تنگ نظر نبودن در دعا نشانه کمال ایمان است

آیت الله تهرانی با بیان این که از ادعیه مأثوره در روش دعا به دست می‎آوریم که باید آنچه را از خدا برای خود می‎خواهیم برای دیگران هم بخواهیم، گفت: این مسئله از نشانه های کمال ایمان است.

به گزارش خبرگزاری شبستان، آیت الله مجتبی تهرانی در هفتمین جلسه درس اخلاق خود در ماه مبارک رمضان با موضوع دعا به بررسی دعا برای دیگران پرداخت و گفت: مطلبی که ما از ادعیه مأثوره در روش دعا به دست می‎آوریم، این است که آنچه را از خدا برای خود می‎خواهی، همان را برای دیگران هم بخواه. آنچه می خوانید متن کامل سخنان ایشان است.

اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.

بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ اللّهم صَلِّ عَلَی محَمّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ و اسمَع نِدائی إذا نادَیتُک و اسمَع دُعائی إذا دَعَوتُک و أقبِل عَلَیَّ إذا ناجَیتُک فَقَد هَرَبتُ إلیکَ وَ وَقَفتُ بَینَ یَدَیک.

 

مروری بر مباحث گذشته
گفته شد ماه مبارک رمضان ماه تلاوت کلام الهی، قرآن است که از مصدر وحی نازل شده است و ماه دعا، یعنی راز و نیاز مناجات کردن عبد با ربّ و مطرح کردن خواسته‎هایش با او است، چه در قالب دعاهای مأثور باشد و چه غیر مأثور. دعاهای دعاهایی هستند که از طریق معصومین به ما رسیده است که قالب‎ریزی خاصّ خودش را دارد و دعای غیر مأثور، تقاضاها و حاجاتی است که خودمان قالب‎ریزی می‎کنیم و از خدا می‎خواهیم.
ما از دعاهای مأثور مطالب بسیاری را استفاده می‎کنیم؛ از جمله «رابطه بین دعوت و دعا» بود که گفتیم روش انبیا نسبت به امّت‎هایشان این‏گونه بود که مردم را دعوت می‎کردند و بعد هم آن‏ها را دعا می‎کردند. اوّل که دعوت می‎کردند، مردم نمی‎پذیرفتند؛ یعنی در ابتدا با عدم پذیرش مواجه می‎شدند، امّا سرخورده نمی‎شدند. مردم را دعا می‎کردند و اهل نفرین نبودند. جلسه گذشته این مطلب را در آخر بحثم مطرح کردم و جهتش را هم عرض کردم.


پیامبر، پیامبر رحمت است نه لعنت!
حالا من این مطلب را نسبت به پیغمبر اکرم(ص) عرض می‎کنم. در تاریخ می‎نویسند: «لما کُسرت رباعیته و شجّ وجهه یوم اُحُد شقّ ذلک علی اصحابه شقاً»؛ وقتی در جنگ احد دندان‎های میانی پیغمبر اکرم را شکستند و صورت حضرت را هم شکافتند، این حادثه برای یاران پیغمبر خیلی سخت و گران آمد و به پیغمبر عرض کردند: «لو دعوت علیهم»؛ کاش شما این‏ها را نفرین کنید!
حضرت جواب دادند: «انی لم ابعث لعّانا»؛ من مبعوث نشده‏ام که نفرین کنم. «و لکنی بعثت داعیاً و رحمة». بلکه من مبعوث شده‏ام برای این که مردم را به حق دعوت کنم و برای رحمت مبعوث شده‏ام. به این دلیل است که می‎گوییم پیامبر «رحمةللعالمین» است. بعد دارد که حضرت شروع به گفتن این جملات کرد: «اللّهمّ اهد قومی فانّهم لا یعلمون».[1] خدایا این‏ها را هدایت کن، این‏ها نمی‎فهمند! این یکی از بهترین و گویاترین روایاتی است که در این باب داریم. در تاریخ هم هست که انبیا اهل دعوت و دعا بودند، نه نفرین.


دعا و دعوت در کلام پیغمبر اکرم(ص)
روایت دیگر، روایتی است که دو جور از عبدالله بن‏مسعود نقل می‎شود. در یکی می‎گوید: «لَمَّا قَسَمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّمَ غَنَائِمَ حُنَیْنٍ بِالْجِعِرَّانَةِ ازْدَحَمُوا عَلَیْهِ»؛ هنگامی که پیغمبراکرم در جعرانه غنائم جنگ حنین را تقسیم می‎کردند، مردم هجوم آوردند.[2] «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِنَّ عَبْدًا مِنْ عِبَادِ اللَّهِ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى قَوْمِهِ فَضَرَبُوهُ وَشَجُّوهُ قَالَ فَجَعَلَ یَمْسَحُ الدَّمَ عَنْ جَبْهَتِهِ وَیَقُولُ رَبِّ اغْفِرْ لِقَوْمِی إِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ»؛ حضرت فرمود خدا بنده‎ای از بندگان خود را به سوی قومش فرستاد، امّا مردم او را زدند و چهره‎اش را هم شکستند.[3] پیغمبر اکرم نقل می‎کند که این بنده خدا خون را از پیشانی‎اش پاک می‎کرد و این جملات را می‎گفت: «پروردگارا، قوم مرا بیامرز! آن‏ها نمی‏دانند».
همین روایت را باز عبدالله بن‏مسعود به نحو دیگری نقل می‎کند: «قَالَ عَبْدُ اللَّهِ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ یَمْسَحُ الدَّمَ عَنْ جَبْهَتِهِ یَحْکِی الرَّجُلَ وَیَقُولُ رَبِّ اغْفِرْ لِقَوْمِی إِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ».[4] قوم یکی از پیامبران او را زدند، امّا او برای هدایتشان دعا کرد. پس در دست‎گیری کردن و به راه حق هدایت کردن، صرف دعا کافی نیست؛ باید «دعا و دعوت» همراه هم باشد. اگر دعوت کردی و در ابتدا با عدم پذیرش مواجه شدی، دست بر ندار! یک‏وقت سراغ نفرین کردن نروی! باز هم دعایش کن! دعوت و دعا ادامه دارد. اگر غیر از این بود من و تو اینجا و در جلسه معارف اسلامی جمع نبودیم. «دعوت» ادامه دارد، «دعا» ادامه دارد و این مسیر انتها ندارد! مکتب انبیا و مکتب الهی همین است!


هرچه برای خود می‎خواهی برای دیگران هم بخواه!
مطلب دیگری که ما از ادعیه مأثوره در روش دعا به دست می‎آوریم، این است که آنچه را از خدا برای خود می‎خواهی، همان را برای دیگران هم بخواه. آیات در این زمینه خیلی روشن بود: «رَبَّنَا اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَی».[5] بین خودش و والدینش فرقی نگذاشته است؛ هم برای خودش طلب غفران می‏کند و هم برای دیگران. این مطلب در آیات متعدد قرآن هست. حالا این آیه راجع به غفران بود؛ نسبت به هر چیز دیگری نیز همین‎طور است.
البته در این مورد نکاتی مطرح است؛ اوّلاً خیر را نسبت به غیر حذف نکن! این‎جور نباشد که ‏ـ‏نعوذبالله‏ـ برای خودت خیری بخواهی که برای دیگری در دعایت نخواهی. اگر از خدا برای خودت خیر می‎خواهی، همان را برای دیگری هم بخواه. ثانیاً این‎گونه نباشد که برای خودت چیزی بیشتر و یا برتر نسبت به غیر بخواهی. پس دو نکته شد؛ یکی مربوط به حذف و اضافه بود، دومی درباره کیفیت دعا و ضریب بالا و پایین آن بود. در مجموع، در دعا تنگ‎نظر نباشید. انسان باید دید وسیع داشته باشد. البته این مسأله سِرّی دارد که در آینده عرض می‎کنم.


دعای پیامبر برای خود و علی(ع)
چند روایت در این زمینه می‎خوانم، توجه کنید! عبد الله بن‏حارث می‎گوید: «قلت لعلی بن أبی طالب أخبرنی بأفضل منزلتک من رسول الله»؛ به علی(علیه‎السلام) گفتم من بگو که برترین مقام و منزلت تو نزد پیغمبر چه بوده است؟ «قال نعم»؛ حضرت فرمود می‎گویم. «بینما أنا نائم عنده وهو یصلی فلما فرغ من صلاته قال یا علی ما سألت الله عز وجل من الخیر إلا سألت لک مثله»؛ من پیش پیغمبر بودم و او نماز می‎خواند؛ وقتی پیغمبر از نمازش فارغ شد فرمود ای علی، من هیچ خیری را از خدا نخواستم مگر این که مثل آن را برای تو هم خواستم. «و ما استعذت الله من الشر إلا استعذت لک مثله».[6] و از هیچ شرّی به خدا پناه نبردم مگر این که از خدا خواستم تو را هم مانند من در پناه خودش قرار دهد. یعنی در دعا چه نسبت به جلب منفعت و چه دفع ضرر هیچ فرقی بین خودم و تو نگذاشتم.
در روایت دیگری خود امیر المؤمنین(ع) می‎گوید: «دخلت على رسول الله فی المسجد و هو فی مصلى له فی بعض حجره»؛ بر پیغمبر وارد شدم در حالی که حضرت در یکی از اتاق‎های محل نمازشان بودند. «فقال یا علی بت لیلتی هذة حیث ترى أصلی»؛ ایشان به من فرمودند دیشب را در همین‎جایی بودم که دیدی نماز می‎خواندم. «و أسأل ربی تعالى فما سألت ربی شیئا إلا سألت لک مثله»؛ در نمازم هر چه خواستم، برای تو هم خواستم. «و ما سألت من شئ إلا أعطانی»؛ هر چه هم از خدا خواستم، خدا به من داد! «إلا أنه قیل لی لا نبی بعدی».[7] غیر از این‏که به من گفته شد که بعد از من پیغمبری نیست؛ یعنی این را نخواه، چون بعد از تو دیگر پیغمبری مبعوث نمی‏شود.


در دعا برای دیگران قابلیت او هم شرط است
نکته‎ای که در این فراز آخر وجود دارد این است که خدا به انسان عقل هم داده است؛ لذا انسان باید در دعاهایش نسبت به غیر دقت کند و چیزی که تحقّق آن محال است را درخواست نکند. اگر نسبت به مسأله‏ای هم تو قابلیّت داری و هم دیگری، آن را هم برای خودت و هم برای او بخواه؛ امّا اگر او قابلیّت ندارد، این دعا لغو می‏شود. لذا فرمود: «الا أنه قیل لی لا نبی بعدی»؛ یعنی به پیغمبر گفته شد که برای علی(ع) درخواست پیغمبر شدن نکن؛ چون دیگر این قابلیّت وجود ندارد که پیغمبر دیگری برانگیخته شود.


تنگ‎نظر نبودن در دعا، دلیل کمال ایمان است
انسان نباید در دعاهایش نسبت به دیگران تنگ‎نظری کند. هر چیزی برای خود می‎خواهی چه در ارتباط با جلب منفعت و چه دفع شرور، همان را برای دیگری بخواه. در آینده توضیح خواهم داد که این از نشانه‏های کمال ایمان است. من چند روایت در مورد پیغمبر و علی(ع) خواندم که دیگر بالاتر از آن نمی‎شد مثال زد. این روایات را انتخاب کرده بودم که بگویم در دعاهای مأثورمان این روش را به ما می‎آموزند. این‏ها روش دعا کردن است. ان‎شاءالله در جلسه آینده وارد می‎شوم که این روش دعا کردن در ارتباط با کمال ایمان است و سِرّش را هم می‎گویم.


توسّل به حضرت علی اکبر(ع)
توسّلات جلسات گذشته ما نسبت به اصحاب حسین(ع) بود؛ از این جلسه می‎خواهم وارد توسّل نسبت به بنی‎هاشم و خاندان حسین(ع) شوم. امشب متوسل می‏شویم به اوّلین شهیدی که روز عاشورا از خاندان حسین(ع) به میدان رفت و محبوب‎ترین آن افراد نزد حسین(ع) بود. این‎طور که معروف است بعد از آن‏که اصحاب رفتند و شهید شدند، اوّلین کسی که از بنی‎هاشم خدمت حسین(ع) آمد و اجازه میدان خواست فرزندش علی‏اکبر بود. حسین(ع) بدون تأمّل به علی اجازه میدان داد؛ در حالی که در مورد هیچ‏یک از بنی‎هاشم این‎طور نیست. حضرت قاسم که می‎آید، حسین(ع) ابتدا به او اجازه نمی‎دهد؛ حتی ابوالفضل(ع) هم که می‎آید، حضرت تعلّل می‎کند. ظاهراً فقط یک‏جا است که امام حسین(ع) بدون تأمل اذن میدان می‏دهد و آن در مورد فرزندش علی‏اکبر است.
علی‏اکبر آماده شد که به میدان برود. در بعضی از مقاتل دیده‏ام که امام حسین(ع) بی‎بی‎ها را صدا زد و فرمود بیایید با علی خداحافظی کنید. در بعضی از مقاتل نوشته است: «إجتَمَعَت النِساءُ حَولَه کَالحَلقَه»؛ این بی‎بی‎ها اطراف علی‏اکبر را حلقه‎وار گرفته بودند. خدا می‎داند که چه صحنه‎ای است! نقل شده است که خود امام حسین او را برای رفتن به میدان آراسته کرد. من نمی‎دانم که علی‏اکبر چه‎طور از این حلقه بیرون آمد، امّا می‎نویسند وقتی که به سمت میدان رفت، «وَ رَفَع َرَأسَه إلی السَّماء»؛ حسین(ع) سرش را رو به آسمان بلند کرد، دست‎های مبارکش را زیر محاسن شریفش گرفت، شروع کرد با خدا صحبت کردن...
گفت خدایا می‎دانی چه کسی را به میدان فرستادم؟! «فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِک». این جوان شبیه‎ترین خلق خدا به پیغمبر اکرم است؛ هر وقت ما برای دیدار چهره پیغمبر اشتیاق پیدا می‎کردیم، به چهره علی‏اکبر نگاه می‎کردیم... علی می‎رود، حسین(ع) با خدا صحبت می‎کند؛ امّا می‎نویسند: «وَ نَظَرَ إلَیه نَظَرَ آیِسٍ مِنه».[8] حسین(ع) نگاهی به قد و بالای علی انداخت، امّا یک نگاه مأیوسانه؛ یعنی علی خداحافظ....


________________________________________
[1]. عیون الاثر فی فنون المغازی والشمائل والسیر، ج 2، ص 434
[2]. جعرانه جایی است بین طائف و مکه، که به مکه نزدیک‎تر است.
[3]. این بنده باید پیامبری از پیامبران الهی باشد، چون در روایت بعدی به این مسأله تصریح شده است.
[4]. مسند احمد، ج 9، ص 171
[5]. سوره ابراهیم، آیه 41
[6]. کنزالعمال، ج 13، ص 151
[7]. تاریخ دمشق، ج 42، ص 311
[8]. بحارالأنوار، ج45، ص42
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله تهرانی
پایان پیام/
 

کد خبر 58149

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha