نخستین حکمتی که از لقمان آشکار شد!

لقمان گفت: "از لجبازی، کم می کنم و درباره چیزی که به من مربوط نیست، سخن نمی گویم و خنده بدون تعجب نمی کنم و بدون مقصد، راه نمی روم".

خبرگزاری شبستان: لقمان حکیم، یکی از بزرگترین حکمای حقیقی است که قرآن کریم با تعبیر بلند و رسای: "به راستی، لقمان را حکمت دادیم"،بر حکمتش گواهی داده و برخی از آموزه های حکیمانه او را برای آیندگان، روایت کرده و بدین سان، همگان را به جست و جو و فراگرفتن حکمت های او فراخوانده است. لقمان، برده ای حبشی بود.بر اساس حدیثی از امام علی (ع)، او نخستینبرده ای بود که از رهگذار قرار داد آزادی ای که با مولای خود بست، آزاد شد. متن زیر گزیده ای از کتاب "حکمت نامه لقمان" است.


نخستین حکمت لقمان
نخستین حکمتی که از لقمان آشکار شد، این بود که: تاجری مست شد و با هم پیاله اششرط بست که همه آب دریاچه را بنوشد و گرنه، خود و عیالش تسلیم او شوند. وقتی صبح شد و به هوش آمد، رفیقش از او می خواست که به شرط عمل کند.لقمان گفت:"من تو را از این مخمصه خلاص می کنم؛ به شرط اینکه دیگر چنین کاری نکنی. به طلبکار بگو: آیا آبیرا که شرط کردیم؛ بنوشم؟ پس آن را بیاور تا که بنوشم؟ پس دهانه هایش را ببند تا آن را بنوشم. یا آبی را که بعدا خواهد آمد، بنوشم؟ پس صبر کن تا بیاید!".
با این استدلال، رفیقش از او دست برداشت.


رازداری
لقمان، پسرش را به سه چیز سفارش کرد و گفت: "پسرم!رازت را پیش همسرت فاش نکن و از نو کیسه قرض نگیر و هرگز با داروغه برادری نکن".
وقتی که لقمان درگذشت، پسرش خواست که سفارش او را تجربه کند. لذا به بازاررفت و گوسفند پوست کنده ای را خرید و آن را در خورجین گذاشت. سپس نزد زنش آمد وگفت:من کسی را کشته ام و آن را در خانه دفن می کنم. س به هیچ کس نگو!
آن گاه، آن را نزد وی دفن کرد.سپس نزد نو کیسه ای رفت و از او قرض گرفت، و با داروغه ایرفاقت کرد.
ند روزی که سپری شد، با زنش بگو مگو کرد و او را زد. زن، فریاد زد و به وی گفت: مردی را کشته ای، و حالا می خواهی مرا بکشی؟!
سپس زن، پدشاه را از ماجرا آگاه ساخت و پسر لقمان به خانه همان داروغه فرار کرد. وقتی داروغه نزد پادشاه رفت و زن را نزد او دید،پادشاه بدو گفت: او را کجا بیابم؟
داروغه گفت: من جای او را می دانم؛ چون او رفیق من است.
سپس رفت تا او را دستگیر کند. پسر لقمان به او گفت: سبحان الله! تو رفیق منی، و من به تو پناه آورد ام!
پلیس گفت: این، خون ست و فرمان پادشاه، سخت تر از این استکه تو را از او پنهان کنم.
آن گاه، او را دستگیر کرد و به سوی پدشاه کشاند. در همین زمان بود که طلبکار نوکیسه به او رسید و به او چسبید و گفت: شاید تو کشته شوی یا به دار آویخته شوی. مال من چه می شود؟
پسر لقمان به او گفت: صبر کن تا از دست آنها رها شوم.
گفت: نه، مهلت نمی دهم، تا این که اول بدهی مرا پرداخت کنی.
وقتی که به حضور پادشاه رسید، پادشاه بدو گفت: ای پسر لقمان! چنین کاری سزاوار تو نیست. پس چرا انسان محترمی را کشتی؟
گفت: خدا پادشاه را عزیز گرداند! یکی را بفرست تا کشته را ببیند.
آن گاه، جست و جو کردند و سر خورجین را گشودند، و گوسفند پوست کنده ای را بیرون آوردند.در این حال، پادشاه خندید و گفت: شرح حال چیست؟
پسر لقمان گفت: در حقیقت، پدرم مرا به سه چیز سفارش کردهبود. خواستم آنها را تجربه کنم، که تجربه کردم.پس همان طوری که او گفت، درست بود.


حکمت های جامع
لقمان به پسرش گفت: "... پسرم! هر که به دیگری رحم کند، رحم می شود، و هرکه خاموش باشد، سالم می ماند، و هر که نیکو بگوید، بهره مند می گردد، و هر که بد بگوید، گناه می کند، و هر که زبانش را در اختیار نگیرد، پشیمان می گردد".
همچنین لقمان گفت: "از لجبازی، کم می کنم و درباره چیزی که به من مربوط نیست، سخن نمی گویم و خنده بدون تعجب نمی کنم وبدون مقصد، راه نمی روم".
 

بنابراین گزارش، کتاب کلمات حکمت نامه لقمان به قلم محمد محمدی ری شهری به دو زبان فارسی و عربی از سوی انتشارات سازمان چاپ و نشر دارالحدیث روانه بازار نشر شده است. از جمله موضوعات گردآوری شده در این کتاب ده فصلی می توان به "عوامل خودسازی"، "آفت های خودسازی"، "آداب اخلاقی و اجتماعی"، "مثل های حکیمانه"، " حکمت های گوناگون" و "مت های جامع" اشاره کرد.
 

پایان پیام/
 

کد خبر 334630

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha