خبرگزاری شبستان-کرمان
نامش را قبلاً یک بار شنیده بودم؛ وقتی راجع به کتابخانه و مسجد الزهراءسلام الله علیها رفسنجان با مدیرمسئول کانون فرهنگی هنری این مسجد، مصاحبه کرده بودم. این بار که موضوع ساخت دومین کتابخانه و مجموعه فرهنگی-حضرت خدیجه سلام الله علیها- به همت او در رفسنجان به میان آمد و از حُسن اتفاق قرار شد در روز افتتاحیه، ما هم سفری به رفسنجان داشته باشیم، مصاحبه و گفتگو با او را در اولویت کارهای خبری آن روز گذاشتم.
تصوری که از قبل راجع به او داشتم با آنچه از نزدیک دیدم کاملاً متفاوت بود. این تفاوت را از جهت «اخلاص در عمل» عرض می کنم. خیرین زیادی در طول این سالها دیدم که همه آنها بزرگواری خاص خودشان را دارند اما تواضع، سادگی و بی پیرایگی، بی میلی به مال دنیا و مهمتر از همه اخلاص حاج حبیب الله اعتمادی برایم جالب توجه بود.
خیلی ساده و خودمانی ورودی مجموعه ایستاده بود و به میهمانان خوش آمد می گفت. اگر از قبل ذهنیت خیّرساز بودن مجموعه را نداشتم، به سختی می شد حدس زد که او همان خیّری است که تکلیف خود را در کارهای فرهنگی احساس کرده و به خوبی هم در این زمینه ورود کرده است.
همان ابتدای کار قول مصاحبه بعد از برگزاری مراسم را از او می گیرم. بعد از صرف ناهار که آن را هم میهمان این مرد باصفا بودیم، مجالی برای گفتگو حاصل می شود و چون ترجیح می دهم خود او راحت تر صحبت کند، در آغاز گفتگو سوئالاتم را یکجا فهرست می کنم تا در میان صحبت های او مگر به ضرورت، رشته کلام قطع نشود.
حاج حبیب الله اعتمادی چنین می گوید: در سال ۱۳۲۵ در رفسنجان به دنیا آمدم. پدرم دامدار و کشاورز و اصالتاً اهل منطقه نوق رفسنجان بود. زبل و باهوش بودم. از سه سالگی را می دانم چه گذشته. در 6 سالگی یتیم شدم و با مادرم با هزاران سختی تا سوم متوسطه درس خواندم و بعد از آن به بازار کار رفتم. شاگرد اتاق تجاری و به قول امروزی ها، منشی شدم و 10 تا 15 سال به همین شکل گذشت تا بعد از آن برای خودم کسب و کاری راه انداختم.
از سن 5 - 6 سالگی یادم می آید که در منزل مجلس روضه داشتیم(البته قبل از آن و در زمان مرحوم پدر هم برقرار بود) مُلا که می خواست روضه بخواند، رختخواب ها را روی هم می گذاشتم تا روی آن بنشیند و به اصطلاح منبر برود، بعدها از یک روحانی برای مجالس استفاده می کردیم.
حسینیه صاحب الزمان عجل الله تعالی را در نزدیکی رفسنجان با پول گرفتن از این و آن در 21 سالگی ساختم. با خدا تعهد کردم زندگی را با او تقسیم کنیم و خدا هم این سعادت را داد و به مساجد و تکایا خدمت می کردیم تا اینکه از 15 سال پیش مسجد الزهراءسلام الله علیها را با 12 هزارمترمربع شروع کردیم، مقداری ساخته شده و مابقی آن در دست ساخت است.
در مسجد الزهراءسلام الله علیها سه وعده جماعت برگزار می کنیم؛ ماه های محرم و صفر در مسجد الزهراء به نیت ۷۲ تن شهدای کربلا مجلس برگزارار می کنیم؛ 60 شب مراسم روضه، 10 صبح زیارت عاشورا و ظهر تاسوعا و عاشورا هم ناهار عزاداران. هزاران نفر در این مراسم شرکت می کنند و منبری های مشهور کشور را هم دعوت می کنیم. امسال هم قرار است از حجج اسلام دکتر عالی، رفیعی و حائری شیرازی استفاده کنیم.
مجموعه الزهراءسلام الله علیها جدای از مسجد، کانون فرهنگی هنری، کتابخانه، مخزن منابع علوم قرآن و حدیث، فضایی برای فعالیت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، فضای فعالیت های هنری و صنایع دستی نیز دارد.
با این مجالس، وضعیت رفسنجان را دگرگون کردیم و شبیه مجالس بیت رهبری شده و گویا حرم کوچک امام رضاعلیه السلام است. مداحان قدیمی و سنتی می آوریم. اگر کسی کوچکترین نفاقی داشته باشد دعوت نمی کنم و تأکید دارم که سخنرانان و مداحان، ولایی باشند. هنوز کسی در اینجا میکروفن دست نگرفته که ولایی نباشد.
حاج حبیب الله، عاشق رهبری است، می گوید: سال 48 ایشان به رفسنجان آمدند و با پدر خانم بنده-مرحوم پورمحمدی- رفاقت داشت. سیل ایرانشهر که اتفاق افتاد، آقا(مقام معظم رهبری) برای من پیغام فرستادند که 28 کامیون برنج و آرد و ... و مبلغی پول فرستادم. ایشان چندی پیش فرموده بودند: من دعا کردم اعتمادی پولدار شود.
او ادامه می دهد: علت اینکه به ساخت دو کتابخانه و مجموعه فرهنگی الزهرا و حضرت خدیجه سلام الله علیهاء ویژه بانوان اقدام کردم این است که از اختلاط زن و مرد خیلی رنج می بردم. 15 سال پیش به نام مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها این کار انجام شد و خیلی نتیجه گرفتیم؛ کاری که قلب حضرت زهراءسلام الله علیها را خشنود می کند که خواهران به دور از هر هیاهو، در چنین محیطی درس بخوانند و باسواد شوند و کسی که زیر چتر آن حضرت است برایش خیلی بهتر است.
چند سال پیش یکی از علما به رفسنجان آمد و به من گفت «شما که برای حضرت زهراءسلام الله علیها کار کردی، برای مادر ایشان هم کاری انجام بده» حضرت خدیجه سلام الله علیها سرآمد تمام زنان است و کاری که ایشان انجام داده هیچکس انجام نداده و آن اینکه همه ثروتش را به پای اسلام ریخت و خدا حضرت زهراءسلام الله علیها را به ایشان داد و نسل امامان از اوست اما غریب است؛ یک منطقه ای در رفسنجان بود که هیچ کار فرهنگی در آنجا نشده و ما به نام مقدس حضرت خدیجه، این مجموعه فرهنگی را در آنجا ساختیم.برای همین تصمیم گرفتم نام آن حضرت را بر این مجموعه دوم بگذارم.
از خدا خیلی ممنونم.خداوند آنقدر عزیز و مهربان که دست ما را گرفت و ائمه خیلی بزرگواری کردند و ما شرمنده ایشان هستیم زیرا خیلی محبت کردند. کار من تجارت و کشاورزی است، چند سال کشاورز نمونه کشور شدم، به دلیل رفت و آمد زیاد به قم، چند سالی است کشت پسته را در کاشان انجام می دهم و خیلی هم موفق هستیم. پسته کاری در کاشان برای نخستین بار انجام می شود و الگوی کشت منطقه را کلاً عوض کردم.
حاج حبیب الله اعتمادی به وضعیت فرزندان خود هم اشاره می کند و می گوید: 8 فرزند دارم. 2 پسر 6 دختر؛ پسرها که یکی مهندس صنایع و دیگری فوق لیسانس حقوق دارد، با خودم کار تجاری انجام می دهند. دخترها یکی جامعة الزهرا خوانده، یکی معلم است، دیگری متصدی همین کتابخانه ای است که ساختم و یکی هم دکترای علوم قرآنی دارد و دو نفرشان حافظ کل قرآن کریم هستند.
اول هر چه دارم از مادرم دارم که زن پاک و خوبی بود و آنقدر اصول را خوب درک می کرد که حد نداشت و ما را به سمت و سوی خوب هدایت می کرد و ما را به گونه ای بار آورد که نمی گذاشت لقمه حرام بخوریم. یادم می آید بچه که بودم یک روز کناردست یک میوه فروش کار می کردم، عصر که شد او یک تومان پول و یک هندوانه به من داد. هندوانه را که خانه بردم مادرم اجازه نداد آن را قاچ کنیم. فردای آن روز نزد میوه فروش آمد که مطمئن شود او هندوانه را به من داده است. در واسپین لحظات عمر و در حالت احتضار متوجه حجابش بود!
حاج حبیب الله اعتقاد دارد «وقتی کاتب خداست، خودش همه چیز را می نویسد و نیازی نیست ما مصاحبه بدهیم و درباره کارها توضیح» هر کار خیری که انجام می دهم، آن را به حساب والدین و شهدا و علما می گذارم. امام زمان عجل الله تعالی سفارش دارند که زیاد یاد اموات باشید. مدرسه ای نمازخانه نداشته باشد، می سازیم. چیزی از دنیا نمی خواهیم. همسر و فرزندان از خودم اشتیاقشان برای این کارها بیشتر است. این خیلی مهم است که آدم برای انجام کار خیر، مانع نداشته باشد.
آرزو دارم تا زمانی که زنده هستم خداوند کمک کند کار خیر انجام دهم که دست خالی نروم. به دعای حضرت زهراسلام الله علیها زندگی ام اینجوری شده و همیشه مورد لطف ایشان هستم. می خواستم برای حضرت کار بزرگی انجام دهم که درخور شأن و جایگاه ایشان باشد.
پدر خانم بنده-مرحوم پورمحمدی- اگه نان سر سفره خودش یا دامادش و یا هر که بود و نیازمندی وجود داشت، آن نان را بی تعارف برمی داشت و به او می داد و عجیب در کار خیر عجله داشت. با کل فرزندان کار فرهنگی را دنبال کنیم. به نظرم کار فرهنگی خیلی بهتر از کارهای دیگر است زیرا یک انسان که خوب تربیت شود جامعه ای را تغییر می دهد . امام(ره) یک نفر بود اما جهان را تغییر داد. مادرم اواخر عمر، نابینا بود. یک بار که او را به حج برده بودم بعد از طواف، او را روبروی کعبه قرار دادم و گفتم این پرده کعبه و این هم در کعبه؛ چه آرزویی داری؟ گفت عاقبت به خیری تو.
نظر شما