نفس نور را نمی توان گرفت

آیا توانستند مصباح الهدی را خاموش کنند یا این که آن ها که به طمع خام افتاده بودند که چراغ هدایت و سفینه نجات انسان ها را خاموش و غرق کنند خود امروز در خاموشی فرو رفته اند.

 

 

 

به گزارش خبرگزاری شبستان، امروز روز هشتم محرم است. آن گونه که در مقاتل هم اشاره شده است از امروز دیگر محاصره برای حضرت سیدالشهدا (ع) و یاران و اهل بیت حضرت، تنگ تر و تنگ تر می شود. ابن زیاد و رهبر بیراهه رونده اش یزید از همه امکانات دنیوی خود در اوج رذالت بهره می گیرند تا به این خواسته شان نائل شوند.

ابن زیاد در چنین روزی به عمر بن سعد نامه نوشت که "انی لم اجعل لک عذرا فی کثره الخیل و الرجال / به درستی که من برای تو عذری در بسیاری سواره و پیاده نگذاشته ام" یعنی که همه امکانات را برای به زانو درآوردن حسین و یارانش به کار بسته ام.

شگفتا که خفاشان در غارهای تاریک و نمور خود برای خاموشی آفتاب نقشه می کشند. شگفتا که گرگ ها می خواهند با ناخن ها و سرپنجه هایشان، پنجه بر صورت آفتاب بکشند اما غافل از آن که "مه فشاند نور و سگ عوعو کند/ هر کسی بر طینت خود می تند" شگفتا که خفاشان ندانستند که آن ها نمی توانند با پرواز خود در دیواره های غارها کسوفی برای آفتاب پدید بیاورند.

 

لشکرهای بسیاری با نیزه و سنان و شمشیر، اطراف یاران اندک حسین جمع آمده بودند. مگر حسین چند نفر یار و یاور دارد که هزاران هزار نیرو را آورده اند. این چه هماوردی است که به ازای هر یار حسین، صدها نفر و لشکری را به میدان فرستاده اند. این چه هماوردی است و چه ترسی است که تا مغز استخوان مشرکان و کافران دیروز مکه و مسلمان نماهای امروز بنی امیه ریشه دوانده است.

حر بن یزید ریاحی در چنین شرایطی است که این سخن سوزناک را بر زبان می آورد. انگار که این سخن برای کوفیان دیروز و امروز است که بر سر عهد و پیمان خود نماندند و در وقت ابتلا و امتحان، امام و یار و مقتدای خویش را ترک گفتند. حر با مشاهده همین بی وفایی ها و ناجوانمردی هاست که می گوید "این بنده خدا را آوردید و او را محاصره کردید به قسمی که راه نفس بر او بسته شده است."

 

به تعبیر آیت الله شیج جعفر شوشتری در مقل شوشتری "ببینید که چقدر وضعیت شدت داشته است که به این کلام تعبیر کرده است که و اخذتهم بنفسه / یعنی راه نفس نداشت." یا به تعبیر دیگر چنان ساز و برگ نظامی در برابر یاران اندک حسین (ع) دیده بودند که نفس ها را در سینه حبس می کرد.

اما پرسشی که تاریخ به آن خوب جواب داد این بود که آیا توانستند راه نفس اباعبدالله (ع) را در سینه حبس کنند؟ آن شاعر چه خوب به این مضمون درخشان اشاره کرده است که "چراغی را که ایزد برفروزد/ هر آن کس پف کند ریشش بسوزد." امروز می توان به این سوال اشاره کرد که آیا توانستند مصباح الهدی را خاموش کنند یا این که آن ها که به طمع خام افتاده بودند که چراغ هدایت و سفینه نجات انسان ها را خاموش و غرق کنند خود امروز در خاموشی فرو رفته اند. آیا جز این است که کسی امروز از ریشه های بنی امیه خبر نمی دهد. کسی نمی داند آن هیاهوها و غریوهای شادی و آن هلهله ها کجا رفته است.

در مقاتل آمده است که مثل دیشبی حضرت اباعبدالله (ع)، فرستاد حبیب بن مظاهر را میان طائفه خویش. حبیب رفت میان آن ها که نزدیکی کربلا بودند و قدری ایشان را موعظه کرد. با او نود نفر عازم یاری حضرت شدند و روانه شدند.

ابن سعد مطلع شد و ارزق ملعون را با چند هزار فرستاد آن ها را شکست دادند و برگشتند. آن ها هم مراجعت کردند و قبیله خود را کوچ دادند و از کربلا دور شدند.

این چه چیز را نشان می دهد؟ جز این است که قدرت روشنگری را ثابت می کند. این که اگر اباعبدالله (ع) و یاران شان مهلت و فرصت روشنگری داشتند ساز و برگ نظامی دشمن را از هم می پاشیدند؟ جز این است که مسلمانان حقیقی هر لحظه و هر آن باید در دعوت به خیر و امساک از شر و امر به معروف همدیگر باشند؟
 

پایان پیام/

 

کد خبر 312970

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha