک تعاملی در حوزه مسائل هنری و جشنواره موسیقی با یک گروه هنری از سوئد یا فنلاند آشنا شده بوده است. بعد گفت ما با یکی از اینها که صحبت می کردیم گفتیم: ما بسیجی هستیم، بعد او هم گفت بله، من هم بسیجی ام. گفتیم مگر شما آنجا بسیج دارید؟ گفت: "بله من مسئول گروه سرود فلان واحد دفاع غیرنظامی هستم. در زمان و ساعت مشخص با لباس خاص به جای معینی می روم و به من شیپور می دهند؛ که این شیپور را در زمان خاصی بزنم که مردم جمع شوند" و الی آخر. یعنی برایش یک ساماندهی ماشینی- مکانیکی را تعریف کرده اند لذا آن آدم واقعاً بسیجی نیست بلکه یک حلقه از یک ماشین نظامی است.
پس مبنای دفاع و اندیشه بسیج ما کاملاً با این نگاه متفاوت است. ما از سر دین مداری و فرهنگ دین مدارانه دفاع می کنیم. در سال 1358 ما ظاهراً و منظورم بصورت یک نهاد شکل گرفته چیزی به نام "نیروی مقاومت بسیج" یا "سازمان بسیج" نداریم. اما در جریانات معارض که همه جمع شده بودند و بصورت خاص در غائله پاوه ما می بینیم غیر از شهید چمران و تیمش افرادی در کنار ایشان چندین روز مقاومت می کنند. آنها چه کسانی بودند؟ غیر از اینکه یک عده مسلمان بودند، یعنی بحث بسیج برای ما در وحله اول یک تفکر است. همه شان هم از برادران اهل سنت بودند. چرا اینها این مقاومت را می کنند؟ روستا به روستا با کومله جنگیدند و شکست خوردند تا اینکه ضدانقلاب به پاوه آمدند و اتفاقاً آنجا را هم از دست دادند و خلاصه به بیمارستانی در آن نزدیکی رفتند و در آنجا تجمع کردند و اینها بچه های کرمانشاه و همدان بودند که به تیم شهید چمران کمک می کردند تا محاصره شکست و اتفاقی که مشهور است. بعد جلوتر که بیایید مسئله شهر آمل بود که به شهر "هزار سنگر" معروف شد. در آن زمان مردم شهر آمل را برای دفاع از انقلاب در مقابل آن فتنه به شهر هزار سنگر تبدیل کردند. آن وقت آمل خیلی کوچک بود و چه کسانی پشت این سنگرها بودند؟ همین بچه مسلمان ها، هیئتی ها، نوحه خوانها و سینه زنها. این معانی به ما نشان می دهد که ما یک مدل خاص که برای خودمان است را داریم و از این جنس هایی که دشمن می گوید نیست.
ولی از طرفی بخشی از حرف درست است که هر کس وارد ایران شود حتماً با مقاومت مردم مواجه می شود. حالا "بسیج مستضعفان" در جنگ نامتقارن این جریان مردمی را ساماندهی می کند. یعنی بسیج یک «ماهیت» دارد و یک «مدیریت» دارد. لذا مدیریت نظامی در بسیج مستضعفان کاری که می کند تمرین و آموزش است که یکسری آموزش و مدیریت های ساده ابزاری را انجام می دهد تا گروهان، پایگاه مقاومت، دسته و ... برای مدل سازی و تمرین تشکیل شود. و من خودم مطمئن هستم که به نسبت نوع تهدید و شدت فشار این سیستم تغییر خواهد کرد و این زنجیرها و حلقه ها باز می شوند و نهایتاً زنجیره ای جدید به نسبت نوع و فشار تهدید شکل می گیرد لذا این مبارزه حتماً وجود خواهد داشت.

 

شبستان: بحث خوبی کردید ولی اگر می شود روی اینکه این شبکه دفاعی بر چه اساسی شکل می گیرد و اینکه چه رابطه ای بین ایجاد این حلقه ها و رهبر دینی و ولی فقیه وجود دارد؛ بیشتر صحبت کنید؟
فرهنگ دفاعی ما شامل 5 هزار سال تمدن ایرانی است و 1400 سال صیقل خوردن این تمدن توسط اندیشه الهی نهادینه شده است. این نکته مهمی است که ما 1400 سال هر عاشورا و محرم و 28 صفر داریم تمرین می کنیم. داریم تمرین فرهنگی می کنیم و این نکات حقیقت دفاعی ما را شکل می دهد و بالاتر از سلسله مراتب ساختاری و سازمانی است. وقتی از فرهنگ حرف می زنیم مایه هایی دارد. فرهنگ دفاعی شامل 3 لایه است: بنیان عقیدتی، هنجار مدیریتی و رفتار مدیریتی که نُمود بیرونی فرهنگ است و سپاه و بسیج در واقع آن لایه سوم را متجلی می کنند اما دو حقیقت اولیه هم هست و بدون آن دو حقیقت اول نمی توان این مدل اسلامی را درست درک کرد.
در بین این 3 لایه ای که برای فرهنگ هر فرد متصور شدیم درونی ترین بنیان هر فرهنگی اعتقادات آن است. از اعتقادات یکسری باورها استخراج می شود. مثلاً یک بسیجی باور دارد که باید از دین، خانه و کاشانه اش دفاع کند. خوب برونش کجاست؟ هنوز برونی ندارد ولی این باورها نسل به نسل منتقل می شود در اسطوره ها، قصه ها و ضرب المثل ها می آید تا اینکه باورها هویت پیدا می کنند. این هویت ها نظامی دفاعی اسلام را تعریف می کند. 5 هزار سال این باورها در مملکت پخته شده و 1400 سال عملیاتی شده است. امام اینها را امامت و ولایت کرد. لایه بعدی هنجار شدن است مثلاً بسیجی بودن هنجار می شود، تفنگ هنجار می شود به هیمن دلیل است که یکی از دغدغه ها این است که بچه های بسیجی نباید خیلی از محیط نظامی دور شوند؛ چون این مسئله هنجار و ارزش است. دیگر اینکه هیئت رفتن هنجار می شود و کسی از رفتن به هیئت خجالت نمی کشد.
تا اینجا ما هنوز هیچ اتفاقی نداریم و این یک جریان فرهنگی است. حالا می خواهیم رفتار دفاعی انجام دهیم، رفتار دفاعی چه وقت بروز پیدا می کند؟ زمانیکه تهدید دفاعی به وجود بیاید. وقتی تهدید دفاعی به وجود آمد آن موقع ما وارد رفتار دفاعی می شویم. در رفتار دفاعی همان پروسه ای که گفته شد شامل اعتقاد، باور و هنجارسازی که به شکل طبیعی در جامعه حدوث یافته در سایه رفتار با شدت خودش را بیرون می زند. یعنی آن باوری که حضرت عباس (ع) چنان کرده است یا اینکه هر کس سینه اش بوی حسین (ع) دهد بهشتی است تبدیل به یکسری رفتار می شود که یا می تواند سازمان یافته باشد یا بدون سازمان یافتگی. اگر بخواهیم این را مدیریت کنیم منطبق بر داشته های ژئوپولتیک و داشته های فرهنگی که دارایی های ژئواستراتژیک است باید مدل سازی کرد.
پس اصل نظام دفاعی ما آن نمادها و اعتقادات است. باور کنید خیلی از جوان هایی که من را می شناسند، به من می گویند: نگاه نکن موهایم این طور است وگرنه بسیجی ام. همان شش تیغه هایی که زمان جنگ آمدند و در جبهه تغییر کردند مصادق همین قضیه است. حقیقت دفاعی ما نه در نهادهاست و نه در رفتارها در آن سرمایه درونی یعنی هنجارها و باورهای دفاعی ماست. ببینید من با شهداء خیلی هم نفس بودم و از جاماندگانم اما هیچ شهیدی را ندیدم که اعتقاد و باور نداشته باشد. نمی گویم نیست ولی من ندیدم، در کشوری که قریب نیم میلیون شهید دارد ممکن است کسی اعتقاد نداشته باشد اما من ندیدم و البته کم شهید ندیده ام و کم هم نفس شهداء نبودم اما با این وجود نمی توانم بگویم که فلانی شهید شد و باور نداشت.

 

شبستان: بعد از اتمام 8 سال دفاع مقدس و دفاع نظامی جمهوری اسلامی در مقابل استکبار شاهد هستیم که کم کم تهدیدات فرهنگی بیشتر نُمود می یابد. از تهاجم شروع می شود بعد می شود شبیخون فرهنگی تا به نبردهای نرم ختم می شود. متناسب این تنوع تهدیدها بسیج هم مخصوصاً با راهنمایی های حضرت آقا علاوه بر عرصه هایی که در آن ورود داشته به صحنه های فرهنگی، دانشگاهی و علمی هم وارد می شود. نگاه شما به این چند بُعدی شدن بسیج چیست؟
انقلاب اسلامی اعلانم جنگ به کفر است، جنگ حق با باطل و شیطان. وقتی اعلان جنگ دادی یعنی تو نظام موجود را بر هم زده ای نه او. در واقع این آمریکا نبود که می خواست شاه و صدام بروند بلکه ایران اسلام گرا قرار به این تحول دست یافت الآن هم در مصر و تونس استکبار تن به تغییر نمی دهد و سعی دارد مسئله را به نفع خود مدیریت کند. وقتی اعلان جنگ شد دشمن هم عکس العمل نشان می دهد و همانطور که شیطان هنگام رانده شدن اجازه عکس العمل می گیرد که تا قیامت بندگان خدا را به گناه بیندازد در عوض خدا هم وعده می کند که روی مؤمنین نمی توانی اثر بگذاری. شیطان جنسش تعامل و رفتار است لذا جنس خنثی ندارد. هر چه جریان الهی قوی تر شود عکس العمل شیطان شدیدتر می شود. اگر این حقیقت را باور کنیم انقلاب اسلامی یعنی آتش زدن دُم شیطان؛ خوب او شروع به عکس العمل می کند و از داشته هایش استفاده می کند. از علم، قدرت، پول، ثروت، تزویر و ریا و ... و هر چیزی که جنس شیطانی بتواند داشته باشد بهره می برد. در انقلاب اسلامی اتفاقی که افتاده این است که شیطان 32 سال است که با ما می جنگد و این 32 سال باعث شده ما نیز در سطح و عمق درگیری و در سرعت و وسعت رفتار زُبده تر شویم. چرا این را می گویئم؟ چون 32 سال شیطان نتوانسته ما را شکست دهد؛ نه اینکه ضربه نزده بلکه شکست نداده است.
آنها داشته هایشان را در این 32 سال خرج کرده اند یعنی از همان سال 57 او از تمام داشته هایش بهره بُرده است و اینطور نیست که بگوییم شیطان بزرگ آمریکا و اطرافیانش مرحله به مرحله جنس تهدید را عوض می کنند. آنها از همان ابتدای انقلاب اسلامی تا به الآن تهاجم فرهنگی را با ایجاد جریانات انحرافی به وجود آوردند. یادم هست در دیماه سال 1357 تجمعی برای دفاع از شاه و رژیم شاهنشاهی در استادیوم امجدیه (شهید شیرودی) ترتیب دادند. این عمل جنس رفتارش نرم است چون شعار می دهد و رفتار سیاسی می کند و البته سازمان دهی شده بودند و بچه مسلمان ها رفتند و درگیر شدند؛ فیلمهایش هم موجود است. از همان موقع در بحث آزادی زن موضع گرفتند تا اوایل سال 59 در حاشیه خیابان ها به وفور مشروب فروشی داشتیم به خصوص در مناطق مرزی مثل سنندج که تا دو کیلومتر صف مشروب فروشی بود و رسماً خرید و فروش می کردند؛ الآن این مسائل پنهان است، آن وقت که اینطور نبود. اینها را که می بینیم نمی توانیم بگوییم تقابل نرم نبوده است.
پس آمریکایی ها همه داشته هایشان را خرج کردند اما با دُز و شدت های کم و زیاد. ببینید یک وقتی احمقی مثل صدام را پیدا می کنند و آن موقع جنگ نظامی راه می اندازند یا یک وقتی دیوانه هایی مثل بنی صدر و منافقین هستند که به لحاظ امنیتی جمهوری اسلامی را تهدید کنند اما حالا که آمریکا کمتر در محیط سخت چالش آفرینی می کند بخاطر این است که بازیگری در این محدوده را از او گرفته ایم، نه اینکه او نمی خواهد بلکه نمی تواند. در محیط های اطلاعاتی و امنیتی استاد ما را شهید می کنند بعد نیروهای انقلاب تا وسط سازمان موساد می روند اینجاست که آنها می فهمند چه خبر است. این قضیه پیروزی اش از فتح المبین بزرگتر بود، خانه امن اسراییل را در خانه خودش روی سرش خراب کردیم. لذا او جایی می رود که میزان بازیگریش بیشتر است. سطح فرهنگ بسیار گسترده تر از رفتارهای نظامی است و بازیگرهای فرهنگی هم ارزان تر هستند و منطق بازیش هم آسان تر است چون جنس شیطان بروزش بیشتر است، چون درگیر با نفس انسان است. خود خدا هم تعریف کرده که من انسان را در "اعلی العلّیین" قرار دادیم اما به کدام سمت حرکت می کند؟ به سوی "اسفل الّسافلین" که جای ضد انقلاب، ضد ارزش ها و و بی اعتقاد هاست که بازیگری اش راحت تر است چون از جنس نفس انسان است؛ "الّنَفس الاَمّارةُ بِالّسوء، الّا ما رَحِم الله".
32 سال کیفیت مبارزه بالا رفته است، نه ما بی تجربه های 32 سال پیش هستیم نه او در قبال سنخ جدید حرف انقلاب اسلامی بی تجربه و هر دو خیلی حرفه ای تر شده ایم هم ما و هم دشمن. ولی نهایتاً آخرین نکته که باعث می شود تهدید نرم بیشتر شود این است که تعداد بازیگران شیطان هم زیاد شده چون تا چند وقت پیش تمام ملحدین و مستکبران خودشان را در معرض تهدید اسلام و حق نمی دانستند؛ مثلاً در اروپا یک انگلیس پای کاری می آمد ولی حالا حداقل 27 کشور در جریان استکبار هستند که احساس تهدید می کنند. روسها احساس تهدید می کنند. بازیگری پیچیده "پوتین" و "مدودف" بازیگری عجیبی است که به صورت آشکار و پنهان بازی می کنند چون از جانب انقلاب اسلامی احساس خطر می کنند و می دانند که انقلابیون نهایتاً با آنها به تفاهم نمی رسند و شریک استراتژیک آنها نمی شوند پس او هم داخل بازی می شود و همیشه گفته ایم روسیه خرس مکّار است.
نسبت، وظایف، جنس و شدت فرق دارد. جمهوری اسلامی خیلی رشد کرده و اصلاً در نقطه ضعف نیست. ببینید ما یکسری نمادها و نُمودهای رفتار غط خودمان را بزرگ می کنیم و از آن می ترسیم. مثلاً در مورد بی‌حجابی در عوض بعضی دختران بی حجاب، هزاران دختر نماز شب‌خوان هم به خانه ها اضافه شده است ولی چون او بنا به اعتقاداتش خود را عرضه نمی کند و نمی آید بگوید من نماز شب می خوانم ما این را نمی بینیم ولی آن یکی را می بینیم. شب احیاء در کشورمان کدام مسجدی از دختر مؤمن و چادری کم دارد؟ پس جنگ ما جدی است و علاوه بر اینکه دشمن حرفه ای شده و تمام توان خود را به میدان آورده ما هم قوی شدیم و دست به یک جنگ حرفه ای زده ایم. همین الآن کارهای انقلاب اسلامی در حوزه جنگ نرم دنیا را گیج کرده است. من وقتی رفتار آمریکایی ها در مقابل جریان مصر را دیدم دقیقاً به این نتیجه رسیدم که آمریکایی ها مدل مبارزه با توده های مردم را از حرکات انقلاب اسلامی اقتباس کرده اند. یعنی دیده اند توده های مردم هنگام انقلاب اسلامی ایران چه می کردند حالا برایش پادزهر می سازند؛ که مثلاً در قبال یک حرکت مردمی چطور عمل کنند که آنرا عقیم و بی اثر کنند. پس هم مصری ها مدل مبارزه مردمی را از انقلاب اسلامی می گیرند و هم آمریکایی ها شیوه تقابلی را از روی حرکت مردم ایران می سازند. ما داریم برای همه تعیین خط می کنیم.
و چون آنها فتنه را برای ما ایجاد کردند و بعد دیدند حضرت آقا چطور قضایا را مدیریت کردند؛ هیچ‌کس به اندازه دشمن نمی داند ما در جریان فتنه چقدر رشد کردیم. چون خودشان می دانند برای فتنه چه هزینه هایی کردند و خوب خودشان جنس فتنه ای را که ساخته اند را بهتر از عامه مردم ما می‌دانند. لذا می دانند جمهوری اسلامی چه کرده، با چه قدرتی وارد شده و چگونه توانسته این توطئه‌ای که به لحاظ انرژی در تاریخ بشر مصداق نداشته را خنثی کند. ببینید نظام مسئله را خوب کنترل کرد و اگر خباثت های جریان توطئه در این جریان 8 ماهه نبود حتی یک کشته هم نمی دادیم. چون انتهای تمام این کشته ها به خباثت های فتنه می رسد؛ یکی را از دور کشتند، یکی را با ماشین پرت کردند، دیگری را با مسلسل زدند یعنی کشته‌سازی بود نه کشتن.

 

شبستان: در بحث فتنه 88 به نظر می آید اگر بسیج نبود، این بساط توطئه یا به این راحتی ها و با این کیفیت جمع نمی شد یا هزینه های مردم و نظام به مراتب بیشتر می‌شد. البته بسیجی هم گفته می شود شامل دو قشر است که با هم تفاوت ندارند. یکسری بچه بسیجی ها بودند که به لحاظ سازمانی عضو سازمان بسیج بودند و مثلاً کارت فعال داشتند و بعضی ها آحاد مردمی بودند که خود را بسیجی و پایبند به انقلاب می‌دانستند لذا ممکن است کارت فعال هم نداشته باشند ولی خوب ماهیتاً بسیجی اند. به نظر شما بسیج و بسیجی در دفع فتنه و روشنگری جامعه تهران چه سازوکاری داشت؟
این واقعیتی است که بسیج توانست در قضایای فتنه خیلی کمک کند. در جریان سال گذشته، شدت فتنه و خباثت فتنه گرها خیلی طول کشید خورشید وقتی بالا می آید آرام آرام عده بیشتری را روشنایی و گرما می دهد، این بصیرتی هم که حضرت آقا نسبت به حقیقت فتنه ایجاد کردند، مثل همان طلوع خورشید بود که طول کشید اما لازم بود. ببینید در قضیه مصر دشمن می خواهد همین روش را پیاده کند لیکن چون از جنس حق نیست؛ نمی تواند. به هر ترتیب مردم ما هر چه از شروع فتنه گذشت از حرکت های غیر سازمان دهی شده دور شدند و به ساماندهی آحاد بسیج نزدیک شدند. مثلاً در جریان 23 خرداد بچه مسلمان ها غافلگیر شدند چون در شادی و حال و هوای آن حضور مردمی و انتخابات بودند که یک مرتبه دیدند به وزارت کشور حمله شده است. من خودم باور نمی‌کردم و دفعتاً تهران یکپارچه در آتش سوخت. خوب بچه‌ بسیجی ها ریختند در خیابان ها که با این توطئه مقابله کنند و ما سر این مسئله خیلی ضربه خوردیم؛ چون سازمانی نداشت آسیب پذیر بود و خوب یکسری آفت هایی داشت. اما به ماه ششم که رسیدیم دیگر بچه‌ها یاد گرفته بودند که باید ظلّ فرماندهی عمل کنند و از طریق پایگاه بیایند و سامانه داشته باشند. یاد گرفتند که بین ضدانقلاب و مردم عادی تفاوت بگذارند و جنگ روانی دشمن را درک کرده بودند و پرخاشگری و رفتارهای کریه آنها را فهمیده بودند و بخاطر همین برنامه داشتند. این رفتار در سامانه شکل می گیرد نه خود به خود. پس اینکه می گویم ما آموزش داشتیم و دستورالعمل داشتیم بعد حرفه ای شدیم یعنی این. مثلاً در عاشورای سال قبل یک غفلت کوچک شد چون بچه بسیجی ها در هیئت ها بودند و نمی دانستند باید بیایند؛ دیدیم شیطان چگونه عربده کشید اما به فاصله 30 دقیقه که بچه ها خبردار شدند و با سامانه‌ وارد شدند، دیدیم چطور نور حق جلوه کرد؟ لذا ما یک جوهره، آرمان و انگیزه حضور داریم که بله در همه بچه مسلمان ها و بسیجی ها هست و یک سامانه که بحث دیگری است.

 

شبستان: چیزی که در فتنه اخیر دیده شد این بود که دشمن از شبکه های مجازی مانند twitter، facebook و وبلاگ ها و سایت ها استفاده گسترده ای کرد. برخی تحلیلشان این است که این شبکه های مجازی اجتماعی برداشتی ناشیانه از شبکه های امت حزب الله مانند هیئت ها و بسیج است. ارزیابی شما از این مسئله چطرو است؟
ببینید انسان چون ذاتش جمع گراست و مدنی زندگی می کند، هر جا که انسانی بوده، هست و خواهد بود شروع به ایجاد ارتباط می‌کند و طبیعی است که انسان بدون ارتباط پیش از مردن مرده است. اینکه ما بگوییم هر اتفاقی می‌افتد از هیئت های ماست خیلی معنا ندارد چون شاخص هایشان به هم نمی‌خورد. قبل از اسلام مدل های مسیحی و یهودی و حتی مدل های ملی و صنفی وجود داشته اند، چه برسد به واقعه کربلا و هیئت‌های ما. اما در اینکه هیئت‌های مذهبی یک مدل موفق شبکه اجتماعی است شکی نیست. پس دو بحث است اول اینکه این هیئت‌ها فعالیت می‌کنند و مؤثر هستند و دوم اینکه بگوییم اینها آمده اند و مفهوم شبکه اجتماعی در محیط مجازی را از این هیئت ها اخذ کرده اند؛ من قبول ندارم ضمن اینکه هیچ استفاده‌ای هم برای ما پیدا نمی‌کنم. گذشته از اینها در عرفشان قبل از ما شبیه این دست مسائل را داشته‌اند و در مسیحیت چنین چیزهایی بوده است. پس من اعتقادی به این تحلیل ندارم چون اینها وابسته به فرهنگ یهودی و مسیحی هستند و بیشتر از آن گرفته شده. در قرن 11 میلادی شبکه قوی بین جوانان یهود در آلمان و اروپا وجود داشته که ریشه‌اش آلمانی بود و برای آرمان‌هایی مبارزه می‌کردند. من نمی‌فهم اینکه آنها از ما کپی کرده باشند برای ما برتری به حساب نمی آید. خوب هر جوانی می‌گوید: "اگر شما خودتان بلد بودید آنرا بروز می‌کردید!". لذا این نقطه قوت ما نیست.
اما درباره اینکه ماهیت این شبکه های اجتماعی مجازی چیست؛ ماهیت کاملا اجتماعی دارند و اینها روی این شیوه فکر و برنامه‌ریزی کردند و البته از نقطه قوت‌شان هم استفاده کرده‌اند. یکی از بزرگ‌ترین نقاط قوت جریان غرب، قوت تکنولوژیک آنهاست بویژه در محیط مجازی جلو هستند. در فرماندهی یک اصل بنیادین هر جنگی اعم از فرهنگی، سیاسی و اجتماعی این است که نقاط قوت خودت را بشناس و نقاط ضعف دشمن را هم بشناس؛ از نقطه قوت به نقطه ضعف حمله کن لذا این قانون است عامّی است که از قبل ها بوده و هست. در جنگی که قبلاً توضیح داده شد، اینها نقاط قوت خودشان و نقاط ضعف ما را بررسی کرده اند. ما در محیط تکنولوژی بخصوص IT ضعیف هستیم ولی آنها در اوج قدرت اند. طبیعی است که از همین مجرا به ما فشار آورند و تأثیر می‌پذیرند.
دومین قانون عامّ این است که نقاط ضعف خود را بپوشان و به نقاط قوت دشمن حمله نکن بلکه به نقطه ضعف دشمن هجوم کن. پس ما اول باید قدرتمان در حوزه سایبری و IT را بالا ببریم و اگر نکنیم شکست خواهیم خورد؛ این حکم خداست. اینکه از چه استراتژی استفاده کنیم بحث دیگری است ولی می دانیم باید به نقطه ضعف دشمن حمله بُرد. ببینید هر چقدر آنها در محیط انسان مجازی حرف دارند برای گفتن؛ ما در محیط انسان حقیقی پیش هستیم. همین هیئت‌ هایی که ذکر شد حول انسان حقیقی می‌چرخند نه انسان مجازی. ما باید به نقطه ضعف آنها حمله کنیم. امروزه در حوزه فیلمسازی اگر بخواهیم محتوای فیلممان مثل غربی ها شود معنا ندارد، چون نقطه ضعف دشمن است و ما باید آن را تحریک کنیم نه اینکه مثل او شویم. باید از نقاط قوتی مثل عاطفه، فکر و تعقل، حکمت‌گرایی و عرفانی بهره ببریم. خوب وقتی ما کار نمی‌کنیم آنها به این محیط ها می‌آیند و عرفان‌های کاذب را رشد می‌دهند؛ و ما هُل می‌شویم. اگر عرفان حقیقی اسلامی که یک بسیجی دارد را به رخ دنیا کشید، جریان شیطان‌پرستی طبیعتاً تضعیف خواهد شد.
نکته بعدی هم این است که در نظر داشته باشیم که جنگ است و در جنگ ها هیچ موقع تاریخ شهادت نداده که جریانی از بین برود بلکه بحث بر سر قوت و ضعف است که مثلاً در مقطعی یکی پیروز می‌شود و در مقطع دیگری غالب. اصولا فلسفه حضور حضرت حجت هم همین است که جنگ نهایی را او انجام دهد تا مسئله حل شود و نظام مدیریت جهانی تغییر می‌کند. وقتی آن نظام تغییر کرد، این مناسباتی که در آن هستیم تغییر خواهد کرد. اما تا آن زمان اصلاً نه ما از بین خواهیم رفت و نه آمریکا و اندیشه لیبرالیستی و امپریالیستی. چنانکه کمونیست‌ها، مسیحیت، یهدودیت، زرتشت و ... از بین رفت. در واقع نقطه ضعف و قدرت دارد و ممکن است به کُما بروند. حق همین است تا روزی که در اندیشه حق‌طلبی پیش برویم و حرکت کنیم، پیروز و غالبیم.
پایان پیام/
 

کد خبر 24570

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha