خبرگزاری شبستان – سرویس قرآن و معارف: "امروز هم اگر مواظب نباشیم و حقیقت اسلام را در نیابیم تحت تأثیر فرهنگ یهودیت و مسیحیت قرار میگیریم و به مرور آثار آن تفکراتِ انحرافی را در دین خود وارد میکنیم. وقتی قرآن میفرماید: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى یُؤْفَكُونَ/ و یهود گفتند عُزَیْر پسر خداست و نصارى گفتند مسیح پسر خداست این سخنى است باطل كه به زبان مى آورند و به گفتار كسانى كه پیش از این كافر شده اند شباهت دارد، خدا آنان را بكشد چگونه از حق بازگردانده مى شوند." در واقع دارد خبر میدهد که مواظب باشیم معنویات را صورت مادی ندهیم، همچنان که بعضی از مسلمانان با نیت الهی ولی اندیشهی مادی، مساجد را از سادگی خارج میکنند و برای جذاب شدن مساجد آنجا را با انواع لوستر و کاشیکاری، تزیین میکنند و یا عکسهایی چاپ میکنند با حریرهای سبز و سفیدی که یک کودک در حالت قنوت است و از آن تعبیر به معراج مینمایند، در حالی که این معراج نیست، این همان مادی کردن دین است. زیرا در نماز باید از زمین به آسمان وصل شد و از هر گونه تصور مادی عبور کرد، حال هر چیزی که حواس ما را از آسمان غیب به سوی پدیدههای مادی جلب کند ما را زمینی کرده است. نباید جنبهی معنوی مساجد مغلوب این ظواهر شود، در حدی که نتوان در خانهی خدا به عبادت پرداخت."
"خطر مادیشدن دین" کتابی است از محقق و پژوهشگر دینی، اصغر طاهرزاده . وی در این کتاب می کوشد به خطرات و آفات مادی شدن دین بپردازد آنجا که به تعبیر این محقق، با مادیشدن دین و قراردادی پنداشتن احکام الهی، دیگر جایی برای نظر به ملکوت عالم باقی نمیماند تا علم انسانها علم حقیقی شود. بلکه با شعار عصریکردنِ دین، به فقها نیز توصیه میشود باید علم آنها مطابق علم زمانه یعنی علوم تجربی باشد و از این طریق میخواهند شریعت عصری شود و این خطای بزرگ دوران ما است در مادیکردن دین. آنچه در ادامه می آید بخش چهارم سلسله مطالبی با عنوان خطر مادی شدن دین است.
خطری به نام تقدس بخشیدن به ظواهر و مادیکردن دین
علامهی طباطبائی«رحمةاللهعلیه» در مقاله «معنویت تشیع» به نقش ائمه (ع) از آن جهت که زمین را به آسمان معنویت متصل میکنند و کمک میکنند که دین اسلام تبدیل به یک دین مادی نشود، اشاره میکنند. ائمه(ع) کاری کردند که زمینیان به کمک دین اسلام جهت اصلی خود را که قرب الی الله بود فراموش نکنند و دین در حدّ قالب آداب دینی متوقف نگردد، آنها واسطهی فیضاند و واسطهی فیض تکویناً و تشریعاً به همین معنا است که جامعهی انسانی را به آسمان غیب و معنویت راهنمایی و هدایت نماید و چنین کاری در حدّ خلفایی نبود که بعد از رحلت پیامبر(ص) به جای ایشان نشستند تا جامعهی مسلمین را اداره کنند.
علامه طباطبائی«رحمةاللهعلیه» در مقایسهی بین مسیحیت و اسلام و آن چه در صدر اسلام واقع شد میفرمایند: "کلیسا از همان روزی که قدرت را به دست آورد و پناهگاه عالَم مسیحیت شناخته شد، تعلیمات خود را روی اساس حلول بنا کرد. جای تردید نیست که این تعلیم، مقام خداوندی و الوهیت را هر چه بود در وجود مادی محدودِ حضرت مسیح، محدود و محصور قرار میداد، بنابراین تعلیم، الوهیت، خواه بتواند از انسان جدا شود یا نتواند، اینقدر هست که توانست هویت یک انسان مادی را پذیرفته، با خواص و آثار آن مجهز و متصف شود."
تحت عنوان به صلیب کشیدهشدن حضرت عیسی(ع) برای آنکه مقام حضرت را بالا ببرند خدا را متصف به صفات انسانِ مادی کردند و آن را در وجود مادی حضرت مسیح محصور نمودند. در ادامه میفرمایند: «این نظریه- یعنی حلولِ الوهیت در انسان مادی- انکار ماوراء ماده را در برداشت و چون مسئلهی الوهیت در دین، مسئلهای اساسی و در حقیقت سرچشمهی همهی مسائل اعتقادی و عملی دینی است، از این نظر نیز همین مسئله، هر مسئلهی دیگر دینی را که براساس معنویات استوار بود از بین برد و هر معنویتی را با مادیت توجیه میکرد.»
آفات اعتقاد به حلول چیست؟
نتیجه چنین کاری که در مسیحیت انجام شد عاملی گشت تا بذر یک نوع مادیتِ صددرصد ضد معنویت در نهاد مسیحیت کاشته شد. عجیب این که کلیسا به همین اندازه از «حلول» - که در مورد حضرت مسیح قایل بود - قناعت نکرد، بلکه همان حلول را به خود تطبیق داد و خود را به جای مسیح فرض نمود و فرمانروای بیچون و چرای جامعهی مسیحیت شد و لذا بحث آزاد در تعالیم دینی ممنوع شد و محکمهی تفتیش عقاید بهوجود آمد، کلیسا توبهی هر گناهکاری را که میخواست قبول میکرد و برای هرکس که میخواست ورقهی آمرزش صادر مینمود، غافل از اینکه هر طریقه و رژیمی - اگرچه طریقهی دینی باشد- همین که خاصیت مادیت به خود گرفت و اتصال مقررات آن از عالم معنویت منقطع شد، جبراً وارد جریان جهان مادی شده و محکوم قوانین طبیعت میگردد و مانند سایر پدیدههای مادی، عمری خواهد داشت و حالات مختلف کودکی و جوانی و پیری را طی خواهد کرد و روزی خواهد مُرد. آنچه مرگ ندارد معنویات است، این است که کلیسا قدرت دهشتناک خود را از دست داد و مردم برای فرار از کلیسا گرفتار گرداب بیدینی و مادیت شدند که از سالها قبل در متن کلیسا رسوخ کرده بود و دین را به امور تشریفاتی بیروح تبدیل کرده بودند.
قرآن شریف به مسلمین توصیه میکند هرگز با جامعههای غیر اسلامی یعنی جامعهی مشرک و جامعهی اهل کتاب، امتزاج روحی برقرار نسازید. قرآن در پیشبینیهای خود تلویحاً اشاره میکند که جامعهی اسلامی بهواسطهی روابطی که با جامعهی غیر مسلمان برقرار میکنند، احکام قرآن را با عذرها و بهانههایی که میتراشند یکی پس از دیگری مهجور داشته و ترک خواهند نمود.
وقتی جامعه اسلامی مادی می شود
امروز هم اگر مواظب نباشیم و حقیقت اسلام را در نیابیم تحت تأثیر فرهنگ یهودیت و مسیحیت قرار میگیریم و به مرور آثار آن تفکراتِ انحرافی را در دین خود وارد میکنیم. وقتی قرآن میفرماید: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى یُؤْفَكُونَ/ و یهود گفتند عُزَیْر پسر خداست و نصارى گفتند مسیح پسر خداست این سخنى است باطل كه به زبان مى آورند و به گفتار كسانى كه پیش از این كافر شده اند شباهت دارد، خدا آنان را بكشد چگونه از حق بازگردانده مى شوند." در واقع دارد خبر میدهد که مواظب باشیم معنویات را صورت مادی ندهیم، همچنان که بعضی از مسلمانان با نیت الهی ولی اندیشهی مادی، مساجد را از سادگی خارج میکنند و برای جذاب شدن مساجد آنجا را با انواع لوستر و کاشیکاری، تزیین میکنند و یا عکسهایی چاپ میکنند با حریرهای سبز و سفیدی که یک کودک در حالت قنوت است و از آن تعبیر به معراج مینمایند، در حالی که این معراج نیست، این همان مادی کردن دین است. زیرا در نماز باید از زمین به آسمان وصل شد و از هر گونه تصور مادی عبور کرد، حال هر چیزی که حواس ما را از آسمان غیب به سوی پدیدههای مادی جلب کند ما را زمینی کرده است. نباید جنبهی معنوی مساجد مغلوب این ظواهر شود، در حدی که نتوان در خانهی خدا به عبادت پرداخت. اگر تصور نوجوانان از نماز این چنین شد، آن وقت هر گاه به یاد نماز میافتند آن عکسها و لوسترها و حریرها در ذهنشان تداعی میشود و همینها بین قلب آنها و عالم غیب و معنویت جای خود را باز میکند و حجاب می شود، چنین اشخاصی اگر برج ایفل را ببینند بیشتر میپسندند تا یک محیط معنوی ساده را و علاقهشان به آن گونه امورِ مادی بیشتر میشود تا امور معنوی.
اگر به آیهی فوق دقت فرمائید، پس از آن که فرمود: «نصاری میگویند مسیح فرزند خدا است»؛ میفرماید: «ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى یُؤْفَكُونَ» آن سخنی است بیپایه که واقعیتی بیشتر از آن چه در دهان آنها است ندارد، سخن خود را به کفّاری که قبل از آنها بودند شبیه کردهاند. چون حرفهای من درآوری میزنند که ریشه در هیچ حقیقتی ندارد، خدا آنها را بکشد، چگونه از حق روی میگردانند.
چنانچه حقایق غیبی را در حد پدیدههای مادی پائین بیاوریم، عملاً از دین و عرفان و برهان جدا شدهایم و خود را در وَهمیات خود گرفتار کردهایم. این که میفرماید: حرف اینها شبیه حرف کفار است، هر چند به کلیسا و کنیسه میروند و عبادت میکنند، به این معنی است که در واقع دین ندارند و بتپرستی را با واژههای دینی وارد زندگی کردهاند، «قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى یُؤْفَكُونَ» خدا آنها را بکشد چگونه به دین خدا تهمت میزنند و از حق روی برمیگردانند؟ سیاق آیه خبر از انحراف شدید مسیحیت میدهد و خداوند به پیغمبر گرامی خود امر میکند که اهل کتاب را دعوت کند که با مسلمین در پیشرفت دو مقصد تشریک مساعی کنند، یکی اینکه الوهیت را مخصوص خدای یگانه بدانند و دیگر آنکه ربوبیت و آقایی را منحصر به خداوند نمایند و بعضی را بیقید و شرط به سرپرستی و فرمانروایی بر مردم نپذیرند. میفرماید: "قُلْ یَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَیْئًا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ/ بگو اى اهل كتاب بیایید بر سر سخنى كه میان ما و شما یكسان است بایستیم كه جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریك او نگردانیم و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد، پس اگر اعراض كردند بگویید شاهد باشید كه ما مسلمانیم نه شما."
عرض شد که در تاریخِ فرهنگ اسلامی گاهی در بین مسلمین چنین بینشی به چشم میخورد که دین را مادی تفسیر کردهاند و پیرو آن مثل ارباب کلیسا که خود را در جایگاهی قرار دادند که سخنانشان مثل سخن خدا باید بدون قید و شرط پذیرفته شود، سخن خلفاء بدون قید و شرط پذیرفته شد. خلیفهی دوم،اسلام را به شتری تشبیه میکند که دوران کودکی و جوانی و پیری دارد. نتیجهی چنین بینشی آن میشود که جنگ و فتوحات، مهمتر از عمق بخشیدن به معنویات جامعه میشود، همین که صورت اسلام در سایر کشورها گسترش یافت برای خلیفه مطلوب است، هر چند پس از مدتی جهان اسلام گرفتار سطحیترین افکار شود و فرقهها در هر گوشهای سر برآورند و هر فرقه خود را تمام اسلام بداند و بقیه را خارج از اسلام بهشمار آورد. در موضوع اینکه چرا سخن خلفا بدون قید و شرط پذیرفته شد و بهجای سخن خدا و رسول خدا(ص) قرار گرفت با توجه به مباحثی که گذشت باید دقت فراوان نمود.
نظر شما