معمای انحراف نسل جوان با دهان کجی و انتقاد حل نمی شود

روشی که فعلا ما در مقابل نسل جوان پیش گرفته‏ایم روش دهان کجی و انتقاد صرف و مذمت است. دائما وای وای می‏کنیم درست نیست . باید فکر اساسی برای‏ این انحرافها کرد .

خبرگزاری شبستان: مسئله‏ای که تحت عنوان " رهبری نسل جوان " مطرح است در حقیقت‏ یک مسؤولیت عمومی است که متوجه عموم مسلمانان است و بالاخص متوجه‏ طبقه‏ای است که سمت رسمی رهبری دینی اجتماع را دارند . این اصل را همه‏ می‏دانیم که در دیانت مقدسه اسلام مسؤولیتها مشترک است ، یعنی افراد مسؤول یکدیگرند و در مسؤولیتهای یکدیگر شریکند : " « کلکم راع و کلکم‏ مسؤول عن رعیته » " بلکه نسلها مسؤول یکدیگرند . هر نسل مسؤول نسل بعدی است که این دین و این هدایتی که از نسلهای گذشته دست به دست به آنها رسیده است آنرا حفظ کنند و به نسلهای‏ بعدی برسانند ، یعنی نسلهای بعدی را آماده کنند برای پذیرفتن و استفاده‏ از آن . بنابراین بحث در رهبری نسل جوان بحثی است از یک وظیفه و مسؤولیت که متوجه همه است . استاد متفکر شهید مرتضی مطهری در کتاب "رهبری نسل جوان" به بیان اهمیت این موضوع پرداخته است.
 

چیزی که این بحث را به صورت یک مجهول و یک مسئله در می‏آورد که باید در اطراف آن دقیقا اندیشید و راه حل آنها مجهول را پیدا کرد اینست که‏ رهبری یک فرد یا یک نسل در همه احوال و همه شرائط یکسان نیست ، متفاوت است ، شکلها و کیفیتهای گوناگون دارد ، وسائلی که به کار برده‏ می‏شود متفاوت است ، یک نسخه معین ندارد که درباره همه افراد و همه‏ نسلها در همه زمانها یک جور داده شود . از این‏رو در هر زمانی و تحت هر شرائطی باید دقیقا اندیشید که به چه نحو باید صورت بگیرد و چه نسخه‏ای‏ باید داده شود .
 

دو نوع مسؤولیت
مسؤولیتهای دینی ما بر دو قسم است : بعضی مسؤولیتها مسؤولیت یک‏ کار است با یک شکل و بالخصوص و قیافه معین . همه خصوصیات کار و اجزاء و شرائطش را خود اسلام معین کرده است و گفته است که شما این کار را در این قالب معین و با این شکل خاص انجام دهید . البته این کار برای‏ نتیجه‏ای فرض شده ، اما ما مسؤول نتیجه نیستیم . اینها را می‏گویند تعبدیات . ما می‏توانیم آن نوع کارها را مسؤولیت شکل و قالب‏ بنامیم . مثلا نماز دستوری است که مقدمات و مقارنات معین دارد ، شرائط و اجزائی دارد ، موانع و قواطعی دارد . دستور اینست که ما نماز را همیشه‏ با همین قالب و شکل انجام دهیم . تعبدی محض است . البته این کار با این شکل به خاطر نتیجه‏ای است ، بلکه نتائجی برایش هست : « ان الصلوه‏ تنهی عن الفحشاء و المنکر ». اما ما فقط مسؤول مقدمه این نتیجه‏ هستیم ، نه مسؤول خود نتیجه . اگر آن مقدمه را بطور صحیح و کامل که تعیین‏ شده و دستور رسیده انجام دهیم ، نتیجه خود به خود دنبالش هست .
 

نوع دیگر از مسؤولیت هست که ما آنرا مسؤولیت نتیجه می‏نامیم ، یعنی‏ نتیجه را به عهده انسان می‏گذارد و می‏گوید من فلان نتیجه را می‏خواهم ، و اما اینکه آن نتیجه با چه وسیله و چه مقدمه و با چه شرائط و در چه قالبی‏ انجام داده شود ؟ با هر وسیله‏ای که بهتر است . یک وسیله ثابت و یکنواخت و قابل تعیین و اندازه‏گیری ندارد . در هر موردی و در هر زمانی‏ آن وسیله فرق می‏کند .
 

معمولا اینگونه مسؤولیتها در جاهائی است که وسیله ، یکنواخت نیست ، متغیر است ، در یک حال از این وسیله باید استفاده کرد و در حال دیگر از وسیله دیگر ، خصوصیات زمانی و مکانی و غیره فرق می‏کند . در اینگونه‏ موارد باید رفت و حساب کرد و اندیشید و وسیله مناسب را به دست آورد .
 

در اسلام هر دو گونه مسؤولیت وجود دارد . نماز و روزه و سایر تعبدیات‏ از نوع اول است ، اما جهاد از نوع دوم است . در جهاد ، مسلمانان موظفند که از حوزه اسلام دفاع کنند و استقلال مسلمین را حفظ نمایند . اما با چه‏ وسیله‏ای ؟ آیا با شمشیر یا با تفنگ ، یا با وسائل دیگر ؟ آن دیگر تعیین‏ نشده و اساسا قابل تعیین و اندازه‏گیری نیست . مسلمانان در هر زمانی‏ موظفند بهترین وسیله را برای این کار تهیه ببینند : " « و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه غ" ، باید ببینند بهترین وسیله در هر زمانی چیست ؟. مسئله هدایت و رهبری از نوع دوم است . مسلمانان مسؤول هدایت‏ یکدیگرند . هر نسلی مسؤول هدایت نسل بعدی است . بالاخص کسانی که سمت‏ رسمی رهبری دارند مسؤولیت بیشتری دارند . به هر حال این نتیجه یعنی هدایت یافتن باید به دست آید ، و اما وسیله‏ای که باید از آن‏ استفاده شود برای همیشه و همه جا تعیین نشده و قابل تعیین و اندازه‏گیری‏ هم نیست . در آیه کریمه می‏فرماید : "خودتان و خاندانتان را از آتشی که آتشگیره‏اش آدم است و سنگ ، حفظ کنید" . خود نتیجه را می‏خواهد ، به‏ وسیله کار ندارد .
 

در اسلام برای هدایت و رهبری ، یک شکل صد در صد معین ترسیم نشده که‏ همه اجزاء و مقدمات و مقارنات و شرائط و موانع در نظر گرفته شده باشد و اساسا قابل تعیین و ترسیم و اندازه‏گیری نیست ، چون متفاوت است . رهبری مردم مثل نماز یک امر تعبدی و یکنواخت نیست ، یا فی‏المثل از نوع‏ ورد خواندن و منتر خواندن نیست که طرف یک وردی حفظ است برای‏ عقرب زدگی و یا مارزدگی ، و هر عقرب زده یا مار زده را که بیاورند او همان ورد معین را که حفظ کرده می‏خواند .
 

نسبیت و موقت بودن وسیله‏ها
یک چیز در یک جا وسیله هدایت است و بسا هست همان چیز در جای دیگر وسیله گمراهی و ضلالت باشد . منطقی که یک پیرزن را مؤمن می‏کند اگر در مورد یک آدم تحصیل کرده به کار برده شود او را گمراه می‏کند . یک کتاب‏ در یک زمان متناسب ذوق عصر و ذوق زمان و سطحفکر زمان بوده و وسیله هدایت مردم بوده است ، و همان کتاب در زمان‏ دیگر اسباب گمراهی است . ما کتابها داریم که در گذشته وظیفه خود را انجام داده‏اند و صدها و هزارها نفر را هدایت کرده‏اند ولی همان کتابها در زمان ما کسی را هدایت نمی‏کند ، سهل است ، اسباب گمراهی و شک و حیرت‏ و مردم می‏باشند ، از کتب ضلال باید شمرده شود ، خرید و فروش آنها ، طبع‏ و نشر آنها خالی از اشکال نیست .
 

عجب ! کتابی که هزارها بلکه دهها هزار را در گذشته هدایت کرده است‏ حالا از کتب ضلال است ؟ بلی ، جز کتاب آسمانی و گفتار واقعی معصومین ، هر کتاب دیگر را که در نظر بگیریم یک رسالتی دارد برای یک مدت موقت‏ و محدود ، آن مدت که گذشت آن رسالت تمام می‏شود .
 

این مطلب که عرض کردم یک مسئله مهم اجتماعی است و هنوز برای ما به‏ صورت یک معما و یک مجهول که بایدآن را حل کرد طرح نشده است . من‏ انتظار ندارم که در این جلسه کاملا مطلب روشن شود . مکرر باید گفته شود تا ما باور کنیم که وسائل هدایت هر زمانی مخصوص خود آن زمان است . لازم‏ است شواهدی از متن اسلام بر این مطلب بیاورم تا معلوم شود در آثار اسلامی‏ به این مطلب توجه داده شده .
 

آیه‏ " « ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن »" این آیه کریمه به اتفاق‏ مفسرین ، سه وسیله مختلف برای دعوت و هدایت مردم ذکر کرده و هر یک از این سه وسیله برای یک مورد مخصوص است . می‏فرماید : مردم را به راه‏ پروردگارت بخوان . کلمه " رب " هر جا که ذکر می‏شود عنایتی است به‏ معنی تربیت . چون مقام ، مقام دعوت و تربیت است با کلمه "رب " تعبیر شده : مردم را به راه پروردگارت بخوان ، آن راهی که‏ مردم باید پرورش داده شوند و تربیت شوند به آن راه . مردم را بخوان .
 

با چه وسیله ؟ به وسیله حکمت . حکمت یعنی سخن متقن و محکم که قابل خدشه‏ و تشکیک نیست و به اصطلاح منطقیین و حکما یعنی سخنی که مقدماتش صد در صد یقینی است . یعنی مردم را به راه پروردگارت بخوان و با برهان و حکمت و علم صد در صد خالص و عقل خالص .
 

مفسرین گفته‏اند دعوت کردن به وسیله حکمت و برهان و دلیل عقلی و علمی‏ برای یک دسته خاص است که استعداد آن را دارند "الموعظة الحسنة " یعنی مردم را به راه پروردگارت بخوان به وسیله‏ موعظه خوب و پند و اندرزهای دلپسند . بعضی از مردم استعداد بیان عقلی و علمی ندارند ، اگر مسائل علمی برای آنها طرح شود گیج می‏شوند . راه هدایت‏ آنها پند و اندرز است . با تمثیل و قصه و حکایت و هر چیزی که دل آنان‏ را نرم کند باید آنها را هدایت کرد . سر و کار موعظه و اندرز با دل است‏ و اما سر و کار حکمت و برهان با مغز و عقل و فکر است . اکثریت مردم‏ در مرحله دل و احساساتند نه در مرحله مغز و عقل و فکر .
 

"و جادلهم بالتی هی احسن " اگر با کسی روبرو شدید که غرضش کشف‏ حقیقت نیست ، غرضش این نیست که حقیقتی را بفهمد ، آمده برای مجادله و حرف زدن و ایراد گرفتن ، در کمین است یک کلمه‏ای بشنود آنرا مستمسک‏ قرار دهند و هو کند و مجادله نماید ، تو هم با اینچنین شخصی مجادله کن . اما تو به نحو احسن مجادله کن ، در مجادله از راه حق و حقیقت خارج نشو ، در مجادله بی‏انصافی نکن ، حق کشی نکن ، دروغ به کار نبر ، و امثال اینها .این آیه طرق مختلفی برای هدایت ذکر می‏کند و هر طریقی برای موردی خاص‏ است . پس معلوم می‏شود وسیله‏ای که باید در مقام هدایت به کار برد یکسان‏ و یکنواخت نیست .
 

علت اختلاف معجزات پیغمبران
یک روایت معروفی هست که مؤید این مدعا است . هر چند آن روایت‏ در مورد معجزه‏های پیغمبران است که در عصرهای مختلف به یک گونه نبوده‏ است ، اما مدعای ما را تأیید می‏کند . این روایت ، جواب سؤالی است که‏ ابن سکیت از حضرت هادی ( ع ) روایت کرده است .
 

به هر حال این مرد از حضرت هادی سلام الله علیه پرسید یا ابن رسول الله ! چرا حضرت موسی وقتی مبعوث شد آیت و وسیله و معجزه‏ای که به‏ کار می‏برد برای دعوت و هدایت مردم از نوع اژدها شدن عصا و ید بیضا و امثال اینها بود و اما حضرت عیسی که مبعوث شد می‏بینیم وسیله و معجزه و ابزاری که به کار می‏برد چیز دیگر است ، کورهای مادرزاد را معالجه می‏کرد ، پیس‏ها را معالجه می‏کرد ، مرده را زنده می‏کرد و از این قبیل و اما پیغمبر ما که مبعوث شد معجزه‏اش از نوع هیچکدام از اینها نیست ، از نوع‏ بیان و کلام است ، قرآن است .
 

حضرت فرمود این به واسطه اختلاف عصر و زمانها بود . در زمان حضرت‏ موسی چیزی که حکومت می‏کرد و بر فکرها غلبه داشت و چشمها را پر کرده بود سحر و جادوگری و اینطور چیزها بود . معجزات موسی شبیه بود به عملیاتی که‏ آنها داشتند ، با این تفاوت که آنچه موسی داشت معجزه بود و حقیقت‏ داشت و آنچه آنها داشتند سحر و چشم‏بندی بود . اما زمان عیسی زمانی بود که عده‏ای اطبا پیدا شده بودند و معالجات حیرت انگیز می‏کردند . گردنها به طرف کسانی کشیده می‏شد که از این نوع هنرها داشتند . خداوند معجزه‏ عیسی را از این سنخ قرار داد .
 

و اما عصر خاتم الانبیاء عصر سخن و کلام بود . توجه مردم به سخن عالی بود . لهذا معارف عالیه اسلام به صورت سخنان‏ عالی و در لباس فصاحت و بلاغت کامل اداء شد . ابن سکیت جواب امام را خیلی پسندید و گفت حالا رمز مطلب را فهمیدم . بعد عرض کرد : یا ابن رسول الله الان حجت خدا چیست ؟ فرمود : عقل . گفت: هذا و الله هو الجواب .
 

پس معلوم می‏شود علت اختلافات معجزات پیغمبران این بوده که وسیله هدایت مردم در هر زمانی متفاوت است . و الا ممکن بود از آدم تا خاتم - اگر حضرت آدم معجزه داشته و اگر پیغمبر بوده ، زیرا بعضی می‏گویند پیغمبر نبوده - یک نوع معجزه داشته باشند . اما اینطور نبوده ، هر پیغمبری معجزه‏ای که به کار می‏برده متناسب بوده با عصر و زمان خودش .

 

روش پیامبرانه
حدیث نبوی معروفی هست که در " کافی " ضبط شده و این روزها به وسیله‏ بعضی دوستان که کتب حدیث اهل تسنن در اختیار داشتند تحقیق کردم معلوم‏ شد که در کتب حدیث اهل تسنن هم ضبط شده . رسول اکرم می‏فرماید : "ما پیغمبران‏ مأموریم که با مردم به اندازه عقلشان سخن بگوئیم . ما با هر کس حرف‏ می‏زنیم ظرفیت عقل و سطح فکر او را در نظر می‏گیریم و متناسب با عقل و فکر خود او حرف می‏زنیم ، با آنکه سطح فکرش بالاتر است در سطح بالاتر و با آنکه سطح فکرش پائین‏تر است در سطح پائین‏تر گفتگو می‏کنیم . با آدم‏ عامی سخن بلند ملکوتی که سرش گیج شود نمی‏گوئیم و به یک حکیم ، جوابی که‏ به یک پیرزن می‏دهیم نمی‏دهیم .
 

یک فرق که بین روش انبیاء و روش فلاسفه هست اینست که فلاسفه یک منطق و یک سطح معین همیشه در بیان به کار می‏برند . آنها یک‏ متاع و یک جنس بیشتر در مغازه خود ندارند . مشتریهای آنها هم فقط یک‏ طبقه هستند و این از عجز آنها است ، زیرا مقصود خود را جز در لفافه یک‏ سلسله اصطلاحات نمی‏توانند بگویند و ناچار یک طبقه معین که به زبان آنها آشنا هستند حرف آنها را می‏فهمند و بس . می‏گویند بر سر در مدرسه معروف‏ افلاطون - که باغی بود در بیرون شهر آتن و نام آن باغ آکادمیا بود و امروز هم به همین مناسبت مجامع علمی را آکادمی می‏گویند - شعری نوشته شده بود که مضمونش این بود : هر کس هندسه نخوانده به این مدرسه وارد نشود . در مکتب و روشی که انبیاء دارند همه گونه شاگرد می‏تواند استفاده کند ، همه جور متاع در آنجا هست ، هم عالی عالی که افلاطون باید بیاید شاگردی‏ کند و هم پائین پائین که به درد یک پیرزن می‏خورد . بر سر در هیچ مکتب‏ پیغمبری نوشته نشده که هر کس می‏خواهد از اینجا استفاده کند باید فلان قدر تحصیل کرده باشد . البته هر چه بیشتر تحصیل کرده باشد و مستعدتر باشد بیشتر استفاده می‏کند ، هر چه کمتر مستعد باشد باز به اندازه خودش‏ می‏تواند بهره ببرد ، زیرا " انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس‏ علی قدر عقولهم" .
 

چه باید کرد ؟
مهمتر از اینکه طرحی برای رهبری این نسل تهیه کنیم اینست که این فکر در ما قوت بگیرد که مسأله رهبری و هدایت ، از لحاظ تاکتیک و کیفیت‏ عمل در زمانهای متفاوت و در مورد اشخاص متفاوت ، فرق می‏کند و ما باید این خیال را از کله خود بیرون کنیم که نسل جدید را با همان متود قدیم و رهبری کنیم .
 

اولا باید نسل جوان را بشناسیم و بفهمیم دارای چه مشخصات و ممیزاتی‏ است ؟ . درباره این نسل دو طرز تفکر شایع است و معمولا دو جورقضاوت می‏شود . از نظر یک طبقه اینها یک عده مردمی هستند خام ، مغرور ، گرفتار هوی و هوس ، شهوت‏پرست ، دارای هزار عیب . این طبقه همیشه به این نسل دهن‏ کجی می‏کنند و ناسزا می‏گویند .
 

اما از نظر خود نسل جوان درست به عکس است . آنها در خودشان عیب‏ نمی‏بینند ، خودشان را مجسمه هوش ، مجسمه فطانت ، مجسمه آرمانهای عالی‏ می‏دانند . نسل کهن اینها را تکفیر و تفسیق می‏کند و اینها را تحمیق و تجهیل . آنها به اینها می‏گویند شما کافرید ، شما شهوت پرستید ، اینها به‏ آنها می‏گویند شما نادانید ، شما نمی‏فهمید . البته از نظر کلی یک نسل نسبت به نسل پیش ممکن است صالح باشد و ممکن است منحرف باشد .
 

نسل جوان امروز
نسل جوان ما مزایائی دارد و عیبهائی . زیرا این نسل یک نوع ادراکات و احساساتی دارد که درگذشته نبود و از این جهت باید به او حق داد . در عین‏ حال یک انحرافات فکری و اخلاقی دارد و باید آنها را چاره کرد . چاره‏ کردن این انحرافات بدون در نظر گرفتن مزایا یعنی ادراکات و احساسات و آرمانهای عالی که دارد و بدون احترام گذاشتن به این ادراکات‏ و احساسات میسر نیست . باید به این جهات احترام گذاشت . رو در بایستی‏ ندارد . در نسل گذشته فکرها این اندازه باز نبود ، این احساسات با این‏ آرمانهای عالی نبود . باید به این آرمانها احترام گذاشت . اسلام به این‏ امور احترام گذاشته است . اگر ما بخواهیم به این امور بی‏اعتنا باشیم‏ محال است که بتوانیم جلوی انحرافهای فکری و اخلاقی نسل آینده را بگیریم . روشی که فعلا ما در مقابل این نسل پیش گرفته‏ایم که روش دهان کجی و انتقاد صرف و مذمت است و دائما فریاد ما بلند است که سینما اینطور ، تئاتر ، اینطور ، مهمانخانه‏های بین شمیران و تهران اینطور ، رقص چنین ، استخر چنان ، و دائما وای وای می‏کنیم درست نیست . باید فکر اساسی برای‏ این انحرافها کرد .

 

درد این نسل را باید درک کرد
فکر اساسی به اینست که اول ما درد این نسل را بشناسیم ، درد عقلی و فکری ، دردی که نشانه بیداری است یعنی آن چیزی را که احساس می‏کند و نسل‏ گذشته احساس نمی‏کرد . در گذشته درها به روی مردم بسته بود . درها که بسته بود سهل است ، پنجره‏ها هم بسته بود . کسی از بیرون خبر نداشت ، در شهر خود که بود از شهر دیگر خبر نداشت ، در مملکت خود که بود از مملکت دیگر خبر نداشت . امروز این درها و پنجره‏ها باز شده ، دنیا را می‏بینند که رو به پیشرفت است ، علمهای دنیا را می‏بینند ، قدرتهای اقتصادی دنیا را می‏بینند ، قدرتهای سیاسی و نظامی دنیا را می‏بینند ، دموکراسی های دنیا را می‏بیند ، برابریها را می‏بیند ، حرکتها را می‏بیند ، قیامها و انقلابها را می‏بیند ، جوان است ، احساسش عالی است ، و حق هم دارد ، می‏گوید ما چرا باید عقب مانده‏تر باشیم .
 

دنیا اینطور چهار اسبه به طرف استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و عزت و شوکت و حرمت و آزادی می‏رود و ما همین جور خواب باشیم ، یا از دور تماشا کنیم و خمیازه بکشیم ؟ ! نسل قدیم این چیزها را نمی‏فهمید و درک نمی‏کرد . نسل جدید حق دارد بگوید چرا ژاپن بت‏پرست و ایران مسلمان‏ در یکسال و یکوقت به فکر افتادند که تمدن و صنعت جدید را اقتباس کنند و ژاپن رسید به آنجا که با خود غرب رقابت می‏کند و ایران در این حد است‏ که می‏بینیم ؟ !
 

آیا نسل جدید حق دارد این سؤال را بکند یا نه ؟ . نسل قدیم سنگینی بار تسلطهای خارجی را روی دوش خود احساس نمی‏کرد ، و نسل جدید احساس می‏کند . آیا این گناه است ؟ . خیر گناه نیست بلکه خود این احساس یک پیام الهی است . اگر این احساس نبود معلوم می‏شد ما محکوم به عذاب و بدبختی هستیم . حالا که این احساس پیدا شده نشانه اینست که خداوند تبارک و تعالی می‏خواهد ما را از این‏ بدبختی نجات بدهد .
 

در قدیم سطح فکر مردم پائین بود ، کمتر در مردم شک و تردید و سؤال‏ پیدا می‏شد ، حالا بیشتر پیدا می‏شود . طبیعی است وقتی که فکر ، کمی بالا آمد سؤالاتی برایش طرح می‏شود که قبلا مطرح نبود . باید شک و تردیدش را رفع کرد و به سؤالات و احتیاجات فکریش پاسخ گفت . نمی‏شود به او گفت‏ برگرد به حالت عوام ، بلکه این خود زمینه مناسبی است برای آشنا شدن‏ مردم با حقایق و معارف اسلامی . با یک جاهل بی‏سواد که نمی‏شود حقیقتی را به میان گذاشت . بنابراین در هدایت و رهبری نسل قدیم که سطح فکرش‏ پائین‏تر بود ما احتیاج داشتیم به یک طرز خاص بیان و تبلیغ و یکجور کتابها ، اما امروز آن طرز بیان و آن طرز کتابها به درد نمی‏خورد ، باید و لازم است رفورم و اصلاح عمیقی در این قسمتها به عمل آید ، باید با منطق‏ روز و زبان روز و افکار روز آشنا شد و از همان راه به هدایت و رهبری‏ مردم پرداخت .
 

به هر حال مقصودم بیان اصل کلی است که نسل جوان افکار و ادراکات و احساساتی دارد و انحرافهائی . تا به دردش یعنی به افکار و ادراکات و احساساتش رسیدگی نشود نمی‏شود جلو انحرافاتش را گرفت .
 

بنا بر این گزارش کتاب بیست گفتار، اثر به جا مانده از متفکر شهید استاد مرتضی مطهری است.
 

پایان پیام/


 

کد خبر 290307

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha