حضرت سیدالشهدا(ع) در پاسخ به درخواست زهیربن قین برای آغاز جنگ چه گفت؟

خبرگزاری شبستان: حضرت سیدالشهدا در پاسخ به درخواست زهیربن قین برای آغاز جنگ فرمودند: من نمی خواهم آغازگر جنگ باشم.

 به گزارش خبرگزاری شبستان، در چنین روزی یعنی روز دوم محرم، سواری از جانب ابن زیاد به سمت اردوگاه امام در کربلا حرکت کرد و نامه ابن زیاد را به حرّ داد. در نامه ابن زیاد آمده بود: اما بعد... وقتی که نامه من به تو می رسد کار را بر حسین سخت بگیر و نگذار در جایی منزل کند، مگر بیابان بی آب و گیاه و این رسول خودم را مأمور کرده ام که همراه تو باشد تا آنکه تو طاعت امر من کنی.
در مقاتل آمده است که: فلمّا قرأ الکتاب قال لهم الحرّ: هذا کتاب الامیر عبیدالله یأمرنی ان اجعجع بکم فی المکان الّذی یأتی کتابه و هذا رسوله قد امره ان یفارقنی حتی انفذ امره فیکم / حر چون کتاب را خواند آمد به حضرت و اصحاب گفت: این کاغذ عبیدالله است. به من امر کرده که شما را حبس کنم در مکانی که کاغذش به من برسد و این شخص فرستاده اوست. او را امر کرده که دست از من برندارد تا آنکه امضای حکم او کنم در حق شما. یکی از اصحاب حضرت، یزیدبن مهاجر کنانی بود، نگاهی کرد به آن فرستاده ابن زیاد ملعون، او را شناخت و گفت: ثلکتک امّک! ماذا جئت فیه؟ / در این حال چرا آمده ای که باعث این کار شوی؟ گفت: امامم امر کرده و اطاعتش کرده ام و وفا به عهد نموده ام.


یزیدبن مهاجر گفت: عصیت ربک و اطعت امامک فی هلاک نفسک و کسبت النار و بئس الامام امامک! قال الله عز و جل: و جعلنا ائمه یدعون الی النار و یوم القیامه لا ینصرون فامامک منهم / معصیت پروردگارت نمودی و اطاعت امامت کردی در هلاک خودت و عار و نار را بر خودت خریدی و بد امامی است امام تو! از آن امام هاست که خداوند عز و جلْ درباره شان فرموده است: چون ضلالت را اختیار کردند ما هم قرارشان دادیم که پیشوای گمراهان باشند و ایشان را بخوانند به آتش؛ یعنی چیزهایی که سبب نار می شود و در روز قیامت هرچه یاری بخواهند برای نجات، نیابند.
باری کار را به حضرت و اصحاب تنگ کردند که باید حکما در آن مکان بی آب و گیاه نازل شوید، در ده نازل نشوید. حضرت فرمود: دعنا و یحک! ننزل فی هذه القریه او هذه یعنی نینوی والغاضریه او هذه یعنی شفیّه / بگذار ما را - وای بر تو – که منزل در این نینوا یا این غاضریه یا این شفیه کنیم. این اهل و اطفال را در یکی از دهات جا دهیم. قال: لا والله / نمی گذارم قسم به خدا! نمی توانم این کار را بکنم به جهت این که این مرد، عین ابن زیاد است بر من.


زهیربن قین به حضرت عرض کرد: الان جنگ با این ها کنیم. چرا که کار بعد از این ها سخت تر می شود. حالا جنگ کردن و دفع ایشان سهل است. حضرت فرمودند: ما کنت لابدأهم بالقتال / من نخواهم که ابتدا با این ها جنگ کنم.
باری آن ها نگذاشتند که حضرت به یکی از دهات، اطفال و عیال را برساند در آنجا پیاده شوند. حضرت هم اطاعت نکردند. فساروا جمیعا الی ان اتوْا ارض کربلاء. / همان طور تمام دو لشکر رفتند تا به کربلا رسیدند آن جا بود که اسب حضرت ایستاد، تا شش اسب هم عوض کردند اسب ها حرکت نکردند،‌ پس در کربلا پیاده شدند و زمین کربلا شوره زار بود و دور از آب،‌ و تمام بیابان پر از لشکر مخالف. چونکه حرّ با سوارانش بود و از اطراف هم لشکر ابن زیاد ملحق شده بود. از صبح تا غروب از لشکر ابن زیاد، دو هزار دو هزار، سه هزار سه هزار،‌ چهار هزار چهار هزار، پنج هزار و ده هزار می آمد.
اطراف خیمه گاه دور لشکر حضرت را گرفتند. ولی هنوز آب را به روی حضرت نبسته بودند.
 

پایان پیام/

 

 

کد خبر 310318

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha