ناگفته هایی از رابطه آیت الله بهجت،آیت الله مصباح و رهبر معظم انقلاب

این را باید از آیت الله مصباح بشنویم، چون ایشان رابط بین آیت الله بهجت و حضرت آقا بودند. البته امام (ره) خودشان به حضرت آیت الله خامنه ای فرموده بودند که از آقای بهجت استفاده کنید. ایشان هم نامه ای می نویسند ..

اشاره: حجت الاسلام و المسلمین مرتضی آقاتهرانی از دیرباز در بدنه امت حزب الله و متدینین جایگاه ویژه ای داشته اند. متن زیر حاصل گفتگوی خواندنی ایشان است در باب مهمترین مسائل سیاسی روز. ایشان در این گفتگوی خواندنی به مسائل بسیاری در باب سی دی "ظهور نزدیک است"، رابطه موج بیداری اسلامی و ظهور حضرت حجت عج، رابطه عمیق عالِم ربّانی آیت الله بهجت، آیت الله مصباح یزدی و امام خمینی ره و امام خامنه ای و نیز شبهات به دولت درباره ولایتمداری احمدی نژاد و رابطه دولت دهم با روحانیت پاسخ گفته اند. این متن زیبا و روشنایی بخش از منظر دیدگان مخاطبان محترم شبستان می گذرد؛ باشد بصیرت افزای امت اسلامی ایران، ان شاء الله.

 

درآمد: مرتضی آقا تهرانی اولین فرزند خانواده در سال 1336 متولد شد. پدرش ابتدا سماور ساز بود ولی بعدها به سنگتراشی رو آورد. آقا مرتضی از همان جوانی در کلوپ دینی دبیرستان فعال بود تا این که با هدایتهای پدر پایش به حوزه رسید. چند سالی به پیروزی انقلاب مانده بود که حدود سیصد نفر در امتحان ورودی مدرسه حقانی شرکت کردند و تنها سی نفر طلبه پذیرش می شد که مرتضی در میان پذیرفته شدگان نفر سوم بود. مدرسه حقانی تحت نظارت شورایی متشکل از حضرات آیات: قدوسی، بهشتی، مصباح و جنتی اداره می شد. اوائل انقلاب، چون از اصول دیالکتیک آگاهی داشت بیشتر به شهر های شمالی کشور، همچون صومعه سرا، ضیابر، رضوان شهر، رشت، و... می رفت تا با مجاهدین و کمونیست ها مناظره کند .
در سال چهارم طلبگی، به علت یک سری اختلافات فکری و اعتقادی در بین طلاب حقانی، مسئولین مدرسه تصمیم گرفتند به منظور حفظ آرامش، عده ای از طرفین دعوا را بیرون کنند، شیخ مرتضی یکی از آنها بود. از حقانی که بیرون آمد با حدود بیست و پنج نفر از دوستان در ساختمانی زندگی می کرد که تحت نظارت آیت الله مصباح (حفظه الله) بودند . در آن سال ها از طلاب پر تلاش مؤسسه در راه حق بود که تحت اشراف حضرت آیت الله مصباح (حفظه الله) اداره می شد، در حالی که حاضر نبود یک روز درسش را تعطیل کند بارها بنابر وظیفه در جبهه های نبرد حاضر شد. در همان سال های ابتدای جنگ دو برادرش را از دست داد؛ شهید مصطفی ردانی پور، که همدرس و هم فکر و رفیق صمیمی اش بود و شهید مصطفی آقا طهرانی، که برادر کوچک تر او بود. وی گذشته از فقه و اصول، در حوزه تفسیر قرآن را خدمت آیات خزعلی، جوادی آملی و بیش از همه استاد مصباح تلمذ کرده است. فلسفه را به طور عمده نزد آیت الله مصباح (حفظه الله) خواند. کلام را در شرح تجرید نزد مرحوم آقا طه کافی (رحمه الله) خوانده و خارج فقه را محضر آیت الله مظاهری (حفظه الله) بهره برد. از محضر بسیاری دیگر از فضلا همچون آیت الله بهجت (قدَس سرَه)، آیت الله صافی اصفهانی(رحمه الله)، آیت الله کشمیری (رحمه الله)، آیت الله پهلوانی (رض) و ... بهره ها برد. فوق لیسانس روانشناسی را از مؤسسه امام خمینی (که آن روزها به نام بنیاد باقر العلوم (ع) شناخته می شد) گرفت و با نظر حضرت آیت الله مصباح (حفظه الله) برای کسب علوم روز، به همراه زن و فرزند عازم غرب شد و دکترای فلسفه عرفان را از دانشگاه آمریکا گرفت. در کنار مطالعه سنگین و شبانه روزی، مسئولیت امامت جمعه و جماعت، اداره مؤسسه اسلامی نیویورک را هم به عهده داشت. مؤسسه اسلامی نیویورک در زمان حضور حاج شیخ مرتضی بسیار زنده و پررونق بود. پس از بازگشت به قم، با راه اندازی واحد تربیت مربی اخلاق در مؤسسه امام خمینی (ره) فعالیت خود را آغاز کرد و در کنار آن به امر تألیف نیز پرداخت. در سال 1384 به دعوت ریاست جمهوری اسلامی ایران و به امر اساتید خود و تشخیص تکلیف، معلم اخلاق هیأت دولت شد. در سال 86 بر مبنای تشخیص تکلیف و مشورت با اساتید و به ویژه استاد معظم حضرت آیت الله بهجت (قدس سره) برای حوزه نمایندگی تهران کاندیدا شد و در انتخابات مجلس شرکت کرد و هم اکنون در کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی مشغول انجام وظیفه است. شاگرد آیت الله مصباح و استاد اخلاق هیات دولت عضو فعال و نایب رییس فراکسیون انقلاب اسلامی است. دکتر حاج شیخ مرتضی آقا تهرانی، هنوز همان مرتضی است، با همان صفا و صمیمیت. عناوینی که در جلو اسم او آمده و یا پیش از این از آن یاد شده هیچ حُسنی از اخلاق او نکاسته، بلکه هر روز بر تواضع و مهربانی او می افزاید. زندگی بر طبق برنامه، عمل به وظیفه، تعبد و تعهد نسبت به کار، بارزترین خصیصه های اوست. همه حسن ها به یک طرف، و این حُسن که، شیخ مرتضی یک روضه خوان دلسوخته اهل بیت (ع) است یک طرف. 

 

با تشکر از حضرتعالی که فرصتی را فراهم آوردید تا درباره برخی از موضوعات مهم روز با شما به بحث بنشینیم. بدون مقدمه می خواهیم درباره تحولاتی که در حال حاضر به صدر اخبار جهان تبدیل شده صحبت کنیم. آیا می توانیم این تغییر و تحولات را با برخی روایات که درباره علائم ظهور وارد شده، ربط دهیم؟
بسم الله الرحمن الرحیم. ببینید چند اصل را بیان می کنم . اینها را وقتی کنار هم قرار می دهیم به نتیجه جدیدی می رسیم. یکی از این اصول که وعده خداست همین والعاقبة للمتقین است. یا والعاقبة لاهل التقوی. این از اصول الهی است که عاقبت زمین در اختیار اهل تقوا و اهل یقین قرار می گیرد. یقین آخرین مرحله و مرتبه ایمان است. یعنی ایمان وقتی به حد اعلی برسد، می شود حالت یقین. البته یقین هم خودش دارای مراتب مختلفی است: علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین که توضیح آن در این فرصت ممکن نیست. ایمان هم مراتبی دارد ولی عالی ترین جایگاهش همان مقام یقین است.

 

این درجات ایمان چگونه نشان داده می شود؟ یعنی نشانه هایی که ما بتوانیم این تفکیک را درک کنیم و بفهمیم که به درجه یقین رسیده ایم یا نه چیست ؟
ایمان افراد مومن از غیرمومن با فتنه ها و عکس العملی که شما در برابر این فتنه ها دارید از هم جدا می شود. ایمان وقتی صلابتش را نشان می دهد که فتنه ها ظهور پیدا کنند. از این منظر وقتی شما نگاه می کنید، می بینید که وقوع فتنه ها یک سنت الهی است. در قرآن هم می خوانیم که أحسب الناس أن یترکوا أن یقولوا أمنا وهم لایفتنون؟ مردم خیال کردند که رها می شوند و به فتنه نمی افتند و امتحان نمی شوند؟ نخیر! شما امتحان می شوید. ببینید استفهامی که در این آیه آمده استفهام انکاری است یعنی آیه این پندار غلط را رد می کند.

 

یعنی حضرتعالی این تغییر و تحولات خارجی و حتی تحولات و فتنه های داخلی در سالهای اخیر را یک امتحان الهی برای پر شدن ظرفیت مومنین می دانید.
اصل دیگری که می خواهم اشاره کنم همین است. ببینید اگر از نظر ما امتحان گیرنده و ممتحن، حکیم باشد، حتما امتحانهای بعدی این امتحان کننده باید از امتحانهای قبلی او سخت تر باشد. البته امتحانهای بعدی به شرطی برگزار می شود که شما در امتحانهای قبلی قبول شده باشید. پس چون امتحان گیرنده حکیم است و شما هم قبول شده اید، باید امتحانات بعدی سخت تر باشد. البته بعضی از ماها بدمان می آید که خدا از ما امتحان بگیرد ، نه عزیزم چرا ناراحت می شوید؟ اتفاقا اگر می خواهید ببینید امتحان قبلی را قبول شده اید یا نه، دقت کنید ببینید امتحان جدید شما تکراری نباشد! می خواهم به همه بچه های متدین انقلابی ولایی بگویم که برادران و خواهران: اینکه می بینید امتحانها لحظه به لحظه سخت تر و پیچیده تر می شود، ناراحت نشویم، چون این طبع قضیه است یعنی ما باید به چنین امتحانات سختی تن بدهیم به خاطر اینکه اولا با کسی طرفیم که حکیم است و از طرفی هم عقل حکم می کند که برویم بالا، نایستیم. این اتفاقات، این فتنه ها همه و همه امتحانات جدید در برابر ماست که باید تلاش کنیم تا قبول شویم. امتحان دوم از اولی سخت تر و سومی از دومی سخت تر و همینطور تا به مرحله یقین برسیم. ما این روند را در انقلاب خودمان هم به خوبی شاهد بودیم. ما در اول انقلاب با شاه کثیف، بداخلاق و بی دین مواجه بودیم. برای فهمیدن لزوم مبارزه با شاه یک سخنرانی شهید هاشمی نژاد کافی بود برای اینکه جوان 19 ساله ای مثل من قانع شود. بعد جریان منافقین آمدند با ظاهری مبارز ولی ریشه ای منحرف، بعد لیبرالها خودشان را نشان دادند تا جایی که رسیدیم به دوره نفاق جدید. این انقلاب یکی پس از دیگری این امتحانها را گذراند البته هر چه امتحانات سخت تر می شود، ریزشها هم در خواص نسبت به گذشته – نه نسبت به کل - بیشتر می شود ولی همواره در جریان حق، رویشها بیش از ریزشها است.
 

سئوال ما بیشتر ناظر به برخی از روایات است که این روزها با استناد به آنها تحولات منطقه را مرتبط با زمینه های ظهور امام عصر (عج) می دانند؟ آیا واقعا شما هم اینطور می بینید؟
به این نکته باید توجه داشت که سیر کار به کدام سمت است؟ ببینید در زمان ظهور، ایمان روشن روشن خودش را نشان می دهد و کفر باطل هم آن بطلان و کثافت خودش را نشان می دهد و کسانی هم که در این وسط هستند، تمایلشان بیشتر به سمت جریان ایمان است. به خاطر ظلمی که از مستکبرین دیده اند، یعنی می فهمند چه چیزی را نمی خواهند، حتی می فهمند که چه مفهومی را می خواهند ولی در فهم مصداق معطلند تا ظهور امام تحقق می یابد و این افراد مصداقشان را پیدا می کنند. ما در روایات داریم که یملأ الله الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا! الان شما فقط ایران را نبینید، واقعا ظلم و جور همه جا را گرفته. بعضی ها خیال می کنند که ما باید برویم ظلم و جور درست کنیم تا حضرت بیاید، نه ! شما لازم نیست کاری بکنید، ماهواره ها این کار را خودشان کرده اند. بشر البته در حال رشد است با این مظاهر فساد مبارزه می کند، مقاومت می کند. این اتفاقات نشانه رشد است و انسان کامل وقتی ظهور می کند که آمادگی برای حضورش باشد. اگر آمادگی نباشد وقتی آقا آمد، درکش نمی کنیم و سنگش می زنیم، ما باید این آمادگی را بیشتر کنیم تا این وعده زودتر تحقق پیدا کند ...

 

چه چیز سرعتش را بیشتر می کند؟
من خودم گاهی تصور می کنم که اگر فرض کنید در نقاط دیگر دنیا درمصر، در لیبی ما باز هم سید حسن نصرالله داشتیم آیا این حرکت سرعت بیشتری نمی گرفت؟

با این حساب شما بین این اتفاقات منطقه و روایاتی که برخی از افراد با استناد به آنها این تحولات را به نوعی زمینه ظهور می دانند، ارتباطی نمی دهید؟
ببینید به ما گفته اند که کفار این اتفاق بزرگ را دور می دانند ولی شما آن را دور ندانید بلکه این اتفاق بزرگ را قریب و نزدیک بدانید. خب اگر اینطور باشد، ممکن است گفته شود این تحلیلی که الان ما کردیم معلوم می شود که پس حالا حالاها این موضوع طول می کشد! اما در روایات هم آمده که ممکن است نشانه های ظهور حتی یک شبه فراهم شود. با این نگاه واقعا ما اتفاقات مصر را چقدر محتمل می دانستیم؟ آقای بوش حتی برای خاورمیانه برنامه داشت. ولی با همان تعبیر یک شبه اتفاقاتی در منطقه در حال رخ دادن است که خیلی ها احتمالش را نمی دادند. البته در بحث ظهور همه باید امتحان پس بدهند تا حضرت بیاید هر کدام از ماها هم به شکلی، مومنین به یک شکل، آدمهای معمولی هم به شکل دیگر ...

 

حاج آقای تهرانی بد نیست در این زمینه اگر خاطراتی از علما هم دارید برایمان نقل کنید، بالاخره خوانندگان ما در 9 دی انتظار دارند وقتی گفتگو با شما را در این نشریه می خوانند از این موارد هم به دستشان برسد ...
بله مرور این خاطرات برای ما هم بد نیست، حالا یک موردش را می گویم. یک بار که میهمان آیت الله ناصری بودم از ایشان درباره شیخ محمد کوفی از ایشان پرسیدم. چون شنیده بودم که شیخ با حضرت مراوداتی داشته اند. آیت الله ناصری گفتند که بله من ایشان را خوب می شناختم چون با پدرم خیلی صمیمی بود. یک وقت که من طلبه هفده ساله در نجف بودم ، آشیخ محمد کوفی میهمان حجره ما بود چون هر هفته ایشان از کوفه می آمد و پیش ما می ماند و سحر می رفت حرم امیرالمومنین. آن روز پدرم هم به خاطر فوت مادرشان رفته بودند مسافرت و پذیرایی از آشیخ را به من سپرده بودند. من هم سر صبحانه گفتم که حضرت آقا خیلی درباره تشرفهای شما نقل می کنند، می خواهم ببینم راست است یا دروغ؟ وقتی این را گفتم ایشان فرمودند که از بسیاری یکی را برایت می گویم. فرمودند که یک شب بیست و سوم ماه رمضان خودم را آماده کرده بودم بروم مسجد کوفه برای یک احیای خیلی خوب. افطار کردم و سر شب در داخل مسجد خوابیدم تا بتوانم احیا بگیرم. خوابیده بودم که به یکباره از خواب پریدم دیدم هوا روشن شده! با شتاب آمدم برای وضو تا نمازم قضا نشود. نزدیک محراب که رسیدم دیدم که یک آقایی در حالت استراحتند و این طرف آن طرفشان چند نفری نشستند. همین که رسیدم یکی از آنها گفت که شیخ بشین ! من هم نشستم. پرسیدم این آقا کیست این همه احترام می گذارید؟ گفتند ایشان آقای عالمند. من به ذهنم رسید که این بنده خدا از این عربهای بی سواد است که فرق کلمه عالم به معنای جهان را با علم و عالم دینی نمی داند. اصلا به فکرم نرسید منظورش این است که این آقا آقای جهان است، فکر کردم منظورش این است که این آقا عالم دینی است! دیدم آقا فرمودند که ظرف آبی بیاورید. وقتی آب آوردند آقا یک لبی زدند و دست به دست این آب بین همه چرخید تا رسید به من که گفتم میل ندارم و نخوردم. یکی از این آقایان خطاب به حضرت گفت که حضرت آقا اجازه بدهید تا شیخ را هم با خودمان ببریم، آقا فرمودند که نه! شیخ دوتا امتحان دیگر دارد، اگر قبول شد می بریمش. باز گفتم ایشان کیست؟ گفتند آقای عالمند، دومرتبه من تصور کردم منظورش این است که این آقا یک عالم دینی است! در این بین یکی از آنها گفت: آشیخ نمازت قضا نشه ، پریدم وضو گرفتم وقتی آمدم بیرون دیدم هوا تاریک و ساعت 11 شب است ...

 

آن امتحانی که منظور حضرت بود چی بود ؟
همین سئوال شما را من از آقای ناصری پرسیدم. ایشان گفتند که اتفاقا من هم از شیخ پرسیدم امتحان دادید؟ گفت: بله! گفتم: قبول شدید؟ گفت: نه! ولی توضیح نداد که آن دو امتحان چه بوده.

 

پس ما قبل از ظهور امتحانات سختی را باید پس دهیم . یعنی حتی سخت تر از فتنه سال قبل؟
ببینید با یک خاطره دیگر که خودم از آقای بهجت شنیدم جوابتان را می دهم. تابستان حدود 23 سال قبل بود که یکی از علمای بزرگ از دنیا رفت. ما حدود پانزده نفر بودیم که می رفتیم درس آیت الله بهجت. آیت الله مصباح هم به بنده توصیه کرده بود که پای درس ایشان زودتر بروید و دیرتر بیایید بیرون تا غیر از درس، از آقای بهجت بهره های دیگر هم ببرید. آن روز یادم هست درس که تمام شد ایشان با یک حالت خاصی فرمودند که نمی دانم آقایان خبر دارند یا نه ولی خوب است که توجه داشته باشید. آیت الله بهجت به ما فرمودند که یکی از دوستان لبنانی من که تشرف خدمت حضرت دارد آمده بود قم و می گفت در تابستان وقتی در محضر آقا در لبنان بودم، ایشان به من فرمودند که فلانی من می خواهم بروم نجف شما هم می آیید؟ دوست لبنانی هم به حضرت گفته بود بله! به یکباره می بیند که در و دیوار و آدمها همه عوض شدند و متوجه می شود که رسیده اند به نجف! آقا می رسند به در خانه ای یاالله می گویند و وارد می شوند که منزل همان عالمی بوده که تابستان مرحوم شده بود. این دوست لبنانی آیت الله بهجت به ایشان گفته بود که من هم وارد اتاق شدم و پشت در ایستادم و در را بستم. دیدم حضرت با آن عالم بزرگوار صحبت می کنند. من الفاظ را می شنیدم ولی نمی فهمیدم. بعد از حدود نیم یا یک ساعت آقا آمدند بیرون خداحافظی کردند. بعد آقا به من فرمودند که این آقای بزرگوار یک هفته بیشتر زنده نیست و من هم آمده بودم برای خداحافظی. البته ایشان از ما گلایه کرد، چون من به این بنده خدا قول داده بودم که تا در قید حیات هست، ظهور من اتفاق می افتد، اما چه کنم که باز هم به امر الهی در ظهورم تاخیر افتاد! یعنی ببینید بنا بود حدود بیست و چند سال قبل ظهور اتفاق بیافتد ولی باز هم تاخیر افتاد! این اتفاقات می تواند نشانه هایی از ظهور باشد ولی ممکن است به دلیل کمبود ظرفیت ما این امر الهی باز هم تاخیر بیفتد ...

 

چرا حاج آقا چه حادثه ای درآن دوره اتفاق افتاده که ظهور حضرت به گفته آن دوست آیت الله بهجت تاخیر می افتد؟
خب همین موضوع آن چیزی است که ما باید به آن فکر کنیم . امام که امام بود، خدا هم که خداست، دشمنان حضرت هم که همان دشمنان بودند! فقط مشکل از ماست، مقصراصلی خودمان هستیم! البته آیت الله بهجت از آن دوست لبنانی شان پرسیده بودند که من این را برای دیگران هم بگویم که ظهور تأخیر افتاد، فرموده بودند بگو که آقای بهجت هم به ما خبر دادند. این خودش یک نکته ای است که مرحوم سید بن طاووس به فرزندشان در کشف المحجة می گویند که بارها قرار بود آقا بیاید و همه چیز تمام شده بود ولی باز تاخیر افتاد.

 

بالاخره حاج آقای تهرانی الان احساس شما چیه؟ این حوادث را علما مرتبط با ظهور و مقدمه ظهور می دانند یا نه ؟
ببینید من فکر می کنم که یک نفسی دمیده شده ولی یادمون نرود که آن طرف مشکلی ندارد، آقا منتظر ماست ، آیا مردم ظرفیت و اشتیاق این پذیرش را پیدا کرده اند؟

 

الان برخی از فعالان این عرصه از روی دلسوزی ، لوح فشرده ای را درست کرده اند و در این لوحها مشابهت سازی هایی را انجام داده اند و مثلا سید خراسانی یا شعیب بن صالح را بر مصادیقی در زمان تطبیق داده اند، البته با مستندات روایی. شاید خیلی هم این تطبیق بی ربط نباشد ولی بحث بر سر این است که آیا این مشابهت سازیها درست است؟ اصلا این کار وظیفه یک طلبه عادی یا یک موسسه فرهنگی در قم است؟
ببینید به نظر می رسد که این مشابهت سازیها قطعی و یقینی نیست بلکه قابل تأمل است. چون ما که قطع و یقین به این مشابهت سازیها نداریم . آمدیم و بعدا معلوم شد اینطور نیست آن وقت چه می کنیم؟ این کارها هم به شخصیتهای ما و هم به مسأله مهدویت ممکن است خدشه وارد کند. ما باید یقینیات را ترویج کنیم و به برخی از نشانه های ظهور که احتمالی است نباید دامن بزنیم. مثلا می گویند نفس زکیه جناب آیت الله حکیم است که در روایت آمده قبل از ظهور به شهادت می رسد ولی در روایت هست که پانزده روز قبل از ظهور این نفس زکیه به شهادت می رسد. خب الان چند سال است که آیت الله حکیم به شهادت رسیده و ظهور اتفاق نیفتاده! چطور این را توجیه می کنند؟ اهل تحقیق واقعا این را دقت کنند نباید آنچه دوست داریم بشود را با قدری تسامح تطبیق بدهیم به روایات! البته این احادیث هم باید دید که سندش چطوری است و چقدر می تواند قابل اعتماد باشد، چون برخی از آنها قدری ضعف سند و دلالت دارد.

 

یعنی شما این روایاتی که درباره نشانه های برخی از افراد در دوره آخرالزمان آمده را رد می کنید؟
نمی شود راحت رد کرد، نمی شود هم راحت بر هر کس تطبیق داد. من هم نمی خواهم رد کنم ولی می خواهم بگویم نباید به راحتی اینها را به این و آن تطبیق داد. یادم می آید در دوره ای که آقای رحیم صفوی فرمانده سپاه بود می گفتند که رحیم صفوی همان شعیب بن صالح است چون نشانه های که در روایات آمده به ایشان هم می خورد، خب فرمانده سپاه هم بود ولی الان ببینید می گویند احمدی نژاد شعیب بن صالح است! همین نکته نشان می دهد که این مشابهت سازیهای ما می تواند غلط باشد.

 

بالاخره این نشانیها در روایات آمده تا ما آن را با مصادیقی تطبیق بدهیم والا چرا این ویژگیها ذکر شده که شعیب بن صالح با این ویژگی ها در آخر الزمان می شود فرمانده سپاه سید خراسانی. آیا ما وظیفه ای برای این تطبیق نداریم؟
بنده این کار را نمی کنم. بله ممکن است برخی برایشان این نشانه ها و تطبیق کردنها قطعی باشد. ولی این امور را باید به اهلش سپرد تا با درک ظرفیتها و دقت بیشتری به تبیین مسأله بپردازند.

 

حاج آقا به مردم باید چی گفت؟ وظیفه ما چیست؟ آیا باید در این بازی تطبیقها بیفتیم؟ خط اصلی چیست؟
ببینید این روایات نوعی بشارت است. ما باید تسلیم بیان اهل بیت باشیم و آن هم این است که حضرت حجت قطعا می آید، این آمدن هم نزدیک است. اصلا به ما گفتند که آن را نزدیک بدانید. این حالت باعث می شود که شیعه همیشه در آمادگی باشد و هیچ وقت در حالت یاس و ناامیدی نباشد. در هر حال به نظرم مسلمات و یقینیات را باید قاطع گفت ولی مسائل احتمالی را باید به اهلش واگذار کرد.
البته ما در روایات داریم که قبل از ظهور، بشر به این جمع بندی میرسد که همه راههایی که رفته و همه مدلهایی که برای اداره خودش تجربه کرده هیچ کدام کارساز نیست ...
همین الان شما ببینید در غرب به بن بست رسیده اند. در همین کشورهای اسلامی هم که کاملا مشهود است اهل سنت در حال مبارزه با همان اصلی هستند که خودشان پایه گذاری کردند! خب اینها حاکمان خودشان را اولی الامر می دانند ولی الان در مصر، در لیبی، در تونس و همینطور جاهای دیگر در حال مبارزه با اولی الامری هستند که خودشان آن را تراشیده اند! این همان نویدی است که در روایات هم داده شده یعنی بشر در حال رسیدن به این نتیجه است که این راه هایی که رفته غلط است. چند روز قبل که رفته بودیم خدمت علمای قم ، بنده همین موضوع را خدمت آیت الله مکارم شیرازی عرض کردم که آقا به نظر شما با این وضعی که در اهل سنت ایجاد شده و اینها فهمیده اند که این برداشت از اولی الامر غلط است، آیا الان بهترین وقت برای این نیست که ما ولایت را معرفی کنیم. گفتم ماها که نمی توانیم چون می گویند اینها حکومتی هستند، شاید بد نباشد علمای حوزه بویژه مراجع محترم به شکلی در ارتباط با علمای الازهر از طریق مکاتبه یا دیگر راهکارها مسیر را به صراط مستقیم هدایت کنند؟!

 

آیت الله مکارم چه فرمودند ؟
ایشان رفتند تو فکر، بعد گفتند این حرف درستی است. ببینید این حرکتها اگر جهت اصلی خودش را پیدا نکند بعد از مدتی منحرف می شود ...

 

بالاخره حاج آقای تهرانی ما باید ظهور را نزدیک بدانیم یا نه ؟ بر اساس وعدههایی که علمای ما داده اند، حتی صدای برخی از آنها به صورت کلیپ در موبایلها هم هست که می فرمایند به عمر ماها هم می رسد ...
ببینید من که جوان بودم آمدم قم طلبه شدم بعد با آقای بهجت آشنا شدم، از همان نوزده سالگی ایشان به ما می فرمودند مراقب خودتان باشید مریض نشوید چون ظهور نزدیک است. باور کنید ما همیشه مراقب بودیم می گفتیم شاید همین روزها ظهور اتفاق بیافتد. این آمادگی خیلی مهم است. فکر میکنم هر بچه مسلمانی باید نگاه کند ببیند که کجا ایستاده و در هنگام ظهور چه نقشی بعهده دارد. از مردم عادی گرفته تا وکیل و وزیر و رییس جمهور، مهم این است که ما به دنبال نقش خودمان باشیم نه به دنبال نقش حضرت! ایشان که معلوم است خواهد آمد و در چه جایگاهی خواهد بود. ما باید به جایگاه خودمان برسیم.

 

حاج آقای تهرانی حالا که بحث رسید به عالم بزرگی مثل آیت الله العظمی بهجت، بد نیست ما چند خاطره از زبان شما برای دوستانمان داشته باشیم بویژه درباره رابطه آیت الله بهجت با امام و مقام معظم رهبری.
این خاطره ای را که می گویم از پسر آیت الله بهجت، علی آقا شنیدم. ایشان می گفت که قبل از 15 خرداد سال 42 در طول یک سال شاید حدود سیزده بار حضرت امام و آیت الله بهجت با هم دیدار داشتند. ایشان می گفت که در یک جلسه آن من بودم یادم هست که آیت الله بهجت خیلی انقلابی موضع می گرفت و با امام همراهی می کرد. همان روزهای اول ایشان به حضرت امام فرموده بود که آقا ، شاه باید برود. حتی فرموده بود اینهایی که اطراف شاه هستند دنبال دنیا هستند یکی از اینها را بخواهید تا دنیایش را تامین کنیم و شاه را نابود کند. این را هم به امام فرموده بودند که شما باید چهل نفر را تربیت کنید تا همین که شاه نابود شد، امور را بدهید دست اینها بعد امام فرموده بودند که من چهار نفر هم ندارم. این را می دانید که برخی از بزرگان حوزه در آن روزها فکر می کردند شاه را نمی شود دست زد! اینها به امام می گفتند که شاه بماند او را مدیریت می کنیم ولی بقیه را باید اصلاح کنیم! در حالی که آیت الله بهجت از همان زمان همراه امام بود و می فرمود شاه باید برود. همین نکته درک بالا و تیزبینی انقلابی آیت الله بهجت را نشان می دهد.

 

حاج آقا رابطه حضرت امام با آیت الله بهجت چه جور بود، رابطه مرید و مرادی بود؟
نمی دانم ! ولی یادم هست ما یک جمعی بودیم که در خانه ای حدود بیست و چهار نفر که زیر نظر حضرت آیت الله مصباح درس می خواندیم و برنامه هایمان را دنبال می کردیم. همان روزهای او ورود امام (ره) به قم بود که یکی از دوستان رسیده بود خدمت آیت الله بهجت. ایشان هم فرموده بود برو خانه امام و بگو من میخواهم آقای خمینی را ببینم. بعد فرمودند به هیچ کس دیگر هم نگو فقط به خود امام بگو. می گفت آمدم خانه امام و گفتم با آقا کار دارم و یک پیامی هم از یکی از آقایون مراجع دارم. پاسدارها گفتند نمی شود، اصرار کردم تا بالاخره خود حاج احمد آقا آمد بیرون که چی میگویید. گفتم من یک پیامی از آیت الله بهجت دارم که باید فقط به خود امام بگویم. رفتم خدمت امام ایشان فرمودند بفرمایید. گفتم از طرف آیت الله بهجت پیامی آورده ام. امام تا اسم آقای بهجت را شنیدند، احترام کردند و خودشان را جمع و جور کردند. بعد فرمودند بفرمایید ایشان ساعت چهار بیایند. آقای بهجت آمدند خدمت امام و بعدها که امام برای پاسخ به این دیدار آمدند منزل آقای بهجت، وقتی بر آقای بهجت وارد شدند نگذاشتند کسی در اتاق بماند حتی آسید احمد آقا را هم گفتند که بروند بیرون ، چفت در را هم بسته بودند و حدود دو ساعت با هم خلوت کردند.
 

البته ظاهرا حضرت آیت الله بهجت از امام کوچکتر بودند ولی امام خیلی برای ایشان احترام ویژه ای قائل بودند ...
حاج آقا مصباح میفرمودند که من از خود آیت الله شیخ عباس قوچانی که وصی مرحوم آقای قاضی بودند شنیدم که فرمودند آقای بهجت آن وقت که هنوز ریش صورتشان در نیامده بود و یک خط ریشی داشتند - حدود نوزده سالشان بود- از همان موقع دارای موت اختیاری بودند.

 

در خصوص رابطه مقام معظم رهبری با آیت الله بهجت چطور، این رابطه از چه زمانی بود؟
این را باید از آیت الله مصباح بشنویم، چون ایشان رابط بین آیت الله بهجت و حضرت آقا بودند. البته امام (ره) خودشان به حضرت آیت الله خامنه ای فرموده بودند که از آقای بهجت استفاده کنید. ایشان هم نامهای می نویسند میدهند به حاج آقای مصباح که این را شما لطف کنید و بدهید به آقای بهجت. البته ظاهرا آن طور که من اطلاع دارم حاج آقا برای ثبت این مکاتبات حساس شرط میگذارند که من به شرطی نامه رسانی میکنم که نامه را ببینم و نسخه ای هم کپی کنم و نگه دارم! حضرت آقا هم به دلیل علاقه خاصی که به آیت الله مصباح داشتند، قبول میکنند. ظاهرا حضرت آقا تقاضای دستورالعمل داشتند که آیت الله مصباح می آوردند و آیت الله بهجت هم در پاسخ در مواقعی خودشان می نوشتند و در مواقعی هم به حاج می فرمودند که این موارد را بنویسید و به ایشان تحویل بدهید. یکبار رهبر انقلاب برای آقای بهجت می نویسند که من این موارد را می دانم و انشاءالله عامل خواهم بود ولی توقعم بیش از این است که آقای بهجت در پاسخ نوشته بودند اینها را عمل کنید، در فرصتی که پیش بیاید دیگر شما برای من نامه ننویسید، من خودم برای شما نامه مینویسم. تا این که امام از دنیا رفتند، یادم است ما مشهد بودیم که حاج آقای مصباح برای بیعت با آقا آمده بودند تهران و از آنجا هم آمدند مشهد. ما خدمتشان رسیدیم و از وضع و اوضاع پرسیدیم. حاج آقا فرمودند که برای بیعت رفته بودم خدمت آقا ولی خدا را شکر دست خالی نرفتم چون آیت الله بهجت یک نامه چهار صفحه ای برای حضرت آقا که تازه رهبر شده بودند، نوشتند که شروع نامه هم این بود که بنده انتصاب حضرتعالی را به سمت مقام ولایت و رهبری تبریک عرض میکنم و بعد شروع کرده بودند که حالا دیگر وظایف شما این است. بعد آقا به آیت الله مصباح فرموده بودند که تا حالا خیلیها از مردم و مسئولین با من بیعت کردند ولی هیچ کدام دلم را آرام نکرد که من در این جایگاه باید باشم یا نه الا این نامه که خیالم را راحت کرد. چون میدانم که ایشان اصلا بر مبنایی که دیگران ممکن است بنویسند و حرف بزنند، نمی نویسند وصحبت نمی کنند.

 

حاج آقای تهرانی من می خواهم کمی جهت بحث را عوض کنم. ببینید برخی ها یکی از مهمترین ویژگیهای این دولت یعنی اعتقاد به مهدویت را به عنوان نقطه انحراف و ضعف آن عنوان می کنند. برخی اساسا این ذکر و یاد امام عصر توسط آقای احمدی نژاد را برگرفته از یک جریان انحرافی می دانند. حتی یادم هست برخی از روحانیون شناخته شده وقتی در اولین سال حضور احمدی نژاد در سازمان ملل اسم ائمه معصومین و اهل بیت برده شد، این کار را مسخره می کردند! شما به عنوان استاد اخلاق دولت، این اعتقاد موجود در راس دولت را چطور می بینید؟ اصلا شما در این زمینه گرایشهای منفی می بینید یا نه ؟
ببینید ما یک اعتقاداتی داریم که باید به آن پایبند باشیم. نباید گرایشهای سیاسی ما موجب بشود که بعضی اوقات اعتقادات قطعی خودمان را زیر پا بگذاریم. بنده هم وقتی که در هیئت دولت بحث اخلاق را شروع کردم اولین بحثم این بود که امام عصر(عج) چگونه حکومتی را میپسندد تا همانطور باشیم. اگر کسانی اینطور نبوده اند، اشتباه کرده اند، نه آنهایی که تلاش می کنند اینطور باشند یا حداقل حرفش را مطرح می کنند. واقعاً بنده فکر کنم این جهالت محض یک عده ای است که دولت را به این امور متهم می کنند.

یعنی آن شکل منفی ای که برخی مطرح می کنند شما به عنوان کسی که در کابینه حضور دارید، رد می کنید.
ببینید جو وقتی ملتهب باشد و شایعات حاکم باشد، آدم وظیفه اش فرق میکند. ما نباید بازی بخوریم بله ما نمی گوییم که آقای احمدی نژاد معصوم است ولی این نسبتهایی که برخی به احمدی نژاد می دهند، واقعا جفاست. این را هم بگویم که بنده در مباحثم در دولت مراعات کسی را نمی کنم حتی به آقای احمدی نژاد هم گفته ام که محمود من می آیم جلسات دولت ولی یادت باشد بنده وعاظ السلاطین نیستم و میدانم که شما هم از من توقع وعاظ السلاطین بودن را نداری. من باید یک کسی باشم که بر مبنای موازینی که فهمیدم و میدانم بحثی را آماده کنم بیاورم اینجا ...

 

معمولا برای درسهای اخلاق دولت چقدر وقت میگذارید؟
چندین ساعت آماده سازی یک بحث از من وقت می گیرد، تازه بعدش هم این بحث را تایپ می کنم می دهم یکی از علمای معظم می بینند و اگر تذکری داشته باشند می دهند، بعد می برم هیئت دولت و از روی آن طرح بحث می کنم.

 

حاج آقا بحث ما این است که آیا مباحث شما تاثیرگذار هم هست یا فقط یک درس اخلاق کلاسیک است. بویژه که برخی ها تلاش می کنند احمدی نژاد را فردی یک دنده و غیر قابل انعطاف معرفی کنند.
اصلا آقای احمدی نژاد خودش هم گاهی در بحثها وارد می شود و حتی به دوستان هم می گوید که بپرسند. من هم جواب میدهم. تاثیرگذار هم هست ...

 

مثالی دارید ...
همین الان بحث ما در دولت با محتوای صحیفه سجادیه است. دو جلسه گذشته که بحث کردیم یکی در حرمت غیبت بود و بعد انگیزه انسانها از غیبت چیست، یا بحث کردیم که موارد استثنای در غیبت کجاست. خب اینها را دولتمردان ما باید بدانند. این بحثها را مطرح کردم که در احقاق حق مردم و مسلمانها باید حرف زد یا آنجایی که بدعتی رخ دهد چون خداوند بدعت گذار و ساکت در برابر بدعت دین را لعنت کرده. البته طرح این مباحث راحت نیست. بنده هم به توصیه استادم ملاحظه کسی را ندارم آنچه باید بگویم را می گویم، تاثیر هم دارد.

 

حاج آقای تهرانی برای برخی از دوستداران دکتر این دغدغه هست که آیا تقید به علما در دولت کم شده یا نه ؟ یا مثلا مدتی برخی رسانه ها فضا سازی می کنند که دولت نسبت به روحانیت مسأله دارد و اعتقادی ندارد. بینید ما تردید نداریم که این حرفها درست نیست چون این دولت تنها دولتی بوده که دو استاد اخلاق به صورت مرتب در آن حضور دارند، آقای احمدی نژاد تنها رییس جمهوری است که بیشترین دیدارها را با مراجع داشته و تا الان هم بیشترین جلسات عمومی و پرسش و پاسخ را با طلاب در سفرهای استانی داشته ولی باز می خواهیم نظر استاد اخلاق دولت را در باره این شایعات بدانیم؟
یک چیزی را شما به عنوان یک اصل بپذیرید که نباید پیش داوری کرد چون نه منصفانه است و نه عادلانه. اینکه من بگویم این نوع خطرات اصلا نیست، ادعای درستی نیست در مورد خود من هم این خطرات هست، همه ما در معرض برخی از خطرات هستیم، برای چه کسی نیست؟ البته دولت باید نسبت به رهبری احساس تبعیت داشته باشد و این احساس تبعیت را نشان دهد. در همان موضوع معاون اولی، آقای احمدی نژاد در هیئت دولت با یک حرارت عجیبی صحبت کرد که تا به حال خیلی تهمتها به من زدند و من این تهمتها را تحمل کردم ولی دیگر تهمت ولایتمدار نبودن را نمی توانم تحمل کنم. بعلاوه ایشان گفتند من هر هفته با آقا جلسه دارم - بعضی وزرا اون موقع آقای جهرمی را شاهد قرار دادند - که من گاهی از اوقات ساعت دوازده شب تلفن میزنم به آقای جهرمی از خواب بلندش می کنم و می گویم که این کار باید فردا صبح انجام بشود و خدا میداند که این را به این خاطر میگویم که اگر خدای نکرده اتفاقی برایم پیش آمد حرف آقا زمین نماند. البته هر جایی که شما دیدید احمدی نژاد برخلاف ولایت عمل می کند به ایشان بگویید یا به من بگویید تا به ایشان بگویم ولی یادتان باشد که یک طرفه به قاضی نروید بلکه توضیحاتش را هم بشنوید.

 

بعضی از آقایون به خاطر برخی از مواضعشون انتقاداتی را از طرف علما متوجه دولت می کنند به ویژه بعضی از رسانه ها هم به این امور دامن میزنند، خب شما به عنوان استاد اخلاق نسبت به این امور چه واکنشی دارید؟
ببینید من یک حیثیت استاد اخلاقی در دولت دارم از طرفی هم یک بچه مسلمونی هستم که در این نظام فعالیت دارم. بنده برخی از مسائل را در همین قالب درس اخلاقم تذکر می دهم که توضیح دادم ولی برخی از موضوعات را هم به صورت خصوصی گاهی در جلسه دو تا سه ساعته با دکتر مطرح کردم.ایشان هم گوش میدهد بعد هم می گویم که من الان از شما جوابی نمی خواهم . از این آدمها هم نیستم که یک چیزی بگویم بعد نگاه کنم که اگر طرف گوش کرد خوشم بیاد اگر نپذیرفت گارد بگیرم. من به عنوان وظیفه شرعی و عقلی ام مطرح میکنم شما هم گوش بدهید بعد فکر کنید و عمل کنید. دیدم این خیلی هم تاثیر گذار است. ببینید گاهی اوقات انتقادات و پیشنهادات را با داد و بیداد می خواهیم به تمام عالم بفهمانیم، خب تاثیر ندارد.

 

خب اگر هی خصوصی گفتیم و اثر نکرد بالاخره باید عمومی بگوییم یا نه ؟
بله گاهی اوقات ممکن است طرف در ملا عام یک چیزی را گفته که اشتباه است، باید به او گفت که این اشتباه را اصلاح کن اگر کرد که هیچ ولی اگر نکرد، شما باید برای جلوگیری از انحراف جامعه و برای کمک به خود آن شخص، علناً پاسخ به این اشکال را مطرح کنید. بنده در دولت به عنوان یک معلم اخلاق ضمن مباحث اخلاقی، هر چیزی را که بدانم در دولت اشکال دارد یا مربوط به یکی از وزراست در بحث می آورم و تاثیر هم میگذارد. گاهی هم ممکن است بنده در جلسه ای خصوص با یکی از وزرا این بحث را مطرح کنم.

 

البته همین که دولت خودش به فکر این نوع مراقبت و اصلاح رفتارهاست و توجه می کند، این قیمت دارد و سابقه هم نداشته ...
من در مجلس هم همین روال را با آقای لاریجانی دارم.

 

آقای تهرانی همانطور که می دانید، آیت الله مصباح که مفام معظم رهبری هم از ایشان تجلیلهای ویژه دارد، برای ما یک شاخص در موضعگیریهاست. خب ایشان از همان ابتدا و تا الان کلیت دولت و حتی شخص رییس جمهور را تایید کرده اند در عین حالی که در مواردی هم ایشان انتقاداتی داشته اند ولی توصیه همیشگی ایشان به همه ما حمایت از این دولت بوده. با این همه در مواقع متعددی هم دیده ایم که ایشان خیلی رک و صریح نسبت به برخی افراد و نقطه نظرات آنها مواضعی را اتخاذ کرده اند مثلا ایشان فرمودند که هر کس مکتب ایرانی را دامن بزند، خودی نیست. می خواهم بگویم که در این موارد ما به این نتیجه می رسیم که ظاهرا توصیه های خصوصی نتیجه نداشته که آیت الله مصباح اینطور صریح و شفاف موضع می گیرند، شما چطور این را می بینید؟
ببینید یکی از محاسن حضرت آیت الله مصباح همین است که ایشان هم صریح اند و هم منصف. در این امور دقت دارند و اهل مماشات نیستند. خود حاج آقا با این که در حالت عمومی شان بسیار عاطفی هستند ولی می فرمودند که من برای دفاع از دین خدا عاطفه ندارم!

 

البته حاج آقا در مواردی دفاع رییس جمهور از برخی اطرافیان، برای دوستان ایشان سئوال شده. دشمنان هم که از این موضوع بهره برداری می کنند. واقعا چرا اینطور است؟ شما که نزدیک هستید چطوری میبینید؟
من یک بار به آقای احمدی نژاد گفتم که من یک اشکالی دارم و آن این که احساس میکنم گاهی از اوقات شما مطلق گرایی میکنید. من به ایشان گفتم بنده معلم اخلاق در کابینه شما هستم، آقای بی ریا هم مشاور شماست. خب آیا دلیلی دارد که اگر من صحبتی کردم و این صحبت هزینه داشت شما بیائید و هزینه آن را بپردازید؟ من باید خودم جواب حرفم را پس بدهم. البته وقتی شخص عاقل و بالغ است، خودش باید از عهده دفاع از خودش بربیاید...

 

یعنی تاثیرش را مهم نمی دانید ...
نه منظورم این نیست. بنده آقای احمدی نژاد را متدین می دانم. وقتی به یک اموری یقین دارد به یقینش عمل می کند شاید اشتباه هم کند ولی وقتی فهمید به آن اشتباه اصرار ندارد خودش را هم معصوم نمی داند.

 

خب حاج آقای تهرانی از این که فرصتی را در اختیار 9 دی قرار دادید تا بتوانیم بخشی از موضوعات مهم را با شما مطرح کنیم تشکر می کنیم. انشاءالله که ما را هم از تذکرات خودتان بی بهره نگذارید.
انشاءالله خدا خیر به شما دهد و 9 دی بتواند جای خالی ای که امروز بچه های متدین در عرصه رسانه حس می کنند را پر کند و در دفاع از ولایت موفق باشد.

 

منبع: هفته نامه امت حزب الله: «9 دی- شماره10»

پایان پیام/

کد خبر 27108

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha