جایگزینی تمرینات بدنی بجای ذکر در سبک زندگی یوگی ها!

خبرگزاری شبستان: جایی برای یوگا در معنویت نیست. متأسفانه گاهی گفته می‌شود مثلاً ‌نماز ما مسلمانان نوعی یوگا است، در حالی که یوگا ربطی به عرفان ندارد. ارتباط با خدا و عرفان با تمرینات یوگا بدست نمی‌آید.

خبرگزاری شبستان: با تبلیغاتی که از چندی قبل برای یوگا انجام می شود اکثر افرادی که به این عرفان نوظهور یا ورزش به اصطلاح آرامش بخش رو می آورند و فکر می کنند با انجام این تمارین به آرامش و در نهایت به معنویت می رسند در صورتی که نقدهای زیادی به این ورزش وارد است و مهم آنکه انسان را به آرامش نمی رساند. برای درک چیستی این نقدها گفتگویی را با با حجت الاسلام والمسلمین احمدرضا شیبانی، مدیر مرکز مطالعات راهبردی موسسه ندای فطرت انجام داده ایم که مشروح آن را می خوانید.

 

مروجان یوگا مدعی چه فوایدی برای رهروان خویش هستند؟
مدعیان یوگا می‌گویند فایده اول برای کالبد مادی مفید است مانند درمان بیماری‌ها، کاهش سرماخوردگی و امثالهم. دوم فایده‌های روحی آن است کاهش اختلالات روحی و روانی که اصطلاحا آن را آرامش فکر می گویند، فایده‌هایی برای زندگی روزمره دارد که کاهش بی‌حوصلگی و کنترل خشم و غلبه بر سرما و گرما است.
سوم اینکه یوگا آنها معتقدند "آرامش و تعادل" می‌آورد، هم قدرت آرامش دهی برای انسان دارد و هم هماهنگی میان ذهن و بدن دارد.

 

با این فوایدی که یوگی‌ها برای این کندالینی و اصل یوگا مطرح می‌کنند چه انتقادهایی بر یوگا وارد است، آن را شرح دهید؟
نقد اول:

از نقدهایی که وارد شده مهمترین‌اش اینکه (چیزی که در مورد یوگا گفته می‌شود اصولی و روش‌هایتان در کجا اثبات شده است؟‌ جایی وجود دارد و اصلاً‌ ریشه یوگا کجاست؟ آیا از لحاظ علمی، پزشکی یوگا مورد اثبات قرار گرفته یا نه؟ نه تنها اینکه در کتاب‌های الهی و معنوی و بزرگان دین در مورد اینها صحبت شده یا خیر؟
می‌بینیم نهایت حرفی که یوگی‌ها درباره این مورد دارند می‌گویند تجربه شخصی است. آیا این تجربه شخصی رهگشا برای مردم می‌شود و می‌تواند مشکلات دیگران را نیز حل کند یا خیر؟ اگر این تجربه‌ها در افراد مختلف فرق کند، تکلیف چیست؟ و شاید این تجربه فردی در 7 قرن پیش از میلاد مسیح بوده چطور تجربه آن شخص می‌تواند رهگشا باشد برای مردم دیگر؟
 

نقد دوم:
بر فرض که این مبانی صحیح باشد و این را در نهایت در حد ورزش می‌توان قبول کرد، در حد عرفان که نیست. فایده‌هایی که ذکر شد فقط درباره جسم، ذهن و عصب بوده و ربطی به عرفان و معنویت ندارد. پس جایی برای یوگا در معنویت نیست.گاهی اوقات متأسفانه گفته می‌شود مثلاً ‌نماز ما مسلمانان نوعی یوگا است در حالی که یوگا ربطی به عرفان ندارد. راه خدا و عرفان با تمرینات یوگا بدست نمی‌آید.
 

نقد سوم:

آیا آرامش از طریق یوگا حاصل می‌شود یا خیر؟
آن قدر که یوگا روی آرامش و شادی بحث می‌کند ما تا به حال هیچ آرامش از شخصی که تمرینات یوگا را انجام می‌دهد، ندیده‌ایم کسانی هستند که یوگا را تا آخر عمرشان انجام می‌دهند ولی هیچ گاه به آرامش نرسیده‌اند. که این آرامش را چه زمانی بدست می‌آورند که از تمرینات یوگا رهایی پیدا کنند. حتی خودشان هم نتوانسته‌اند شاهد مثال بیاورند که فلان شخص با یوگا به آرامش رسیده است. حتی طبق مباحث دینی ما تنها آرامش بواسطه ذکر الهی بدست می آید.

 

نقد چهارم:
یوگا تک محور و تن محور است. یعنی فرد محور است و جایی برای خداوند در یوگا وجود ندارد. مدام می‌گویند فقط خود فرد این کار را انجام دهد و فرد مداوم باید دور از جمع باشد، حرکتی در یوگا دیده نمی‌شود که با کمک دیگران باشد یا ذکرهایی را که در آن یاد خداوند باشد را بگوید (هم خلاء خدا در آن وجود دارد و هم فرد محور است و تن محور

 

نقد پنجم:
یوگا دارای معیار و چارچوب و قانون خاصی نیست اگر نگاهی بیندازیم به ‌قوانینی که خود یوگا مطرح می‌کند، اصلاً و مقدماتی که گفته شد می‌بینیم یوگاهای جدیدی که در حال شکل گیری هستند هر روز در حال تغییرند و هر کس می‌آید یک قواعدی از یوگای قبلی را تغییر می‌دهد و به اسم یک یوگای جدید در جهان مطرح می‌کند. اگر یوگا به عنوان یک ارزش است و معنی و عرفانی و درمانی است. این اصول اش را همه باید قبول داشته باشد و هیچ گاه تغییر نکند.
 

نقد ششم:
زمانی که انسان بر اثر بیداری کندالینی آگاه شد، ناخودآگاهی و بی‌اختیار انسان صدای حیوان از خودش در می‌آورد و بحث این است که چه آرامشی به انسان می‌دهد که انسان به جای اینکه به مقام والا و معنویت و کمال برسد تبدیل به حیوان می‌شود و صدای حیوان از خود در می‌آورد. پس این تمرینات یوگا تمارینی نیست که به کمال معنوی انسان و آدمیت ختم شود.
 

نقد هفتم:
یوگا فیزیکی است یا متافیزیکی؟
این چیدمانی که این یوگی‌ها مطرح می‌کنند، خود یوگا و 7 چاکرا و کندالینی و اینها فیزیک هستند یا متافیزیک؟این مهم است که ما بدانیم؟ آن طوری که خودشان در بعضی کتب خود بیان کرده اند این عوامل و ابزار که خودشان در کتاب هایشان می‌گویند نه فیزیکی است نه متافیزیک، ‌پس چیست؟
اگر این فیزیک باشد طبق شواهد، گفته‌های خودشان یک نوع فیزیک محسوب می شود. چاکراه ها 5 سانت هستند و دارای رنگ های متفاوت می باشند به حالت گل نیلوفری هستند و محل و مکان مشخصی در بدن دارند که تمام این حالت ها، فیزیکی محسوب می شوند. اگر اینگونه است که شما می گویید پس چرا بواسطه علم پزشکی اثبات نشده، با اینکه علم پزشکی در حال پیشرفت است و کوچکترین چیز در بدن را مشخص می کند و اما چاکراه ها را مشخص نکرده اند.
اگر بگویند متافیزیک است باز جواب داده می‌شود تمام چیزهایی که می‌گویید جسمی است (رنگ، جا و مکان). می گویید اینها با متافیزیک مرتبط نیست و این سئوال از یوگی‌ها می‌شود که شما وقتی می‌گویید نه فیزیک است نه متافیزیک، پس اینها چیستند و در کجا وجود دارند؟ چه فعالیت‌هایی دارند که در گفته‌های بعضی ‌افراد در کتاب‌هایشان (اینها در بدن دوم انسان وجود دارد آنها جوابی که در کتاب های خود می دهند اینست که قائل به 7 بدن انسان می‌باشند) و این عوامل و دستگاه ها در بدن دوم وجود دارد، بدن جسمی و مادی، ‌بدن اتری یا اثیری، ستاره‌ای، ذهنی، روحانی، کیهانی، نیروانایی") پس چیزی که خارج از بدن انسان است اولاً قابلیت ندارد از بدن انسان جدا باشد و دوما چیز جدا از بدن هیچ تأثیری روی آن ندارد.
پایان پیام/

 

کد خبر 270250

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha