از تاثیر نمازهای جماعت در روح انسان ها تا مسجدی که پایگاه اخلاق شد

خبرگزاری شبستان: در تمام دوران جنگ و بمباران تهران با اینکه تهران تقریباً خالی از سکنه شده بود آیت الله حق شناس مسجد را رها نکردند و به درس و بحث و وظایف خود می پرداختند.

 خبرگزاری شبستان:  مردان الهى، زندگى دنیا را مقدمه اى براى زندگى در عالم جاودان آخرت مى دانـنـد. بـه هـمـیـن جـهـت بـه دنـیـا دلبـسـتـگـى نـدارنـد و آن را محل گذر و عبور و پلى براى رسیدن به سراى آخرت مى دانند. چنین انسان هاى وارسته اى، از مـادیـّات دنـیـا فـقـط بـه قدر رفع احتیاج اکتفا نموده و غرق در آن نمى شوند. یکی از عوامل مهم موفقیت انسان ها که می تواند برای دیگران الگو و راهنما قرار گیرد، هم تقید به اعمال عبادی و تعبد ایشان است.


 در سلسله گزارش هایی تحت عنوان «محراب وارستگان» شرح حالی از لحظه های ناب عبودیت وارستگان را بیان کنیم تا ما هم تلاش کنیم در مسیر این بزرگان گام برداریم. در اولین گزارش شرح حالی از عبادت های خالصانه آیت الله بهجت را به حضورتان تقدیم می کنیم دومین گزارش از این مجموعه گزارش ها اختصاص دارد به  شرح لحظه هایی ناب معنویت و عبودیت آیت الله حق شناس.

 

 آیت الله حق شناس در سال 1298(ه.ش) چشم به دنیا گشود و نوید پا نهادن مردی دگر در سلسله اولیاء برای آیندگان شد. او را عبد الکریم نام نهادند تا عبد کریم مطلق باشد. در ایام کودکی طعم یتیمی را چشید و شانزده ساله بود که مادر گرامیشان نیز از دنیا رفت. از آن پس دایی بزرگشان حاج میرزا علی مسئولیت ایشان را بر عهده گرفته و در دو سه سالی که در منزل او بودند دوره دبیرستان را در دبیرستان دارالفنون تهران طی کرد. با وجود اینکه موقعیت داشت که در دانشگاه نیز تحصیل کند اما پس از آشنایی با عارف روشن ضمیر شیخ محمد حسین زاهد و نیز عارف عظیم آیت الله سیدعلی مفسر(حائری) وارد دروس دینی و حوزوی می شود. در این مدت در بازار به دنبال کاری نیز بر می آید. لذا چون با ریاضیات و زبان فرانسه و حسابداری به خوبی آشنا بود در حجره ای مشغول به کار شده و حسابداری می کند. صاحب کار پیش نهاد حقوق 25تومانی را به او می دهد ولی ایشان می گویند:خیر، من سه تومان می گیرم. ولی در عوض می خواهم تا اجازه دهید نماز و درسم را سر وقت انجام دهم.


حق شناس در نگاه حق گویان
شیخ محمد حسین زاهد به اهل مسجد خود در تهران وصیت می کند بعد از ایشان به سراغ آیت الله حق شناس بروند و می فرمایند:(آقای حق شناس در علم و عمل از من جلوتر است!) اهل مسجد به قم می آیند و از آیت الله بروجردی در خواست می کنند تا سفارش کند تا آیت الله حق شناس روانه تهران شوند. آیت الله بروجردی می فرمایند: (چشم من او را راهی می کنم، اما شما بدانید که من را دارید با خود می برید!).

 

ویژگی های اخلاقی
خودشان می فرمودند: (در حوزه یک سال همراه کسی در حجره بودم که از بیداری قبل از اذان صبح و نماز شب امتناع داشت و به من اجازه نمی داد ساعت را قبل از اذان کوک کنم. من هم چون آزار هم اتاقی جائز نبود، تمام آن یک سال نماز شبم را در طول روز قضا خواندم و مدارا کردم. خداوند نیز اجر صبرم را داد و سال بعد با حضرت امام هم حجره ای شدم.


رموز موفقیت
شاگردانشان می گویند: بیشتر سلوک ایشان جدای از سایر کرامات اخلاقی، در صبر بر بلایا و بیماری ها و خدمت به خلق و گره گشایی از کار آنها بود.پس از جنگ ، مسجد امین الدّوله  تهران پناهگاه بچه رزمندگان و بی پناهان جامانده از شهیدان شده یود.

نفس های إلهی زاهدی عالم و وارسته ، زخم های آن سال ها که از بهشت جنگ بیرونمان کردند را التیام می بخشید.

امروز وقتی می بینم برخی از کسانی که استاد اخلاق نامیده می شود ولی محفلشان بعضاً بساط تهمت و غیبت و ایذاء مومنان است، ‌بسیار غبطه مواعظ هفتگی آیت الله حقّ شناس را می خوریم.

بسیار ناراحتیم که بعضاً کسانی این سمت حیاتی برای حوزه ها و جوانان را عهده دارند که اولیّات اخلاق را هم مراعات نمی کنند.

 

 ضرت آیت الله حقّ شناس که مسجد ایشان پایگاه انقلابیون، ‌پیش و بعد از انقلاب بود، ‌وقتی می خواستند درباره شاه سخنی بگویند احتیاط می کردند و می گفتند « علیه ما علیه » ( بر او باد هرآنچه لایقش هست . ) و سخنی درشت تر نسبت به وی که حالش معلوم بود نمی گفتند. آیت الله میرزاعبدالکریم حقّ شناس ( رضوان الله علیه ) قالب های رسمی متداول بین روحانیت و جوانان را که به رویه ای عادی تبدیل شده بود را شکسته و این آیت حقّ و مجتهد در حد مرجعیت با آن پروازهای روحانیش به عالَم معنا در کنار جوانان نشسته و پر وبال خویش را بر سر آنان می گستراند.

 

اشراف استاد بر مراجعان:

یکی از آشنایان که امروز از مداحان مشهور است می گفت برای اولین بار به مسجد امین الدّوله آمده بودم و در صف اول و سمت راست استاد برای درک بیشتر ثواب نماز جماعت ایستاده بودم که پس از سلام نماز متوجه شدم ، آیت الله حقّ شناس سرش را به عقب بر گرداند و بدون مقدمه به آن مداح گفت : « داداش چون ! آقای خوئی استادم بوده و من شاگرد حضرت امام هم بودم.»

آن شخص سرش را به زیر انداخته بود و منقلب بود هنوز متوجه اصل ماجرا نشده بودم .

مجلس تمام شد آن مداح در جمع خودمانی گفت: « به دلیل برخی از شنیده ها نسبت به آیت الله حقّ شناس تردید داشتم ، به خصوص که شنیده بودم ایشان شاگرد و نماینده آقای خوئی هم هست و با همین تخیل به نماز ایستادم که آقای حقّ شناس چنین برخورد کرد. »

به دلیل انتشار فتوائی به نام آیت الله خوئی در ایام جنگ مبنی بر حرمت شرکت در جنگ که امام راحل واجب دانسته بودند ، طبیعی بود که رزمندگان نسبت به شاگردان ایشان حساسیت داشته باشند و همین نیز انگیزه تردید آن مداح بود که برخورد آیت الله حقّ شناس و پاسخ مفید و مختصر ایشان که بدون سؤال مطرح شد موجب پاگیری آن مداح در مجالس حاج آقا برای مدّتی شد.


ماجرای درخواست جبهه رفتن آیت الله حق شناس و خنده  امام راحل

البته ماجرای اجازه جبهه رفتن آیت الله حقّ شناس از امام راحل که در کتاب « سرگذشت های ویژه امام خمینی / پیام آزادی» نیز آمده بسیار جالب است ؛ در ابتدای جنگ وقتی حضرت امام حضور در جبهه ها را به ویژه بر طلاب و روحانیت واجب دانستند ، ایشان که بیش از شصت سال داشتند خدمت حضرت امام رفتند و توضیح دادند که در مدرسه شهید بهشتی (سپهسالار) و امین الدّوله تدریس و تبلیغ - یا به قول خودشان مباحثه - می کنند : «اگر چنانچه وظیفه طور دیگر است که این قضایا را کنار بگذارم و به جبهه بروم دستور فرمائید؟! ».

 

حضرت امام با لبخند به اندام نحیف آیت الله حقّ شناس نگریستند و فرمودند : « مگر تو می توانی تفنگ بلند کنی ؟! » آیت الله حق شناس با خنده  ملیحی گفتند:« آقا یک مرتبه تفنگ را بلند کردم، گلنگدن را کشیدم در عوض اینکه من تفنگ را نگاه دارم تفنگ مرا مساقتی برد ! » منظور آیت الله حق شناس تیر اندازی در میان تیر بود که لگد اسلحه ایشان را انداخته بود. امام به صداقت و بی آلایشی شاگرد خود تبسمی کردند و فرمودند : « آقا میرزا عبدالکریم ! جبهه  تو همان مدرسه است و مسجدامین الدوله . » که این گویای اطاعت محض ایشان از ولی فقیه است.

 

پس از درگذشت حاج شیخ محمدحسین زاهد تهرانی معروف به زاهد نفت فروش که در مسجدامین‌الدوله واقع در بازار درگذشت، بنا به درخواست اهل مسجد و محل، آیت الله بروجردی به عبدالکریم حق‌شناس دستور داده شد تا برای حل مشکلات دینی و رسیدگی به امور شرعی آن مسجد، به تهران عزیمت کند.

 

آیت الله حق شناس می فرمودند: بازگشت به تهران برای من بسیار گران بود، قم برای من، محل پیشرفت و ترقی علمی و عملی بود، و به هیچ وجه میل به آمدن به تهران را نداشتم. روزهای سختی بر ایشان گذشته بود .به مشورت با امام خمینی رضوان الله علیه می روند، ایشان می فرماید: وظیفه است، باید بروید، عرض می کنند : شما چرا نمی روید؟ ایشان می فرمایند: به جدّم قسم اگر گفته بودند: روح الله بیاید، من می رفتم.

 

بالاخره آیت الله حق‌شناس به تهران آمد و تا پایان عمر به تعلیم امور دینی به جوانان و طلاب و کسبه مشغول بود. او مدتی نیز رئیس مدرسه فیلسوف‌الدوله و سپهسالار قدیم (شهید بهشتی فعلی) بود و در آنجا به تدریس مکاسب و کفایه در فقه و اصول و منظومه سبزواری در حکمت مشغول بود.

 

آیت الله حق‌شناس در نهایت، در سن 88 سالگی درگذشت و پیکرش، در دوم مرداد ماه سال 86 از مسجد ارک تهران واقع در خیابان پانزده خرداد به سوی شاه‌عبدالعظیم تشییع و در آن‌جا به خاک سپرده شد.
 

تصرف و رفع شبهه مراجعان بدون طرح سؤال

اگر کسی به مسجد  و جلسات چهارشنبه ظهر و یا جمعه شب ایشان می آمد برای باراول گمان می کرد که سخنان ایشان بدون مقدمه وفاقد ارتباط منطقی می باشد ولی وقتی که خود را در زلال معرفت ایشان شستشو می داد متوجه سرّ مطلب می شد.

ویژگی سخنان آیت الله حقّ شناس در این بود که ایشان در اثنای سخنان ، اشخاص را که خود مخاطب فقط متوجه می شد مورد خطاب قرار می داد و مشکل و راه حل مشکل اعتقادی ، اخلاقی و رفتاری وی را به او گوشزد می کرد.

 

یادم هست که با یکی از دوستان دانشجوی کنجکاو، شب قدری به مسجد امین الدّوله رفتیم شبستان پایین و بالا پر بود بنابر این در آن زمستان سرد به بام مسجد که چادرزده بودند رفتیم و این درصورتی بود که هنوز حاج آقای حقّ شناس نیامده بود ، آن دوست درباره جبر و اختیار با من گفتگو می کرد و با شانه بالا انداختنها و ادا اطوارهای به اصطلاح روشنفکری وانمود می کرد که مسئله هم جبر و هم تفویض برایش جا نمی افتد ، و می گفت : « چگونه می شود انسان هم اختیار داشته باشد و هم مجبور باشد ؟! »

بحث را ادامه ندادم فقط بهش گفتم صبر کنی شاید حاج آقا پاسخت رو می ده ، تعجبش چند برابر شد و فکر کرد شاید حاج آقا بحث های این شب هایش درباره جبر و تفویض است ، چیزی نگفتم.

 

مراسم إحیاء آیت الله حقّ شناس با حدود نیم ساعت سخنرانی ایشان ونیم ساعت هم قرآن سر گرفتن تمام می شد و قبل نیمه شب به پایان می رسید و حتی سخنرانی های مشگل گشای ایشان نیز کمتر از نیم ساعت بود ، که این گویای کیفی بودن آن مجالس بود.

نماز خوانده شد و حاج آقا مراسم إحیاء را شروع کردند، بدون مقدمه فرمودند: « داداش جون ! امام صادق علیه السلام می فرمایند: لا جبر و لاتفویض و لکن أمر بین أمرین و ... » توضیح مختصری هم دادند و سپس موضوع صحبتشان را عوض کردند، برای آن دانشجو از پاسخ آیت الله حقّ شناس مهمتر و شگفت تراشاره ایشان به سؤال نهفته ی وی بود.


در تمام دوران جنگ و بمباران تهران با اینکه تهران تقریباً خالی از سکنه شده بود ایشان مسجد را رها نکردند و به درس و بحث و وظایف خود می پرداختند.
چندین بار برای موفقیت در جنگها اربعینیات از جمله چله های زیارت عاشورا، آن هم با تمام آداب می گرفتند! دو ماه به پایان جنگ که با وجود حماقت های صدام هیچ کس نمی توانست بگوید جنگ کِی پایان قطعی می یابد، ایشان فرموده بودند:((تا دوماه دیگر جنگ تمام است.))و چنین نیز شد.
 

یکی از شاگردان ایشان می گفت، آیت‌الله حق شناس در درس‌های اخلاق مسجد امین الدّوله عبارتی را مدام مثل ذکر تکرار می‌کرد؛ یعنی ما این عبارت را هزار بار از ایشان شنیدیم: غیبت! غیبت! غیبت! گناهی که هزار بار ما را از آن بر حذر می‌کرد. همه علمای اخلاق طبق حدیثی می‌گویند غیبت، همه اعمال را به باد می‌دهد. حرف فقه جور دیگری است. غیبت همه اعمال را به باد می‌دهد.

 

سخن گفتن آیت‌الله حق‌شناس با نماز اول وقت
تا وقتی ایشان از پا نیافتاده و زمین گیر ‌نشده بودند، نمازشان در سه وقت به جماعت بود. تا می‌توانستند در مسجد به جماعت می‌آمدند، و اگر به دلیلی این امکان وجود نداشت، یا در مسافرت بودند، نماز جماعت ترک نمی‌شد.

 

سلول‌های بدنم صدای حمد امام جماعت را می‌شنید
 آیت الله جاودان از شاگردان ایشان نقل می کردند، که آیت الله حق شناس از جوانی‌های خودشان سخن می‌گفتند که در آن دوران گاه برای من در روز، شش بار کشش‌های معنوی دست می‌داد، و من درآن حالات بی‌اختیار گریه می‌کردم!؟ و برای ما این حدیث را در این معنا می خواندند:« إنّ لِربِّکُم فِی أیَّامِ دَهرِکُم نَفَحَاتٌ، أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»
کسی که چنین حالتی برایش دست می‌دهد خود را به آب و آتش می‌زند که این حالات از دست نرود، و برایش بماند. باز از جوانی خودشان می‌فرمودند:«من نماز که می خواندم تمام سلول‌های بدنم صدای حمد و سورۀ امام جماعت را می‌شنید.» ما فکر می‌کنیم مگر سلول شعور دارد که صدای حمد و سوره را بشنود؟ اما اگر واقعاً روح قوت بگیرد همۀ اعضا و جوارح و همۀ سلول‌ها به حیات برتری -علاوه بر حیاتی که همۀ جانداران دارند- می‌رسند که در آن ممکن می‌شود که بفهمند، و بشنوند و...!!
 

سرانجام این عارف عامل در سن 88سالگی در2مرداد1386 عالم خاک را وداع گفتند. مزار شریفشان در حرم شاه عبدالعظیم حسنی شهر ری است.
 

پایان پیام/

کد خبر 321215

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha