حسین (ع) فریب کوفیان را خورد و به آنها مغرور شد!!!

خبرگزاری شبستان: آنها فریب دهنده بودند، امّا حسین (ع) فریبشان را نخورد و مغرور آنها نشد. او کسی را مغرور نکرد و فریب نداد و کسی را با فریب به دنبال خودش نکشید.

خبرگزاری شبستان: ممکن است ما در گفتارها ببینیم، حتّی این را ممکن است از خاندان حسین (علیه‏السلام) یا دیگران ببینیم که گفته باشند اهل کوفه اهل فریب بودند؛ کوفیان، پیمان‏شکن بودند؛ و امثال این حرف‏هایی که در باب آنها شنیده‏اید. می‏گوییم بله، در آن شُبهه‏ای نیست‏ که اینها پیمان‏شکن و اهل فریب بودند، امّا بحث در این است که امام حسین فریبِ فریب‏کاری‏های اینها را نخورد. من حالا این جملات حضرت زینب‏(سلام‏الله‏علیها) را برای شما می‏خوانم. وقتی وارد کوفه می‏شود، بعد از که خطاب می‏کند به اهل کوفه: «یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ یَا أَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْخَذْل‏».[1] ای اهل خدعه و مکر و نیرنگ و خذلان؛ یعنی اینها اهل این کارها بودند؛ بله، امّا معنایش این نیست که امام حسین (ع) فریب شما را خورد. دنیا فریب‏دهنده است، امّا اولیای خدا که فریب این دنیا را نخوردند.
علی(علیه‏السلام) آمد یک نگاهی کرد به آن چیزهایی که وارد بیت‏المال شد، گفت: «یَا دُنْیَا غُرِّی غَیْرِی».[2] ای دنیا برو دنبال کارت! برای من برق‏برق می‏زنی؟! من که مغرور تو نمی‏شوم؛ من فریب تو را نمی‏خورم. «فَقَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً».[3] برو دنبال کارت ای دنیا! سه طلاقه‏ات کردم! این است برخورد اولیای خدا با مظاهر فریبنده دنیا. آنها فریب دهنده بودند، امّا حسین(علیه‏السلام) فریبشان را نخورد و مغرور آنها نشد. من اینها را یکی‏یکی می‏گویم تا مسأله برای شما روشن شود. پس بیایید امام حسین (ع) را بشناسید! این مسائلی که طرح می‏شود، بیایید دقیقاً بررسی کنید. اصلاً این خبرها نبوده و جایی هم نداریم که چنین چیزی بیان شده باشد که حضرت فریب خورده باشند. مسأله خیلی روشن بود.
 

حسین(علیه‏السلام) دعوت به حق کرد، ولی کسی را فریب نداد
مطلب دیگر این است که فرق است بین اینکه کسی بخواهد دیگری را فریب بدهد، با اینکه او را دعوت به حق کند. اینها دو چیز است که نباید با هم خَلط شود. بله، امام حسین (ع) هم در خطبه‏هایش، هم در نامه‏هایش، هم در ملاقات‏های شخصی‏اش دیگران را دعوت کرد؛ امّا مغرور نکرد. دعوت هم که می‏کرد، وظیفه‏اش بود. باید دیگران را دعوت به حق می‏کرد. هر رجل الهی، وظیفه‏اش چیست؟ وظیفه‏اش این است که دعوت به حق کند. لذا حسین(علیه‏السلام) هم باید همین کار را می‏کرد. اصلاً بر او واجب بود و اگر ـ‏نعوذ بالله‏ـ دعوت نمی‏کرد کارش اشکال داشت. امّا کسی را مغرور نکرد و فریب نداد و کسی را با فریب به دنبال خودش نکشید. اصلاً و ابداً یک چنین کاری نکرد.؛ بلکه عکس آن عمل کرد.
 

شاهد اوّل؛ هنگام شنیدن خبر شهادت مُسلم و هانی
من حالا قضیّه‏ای را برای شما نقل کنم. امام حسین(علیه‏السلام) به منزل زباله رسید. آنجا که رسید یک نامه به دست امام حسین‏(علیه‏السلام) رسید. در آن نامه یکی از مربوطین به امام حسین (ع) از کوفه نوشته بود که آقا، مسلم شهید شد؛ هانی، شهید شد؛ عبدالله هم شهید شد. این سه نفر شهید شدند. در تاریخ هست؛ طبری دارد که نامه در دست حضرت (ع) بود، آمد بین اصحاب و اینهایی که همراهش بودند، ایستاد و شروع کردند این جملات را گفتن: «بسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمِ أمَّا بَعدُ فَقَد أتَانَا خَبَرٌ فَظِیعٌ»؛ خبر تکان‏دهنده‏ای به ما رسیده است. خبر چیست؟ قتل مسلم. «قَتلَ مُسلِمِ بنِ عَقِیلٍ وَ هَانِی بنِ عُروَةٍ وَ عَبدِ الله بنِ یَقطُرٍ وَ قَد خَذَلَتنَا شِیعَتُنَا فَمَن أحَبَّ مِنکُمُ الإنصِرافَ فَلیَنصَرِف مِن غَیرِ حَرَجٍ لَیسَ عَلَیکُم ذِمَامٌ».[4] اینها شهید شده‏اند؛ هر کسی می‏خواهد برود، برود. هر یک از شما که بخواهد، در برگشتن کاملاً آزاد است و از سوی من حقّی به گردنش نیست. حالا می‏توانی بگویی حسین می‏خواست دیگران را مغرور کند و فریب بدهد؟! ای بی‏انصاف!
 

شاهد دوم؛ شب عاشورا و برداشتن بیعت از اصحاب
اینکه شما شنیده‏اید و در تاریخ هم روایتی از حضرت سکینه(سلام‏الله‏علیها) نقل می‏کنند که در شب عاشورا که حضرت (ع) بیعت خود را از همراهان برداشت، ده نفر، ده نفر بلند شدند و حضرت را ترک کردند و رفتند. البته این روایت از نظر سندی تمام نیست؛ ولی ماجرای منزل زباله قابل انکار نیست. گفت بروید؛ هر که می‏خواهد برود، برود. باز هم می‏توانی بگویی می‏خواست فریب بدهد؟!
 

شاهد سوم؛ هنگام حرکت کاروان از مکّه
یا باز راجع به آن شبی که می‏خواست از مکّه به سمت عراق حرکت کند، اوّلین خطبه‏ای که حضرت در مکه خواند، فرمود: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاة»؛ می‏گوید پایان این حرکت، مرگ است. بعد هم می‏گوید: «کَأَنِّی بِأَوْصَالِی یَتَقَطَّعُهَا عُسْلَانُ الْفَلَوَاتِ بَیْنَ النَّوَاوِیسِ وَ کَرْبَلَاءَ»؛ گویا می‏بینم که من را قطعه‏قطعه می‏کنند. شرح ماجرا را می‏گوید و آخر کار هم می‏گوید: «ألا و مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ».[5] هر کسی می‏خواهد کشته شود، هر کس می‏خواهد خون قلبش را در راه ما بدهد و با خدا ملاقات کند، با من بیاید. دیگر صفا بالاتر از این؟!

پی نوشت ها:

[1] . بحارالأنوار، ج 45، ص 164
[2]. وسائل‏الشیعة، ج 15، ص 109
[3]. بحارالأنوار، ج 33، ص 250
[4]. روضةالواعظین، ج 1، ص 179
[5]. بحارالأنوار، ص 44، ص
*برگرفته از جلسات اخلاق آیت الله مجتبی تهرانی

پایان پیام/

کد خبر 311560

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha