مکتب شهید مطهری
«حجاب معاصرت پردهای است که جلوی درخشش افراد را در زمان خودشان میگیرد» این سخنی است که شهید دکتر مفتح، درخصوص شخصیت جامع استاد شهید مطهری اظهار داشته است. شهید دکتر مفتح در توصیف این حقیقت که زمان حجاب از شخصیت جامع مطهری برمیگیرد و عظمت علمی و روحی او را نمایان میسازد میگوید:«اگر انسان با یک شخصیت علمی، همزمان و معاصر است، چون همزمان است نمیتواند عظمت او را درک کند، اما هر مقدار که زمان میگذرد و این حجاب کنار میرود، عظمتش تجلی میکند. مرحوم مطهری در حجاب معاصرت بود. »
اینک پس از گذشت بیش از سه دهه از شهادت این استاد فرزانه بهتر از گذشته میتوان از ورای حجاب معاصرت به او نگریست و به این سؤال پاسخ دادکه چرا باید مطهری را شناخت و چگونه میتوان مطهری را شناخت؟
امام مجاهدان جبهه حق، خمینی کبیر قدسسره ، دربارهی شهید فرزانه، استاد مطهری، میفرمایند:«آقای مطهری یک فرد بود، اما جنبههای مختلف در او جمع شده بود و خدمتی که به نسل جوان و دیگران مرحوم مطهری کرده است، کم کسی کرده است، آثاری که از او هست، بیاستثنا، همه آثارش خوب است و من کسی، دیگری را سراغ ندارم که بتوانم بگویم بیاستثنا آثارش خوب است. ایشان بیاستثنا آثارش خوب است، انسان ساز است، برای کشور خدمت کرده، در آن حال خفقان خدمتهای بزرگی کرده است این مرد عالیقدر (11/2/61)».
امروز تشنگی جامعه علمی ما ونیاز فضای سیاسی کشور ما نسبت به معارف عمیق تفکر اصیل اسلام ناب بیش از پیش نمودار شده است و استاد مطهری، بیشک مصداقی بیبدیل برای توصیف و تبیین مهمترین مسائل این روزگار است.چنانچه شهید بزرگوار دکتر مفتح در مورد شهید مطهری میگوید:«اما راه ما؛ مسألهی مهم برای ما راه مطهری، مکتب مطهری و فکر مطهری است. اصولاً دربارهی همهی شخصیتهای الهی، ما این عقیده را داریم که با فقدان و از دست دادن آنها نباید مکتب آنها فراموش بشود. ما برای احترام به شخصیتی مانند مطهری باید احترام به اثر او، فکر او و مکتب او داشته باشیم. »
تامل در سیره سیاسی و معرفتی شهید مطهری نشان میدهد مکتب او مکتب آگاهی به زمانه و مبارزه با انحرافات و التقاطات بود.مقاله زیر که در مسیر آشنایی با سیره سیاسی و مکتب فکری شهید مطهری راه گشاست،تقدیم خوانندگان شبستان میشود:
شهید مطهری؛اندیشمندی آگاه به زمان
مطهری عالمی بود جامع،صاحب تفکری وسیع و منضبط و شناختی منطبق با زمان و نیازهای واقعی آن.او دانشمندی بود مفید و منشأ اثر و تأثیر،که ناگواریهای دهر را با اکسیر معرفتش نرم و هنجار مینمود و فولاد معضلات در کورهء گداخته اندیشهاش ذوب میگردید،و سخن و قلمش خاص و عام را شفا میبخشید.او معلم عصر بود و روزگاری چند در برج طلعت این نسل درخشید و چونان شمشیری آخته بیآنکه از خرق و التیام عادات و رسوم و خرافات عوام و خواص بهراسد،افلاک معضلات و شبهات را در هم نوردید و اکنون که از بامداد هجر او سالها میگذرد،نام و یاد و آثار گرانسنگ و فرزانهاش از لوح خاطر صاحبان فکر و صفحات روشن تاریخ زدوده نشده و نخواهد شد.
«مطهری که در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بوده،رفت و به ملأ اعلی پیوست لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامی و علمی و فلسفیاش نمیرود».(1)
جامعیت شخصیت استاد فراتر از آن است که بتوان او را به راحتی شناخت.شناساندن او نیز آسان نخواهد بود،ولی چه باید کرد که دم فرو بستن و قلم شکستن را نیز نشاید،و لب تشنه گذشتن از کنار کوثر شخصیت او کاری خردمندانه نیست،چرا که روزگار ما به شناخت اسوگانی چون او به شدت نیازمند است.استاد،سخن برای گفتن بسیار دارد ولی ما در این مجال تنها به نکتهای اساسی اشاره خواهیم کرد که تأثیری ژرف در شخصیت او و هر فرد دیگر،به ویژه یک عالم دینی دارد،اینکه آن شهید سعید آگاه به مسائل حوادث و مشکلات عصر خویش بود.
تاریخ هر معرفت انسانی گواه صادق بر این مدعاست که عمدهترین تحولات و پیشرفتها مدیون دانشمندانی است که به نوعی در زمان حضور داشتهاند و دردها، نیازها،بودها و نبودهای جامعه را مشاهده کردهاند.عالمان دینی نیز که مسؤولیت احیاء و نشر تفکر دینی را بر عهده دارند از این قاعده مستثنا نیستند و اگر خواهان پیشرفت و نفوذ تفکر دینی در جوامع انسانی باشند(که هستند)باید زمان خویش را بشناسند و مسائل آن را بفهمند و مشکلات آن را درک کنند.
عالمان دینی برای بقا و حیات تفکر دینی راهی جز وارد شدن در گود زندگی ندارند و باید تلاش خویش را بر اساس جریانات زندگی مردم و حوادث واقعه تنظیم کنند و درنگ در این کار خسارت جبران ناپذیری را در پی خواهد داشت.
استاد از آنانی بود که این معنا را به خوبی درک کرده بود،و برای شناخت زمان خویش و نیازهای واقعی آن خود را در دریای متحرک و آموزنده و بیدارگر اجتماع افکند و با شناخت عصر،خود را از حمله ناگهانی اشتباهات در امان داشت چنان که خود میفرمایند:«همان طور که در حدیث شریف کافی آمده است:«العالم بزمانه لا یهجم علیه اللوابس».آشنایی با اوضاع و جریانات زمان و شناخت عوامل دست اندرکار اجتماعی،امکان پیش بینی میدهد و با پیش بینیها میتوان به مقابله با حوادث ناگوار شتافت و چنان که امکان بهرهبرادری از فرصتهای مساعدی که تحولات زمان پیش میآورد،به وجود میآورد.بدیهی است که مفهوم مخالف جمله گران قیمت فوق در این است:الجاهل بزمانه یهجم علیه اللوابس آنکه نمیداند در جهانی که زندگانی میکند چه میگذرد؟چه عواملی دست اندرکار ساختن جامعه به میل خود هستند؟چه تخمهایی در زمان حاضر پاشیده میشود که در آینده سر برخواهند آورد؟روزگار آبستن چه حوادثی است؟ هرگز نمیتواند به مقابله با نیروهای مهاجم برخیزد و یا از فرصتهای طلایی زودگذر اغتنام جوید».(2)
شهید مطهری گرچه در فضای علمی و با صفای حوزههای دینی راه تکامل علمی و فلسفی و اخلاقی خود را پیمود ولی هرگز به علوم حوزوی اکتفا نکرد و با آنکه چون دیگران در متن حوزههای علمیه مشغول تحصیل و تدریس بود ولی از واقعیات زمان و نیازهای امت اسلام غافل نگردید و با کسب علوم و اطلاعات گسترده،خود را برای ایفای رسالت الهی و اجتماعی و دینی مهیا ساخت و لحظهای از تجهیز و آمادهسازی خود غفلت نورزید،که:«من عرف الایام لم یغفل عن الاستعداد»(آنکه زمان و روزگار خود را شناسد،هرگز از مهیاسازی و تجهیز غفلت نمیورزد).او از همه جا و همه چیز با خبر بود،از حوزه و محاسن و معایبش،از دانشگاه و نسل جوان و شبهات فکریاش، از غرب و نحلههای کلامی و فلسفیاش،از شرق و مکتب الحادیاش و خلاصه از هیچ جمع و جمعیتی غافل نبود و از هر سوی که حملهای به دین و مقدسات شروع میشد به تدارک دفاع میپرداخت.او با چنین معرفتی توان تطهیر زمان و تصحیح واقعیتها و رشد دادن به اندیشه و گسترش معنویتها را پیدا کرد،و در هر کوی و برزنی مشعلهای آگاهی را به پای داشت و مردم را به سرچشمههای نور رهنمون ساخت و با کجرویها و انحرافات،مبارزه سرسختانه نمود.
استاد از آنانی نشد که از اول تا آخر،از صدر تا به ساقه،من الباب الی المحراب، بیخبرند و همین طور نشسته و چرت میزنند،بلکه با شناخت زمان خویش به مسؤولیت بزرگ الهی خود پی برد،زیرا که مسؤولیت شناسی فرع بر زمان شناسی است و با نگرش باز و وسیعی که داشت هجوم فرهنگ غرب و الحاد شرق را در میدان ذهن و اندیشه نسل اجتماعی خود مشاهده کرد و بانگ برآورد که:
«من به عنوان فردی مسؤول به مسؤولیت الهی به رهبران عظیم الشأن اسلامی که برای همهشان احترام فراوان قائلم هشدار میدهم و بین خود و خدای متعال اتمام حجت میکنم که نفوذ و نشر اندیشههای بیگانه به نام اندیشهء اسلامی و با مارک اسلامی اعم از آنکه از روی سوء نیت و یا عدم سوء نیت صورت گیرد،خطری است که کیان اسلام را تهدید میکند».(3)
او نگران خود نبود،بلکه نگران آینده اسلام و جوامع اسلامی بود و در این جهت تنها به نگرانی و دلسوزی اکتفا نمیکرد و هنر آن را داشت که گامهای محکم و استواری را در زمینههای علمی،عملی و اجتماعی بردارد،گرچه اجل مهلت نداد تمام کار را بکند اما راه مبارزه با انحرافات و راه جلوگیری جوامع اسلامی از افتادن در دامن مکتبهای الحادی و«ایسم»ها و التقاط را روشن ساخت:
«راه مبارزه این خطر تحریم و منع نیست. مگر میشود تشنگانی را که برای جرعهای آب له له میزنند از نوشیدن آب موجود به عذر اینکه آلوده است منع کرد؟این ما (رهبران دینی)هستیم که مسؤولیم.ما به قدر کافی در زمنیههای مختلف اسلامی کتاب و زبان روز عرضه نکردهایم.اگر ما به قدر کافی آب زلال و گوارا عرضه کرده بودیم،به سراغ آبهای آلوده نمیرفتند».(4)
گرنه تهی باشدی بیشتر این جویها خواجه چرا میدود تشنه در این کویها
استاد به دلیل حضورش در اجتماع درک کرد اسلامی که داعیه فرهنگ و تمدن دارد،و به هدایت انسان معاصر میاندیشد، به«هل من مبارز»فرا خوانده شده و از آن پاسخ میطلبند و نیک میدانست که بیپاسخی پذیرش شکست است،و پاسخ نسنجیده دلیل ناتوانی،و هر دو قبول سروری حریف و لذا برای دفاع از حریم مقدس دین و برای غلبه اسلام بر حریفانش به شدت مشغول گردید و با قلم و بیانش به ایفای مسؤولیت عظیم الهی خود پرداخت.
و اینها همه از آثار و ادوار زندگانی او به خوبی محسوس است.
او زمانی دست به تألیف«نظام حقوق زن در اسلام»میزند و آن را در مجله«زن روز» آن زمان منتشر میسازد که:«در سال 45 تب تعویض قوانین مدنی در مورد حقوق خانوادگی در سطح مجلات،مخصوصا مجلات زنانه سخت بالا گرفته بود و بسیاری از پیشنهادهایی که در آنجا میشد بر ضد نصوص مسلم قرآن بود».(5)و زمانی به مسأله حجاب میپردازد که پدیده برهنگی بیماری عصر بود.تمامی آثار او حاکی از این است که تنها چیزی که هدف او بود،حل مشکلات و پاسخگویی به سؤالاتی است که در زمینه مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است(6)و در جای دیگر میفرمایند:
«طبع من همیشه این جور است که میخواهم موضوعی را عنوان بکنم که مورد احتیاج است...و از طرف دیگر فکر من همیشه این است که مسائلی را عنوان بکنم که کمتر درباره آنها فکر و بحث میشود».(7)
آن شهید سعید به دلیل«حضور اجتماعی»و شناخت خاستگاه جریانها و طبیعت حرکتها و اهداف و ارزشها و راه 4 L رسیدن به آرمانها،در مرحله شناخت موضوعات کار خویش توفیقی بزرگ به دست آورد و مانند یک برجبان مراقب به همه سوی جامعه بود.برای او فرق نمیکرد که با آن همه گرفتاری علمی و...به داستان نویسی(داستان راستان)برای نوجوانان و کم سوادان بپردازد،یا به نوشتن حواشی بر کتاب«روش رئالیسم»مشغول گردد و یا پاسخی متین و محکم به فیلم خائنانه و مرموز و مبتنی بر کذب و تزویر «محلل»بدهد.او در همه جا از روی اعتقاد و مسؤولیت و انجام وظیفه قلم میزد و کار میکرد.
آری همّ و غم او تنها پاسداری از حریم اسلام بود،و نیک میدانست که آنچه زمینه تفکر دینی را در سطح جامعه فراهم میسازد ضرورت پاسخگویی به مشکلات گوناگون جامعه و رفع معضلات و مبهمات اجتماعی است.با توجه به فراوانی مسائل فوق،کار عالمان دینی در این عصر بسیار دشوار و سنگین است و زمانی خواهند توانست چنین کار بزرگی را به فرجام رسانند که طبق مفاد روایت بصیر به زمان خود باشند.عالمان دینی باید مخاطبان خود را بشناسند و بدانند که در چه دنیایی زندگی میکنند در غیر این صورت داعیه حمایت از دین چیزی به دور از واقعیت و در واقع اماته دین است.
استاد از کسانی که راههای رفته شده یا جادههای هموار و کوبیده شده را میپیمایند و توجهی به مسائل ضروری جامعه خود ندارند و یک رطب و یابسی به هم میبافند و به عنوان یک اثر علمی، کتابی تألیف میکنند بدون آنکه یک ذره به حال اجتماع مفید باشد به شدت ناراحت است و میفرمایند:
«انتشارات مذهبی ما از نظر نظم وضع نامطلوبی دارد.بگذریم از آثار و نوشتههایی که اساسا مضر و مایه بیآبرویی است آثار و نوشتههای مفید و سودمند ما نیز با برآورد قبلی نیست،یعنی بر اساس محاسبه احتیاجات و درجهبندی ضرورتها صورت نگرفته است.هر کسی به سلیقه خود آنچه را مفید میداند مینویسد و منتشر میکند، بسی مسائل ضروری و لازم که یک کتاب هم درباره آنها نوشته نشده است و بسی موضوعات که بیش از حد لازم کتابهایی درباره آنها نوشته شده است و باز پشت سر هم نوشته میشود».(8)
نحوه هدایت جامعه و ایجاد تفکر دینی به ویژه در نسل جوان،و اجتهاد در مسائل مختلف اسلامی از اهم وظایف عالمان دین است.
1-رهبری نسل جوان:امروز ضرورت هدایت نسل جوان و حفظ آن از غلتیدن در چپ و راست بر کسی پوشیده نیست،چرا که تداوم تفکر دینی(انقلاب اسلامی)و گسترش آن تماما بستگی به این نسل دارد اگر ما در رهبری این اندیشههای جوان فائق آییم،بر دیگر دشواریهای خود به راحتی غلبه خواهیم نمود.کلید حل مشکلات اقتصادی،نظامی،سیاسی و... در گرو فرهنگ صحیح این نسل میباشد وزمانی باید بیمناک باشیم که در رهبری آن کارآیی لازم را نداشته باشیم.همان گونه که امام فقیدمان(ره)این نکته را گوشزد میکردند:«عزیزان من!ما از حصر اقتصادی نمیترسیم،ما از دخالت نظامی نمیترسیم،آن چیزی که ما را میترساند وابستگی فرهنگی است».(9)
استاد مطهری برای رهانیدن این نسل از وابستگی فرهنگی که در رأس همه وابستگیهاست،تلاشی پیگیر نمود و با همین مقدار آثار و تألیفات خود در ارائه یک مکتب به دانشجویان موفق گردید،و توانست تفکر دینی را در سطح مطلوبی از جامعه بگستراند.
آن شهید سعید مانند هر عالم واقع بین و زمان شناس دیگر،برای رهایی این نسل از انحرافات بر این اعتقاد بود که باید اول درد آن را شناخت و سپس دارویی مناسب برای آن تهیه نمود و میفرماید:
«فکر اساسی به این است که اول ما درد این نسل را بشناسیم،درد عقلی و فکری، دردی که نشانه بیداری است یعنی آن چیزی را که احساس میکند و نسل گذشته احساس نمیکرد».(10)
او رمز انحرافات این نسل را در عدم پاسخگویی به نیازهای او میداند و میفرماید:
«ریشه بیشتر انحرافات دینی و اخلاقی نسل جوان را در لا به لای افکار و عقاید آنان باید جست.فکر این نسل از نظر مذهبی چنان که باید راهنمایی نشده است،و از این نظر فوق العاده نیازمند است».(11)
استاد از آنجا که خود را در میان این نسل و انبوه شبهات فکریاش قرار داده بود، معتقد است که وسیله هدایت این نسل با نسلهای گذشته متفاوت است،زیرا که افکارشان با هم فرق دارد و سخت بر این باور است که هر زمانی وسیله خاص آن زمان را میطلبد،و به کار بردن ابزار کهنه و قدیمی،دوای درد نسل نو نیست،و چه بسا سبب گمراهی و ضلالت آن گردد،و میفرماید:
«مهمتر از اینکه طرحی برای رهبری این نسل تهیه کنیم این است که این فکر در ما قوت بگیرد که مسأله رهبری و هدایت،از لحاظ تاکتیک و کیفیت عمل در زمانهای متفاوت و در مورد اشخاص متفاوت،فرق میکند و ما باید این خیال را از کله خود بیرون کنیم که نسل جدید را با همان متد قدیم رهبری کنیم».(12)
در جای دیگر میفرماید:
«یک چیز در یک جا وسیله هدایت است و چه بسا همان چیز در جای دیگر وسیله گمراهی باشد.منطقی که یک پیرزن را مؤمن میکند اگر در مورد یک آدم تحصیل کرده به کار برده شود او را گمراه میکند.
یک کتاب در یک زمان متناسب ذوق عصر و ذوق زمان و سطح فکر زمان بوده و وسیله هدایت مردم بوده است،و همان کتاب در زمان دیگر اسباب گمراهی است...مکرر باید گفته شود تا ما باور کنیم که وسایل هدایت هر زمانی مخصوص خود آن زمان است».(13)
راستی چه کسی درک میکند که در هر زمانی وسیلهای خاص برای هدایت جامعه لازم است؟چه کسی درک میکند که امروز وسیله مناسب برای رهبری فکری جامعه چیست؟آیا آن کس که خود را دور از دریای متحرک و آموزنده و بیدارگر اجتماع افکنده است؟با آن کس که زمان جزر و مد این دریای توفانی را میشناسد؟مگر نه این است که علت اختلاف معجزات پیغمبران به واسطه اختلاف عصر و زمان بود؟آیا قرآن کریم که در لباس فصاحت و بلاغت کامل نازل گردیده میتوانست معجزهای مفید برای عصر حضرت موسی(ع)باشد؟عصری که سحر و جادو چشمها را پر کرده بود،باید معجزه آن عصر شبیه عملیات آنها باشد و مطابق ذوق و سلیقه آنها.
رهبران فکری این جامعه اگر خواهان هدایت این نسل باشند چارهای جز این ندارند که از نزدیک دردش را بشناسند و با زبان و منطق او آشنا گردند.اما افسوس که پیش از آنکه ما بجنبیم،دشمنان دین ما درد این نسل را یافتند و دوایی مسموم به آن دادند.استاد در این رابطه میفرمایند:
«اتفاقا دیگران از راه شناختن درد این نسل آنها را منحرف کردهاند و از آنها استفاده نمودهاند.مکتبهای ماتریالیستی که در همین کشور به وجود آمد و اشخاصی فداکار درست کرد برای مقاصد الحادی،از چه راه کرد؟از همین راه.میدانست که این نسل احتیاج دارد به مکتبی فکری که به سؤالاتش پاسخ دهد».(14)
او راه مبارزه با این انحراف را معرفی میکند:«راه مبارزه،عرضه داشتن صحیح این مکتب در همه زمینهها با زبان روز است.حوزههای علمیه ما که امروز این چنین شور و هیجان فعالیت اجتماعی یافتهاند باید به مسؤولیت عظیم علمی و فکری خود آگاه گردند.باید کارهای علمی و فکری خود را ده برابر کنند،باید بدانند که اشتغال منحصر به فقه و اصول رسمی جوابگوی مشکلات نسل معاصر نیست».(15)استاد معتقد بود«منطق او رو به رو شدن با منطق و زبان خودش است و در این وقت است که هر کسی احساس میکند این نسل،برخلاف آنچه ابتدا به نظر میرسد، لجوج نیست،آمادگی زیادی برای دریافت حقایق دینی دارد».(16)
2-اجتهاد:فلسفه وجودی اجتهاد را باید در نیاز«شرع»به عنصر هماهنگ ساز و تنظیم کنندهای جست که به اعتبار جاودانگیاش بدان عنصر محتاج است.با این نگرش«اجتهاد در صورتی میتواند فلسفه وجودی خویش را حراست کند که برای همیشه به عنوان هماهنگ کننده «شرع»با«مقتضیات زمان»باشد.لذا استاد مطهری برای ایجاد چنین اجتهادی در متن حوادث و واقعیتها حضوری آگاهانه یافت،و توانست با درک مقتضیات زمان از اجتهاد مصطلح و مسخ شدن در اصطلاحات علمی و تخصصی و نگرش زوایای زندگی انسان از همان نقطه کوچک و تنگ اصطلاحات فنی و تخصصی رهایی یابد.
استاد نیک به این نکته پی برده بود که تمدن جدید را نه میشود انکار کرد،و نه باید انکار کرد،آنچه که مقبول و معقول است ارائه فکری و طرحی برتر و بالاتر است که اسلام در جوهره خویش از آن برخوردار است و عنصر اجتهاد تضمین کننده چنین توانایی است،منتهی فقیهی میخواهد که از ادله و ضوابط فقهی،احکام و قوانین هر عصر را استخراج کند و گام به گام با پیشرفت علم و زمان پیش رود.این چنین فقیهی باید فرزند زمان باشد.او در این رابطه میفرماید:«اساسا رمز اجتهاد در تطبیق دستورات کلی با مسائل جدید و حوادث متغیر است.مجتهد واقعی آن است که این رمز را به دست آورده باشد،توجه داشته باشد که موضوعات چگونه تغییر میکند و بالتبع حکم آنها عوض میشود.
والا تنها در مسائل کهنه و فکر شده فکر کردن و حداکثر یک علی الاقوا را تبدیل به علی الاحوط کردن و یا یک علی الاحوط را تبدیل به علی الاقوا کردن هنری نیست و این همه جار و جنجال لازم ندارد».(17)
استاد در جایی دیگر تأثیر آگاهی به حوادث و مسائل زمان را در اجتهاد یادآوری میشود و میفرماید:«فقیه باید احاطه کامل به موضوعاتی که برای آن موضوعات فتوا صادر میکند داشته باشد.اگر فقیهی را فرض کنیم که همیشه در گوشه خانه و یا مدرسه بوده و او را با فقیهی مقایسه کنیم که وارد جریانات زندگی است،این هر دو نفر به ادله شرعیه و مدارک احکام مراجعه میکنند،اما هر کدام یک جور و یک نحو بخصوص استنباط میکنند».(18)
همان طور که از مفاد حدیث استفاده میشود(اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا)موضوع استنباط فقیه باید«حوادث واقعه»باشد و حوادث واقعه چیزی جز واقعیات خارجی اجتماعی نیست.فقیهی که با حقیقتهای هستی و جامعهاش غریبه باشد،چگونه میتواند احکام آن را استنباط کند؟لذا این چنین فقیهی موضوع«حادثه واقعه»را به صورت «وقایع سابقه»واژگون میکند و سپس به آن به همان کیفیت پاسخ میدهد،که این چنین روش باعث اماته علم دین و میراندن فقه است و خود اعتراف است به ناتوانی و ناپویایی فقه،نه اینکه احیای فقه باشد و زنده نگهداری آن،اما فقیهی که واقعیات جامعه را به خوبی میشناسد،پیاده کردن احکام برای او چندان دشوار نخواهد بود.
اینکه در روایت آمده:«مجاری الامور بید العلماء بالله الامناء»تا فقیه با واقعیات روزمره آشنایی نداشته باشد،جریان امور را نخواهد فهمید و علت ضرورت تقلید از مجتهد زنده در همین مسائل و موضوعات واقعه است.همان طور که استاد میفرمایند:«بدیهی است که مشکلات جامعه بشری نو میشود و مشکلات نو راه حل نو میخواهد.«الحوادث الواقعه»چیزی جز پدیدههای نو ظهور نیست که حل آنها بر عهده حاملان معارف اسلامی است.سرّ ضرورت وجود مجتهد در هر دوره،و ضرورت تقلید و رجوع به مجتهد زنده همین است، والا در یک سلسله مسائل استاندارد شده، میان تقلید از زنده و مرده فرقی نیست.اگر مجتهدی به مسائل و مشکلات روز توجه نکند او را باید در صف مردگان به شمار آورد».(19)
استاد عالمی بود آگاه از«حوادث واقعه» نه آخوندی غرق در«وقایع سابقه».به همین جهت به جای آنکه به مسائل«اماء و عبید»بپردازد،اقتصاد روز را،بهرهکشی و بهرهدهی را،در قالب واقعی خود که قالب زمان است و منطبق با واقعیات بشری است بیان کرد.و به جای پرداختن به نوشتن حاشیه کتابهایی که خیلی از مسائل آن امروزه از موضوعیت افتاده به بررسی «مسأله سرمایهداری جدید»مشغول گردید و آن را مهمترین موضوع اقتصادی روز میداند.او به جای آنکه به مسائل کهنه و فکر شده بپردازد در مسائل ضروری عصر خود مانند بانک،بیمه و...اجتهاد نمود. مطهری با فرق گذاشتن میان«کارگر»در دنیای جدید«صنعت»با«اجیر»در دنیای قدیم«خدمت»فهماند که زمان را و مسائل را درک میکند،اگر چه اجل به او مهلت نداد کارهای خود را به اتمام برساند،اما در زمینههای مختلف سنگ بنای شروع در حرکت را گذاشت و این نیز ارزشی پر بار دارد.
کوتاه سخن آنکه،او از آنان بود که سنت پیشینیان را حجاب اندیشه نمیساخت،و چنین شد که شهامت ابراز عقاید را داشت.
این شجاعت،از جهالت در افکار گذشتگان، نشأت نمییافت،بلکه تیزبینی و دقت در قصورها و تقدیس تلاشها،او را به این جهت کشاند و معتقد بود که:«امروزه ما به خواجه نصیر الدینها،بوعلی سیناها،ملاصدراها، شیخ انصاریها،شیخ بهاییها،محقق حلیها و علامه حلیها احتیاج داریم،اما خواجه نصیر الدین قرن چهاردهم نه قرن هفتم،بوعلی قرن چهاردهم نه بوعلی قرن چهارم،شیخ انصاری قرن چهاردهم نه شیخ انصاری قرن سیزدهم،یعنی همان خواجه نصیر و همان بوعلی و همان شیخ انصاری با همه آن مزایای فرهنگی به علاوه اینکه باید به این قرن تعلق داشته باشد و درد این قرن و نیاز این قرن را احساس نماید».(20)
و از آنانی نشد که در بستر تاریخ بماند و «گذشته»را همه چیز بینگارد و در«سنت» غوطه زند و از«حال»بماند و«آینده»را ببازد.زیرا که معتقد بود:«بزرگترین دشمن قرآن جمود و توقف بر بینش مخصوص یک زمان و یک دوره معین است.چنان که بزرگترین مانع شناخت طبیعت این بود که علما فکر میکردند،شناخت طبیعت همان است که در گذشته به وسیله افرادی از قبیل ارسطو و افلاطون و غیر هم صورت گرفته است».(21)
اما جالبتر آنکه شناخت زمان و اندیشههای گوناگون،او را به وادی «التقاط»نکشاند و از محدوده«کتاب»و «سنت»خارج نگرداند.او وظیفه رهبری جامعه میداند تا جلوی التقاط(تجدد گرایی افراطی)را بگیرد،و میفرماید:«به هر حال تجدد گرایی افراطی...که در حقیقت عبارت است از آراستن اسلام به آنچه از اسلام نیست،و پیراستن آن از آنچه از اسلام هست،به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان کردن،آفت بزرگی برای نهضت است و وظیفه رهبری نهضت است که جلو آن را بگیرد».(22)
پینوشت:
(1)-از پیام امام خمینی(ره)به مناسبت شهادت استاد
(2)-«پیرامون جمهوری اسلامی»،ص 31
(3)-«نهضتهای اسلامی»،ص 89
(4)-پیشین
(5)-مقدمه کتاب«نظام حقوق زن در اسلام»
(6)-مقدمه کتاب«عدل الهی»ص 8
(7)-«اسلام و مقتضیات زمان»،ص 26
(8)-مقدمه کتاب«عدل الهی»ص 8
(9)-پیام امام به مناسبت اولین سالگرد شهادت استاد
(10)-«ده گفتار»،ص 213
(11)-مقدمه کتاب«مسأله حجاب»
(12)-«ده گفتار»،ص 208
(13)-«ده گفتار»،ص 196
(14)-«ده گفتار»،ص 217
(15)-«نهضتهای اسلامی»،ص 90
(16)-مقدمه کتاب«مسأله حجاب»
(17)-«ده گفتار»،ص 120
(18)-«ده گفتار»،ص 121
(19)-«نهضتهای اسلامی»،ص 90
(21)-«شش مقاله»ص 133
(22)-«نهضتهای اسلامی»،ص 92
منبع:کیهان فرهنگی شماره 132 ،فروردین و اردیبهشت 76 /
نظر شما