خبرگزاری شبستان: انسان همان طور که می خندد، گریستن را هم تجربه می کند و همان طور که می گرید خنده را هم تجربه می کند و این دو در کنار هم به تعادل می رسد. نه انسان می تواند در همه لحظات عمر و ساعت های زندگی، خنده محض باشد و نه از آن سو بیفتد و همواره در حال گریه و سوگ باشد. همچنان که نه رجاء محض پذیرفتنی است و نه خوف محض، خوف و رجا کنار هم قرار می گیرند و آن ها بال می گشایند تا آدمی را به سمت فلاح ببرند.
بخش اول گفتگوی سرویس قران و معارف خبرگزاری شبستان با حسین علی اکبری، پژوهشگر و عضو هیأت علمی دانشگاه امام حسین (ع) را درباره ظرافت های معنایی در مفهوم شادی و نشاط و نگاه وحیانی به این موضوع را می خوانید.
- برای آغاز گفتگو مایلم درباره ماهیت شادی و نشاط و نظرگاه های مختلفی که به این موضوع وجود دارد بپردازیم. ما ظاهرا درباره یک پدیده مشترک صحبت می کنیم که نیازی به ترجمه هم ندارد و در هر فرهنگی می توانی معنای شادی و لبخند را بدون زیرنویس و ترجمه بفهمی اما وقتی عمیق تر به موضوع می پردازیم می بینیم موضوع به این سادگی نیست و لایه های اعتقادی و آموزه ها و آرمان های هر فرد را درگیر می کند. دیدگاه تان در این باره چیست؟
موضوع نشاط و شادی از مقولاتی است که پیوسته مورد دغدغه و کاوش از نظرگاه روانشناسان و جامعه شناسان به خصوص روانشناسان اجتماعی و البته کارشناسان مذهبی بوده است، البته اتفاق عجیبی هم نیست که تا این حد مورد توجه قرار گرفته است. از این نقطه نظر اگر دقت کنیم شادی و طرب سابقه ای در بحث های فلسفی و معرفتی و اخلاقی دارد و موضوع تازه ای نیست و از منظرهای مختلف و بسته به زوایه ای که هر گروه برای خود انتخاب کرده کاویده شده است و البته به همان میزان که روی این مقوله بحث شده اختلافاتی هم درباره کیفیت و ماهیت آن بین این گروه ها پدید آمده است.
شبهات و ابهامات در این باره از دیرباز مطرح بوده و مسلما ادامه هم خواهد داشت چون مطلوب های فرهنگی و رفتاری بر این موضوع سایه افکنی می کند. یک نکته را بگویم که موضوع ماهیت شادی، تحت الشعاع تعریف انسان قرار می گیرد. لذا بر اساس نوع نگاه صاحبنظران به انسان و تعریفی که از انسان ارائه می شود و حقیقتی که برای انسان متصور می شود به تحلیل عمیق تر نشاط و شادابی برای انسان می رسیم.
اگر بخواهیم موضع ها را در این باره نقد کنیم بایستی اساسی ترین اشکالات را در نوع نگاه به انسان، چیستی او، طبیعت و فلسفه انسان و کمال گرایی اش ببینیم. ما اگر در باب شادی با برخی از منظرها زاویه داریم به خاطر این است که آن حقایق بلند درباره انسان نادیده گرفته می شود. وقتی کمال انسان را در چیزی می بینند که در واقع کمال او نیست، این انحراف در کمال گرایی قطعا سایه اش را در شناخت شادی و ماهیت آن هم می اندازد.
اما بهترین نگاه را در این باره وحی و پیامبر (ص) و ائمه(ع) درباره انسان دارند. دلیلش هم واضح است. نشاط از امور وابسته به انسان است و انسان هم مخلوق پروردگار است و زوایای روحی او در وحی مکشوف می شود. ما وقتی درباره انسان صحبت می کنیم درباره مجموعه پیچیده ای از ظرفیت ها و ظرافت ها سخن می گوییم. به همین دلیل است که در قرآن وقتی به توصیف انسان می رسیم می بینیم که گاه از آدمی تعبیر به انسان می شود، گاه بشر، گاه عقل، گاه لباب الالباب. تعابیر مختلفی بران انسان مطرح شده اما او به واقع واجد اسماء الحسنی است چون مظهر پروردگار است و هر یک از این اسامی، بیانگر حقیقتی از حقایق درباره انسان است، بنابراین وقتی از این منظر به انسان نگاه می کنیم معلوم است این رویکرد با رویکرد انسان شناختی دیگران متفاوت خواهد بود و سایه مفهومی و تعریفی اش ر ا بر سر شادی و نشاط هم خواهد انداخت.
- می توانید این مفهوم را کمی بیشتر بشکافید؟
ما وجود انسان را در دو وجه می بینیم. اگر این دو وجه به خوبی فهم شود موضع شادی هم درک و هضم خواهد شد اما اگر ما فقط به یک وجه بپردازیم مثلا وجه "تن" را در نظر بگیریم در آن صورت آن شادی هم در دایره تن گرفتار خواهد آمد.
ما دو وجه ظاهر و باطن، جسم و جان و تن و روح را برای آدمی قائل هستیم . ما عالم را موجود صامتی نمی بینیم و برای انسان هم طبیعت و فطرتی قائل هستیم. اگر این معنا فهم شود، شادی و کمال حقیقی انسان به وضوح بیشتری هم خواهد رسید. اگر این معنا روشن شود قضاوت و داوری در این باره به مفهوم واقعی کلمه اتفاق خواده افتاد.
- در واقع می خواهید بگویید رسیدن به شادی در گرو حفظ هر دو بخش از ریل تن و جان است. این که هیچ کدام را نفی نکنیم؟
بله، البته نشاط حقیقی آنجاست که ما آن معانی باطنی و فطرت الهی را در انسان بیدار کنیم. مسلما آنچه به کمال این فطرت کمک می کند نشاط حقیقی برای انسان به ارمغان می آورد. واقعیت های بیرونی و تجربه های شخصی ما هم همین طور است. ما می بینیم انسان ها شادی هایی که اعماق وجود و باطن و قلب آن ها را پر از بهجت و سرور و وجد می کند شادی های پایدار و حقیقی و ماندنی می بینند و این شادی ها را منشأ سعادت ارزیابی می کنند. شما حتی از آدمانی که خود را مشغول شادی های کاذب می کنند بپرسید یا در چهره شان بخوانید می بینید با این که به سمت این شادی های ناپایدار و هیجان های کاذب رفته اند اما آن نقص را در خودشان تأیید می کنند و حتی اگر آن نارضایتی را بر لبان خود جاری نکنند در چهره شان قابل خوانش است. البته پیچیدگی هایی هم در این باره وجود دارد .
- چه پیچیدگی هایی؟
مثلا این که همیشه آن چیزی که در رویه رفتارها و اعمال دیده می شود با آن ذات درونی و مغز همان چیز همخوانی ندارد. درباره شادی نزدیک ترین و ملموس ترین مثال به این حقیقت رفتارهایی است که به ظاهر حزن انگیز است یعنی اگر بخواهی ظاهر و صورت آن آدمی که می بینی اش ملاک داوری در این باره قرار دهی قضاوت خواهی کرد که فلانی درگیر اندوه و غصه ای شده است که این طور اشک می ریزد اما در اعماق همان آدم به واسطه آن تضرع ها و ناله ها، شادی عمیقی در جریان است.
- یعنی اگر صرفا تن و خط کش های تنی را ملاک قرار دهیم به داوری درستی نخواهیم رسید. مثال می زنید؟
من از گرسنگی مثال می زنم. گرسنگی برای هر آدمی رنج آور است. بدن نیاز به غذا دارد، برای این که نیاز سلول ها را تأمین کند. سوخت و ساز برای انجام فعالیت ها و تحرک ها تأمین شود. شما در روزهای عادی شاید ساعتی نباشد که چیزی نخوری یا ننوشی، حالا یا واقعا به آن ماده غذایی نیاز داری یا به صورت تفننی می خوری. به هر حال نیازی وجود دارد تا آن حالت گرسنگی برطرف شود اما انسان در ماه مبارک رمضان عامدانه و با انتخاب گری گرسنگی می کشد. رنج گرسنگی را بر تن خود هموار می کند و نه تنها از این کار ناراضی نیست با میل باطنی به استقبالش می رود. بسیاری از مومنین، قبل از این که ماه مبارک رمضان فرا برسد به استقبالش می روند و وقتی هم ماه مبارک رمضان تمام می شود حزنی قلب آن ها را احاطه می کند. چرا آن ها از این گرسنگی که سراسر رنج است استقبال می کنند؟ چرا آن ها از این رنج به شادی می رسند؟ خب اگر پشت این گرسنگی کشیدن و چشیدن، فلسفه ای و معرفتی موجود نباشد معلوم است که به لحاظ عصبی و حتی جسمی ممکن است آن ها را به ستوه درآورد. پس می بینیم که داوری کردن درباره شادی واجد دشواری هایی هم هست،
- پس چه بسا رنجی که شادی بیاورد و چه بسا شادی ای که رنجی بزاید.
دقیقا! زمانه ما و عصر ما گرفتار شادی هایی شده است که به واقع نمایشی صور از شادی است. جنب و جوشی که در آن میرایی نقش بسته است. شادی هایی که بر خلاف آمد فطرت جریان می یابد و از درون، آدم ها را سمت ملال و ناراحتی و افسردگی می کشاند.
شما اگر نگاه کنید کسانی که زیاد آلوده این جریان ها نشده اند وقتی در بطن معصیت و گناه قرار می گیرند دچار غم و افسردگی می شوند. یعنی یک همجواری این جا وجود دارد که اصل و فرع عوض می شود. این که ما گاهی گرفتار و مفتون ظاهرگرایی می شویم و اصل و فرع جایشان را با هم عوض می کنند.
پس نوع نگاه ما به انسان و تحلیل روانشناختی ما می تواند معنا و مفهوم شادی و غم را در نظر ما متفاوت جلوه دهد. چه بسا اگر این معنا را فهم و هضم کنیم می توانیم درباره همه نمادها و آثار شادی آفرین و حزن انگیز به راحتی داوری کنیم.
- این همجواری و همسایگی شادی و غم در کنار هم را چطور تبیین می کنید؟ مخصوصا وقتی پای مراسم ها و مناسک پیش می آید؟
نکته خوبی است. این همان دقت و ظرافتی است که در داوری نسبت به ماهیت شادی و غم باید دیده شود. این که ما از غمی ظاهری به شادی درونی می رسیم. بالاترین تجسم هم در این باره، عزاداری های ماه محرم و امام حسین (ع) است. مردم پس از عزاداری ها انصافا با شعف و نشاط و بهجت در درون خود مواجه می شوند. این واقعا قابل انکار نیست که ظاهر قضیه اشک است اما در باطن، بیدار کردن فطرت خفته است.
- البته شاید همه گونه های عزاداری را نتوان پل شادی دانست.
بله، کسی با شیوه های عجیب و غریب و قمه زنی و آسیب رساندن به خودش به آن شادی حقیقی نمی رسد.
- شادی حقیقی چه نسبتی با راستی دارد؟
ممکن است انحراف از راستی شما را به شادی لحظه ای برساند اما پایدار و ماندگار نخواهد بود. اگر این طور بود که ناراستی چشمه شادی باشد در آن صورت دروغگویان و رباخوران و گناهکاران باید به آن شادی های عمیق می رسیدند اما این اتفاق نمی افتد.
- البته حقیقتی هم در همین کژی ها وجود دارد. مثلا همین مجالس رقص و پایکوبی با آن موسیقی های تند جاز و هوی متال، اگرچه یک تخلیه هیجانی است اما از آن سو هم نشان می دهد که واقعا نیاز بشر به شادی جدی است.
بله، از یک منظر همین است اما معلوم است که این ذائقه به انحراف کشیده شده است.
- یک نکته هم بپرسم. قاعدتا همه مظاهر بیرونی شادی مردود نیست. می خواهم عرض کنم که راه رسیدن به شادی درونی صرفا با حزن نیست. قبول دارید؟
همین طور است و البته بالاتر از این، شما وقتی رد و دنباله این غم ها و شادی ها را می گیرد و تعقیب می کنید، به خدا می رسید. ما در قرآن، تعبیر زیبا و آیه گویایی در این باره داریم. آنجا که می فرماید: "انه هو اضحک و ابکی / اوست که می خنداند و می گریاند." می بینید که خداوند، حتی "ضحک" - خنده - را پیش تر از "بکی" – گریه – می آورد. یعنی این تقدم خنده بر گریه هم قابل توجه است.
اما انسان همان طور که می خندد، گریستن را هم تجربه می کند و همان طور که می گرید خنده را هم تجربه می کند و این دو در کنار هم به تعادلمی رسد. نه انسان می تواند در همه لحظات عمر و ساعت های زندگی، خنده محض باشد و نه از آن سو بیفتد و همواره در حال گریه و سوگ باشد. همچنان که نه رجاء محض پذیرفتنی است و نه خوف محض، خوف و رجا کنار هم قرار می گیرند و آن ها بال می گشایند تا آدمی را به سمت فلاح و رستگاری حرکت بدهند. خنده و گریه، یا شادی و اندوه هم چنین حالتی را در آدمی بیدار می کنند.
پایان پیام/
نظر شما