شناخت فضای فتنه جز با دانستن تمام ویژگی‌های فتنه ممکن نیست

درآمیختن امور حق و باطل با یکدیگر در ویژگی های فتنه است که این خود علت اصلی به وهم کشاندن مردم و مشتبه ساختن امور برای آنان است.

خبرگزاری شبستان: شناخت فضای فتنه جز با دانستن تمام ویژگی‌های فتنه ممکن نیست، شایسته است با توجه به محتوای برخی آیات و مضامین پاره‌ای از روایات این ویژگی‌ها تبیین شود تا انسان مؤمن به هنگام رویارویی با چنین فضایی آگاهانه برخورد کند و هوشمندانه تصمیم گیرد.

شبهه‌ناکی و هم‌گونی
یکی از ویژگی‌های مهم فتنه شبهه‌ناکی و هم‌انگیزی آن است؛ به گونه‌ای که قدرت تشخیص صواب از خطا و قوه بصیرت از انسا‌ن‌ها گرفته می‌شود. علت این شبهه‌ناکی، آراسته بودن فتنه به ظواهر نیکوست که نزد عامه مردم پسندیده و گاه مقدس می‌نماید.
آیه 7 سوره آل عمران، پاره‌ای از انسان‌ها در قلب‌شان کژی و انحراف ایجاد شده، به دنبال تاویل آیات متشابه هستند تا با دستاویز قرار دادن آن تاویل‌ها فتنه‌جویی کنند و به دلخواه خود دست یابند. آنان برای دست‌یابی به اهداف خویش نیازمند قضایی ملتهب و مشوب‌اند و این فضا جز با پراکندن امور متشابه در ذهن مردم و به حیرانی کشاندن آن محقق نمی‌شود. از این رو از آیات متشابه قرآن که با وجود چند پهلو بودن‌شان در نزد مسلمانان مقدس و دارای احترام‌اند بهره می‌برند. امیرمؤمنان در خطبه‌ای که پس از جنگ خونین نهروان ایراد فرموده به هنگام تبیین فضای فتنه به این ویژگی‌ها نیز اشاره نموده است.
«ان الفتن اذا اقبلت شبهت واذا ادبرت نبهت ینکرن مقبلات ویعفرن مدبرات.»
«همانا فتنه‌ها چون روی آورد باطل را به صورت حق آراید و چون پشت کند، حقیقت چنانکه هست نماید. فتنه‌ها چون روی آرد نشاسندش و چون بازگردد دانندش.»
این گفتار حضرت علی (ع) بسیار حکیمانه و پرمغز است زیرا انسان به طور معمول وقتی با چیزی یا کسی از روبرو برخورد کند می‌تواند به راحتی آن را بشناسد اما هنگامی که عبور کرد، تشخیص و شناخت آن برای انسان دشوار می‌شود و چه بسا او را در شناخت، به توهم و اشتباه اندازد. علی (ع) می‌فرماید اما فتنه عکس این قاعده است، یعنی آن‌گاه که موج فتنه برخاست و سایه تیره‌گون آن فضای جامعه را تسخیر کرد، شبهه‌ناکی و هم‌‌آلودی آن، بصیرت انسان را کور می‌کند و او را نسبت به تشخیص حقیقت فتنه ناتوان می‌سازد اما هنگامی که غبار فتنه فرو نشست و آتش آن خاموش شد، چهره واقعی‌اش نمایان می‌شود. ابن ابی الحدید دو فتنه جمل و نهروان را به عنوان دو نمونه تاریخی برای این سخن علی (ع) ذکر می‌کند و می‌نویسد:
«... زیرا بسیاری از مردم در ابتدای وقوع این دو جنگ متوقف بودند، وضعیت برای آنان مشتبه بود، موضع حق را نمی‌شناختند تا اینکه فتنه از میان رفت و جنگ بارش را بر زمین نهاد. آن زمان بود که همراهان ضلالت از صاحبان هدایت برای آنان آشکار شدند.
نهروانیان و ناکثین افراد معمولی نبودند که فتنه آنان برای مردم آشکار باشد. بسیاری از آنان در میان مسلمانان به تهجد و زهد و انجام عبادات و مستحبات معروف بودند و برخی از آنان همچون طلحه، زبیر و عایشه از بزرگان صحابه به شمار می‌آمدند. از این رو وقتی آنان با آن همه حسن سابقه با مقابله با خلیفه مسلمین، حضرت علی (ع) برخاستند مردم در تشخیص و گزینش راه درست دچار آشفتگی شدند.

درآمیختگی حق و باطل به یکدیگر
از دیگر ویژگی‌های فتنه درآمیختن امور حق و باطل به یکدیگر است که این خود علت اصلی به وهم کشاندن مردم و مشتبه ساختن امور برای آنان است و اگر جز این بود هرگز در جامعه فتنه‌ای شکل نمی‌گرفت، چرا که آنچه انسان‌ها را در انتخاب مسیر هدایت به اشتباه می‌اندازد و آنان را به راه‌های انحراف می‌کشاند، وجود نشانه‌ها و رگه‌هایی از حق در آنها است.
حضرت علی (ع) در بیان آمیختگی حق و باطل می‌فرماید:
«پس اگر باطل با حق درنیامیزد، حقیقت‌جو آن را شناسد و اگر حق به باطل پوشیده نگردد، دشمنان را مجال طعنه زدن نماند، لیکن اندکی از این و آن را گیرند تا به هم درآمیزد و شیطان فرصت یابد و حیلت برانگیزد تا بر دوستان خود چیره شود و از راه‌شان به در برد اما آن را که لطف حق دریافته باشد، نجات یابد و راه حق را به سر برد.»
اصولا اساسی‌ترین مبنای فریب‌کاری فتنه جریان و مؤثرترین عامل پیروزی آنان به هم آمیختن حق و باطل است. اگر آنان سخنان و کردار خود را یکسره بر مقدمات باطل استوار سازند، گمراهی مردم را موجب نخواهد شد بلکه رمز و راز موفقیت آنان در به گمراهی کشاندن مردم بر گرفتن مشتی از حق درآمیختن آن با باطل است چنان که اساس فتنه خوارج بر آیه "لا حکم الا للله" که سخن حق است استوار بود اما هدفی که آنان در پی دست یافتن بدان بودند، باطل و گمراه‌کننده بود. امیرمؤمنان در ضمن خطبه‌ای به مقصود باطل آنان در بهره جستن از گفتار حق تصریح نموده است: (کلمه حق یراد بها الباطل)
آمیختگی حق و باطل به گونه‌ای است که مردم آن دو را می‌بینند اما قدرت تمیز و تشخیص ندارند تا تمایز و تفاوتی میان‌شان قایل شوند.
عجب از گمشدگان نیست، عجب دیو را دیدن و نشناختن است

تیره‌گونی و تاریکی‌آفرینی
از دیگر ویژگی‌های مهم فتنه تیره‌گون بودن و تاریک نمودن فضای جامعه است. در روایات و احادیث، تاریکی و ظلمت‌‌آفرینی فتنه غالبا به پاره‌های شب ظالمانی تشبیه شده است. این تشبیه برگرفته از آیه 27 سوره یونس است. خدای متعال در آنجا چهره گنهکاران را چنین توصیف می‌کند:
«کانما اغشیت وجوههم قطعا من الیل مظلما» گویی چهره‌هایشان با پاره‌ای از شب تار پوشیده شده است.
- فتنه‌هایی چون تاریکی شب، نه نیرویی تواند با آن بستیزد و نه شکست خورد و بگریزد.
و در جای دیگر می‌فرماید:
«عقدت رایات الفتن المعضله، واقبلن کاللیل المظلم والبحر الملتطم...»
- سپاه فتنه از هر سو درفش بربسته، برخیزد و چون شب تار و دریای زخار روی آرد و بهم درآمیزد.
علت اینکه فتنه در تاریکی و تیره‌گونی به پاره‌های شب ظلمانی تشبیه شده، این است که مخاطبان را به شدت و غلظت ظلمت‌آفرینی و تیرگی آن واقف سازد زیرا هدف از آفرینش انسان در نظام هستی، پرستش معبود، طی کردن پله‌های تکامل و صعود از نردبان معنویت است و برای رسیدن به مقصود، نیازمند آن است که راه را از بیراهه‌ها تمیز دهد و در گذر از سنگلاخ موانع در موضع مطمئن گام بگذارد تا از خطر لغزیدن به پرتگاه ضلالت برهد اما همچنان که غلظت تیرگی و ظلمت شب، بینایی انسان را از او می‌گیرد و اثرگذاری قوه بصیرت را برای ادراک عالم ماده از بین می‌برد و در نتیجه او را از حرکت و پیشرفت بازمی‌دارد. فتنه به سبب غلظت تیرگی و غبارآلود کردن فضای جامعه، بینایی و بصیرت درونی انسان را که برای شناخت مسیر هدایت و دوری گزیدن از راه‌های انحراف و ضلالت ضروری است از بین می‌برد.
در واقع غبار تیرگی فتنه چشم دل انسان را نابینا می‌کند، همان‌گونه که ظلمت شب چشم ظاهری انسان را ناتوان می‌سازد خداوند در آیات 17 تا 20 سوره بقره خداوند متعال در وصف حال منافقان، آنان را به انسان‌هایی مثل می‌زند که در شبی تاریک و ظلمانی، حیران و سرگردان مانده‌اند، نه پناهگاه مطمئنی که به آن پناه برند و نه ظلمت اجازه می‌دهد که گامی به سوی مقصد فرا پیش نهند. در این بین هرگاه از آسمان صاعقه‌ای چهره بیابان را روشن کند چند گامی در پرتو آن راه می‌روند اما بلافاصله تاریکی بر آنان چیره می‌شود و آنان را در جای خود متوقف ساخته و قدرت حرکت را از آنان می‌گیرد.
«کلما اضاء لهم مشوا فیه واذا اظلم علیهم قاموا»

گستردگی و فراگیری
در آیه 25 سوره انفال خطاب به مسلمانان آمده است:
«واتقوا فتنه لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصه واعلموا ان الله شدید العقاب.»
مراد خداوند در این آیه فتنه‌ای است که در پی نافرمانی و سرپیچی از دستورات خدا و پیامبر اکرم (ص) دامن جامعه را می‌گیرد اما نکته مورد نظر در آیه، این است که به ویژگی فراگیر بودن فتنه اجتماعی اشاره شده است. این هشدار خداوند گویای آن است که در روابط اجتماعی که سرنوشت انسان‌ها به گونه‌ای به عملکرد یکدیگر بستگی دارد. اگر به سبب کردار پاره‌ای از مردم فتنه‌ای در جامعه صورت گیرد، آتش برخاسته از آن تنها همان عده را به کام خود نخواهد کشید بلکه تمام جامعه را به هلاکت و نابودی خواهد کشاند. در حقیقت ویژگی حوادث و فتنه‌های اجتماعی چنین است. این قانون جوامع انسانی است که انسان‌ها از فرجام حوادث نیک و بد جامعه به گونه‌ای برخوردار می‌شوند، از این رو هنگامی که جامعه اسلامی در انجام رسالت خویش کوتاهی کند و هرج و مرج و ناامنی پدید آید نیکان و بدان در آتش خواهند سوخت.
در برخی از روایت به فراگیر بودن فتنه تصریح شده است. حذیفه نقل می‌کند که رسول خدا خطاب به وی فرمود:
"از فتنه بپرهیز به خدا سوگند هیچ‌کس با او روبرو نمی‌شود و احدی از آن خارج نمی‌گردد جز اینکه همانند سیلی که ویرانه‌ها را درهم می‌کوبد او را نیز نابود می‌سازد."
سخن رسول خدا (ص) نشان‌دهنده گستردگی و عظمت فتنه است و گویای این مطلب که وقتی امواج سیاهی‌آفرین و ویرانگر فتنه در جامعه به حرکت درآمد، هر آنچه را که در مسیر خود ببیند با خود همراه می‌سازد و در این میان تنها کسانی نجات می‌یابند که هوشیارانه نجات خود را از امواج آن دور نگاه داشته‌اند.
امیرمؤمنان (ع) نیز در بیان این ویژگی‌ می‌فرماید:
«عضت الفتنه ابنائها بانیابها»
"فتنه دندان خود را در فتنه‌انگیزان فرو می‌برد."
و در ضمن خطبه‌ای دیگر می‌فرماید:
«من اشرف لها قصمته ومن سعی فیها حطمته»
"کسی را که بدان نزدیک شود، بشکند و دوتا کند و کسی را که در آن بکوشد، خرد سازد."
حضرت علی (ع) با بیان این جمله کوتاه، گستره فضای فتنه را بسیار وسیع‌تر از آنچه تصور می‌شود، معرفی می‌کند؛ به حدی که فتنه برخاسته از فتنه‌انگیزان، سرانجام عاملان و مسببان خود را نیز به مغاک هلاکت و نابودی می‌افکند و بازتاب زبانه‌های آتشی که فتنه‌انگیزان برافروخته‌اند آنان را نیز در کام خود فرو می‌کشد.

شناخت خاستگاه‌های فتنه
مسلمانان برای به سلامت گذشتن از فضایی که به سبب آمیخته شدن حق و باطل، غبارآلود و ضلالت‌آفرین شده است، باید آنچه که موجب اختلال و اضطراب در نظام امور فردی و اجتماعی شود، فتنه خوانده می‌شود. اکنون باید دید که علت و منشأ پیدایش فتنه چیست و خاستگاه آن کجاست؟
حضرت علی (ع) در آغاز خطبه 50 نهج‌البلاغه در جملاتی کوتاه و گویا به این پرسش پاسخ گفته است:
«انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع. واحکام تبتدع. یخالف فیها کتاب الله. ویتولی علیها رجال رجالا علی غیر دین الله.»
"همانا آغاز پدید آمدن فتنه‌ها پیروی خواهش‌های نفسانی است و نوآوری در حکم‌های آسمانی. نو‌آوری‌هایی که کتاب خدا آن را نمی‌پذیرد و گروهی از گروه دیگر یاری خواهد تا برخلاف دین خدا اجرای آن را به عهده گیرد."
امیرمؤمنان (ع) دو چیز را به عنوان خاستگاه و زمینه‌ساز فتنه برمی‌شمارد. نخست پیروی از خواهش‌های نفسانی و دیگری بدعت‌گذاری در احکام الهی که این خود به نوعی معلول و زاییده عامل نخست است زیرا زمانی نوآوری‌ها و بدعت‌ها در دین شکل می‌گیرد که خواهش‌های نفسانی بر انسان چیره شده و عقل و خود او را زایل سازد.

پیروی از خواهش‌های نفسانی
خدای متعال جوهر انسان را با امیال و غرایز گوناگونی سرشته است که تمام آنها در تکامل و تعالی انسان و رسیدن به مقصودی که برایش ترسیم شده، نقشی اساسی دارند. بی‌تردید وجود غریزه‌هایی چون خشم و غضب، دوستی و محبت، میل به زندگی، کشش جنسی و ... با وجود اختلاف و تضاد میان آنها در پی هدف و مقصود واحدی هستند اما آنچه مهم است نظام‌مندی و اعتدال در بهره جستن از این امیال و غریزه‌ها است. مادامی که انسان هر یک از خواسته‌هایش را در جای خود به کار گیرد و آن را از نظم طبیعی خارج نسازند، در جهت رسیدن به هدف متعالی و در مسیر سعادت و رستگاری گام برمی‌دارد اما نگون‌بختی انسان زمانی آغاز می‌شود که یکی از هوس‌های درونی‌اش از حد اعتدال تجاوز می‌کند و پا از دایره و محدوده خود فراتر می‌گذارد.
حضرت علی (ع) در این‌باره می‌فرماید:
«والشقی من انخدع لهواه واعلموا ان یسیر الریا شرک ومجالسه اهل الهوی منساه للایمان.»
"بدبخت آن کس که فریب هوای نفس خویش بپذیرد، بدانید که اندک ریا شرک است و همنشینی پیروان هوا فراموش کردن ایمان و جای حاضر شدن شیطان."
در چنین حالتی غریزه‌ها و امیال درونی آدمی، از صورت وسیله و ابزار مطیع در دست انسان خارج شده و سرکشی‌شان بر قدرت عقل چیره می‌گردد. ظهور چنین حالتی در انسان هواپرستی خوانده می‌شود که پرستش آن از پرستش هرگونه بتی خطرناک‌تر و گمراه‌کننده‌تر است، از این روست که رسول خدا (ص) هوس‌های نفسانی را بدترین بت‌ها برشمرده است.
در حدیثی به نقل از ابوامامه آمده است که رسول خدا (ص) فرمود:
«ما تحت ظل السماء من اله یعبد من دون الله اعظم عند الله من هوی متبع.»
"در زیر آسمان هیچ بتی در نزد خدا بزرگ‌تر از هوا و هوسی که از آن پیروی می‌شود، وجود ندارد."
و نیز فرموده است:
«ما عبد تحت السماء اله ابغض الی الله من الهوی.»
"هیچ معبودی در زیر آسمان پرستش نمی‌شود که در نزد خدا مبغوض‌تر از هوا و هوس باشد."

دو نمونه از انحرافات متأثر از هواپرستی
هواپرستی سرمنشأ گمراهی
قرآن کریم به هنگام گزارش داستان حضرت داود (ع) به سخن خداوند خطاب به آن حضرت اشاره می‌کند که فرمود:
«یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق ولا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب.»
"ای داود ما تو را در زمین خلیفه (و جانشین) گردانیدیم. پس میان مردم به حق داوری کن و زنهار از هوس پیروی مکن که تو را از راه خدا به در کند. در حقیقت کسانی که از راه خدا به در می‌روند، به (سزای) آنکه روز حساب را فرموش کرده‌اند عذابی سخت خواهند داشت."
این آیه گویای آن است که هر جا گمراهی هست پای هوای نفس در میان است و هر جا که خواهش‌های نفسانی حاکم است، نتیجه آن گمراهی و ضلالت است و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. در آیه دیگری از قرآن نیز گمراه‌ترین انسان‌ها کسی معرفی شده است که خواهش‌های نفسانی را راهنمای عمل خویش قرار داده‌ است: «ومن اصل ممن اتبع هواه بغیر هدی من الله.»
شدت آهنگ سخن خداوند در سوره فرقان بیشتر و شدیدتر است. خداوند در این سوره انسان‌هایی را که از هوای نفس خود پیروی کرده‌اند و به تعبیر قرآن هوای نفس خویش را "اله" و معبود خود برگزیده‌اند از دایره انسان‌ها خارج ساخته بلکه از چهارپایان نیز گمراه‌تر دانسته است:
«ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا»
"آنان جز مانند ستوران نیستند بلکه گمراه‌ترند"
در حقیقت هوای نفس همانند حجاب ضخیمی است که بر چشمان عقل افکنده می‌شود و انسان را از ادراک حقایق هستی ناتوان می‌سازد. پیروی از هوس‌ها و خواهش‌های نفسانی دست یافتن به بصیرت را ناممکن می‌کند. در آیه‌ای از قرآن در بیان این معنا آمده است:
«افرءیت من اتخذ الهه هویه واصله الله علی علم وختم علی سمعه وقلبه وجعل علی بصره عشوه فمن یهدیه من بعد الله افلا تذکرون»
"پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیده‌اش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟
هواپرستی‌، مهم‌ترین عامل بازدارنده انسان از هدایت و پیش‌برنده او به سوی گمراهی است، چنان‌که حضرت علی (ع) می‌فرماید: «لادین مع هوی» با وجود هوس‌های نفسانی دین وجود ندارد.

خواهش‌های نفسانی مانع دادگری و عدالت‌ورزی
از دیگر پیامد‌های سوء پیروی از هوس‌های نفسانی این است که موجب می‌شود انسان در ادای حق و اجرای عدالت کوتاهی کند. عدالت یکی از شیوا‌ترین و دلکش‌ترین واژه‌هایی است که بشر آن را شنیده و از مهم‌ترین مقوله‌هایی است که در طول تاریخ همواره دل انسان را مشغول و ذهن او را پر دغدغه ساخته است. جهان آفرینش و نظام کائنات بر پایه عدل استوار گشته است و هیچ یک از نهادها و خلقت‌های الهی خارج از قانون عدل نیست. چنان‌که پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید:
«بالعدل قامت السموات والارض»
"آسمان‌ها و زمین بر پایه عدل استوار گشته است"
و امیر مؤمنان علی (ع) می‌فرماید:
«العدل اساس به قوام العالم»
"عدل شالوده‌ای است که جهان هستی بر آن استوار است."
از این رو انسان نیز در نظام آفرینش به عنوان برتر مخلوقات و آفریده‌ها از این قاعده مستثنی نیست. آیات فراوانی در قرآن وجود دارد که انسان‌ها را به دادگری فرا خوانده و از ستم به یکدیگر برحذر می‌دارد. با مطالعه این آیات و آنچه از پیشوایان اسلام به ما رسیده می‌توان به این نتیجه دست یافت که عدالت، اساس و شالوده دستورات اسلام و تعالیم قرآن است و از این رو است که خداوند به پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید به مردم بگوید:
«وامرت لاعدل بینکم»
" و مأمور شدم که میان شما عدالت کنم"
در حقیقت یکی از مهم‌ترین عواملی که مایه نیک‌بختی و سعادت انسان در دنیا می‌شود و زمینه را برای پرستش آزادانه خداوند فراهم می‌سازد اجرای عدالت است. خداوند در سوره مائده پس از آنکه انسان‌ها را به اجرای عدالت فرا می‌خواند، رکن مهم تقوا –که مایه سعادت بشری در آخرت است- را عدالت‌ورزی معرفی می‌کند: «اعدلوا هو اقرب للتقوی»
حضرت علی (ع) می‌فرماید:
«العدل راس الایمان وجماع الاحسان واعلی مراتب الایمان»
پیروی از خواهش‌های نفسانی و گرفتار آمدن عقل و خرد آدمی در چنبره هوی و هوس، او را از دست‌یابی به اهداف بلند و ارزشمندش باز می‌دارد و او را در رسیدن به عدالت که سرچشمه سعادت و به تعبیر گرانقدر امیر مؤمنان بالاترین مرتبه ایمان است، ناکام می‌گذارد.
خدای متعال در قرآن کریم پس از آنکه مسلمانان را به برپایی قسط و عدل فرا می‌خواند،‌ راز ناکامی انسان‌ها را در برپایی عدالت، پیروی از هوای نفس معرفی می‌کند و آنان را از پیروی هوای نفس برحذر می‌دارد:
«یایها الذین امنوا کونوا قومین بالقسط شهداء لله ولو علی انفسکم او الولدین والاقربین ان یکن غنیا او فقیرا فالله اولی بهما فلا تتبعوا الهوی ان تعدلوا وان تلوا و تعرضوا فان الله کان بما تعلمون خبیرا»
"ای کسانی که ایمان آورد‌ه‌اید پیوسته به عدالت قیام کنید و برای خدا گواهی دهید، هرچند به زیان خودتان یا (به زیان) پدر و مادر و خویشاوندان (شما) باشد. اگر (یکی از دو طرف دعوا) توانگر یا نیازمند باشد، باز خدا به آن دو (از شما) سزاوارتر است؛ پس از پی هوس نروید که (در نتیجه از حق) عدول کنید و اگر به انحراف گرایید یا اعراض نمایید، قطعا خدا به آنچه انجام می‌دهید آگاه است.
حضرت علی (ع) نیز به هنگام توصیف محبوب‌ترین بندگان در نزد خدا نخستین نشانه عدل چنین انسانی را نسبت به نفس خویش، دوری گزیدن او از دوری و هوس معرفی می‌کند:
«قد الزم نفسه العدل فکان اول عدله نفی الهوی عن نفسه»
"داد را بر خود گماشته و نخستین نشانه آن اینکه هوی و هوس را از دل برداشته."
بنابراین شگفت نیست اگر رسول خدا (ص) و امیر مؤمنان خوف‌انگیزترین و پرتگاه هلاکت را هواپرستی بدانند:
«ایها الناس ان اخوف ما اخاف علیکم اثنتان: اتباع الهوی و طول الامل فاما التباع الهوی فیصد عن الحق واما طول الامل فیسی الاخره.»
"ای مردم بر شما از دو چیز بیشتر می‌ترسم. از خواهش نفس پیروی کردن و آرزوی دراز در سر پروردن که پیروی خواهش نفس، آدمی را از راه حق باز می‌دارد و آرزوی دراز آخرت را به فراموشی سپارد."
از یک سو آیات قرآن و روایات، خطرناک‌ترین و کاراترین چیزی را که موجب گمراهی آدمی می‌شود هواس نفس معرفی کرده‌اند و از دیگر سو، امیر مؤمنان (ع) پیروی از هوای نفس را خاستگاه فتنه‌ها برشمرده است.
روایات دیگری نیز از امیر مؤمنان (ع) رسیده است که در آنها هوی و هوس منشأ پیدایش فتنه دانسته شده است:
«الهوی مطیه الفتن»
"هوی و هوس مرکب راهوار فتنه‌هاست."
«الشر مرکب الحرص والهوی مرکب الفتنه»
"شر مرکب حرص و هوی و هوس مرکب فتنه است"
«اول الهوی فتنه وآخره محنه»
"آغاز هوی و هوس فتنه و فرجام آن محنت است"
غبار وهم‌آلود و تیره‌گون برخاسته از هوی و هوس که در این روایات از آن به فتنه نام برده شده است چنان فضا را برای انسان‌ها موهوم می‌سازد که حقیقت از نگاه آنان پنهان و پوشیده می‌ماند.
حقیقت سرایی است آراسته هوی و هوس گرد برخاسته
نبینی که هر جا که برخاست گرد نبیند نظر گرچه بیناست مرد

بدعت‌ها و نوآوری‌های بی‌بنیاد
خاستگاه دیگر فتنه که امیر مؤمنان بدان اشاره نموده، بدعت‌هایی است که در حوزه دین پدید می‌آید.
بدعت در لغت به معنای نوآورد یا نوآورده است؛ یعنی هر آنچه را که پیش‌تر سابقه وجودی نداشته و اکنون موجود شده است، مانند آیه «ما کنت بدعا من الرسل»؛ یعنی بدعا من الرسل یا اول من ارسل من الرسل.
و در اصطلاح دینی، پدید‌‌آوردن رسم و آیین در حوزه دین را گویند.
بدعت دو گونه است؛ گاه ناپسند است و گمراه‌کننده و گاه پسندیده است و هدایت‌کننده.
1. بدعت‌های پسندیده: نو‌آوری‌هایی است که با قرآن و سنت ناسازگار نیست و ریشه در قرآن و سنت ندارد اما هدایت‌کننده و راهبر است. پیامبر اکرم (ص) خود نیز این بدعت‌های حسنه را ستوده و وضع‌کنندگان آن را سزاوار ثواب و پاداش دانسته است:
«من سن سنه حسنه کان له اجرها و اجر من عمل بها»
"هر کس سنت نیکویی گذارد پاداش آن سنت و پاداش کسی که به آن عمل می‌کند برای اوست."
2. بدعت‌های ناپسند: نو‌آوری‌ها و آیین‌هایی است که با قرآن و سنت سازگار و همسو نیست و از آن روی که بر پایه اصول و مبانی دین وضع نگردیده گمراه‌کننده و راهزن است. به همین دلیل انجام دادن آنها ناپسند و به لحاظ شرع ممنوع است. رسول خدا چنین بدعت‌هایی را نکوهیده و نوآوران و وضع‌کنندگان آن را سزاوار گناه و مستحق عقاب دانسته است:
«من سن سنه سیئه کان علیه وزرها و وزر من عمل بها»
"هر کس سنت زشتی گذارد گناه آن و گناه کسی که بدان عمل می‌کند بر دوش اوست."
هر آیینی که در آن با کتاب خدا و سنت مخالفت شده باشد بدعت و گمراه‌کننده است. نو‌آوری‌ها و رسم‌هایی که با قرآن و سنت مخالف نباشند بدعت نکوهیده خوانده نمی‌شوند.
«و اما اهل السنه فالمستمسکون بما سنه الله و رسوله و ان قلوا و اما اهل البدعه فالمخالفون لامر الله ولکتابه و رسوله العاملون برایهم و اهوائهم ان کثروا»
"اهل سنت (کسانی هستند که) به سنت خدا و رسولش تمسک می‌جویند، اگرچه اندک باشند و اما اهل بدعت (کسانی هستند که) با دستورات خدا و کتاب و رسولش مخالفت می‌ورزند و به رأی و خواهش‌های نفس خود عمل می‌کنند، اگرچه فراوان باشند."
بخشی از خطبه 176 نهج‌البلاغه نیز گویای همین معناست. پس اگر گفته می‌شود بدعت یکی از عوامل پیدایش فتنه است مراد از آن، نوآوری‌هایی است که با کتاب خدا و سنت به مخالفت برخیزد. پیشتر گفتیم که این منشأ، خود معلول و زاییده علت دیگری به نام هوای نفس است، یعنی آن‌گاه که انسان به کتاب خدا و سنت نبوی ملتزم نشود و از خواهش‌های نفسانی پیروی کند ممکن است به وضع احکام و نوآوری در دین دست زند. این بدعت‌ها و آیین‌های نوخاسته از آن رو که غالبا رنگی شرعی و دینی دارند موجب آمیختگی حق و باطل می‌شوند و این خود مهم‌ترین و مؤثرترین عامل در پراکندن شبهه، ایجاد وهم و در نهایت به ضلالت افکندن انسان است زیرا وقتی مسیر انسان در دست‌یابی به حقیقت چندگونه و مشتبه شد، مسلما در گزینش مسیر دچار سرگردانی و پریشانی می‌شوند، هر یک به راهی می‌روند و طریقی برمی‌گزینند و بدین سان آتش اختلاف و تفرقه در میان آنان شعله‌ور می‌شود.
امیر مؤمنان علی (ع) مبغوض‌ترین آفریدگان را دو کس می‌داند که یکی از آنها انسانی است که خدا او را به خود وانهاده و به این سبب از مسیر حقیقت فاصله گرفته و به بدعت‌ها روی آورده است. او با آیین‌های نوخاسته‌ای که ایجاد می‌کند مسلمانان را به فتنه مبتلا ساخته و به گمراهی می‌افکند.
"دشمن روی‌ترین آفریدگان نزد خدا دو کس‌اند: مردی که خدا او را به خود وانهاده و او از راه راست به دور افتاده، دل او شیفته بدعت است و خواننده مردمان به ضلالت است. دیگران را به فتنه دراندازد و راه رستگاری پیشینیان را به روی خود مسدود سازد. در مرگ و زندگی گمراه‌کننده پیروان خویش است و برگیرنده بار گناه دیگران و خود گناهان خویش را پایندان..."

راه‌های نجات از تنگنای فتنه‌ها
اکنون و پس از آنکه خاستگاه‌های فتنه و ویژگی‌های آن آشکار گردید باید به بیان این نکته پرداخت که چه راه‌ها و گریزگاه‌هایی می‌تواند انسان را از تنگناهای فتنه برهاند و او را از تاریکی‌های ظلمت‌آفرین به نور هدایت رهنمون شود. مهم‌ترین این راه‌ها را که در آیات و احادیث بر آنها تأکید شده است:

تقوا
در بخش‌های پیشین آوردیم که انسان برای رهایی از توفان وهم‌آلود و گمراه‌کننده فتنه نیازمند شناخت حق و باطل که مهم‌ترین ویژگی‌ فتنه است، می‌باشد اما مشکل اینجاست که آدمی در بسیاری موارد دچار وهم می‌شود، باطل را حق می‌پندارد و وهم را حقیقت می‌بیند. در این‌گونه موارد انسان نیازمند دیده و درک نیرومند، روشن‌بینی شگرف و نورانیت فوق‌العاده‌ای است تا به یاری آن، دیده‌اش حقیقت‌یاب شود. این قوه نیرومند و بصیرت‌بخش تقوا است.
ریشه کلمه تقوا از "وقی" به معنای حفظ و صیانت است. راغب تقوا را به حفظ و نگهداری نفس معنا کرده است و نه به معنای اجتناب، اما امروزه این کلمه در فرهنگ عامه و نزد توده مسلمانان به اجتناب و پرهیزکاری معنا شده است، همچنان که در بسیاری از ترجمه‌های قرآن کریم، تقوا به پرهیز و متقین به پرهیزکاران ترجمه شده است.
در روایات معصومین –علیهم السلام- تقوا به قدرت و نیروی روحی که چونان حرز و حصاری انسان را از آلودگی به گناه و معصیت حفظ می‌کند معنا گشته است.
در معنای تقوا از امیرمؤمنان (ع) روایات فراوانی نقل شده است که به چند نمونه از آنها اشاره می‌کنیم:
«التقوی حصن حسین لمن جا الیه»
"تقوا دژی است استوار برای کسی که بدان پناه آرد."
«التقوی اوفق حصن واوقی حرز»
"تقوا استوارترین دژ و نگه‌دارنده‌ترین جان‌پناه است."
«فان التقوی فی الیوم الحرز والجنه وفی غد الطریق الی الجنه»
"تقوا امروز جان‌پناه و سپر است و فردا به سوی بهشت را‌ه‌گذر است."
حدیث دیگری نیز از آن حضرت روایت شده است که در عین سادگی عبارات و تمثیل به کار رفته در آن از ژرفای شگفتی برخوردار است:
"پرسیدند تقوا چیست؟ فرمود که هیچ در راه خارناک رفته‌اید؟ گفتید: آری. فرمود: چگونه کنید در آن تیه؟ گفتید: خویشتن را نگاه داریم. فرمود: متقی آن باشد که در راه دین همچنان رود و خویشتن را از معاصی چنان نگه دارد که رونده، پای خود را.
مقصود روایت کاملا روشن است یعنی همچنان که مسافری که از بیابان می‌گذرد برای رسیدن به مقصد ناگزیر از گذشتن از خار و خاشاک است، انسان مؤمن نیز ناگزیر است در رسیدن به مقصود در میان اجتماع با تمام خوبی‌ها و بدی‌های آن به سر برد اما همچنان که مسافر برای گذر از زمین خارناک با احتیاط گام برمی‌دارد و راه می‌پیماید تا آسیب نبیند، انسان مؤمن نیز باید همان‌گونه در امر دین احتیاط ورزد و خود را از گناهان پیرامون خود محافظت کند، همچنان که تقوا انسان را از بسیاری آلودگی‌ها و گناهان محافظت می‌کند، در هنگامه وقوع فتنه‌ها و به هنگام پوشیده شدن مسیر حق هدایت با غبار تیره‌گون ضلالت نیز او را از گرفتار آمدن در تاریکی فتنه‌ها نگه می‌دارد.
آیات فراوانی از قرآن کریم به بیان ابعاد مختلف تقوا و نقش و اهمیت آن در سعادت‌مندی انسان اختصاص یافته است. در این میان به تأثیر تقوا در روشن‌بینی و بصیرت انسان نیز اشاره شده است، چنان‌که پیش‌تر گفته شد این بصیرت متأثر و برگرفته از تقوا است که راه گریز از تاریکنای فتنه‌ها و به سلامت گذاشتن از آنها است. خدای متعال در سوره اعراف می‌فرماید:
«ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون.»
در حقیقت کسانی که از خدا پروا دارند، چون وسوسه‌ای از جانب شیطان بدیشان رسد (خدا را) به یاد آورند و به ناگاه بینا شوند.
این آیه به نقش و تأثیر تقوا در بینایی‌بخشی و ایجاد بصیرت در انسان اشاره دارد. در آیه 29 سوره انفال
«یا ایها الذین امنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا ویکفر عنکم سیئاتکم ویغفر لکم والله ذو الفضل العظیم»
ای کسانی که ایمان آورده‌اید اگر از خدا پروا دارید، برای شما (نیروی) تشخیص (حق از باطل) قرار می‌دهد و گناه‌تان را از شما می‌زداید و شما را می‌آمرزد و خدا دارای بخشش بزرگ است.
در این آیه به برخی از آثار و نتایج تقوا اشاره شده که نخستین آنها بصیرت در فهم و تشخیص حق از باطل است. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های فتنه، آمیختگی حق و باطل است، به گونه‌ای که انسان نتواند یکی را از دیگری بازشناسد. خداوند در این آیه راه نجات انسان را از آشفتگی و حیرانی، تقوا می‌داند.
با تأمل در آیه قبل (آیه 28 سوره انفال) و دقت در سیاق این دو آیه، نقش تقوا در رهایی از تاریکی‌ها و آشفتگی‌های فتنه روشن می‌شود. در آیه 28 انفال چنین آمده است:
«واعلموا انما امو لکم واولادکم فتنه و ان الله عنده اجر عظیم»
خداوند در این آیه خطاب به مسلمانان می‌فرماید: اموال و فرزندان شما سبب فتنه و آزمایش شما هستند و گاه موجب آشفتگی، پریشان‌خاطری و دل‌مشغولی شما در امور دینی و دنیوی می‌شوند. آن‌گاه در آیه بعد می‌فرماید: «ان اتقوا الله یجعل لکم فرقانا...» اگر تقوا پیشه کنید خداوند نیروی تشخیص حق از باطل را به شما می‌بخشد تا به هنگام ظهور فتنه و اضطراب‌های برخاسته از آن بتوانید مسیر حق را بیابید.
علامه طباطبایی در تفسیر آیه و تبیین واژه فرقان می‌نویسد:
"فرقان یعنی آنچه که میان دو چیز فرق گذارد و مراد از آن در آیه مذکور به قرینه سیاق و تفریع آن بر تقوا، فرق گذاشتن میان حق و باطل است چه در اعتقادات و چه در عمل. فرقان در اعتقاد با جدا کردن بین ایمان و کفر و هدایت از ضلالت است و در عمل با فرق گذاردن میان طاعت و معصیت و هر آنچه موجب خشنودی و غضب خدا گردد و (فرقان) در رأی و نظر با جدایی میان اندیشه صواب از رأی خطاست."
آن‌گاه در ادامه سخن خود می‌افزاید:
"فرقان در آیه مطلق است و به چیزی مقید نشده است و از آنجا که آیات پیشین موارد خیر و شر را ذکر کرده بود حاکی از این مطلب است که تمام امور خیر و شر به فرقان نیاز دارند.
خداوند در سوره طلاق می‌فرماید:
«ومن یتق الله یجعل له مخرجا»
"و هر کس از خدا پروا کند، (خدا) برای او راه بیرون‌شدنی قرار می‌دهد."
روایت‌هایی که از پیامبر اکرم (ص) و امیر مؤمنان (ع) در تفسیر این آیه ذکر کردید، گویای آن است که مراد آیه خروج از شبهه‌ها و آشفتگی‌هایی است که هم در امر دین و هم در امور دنیوی صورت می‌گیرد.
حضرت علی (ع) در ضمن بیان خطبه‌ای این آیه را تفسیر نموده و مراد از آن را خروج از فتنه‌ها دانسته است:
«واعلموا انه من یتق الله یجعل له مخرجا من الفتن و نورا من الظلم ویخلده فیما اشتهت نفسه وینزله منزل الکرامه عنده.»
"و بدانید آنکه از خدا بترسد، خدا برای او بیرون شوی از فتنه‌ها قرار دهد و نوری که در تاریکی بدان راه برد و او را جاودان دارد. در آنچه آرزو و خواهش او بود و او را نزد خود فرود آرد، در منزلی که نشان کرامت او دارد."
سخنان امیرمؤمنان (ع) روشن‌کننده این نکته است که مرداد از "یجعل له مخرجا" راه نجات از تنگناها و تاریکی‌هایی است که انسان را به گمراهی و ضلالت می‌افکند و این تاریکی‌ها که حضرت علی با عنوان فتنه از آنها یاد می‌کند دربرگیرنده اموری است که انسان را در شناخت حقیقت دچار وهم و اضطراب کند خواه این آشفتگی و اضطراب برخاسته از دشواری‌ها و تنگدستی‌های زندگی دنیوی باشد با اینکه از تنگناها و مشقت‌هایی که در امر دین صورت می‌پذیرد، برخاسته باشد.
در خطبه 16 نهج‌البلاغه نیز به نقش تقوا در نجات انسان از شبهه‌ها تأکید شده است:
«ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوی عن تفحم الشبهات»
"آنکه عبرت‌های ـروزگارـ او را آشکار شود- و از آن پند پذیرد- و از کیفرها که پیش چشم اوست عبرت گیرد، تقوا او را نگه دارد و به سرنگون‌شدنش در شبهه‌ها نگذارد."
حال که دانسته شد یکی از راه‌های نتیجه‌بخش و نجات‌آفرین در رهایی از فتنه‌ها دست‌یابی به گوهر تقواست، باید به این پرسش پاسخ گفت که اساسا چرا انسان در گذر از فتنه نیازمند تقوا است؟ مگر عقل و خرد انسان قادر به تشخیص راه صواب از خطا نیست؟
ذکر دو دلیل عمده اهمیت نیاز انسان به تقوا را آشکارتر می‌سازد:
1. هرچند عقل آدمی برای فهم و درک حقیقت از توانایی لازم برخوردار است اما همواره وجود شهوات و خواهش‌های نفسانی دیده عقل را غبارآلود می‌کند و پیداست که در چنین حالتی انسان قادر نیست حق و باطل را از هم باز شناسد. از این رو انسان برای زدودن غبارهای نشسته بر دیده عقل نیازمند قوه نیرومند‌تری به نام تقوا است.
2. جهان هستی و همه نهاده‌ها و آفریده‌های موجود در آن پرتوی از کمال حق‌اند و از آن جهت که خداوند، آفریننده هستی است علم همه کائنات نیز نزد اوست، لذا اگر انسان بخواهد از اسرار عالم هستی آگاهی یابد، باید به سرچشمه دانش یعنی کمال مطلق نزدیک شود تا نگاهی ماورایی یافته، راه حقیقت را از بیراه‌های ضلالت بازشناسد و تقوا یگانه راه نزدیکی به کمال مطلق است. آیه 282 سوره بقره نیز مؤید این مطلب است. خداوند در این آیه می‌فرماید:
«واتقوا الله ویعلمکم الله والله بکل شیء علیهم»
"و از خدا پروا کنید و خدا (بدین‌گونه) به شما آموزش می‌دهد و خدا به هر چیزی داناست."
مولوی در این‌باره ابیات نغزی سروده است:
آینه‌ات دانی چرا غماز نیست زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست
آینه کز زنگ آلایش جداست پر شعاع نور خورشید خداست
رو، تو زنگار از رخ او پاک کن بعد از آن، آن نو را ادراک کن

تمسک به قرآن
بی‌شک قرآن کریم بیرون برنده انسان از تاریکی‌ها و ضلالت‌ها و راه برنده او به روی روشنی و نور است و به عنوان کتابی هدایت‌آفرین و سعادت‌بخش، یکی از مهم‌ترین راه‌های رهایی انسان از تاریکنای فتنه‌ها نیز به شمار می‌رود. خدای متعال در بسیاری از آیات، قران را مایه هدایت مؤمنان، پارسایان و تقواپیشگان دانسته و از آن به عنوان شفاء و رحمت برای مسلمانا یاد می‌کند. برای مثال در سوره اسراء می‌فرماید:
«وتنزل من القرءان ما هو شفاء و رحمله المؤمنین ولا یزید الظالمین الا خسارا.»
"و ما آنچه را برای مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل می‌کنیم و (لی) ستمگران را جز زیان نمی‌افزاید."
و در آیه‌ای دیگر می‌فرماید:
«یا ایها الناس قد جاءتکم موعظه من ربکم وشفاء لما فی الصدور وهدی ورحمه للمؤمنین»
"ای مردم، به یقین برای شما از جانب پروردگارتان اندرزی و درمانی برای آنچه در سینه‌هاست و رهنمود و رحمتی برای گروندگان (به خدا) آمده است."
در بسیاری از روایات معصومین نیز از قرآن به عنوان شفای دردها نام برده شده است به ویژه در جای جای کتاب ارجمند نهج‌البلاغه این معنا به چشم می‌‌آید. در خطبه 176 نهج‌البلاغه در وصف قرآن چنین آمده است:
"و کسی که با قرآن ننشست جز که چون برخاست افزون شد یا از وی کاست: افزونی در رستگاری و کاهش از کوری و دل بیماری، پس بهبودی خود را از قرآن بخواهید و در سختی‌ها از آن طلب یاری نمایید که قرآن بزرگ‌ترین آزار را موجب بهی است و آن کفر و دورویی و بیراهه شدن و گمرهی است."
همچنین در خطبه 156 در این‌باره آمده است:
"بر شما باد به کتاب خدا ریسمان استوار است و نور آشکار است و درمانی است سوددهنده و تشنگی را فرو نشاننده. چنگ در زننده را نگهدارنده و درآویزنده را نجات بخشنده."
روشن است که مراد از شفا در این آیات و روایت‌ها، بهبود بخشیدن بیماری‌ها و مرض‌های روحی است که در طول زندگی بر انسان عارض می‌شود و موجب پریشانی فرد یا برآشفتن جامعه می‌گردد. علامه طباطبایی می‌گوید:
"پس قرآن در اولین برخوردش با مؤمنان درمی‌یابد که آنان در دریای غفلت فرو رفته‌اند و موج حیرت آنان را احاطه نموده است، باطن‌شان را با تاریکی‌های شک و تردید تیره‌گون ساخته و دل‌هایشان را با رذیلت‌ها و صفت‌های پلید بیمار نموده است. از این رو قرآن با پند‌های نیکو اندرزشان می‌دهد و آنان را از خواب غفلت بیدار ساخته از هر نیت زشت کردار ناپسند تهی می‌کند و به سوی خیر و سعادت برمی‌انگیزاند."
از این رو، پیشوایان اسلام به هنگام برخاستن غبار وهمگین فتنه و ملتهب گشتن جامعه، مسلمانان را به پناه بردن به قرآن توصیه کرده‌اند تا با تدبر و پیروی از آن راه حقیقت را بیابند و خود را از دور افتادن در گمراهی فتنه مصون دارند.
رسول خدا (ص) فرمود:
"هر گاه فتنه‌ها چون پاره‌های شب تار شما را فرا گرفت بر شما باد تمسک به قرآن زیرا آن شفیعی است پذیرفته شده و گزارش‌دهنده زشتی‌هایی است تصدیق شده، هر کس قرآن را پیش خود (راهبر) قرار دهد او را به بهشت کشاند و هر که آن را پشت سر خود نهد او را به دوزخ راند.
امام حسن (ع) نیز می‌فرماید:
"به رسول خدا (ص) گفته شد امت تو به فتنه گرفتار خواهد شد، پرسید: راه خروج از آن چیست؟ (جبرئیل) فرمود: کتاب ارجمند خدا که از پیش رویش و از پشت سرش باطل به سویش نمی‌آید..."
این روایات و احادیثی از این دست، روشن می‌کند که راه رهایی و رستگاری انسان به ویژه در هنگامه وقوع فتنه‌ها تمسک جستن به قرآن است.
اما با نگاهی گذرا به گذشته تاریخ اسلام می‌بینیم که گاه مسلمانان با وجود اینکه آیات قرآن را بر لب داشتند و بر خواندن و حفظ کردن آن از یکدیگر سبقت می‌جستند اما از مسیر هدایت منحرف گشته، به پرتگاه گمراهی و ضلالت غلتیدند، از چه روی قرآن که خود را راهبر و هدایت‌کننده به صراط مستقیم معرفی می‌کند، آنان را از درافتادن در گمراهی‌ها حفظ نکرده است؟ چگونه است که برخی از اصحاب و مسلمانان نامدار، خود و دیگران را در فتنه‌ای گمراه‌کننده فرو بردند و قرآن هیچ سودی بر آنان نبخشید؟ راز اثرناپذیری قرآن در این‌گونه موارد در چیست؟
در پاسخ باید گفت در درستی گفتار خداوند و هدایت‌آفرینی قرآن هیچ شکی نیست. ممکن نیست کسی به قرآن تمسک جوید و قرآن او را به سوی رستگاری رهنمون نسازد. پس علت انحراف برخی از مسلمانان را باید در عملکرد خود آنان جستجو کرد. باید دید آنان از آیاتی مانند «واعتصموا بحبل الله جمیعا ولاتفرقوا» چه برداشتی داشتند و حتی امروزه مسلمانان از این آیه چه استنباطی می‌کنند.
قرآن، زمانی راهگشا و هدایت‌کننده است که دستورات و قوانین آن را در زندگی به کار بندند و در گفتار و کردار خود تحول و دگرگونی ایجاد کند. تنها در چنین حالتی است که می‌توان ادعا کرد به قرآن تمسک شده است. به عبارتی گویاتر، تمسک به قرآن یعنی عینیت یافتن آموزه‌های قرآن در صفحه ذهن و صحنه زندگی انسان. در غیر این صورت کم نیستند انسان‌هایی که قرآن را تلاوت می‌کنند در حالی که لعن و نفرین قرآن در پی آنان است: «رب تال القرآن والقرآن یلعنه.»
نکته دیگر اینکه در تمسک به قرآن، درک و فهم درست از آیات الهی، امری است ضروری و برای دریافت درست و استوار، حرکت در طریق صحیح و داخل شدن از مدخل مطمئن آن شرطی است واجب. پس، برای تمسک به قرآن، انسان باید بیش از هر چیز راه ورود به قرآن و فهم استوار آن را بیابد.

پیروی از اهل بیت (ع)
خدای متعال در آیه 189 سوره بقره می‌فرماید:
«ولیس البر بان تاتوا البیوت من ظهورها ولکن البر من اتقی واتوا البیوت من ابوبها»
نیکی آن نیست که از پشت خانه‌ها درآیید بلکه نیکی آن است ک کسی تقوا پیشه کند و به خانه‌ها از در ورودی آنها درآیید.
اگرچه سبب نزول این آیه خاص است و در نکوهش یکی از عادت‌های غلط جاهلی به هنگام احرام، نازل گشته است اما همچنان که مفسران بر آن تأکید کرده‌اند معنای آیه عام است و مراد آن، این است که برای اقدام در هر کار، خواه دینی باشد یا دنیوی، انسان باید از طریق درست آن وارد شود و نه از راه‌های انحرافی و غلط‌انداز. امام باقر (ع) در تفسیر این آیه می‌فرماید: «یعنی هر کاری را از اهلش وارد شوید.»
حال باید دید در فهم آیات قرآن و تمسک بدان به چه کسانی باید مراجعه کرد و از چه راهی وارد شد؟
حضرت علی (ع) در بخشی از خطبه 154 نهج‌البلاغه ضمن تفسیر آیه «ولیس البر بان تاتوا البیوت من ظهورها...» به این پرسش نیز پاسخ گفته است:
"به دریاهای فتنه درشدند و بدعت‌ها را گرفتند و سنت‌ها را وانهادند، مؤمنان به گوشه‌ای رفتند و گمراهان دروغزن به زبان آمدند و سخن گفتند. ما خاصگان و یاران و گنجوران نبوت و درهای رسالتیم. در خانه‌ها جز از درهای آن نتوان در شد و آنکه جز از در، به خانه درآمد به دزدی سمر شد."
سخن امیر مؤمنان بیان‌کننده این نکته است که برای دوری از لغزش و انحراف باید از آموزه‌های پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) پیروی کرد.
روایاتی که از پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) نیز نقل بر همین معنا تأکید دارند:
پیامبر اکرم (ص) در شأن و منزلت علی (ع) می‌فرماید:
«انا مدینه العلم و علی بابها و هل تدخل المدینه الا من بابها»
"من شهر علمم و علی دروازه آن، آیا کسی جز از دروازه شهر، به شهر داخل می‌شود؟
و امام صادق (ع) در تکمله سخن رسول خدا (ص) می‌فرماید:
"اوصیای پیامبر ابواب خدایند که مرد باید از آن درها به سوی خدا به درآیند و اگر آنان نبودند خدای عزوجل شناخته نمی‌شد و با این اوصیا است که خدای تعالی بر خلقش احتجاج می‌کند."
با اندک تأملی در آیات الهی می‌توان این مطلب را از آیات قرآن نیز به دست آورد. قرآن کریم افزون بر اینکه در برخی از آیات، پیروی از پیامبر اکرم (ص) و اولی‌الامر را همسان اطاعت از خدا دانسته است، در آیه 103 سوره آل عمران، مسلمانان را به تمسک به "حبل الله" توصیه فرموده است:
«واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا»
"و همگان به ریسمان خدا چنگ زنید و متفرق نشوید."
آنچه از سیاق آیات برمی‌آید این است که مراد از تمسک به حبل‌الله پیروی از قرآن کریم و فرمان‌برداری از تعالیم پیامبر اکرم (ص) است زیرا خداوند در آیه 101 همین سوره می‌فرماید:
«وکیف تکفرون وانتم تتلی علیکم ایت‌ الله وفیکم رسوله ومن یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم»
"و چگونه کفر می‌ورزید با اینکه آیات خدا بر شما خوانده می‌شود و پیامبر او میان شماست؟ و هر کس به خدا تمسک جوید، قطعا به راه راست هدایت شده است."
علامه طباطبایی با دقت در سیاق این آیات و نیز توجه به آیه "وما ءاتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا" و آنچه را فرستاده (او) به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را بازداشت بازایستید." مراد از اعتصام به حبل الله را تمسک به کتاب خدا و سنت دانسته است.
با دقت در مجموعه این آیات روشن می‌شود که سخن علامه طباطبایی بسیار استوار و دقیق است زیرا خدای متعال از یک سوی مسلمانان را به پیروی از آیات قرآن و تعالیم رسول اکرم (ص) فرا می‌خواند و تبعیت از آن دو را تمسک به خدا می‌داند و از سوی دیگر در آیه 7 سوره حشر به مسلمانان فرمان می‌دهد که آنچه از پیامبر به آنان رسیده به کار گیرند و از آنچه نهی فرموده، بپرهیزند. با دقت به این دو مقدمه و با توجه به اینکه یکی از تعالیم ارزشمند پیامبر اکرم (ص)، توجه دادن مسلمانان به پیروی از اهل بیت (ع) و همسنگ دانستن عترت با قرآن می‌باشد، می‌توان مراد از حبل الله را در آیه «واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا» تمسک به قرآن و اهل بیت (ع) دانست.
از رسول اکرم (ص) این‌گونه روایت می‌کنند:
«انی تارک فیکم خلیفتین، کتاب‌ الله عزوجل حبل ممدود ما بین السماء والارض و عترتی اهل بیتی، وانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.»
"من دو جانشین در میان شما قرار می‌دهم: کتاب خدای عزوجل که رشته‌ای است میان آسمان و زمین کشیده و عترتم اهل بیتم و این دو از هم جدا نمی‌شوند تا اینکه در حوض بر من وارد شوند."
از آنچه به اختصار ذکر گردید روشن می‌شود که اهل بیت (ع) به عنوان ثقل اصغر و مفسر و مبین قرآن، همواره مدخلی مطمئن برای تمسک به قرآن و گریز از گمراهی‌ها و ضلالت‌ها شمرده می‌شوند. از این رو است که امیر مؤمنان (ع) پس از آنکه به وقوع فتنه‌ها اشاره می‌کند نقل اهل بیت (ع) را در رهایی انسان از غبار تیره‌گون و ضلالت‌آفرین فتنه‌ها یادآور می‌شود و در خطبه‌ای دیگر برای نیل به رستگاری، مسلمانان را به پیروی از اهل بیت (ع) توصیه می‌کنند:
«انظروا اهل بیت نبیکم فالزموا سمتهم واتبعوا اثرهم فلن یخرجوکم من هدی ولن یعیدوکم فی ردی. فان لبدوا فالبدوا وان نهضوا فانهضوا. ولاتسبقوکم فتضلوا ولا تتاخروا عنهم فتهلکوا.»
"به خاندان پیامبرتان بنگرید و بدان سو که می‌روند بروید و پی آنان را بگیرید که هرگز شما را از راه رستگاری بیرون نخواهند کرد و به هلاکت‌تان باز نخواهند آورد. اگر ایستادند بایستید و اگر برخاستند، برخیزید، بر آنها پیشی مگیرید که گمراه می‌شوید و از آنان پس نمانید که تباه می‌گردید."
و در فرازی دیگر می‌فرماید:
«وعندنا اهل البیت البواب الحکم وضیاء الامر. الا وان شرائع الدین واحده، وسبله قاصده. من اخذ بها لحق و غنم و من وقف عنها ضل وندم»
"درهای حکمت الهی نزد ما اهل بیت گشوده است و چراغ دین با راهنمایی ما افروخته است. بدانید که راه‌های دین –که نزد ماست- یک راه است و آن راست- و کوتاه است- کسی که آن راه را پیش گیرد به منزل رسیده و غنیمت برده و کسی که در آن راه نرود، گمراه است و پشیمانی خورده."
سلمان فارسی در خطبه‌ای طولانی به بیان فضایل اهل بیت (ع) به طور عام و شأن و مرتبه امیرمؤمنان به طور خاص پرداخته است. در بخشی از این خطبه چنین آمده است:
"پس ای مردم آنگاه که فتنه‌ها را مانند پاره‌های شب ظلمانی یافتید که انسان شتابنده و سخنور بلیغ و پیشرو پیروی شونده در آنها هلاک می‌شود بر شما باد (پیروی) آل محمد که آنان به سوی بهشت راهبر و تا روز رستاخیز به سوی آن فرا خواننده‌اند."
آنچه به اختصار بیان گردید نشانگر نقش و جایگاه اهل بیت (ع) به عنوان راسخان در علم و مفسران حقیقی قرآن، در راهبری مسلمین و فلاح و رستگاری آنان است. پیشوایان معصوم (ع) از آن رو که از خاندان وحی و نبوت‌اند، گفتار و کردارشان الگویی است عینی و عملی در تمسک به قرآن و نجات از فتنه‌های وهمگون و هلاک‌کننده‌ای که همواره ایمان و باورهای دینی مسلمانان را تهدید می‌کند.

بصیرت و هوشیاری
از دیگر راه‌هایی که انسان می‌تواند در پرتو آن تاریکی‌های فتنه را بشکافد و در پناه آن از تنگنای سهمگین و گمراهی‌آفرین فتنه‌ها بگریزد، آگاهی داشتن نسبت به حوادث و وقایع پیرامون خود و سپس موضع‌گیری هوشمندانه در برابر آنهاست. در آموزه‌های دین مبین اسلام، زیرکی و کیاست یکی از صفات و ویژگی‌های مؤمن دانسته شده است (المؤمن کیس عاقل). از این رو انسان مؤمن باید همواره و در هر شرایطی هوشمندانه گام بردارد و در تصمیم‌گیری‌ها از بصیرت و درایت خود بهره گیرد به ویژه در هنگامه فتنه‌ها و به هنگام مشوش شدن افکار و باورهای مردم و در پی آن برآشفته شدن جامعه، کیاست و زیرکی امری ضروری است.
امیرمؤمنان (ع) ضمن ایراد خطبه‌ای و به هنگام ترسیم فضای فتنه‌خیز و ظلمت‌برانگیز جامعه که در آن رشته دین گسسته می‌شود و استواری باورها و اندیشه‌ها متزلزل می‌گردد و مردم بر اثر آمیختگی رأی درست و نادرست، راه گمراهی پیش می‌گیرند و .... تنها از این میان از دسته‌ای نام می‌برد که می‌تواند از تاریکنای شبهه‌آفرین و ضلالت‌گستر فتنه بگریزند و این دسته زیرکان و هوشیاران‌اند: «تهرب منها الاکیاس»
امیرمؤمنان در همین خطبه به گونه‌ای ضمنی مسلمانان را به کیاست و هوشیاری فرا می‌خواند و آنان را توصیه می‌کند که در هنگامه فتنه‌ها در نقطه هدف فتنه قرار نگیرند و علم بدعت نشوند: «فلا تکونوا انصاب الفتن واعلام البدع»
امام زین‌العابدین (ع) در نامه خود خطاب به محمد بن شهاب زهری به این نکته مهم تأکید کرده و او را به مراقبت از نفس خود و هوشیاری در برابر خواسته‌های امویان و فتنه آنان توصیه فرموده است. آن حضرت در بخشی از نامه چنین می‌فرماید:
"آیا نه چنین است که حاکمان جایر با دعوت از تو آن‌گاه که تو را به همکاری فرا خواندند، تو را محوری برای گرداندن چرخ ستمگری‌ها ساختند و تو را پلی برای عبور به سوی بلارسانی‌هایشان و نردبان گمراهی خویش قرار دادند و مبلغ تباهکاری و رهنمود راه خطای خود کردند؟ در تو نسبت به علمای راستین (آل محمد) ایجاد شک کردند و دل نادانان را به وسیله تو شکار کردند و گزیده‌ترین وزیران و نیرومندترین دستیاران‌شان هم به اندازه تو فساد آنها را آراستگی و صلاح وانمود نکرد و مردم را از خاص و عام به سویشان نکشید؟ در برابر آنچه از تو گرفتند چه بسیار کم مزدت دادند (و به چه بهای ناچیزی وجدانت را خریدند) و چه اندک (خانه‌ای) در جهان برایت آباد کردند و چگونه (خانه آخرتت را) ویران کردند. پس مراقب نفس خود باش که دیگری آن را برایت مراقبت نکند و چون مردی مسئول به حسابرسی از خود پرداز."
فریب شخصیت‌های بلندآوازه‌ای چون ابن شهاب و در پی آن گمراهی بسیاری از مسلمانان که تابع چنین افرادی بودند، اهمیت هوشیاری و ذکاوت را در برخورد با حوادث شبهه‌ناک و وهم‌آلود آشکار می‌سازد.
امیرمؤمنان (ع) در آنجا خطاب به فرزند خویش امام حسن (ع) می‌فرماید:
«کن فی الفتنه کابن اللبون لاظهر فیرکب ولا ضرع فیحلب»
"هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش نه پشتی تا سوارش شوند و نه پستانی تا شیرش دوشند."
سید عبدالزهرا حسینی در کتاب مصادر نهج‌البلاغه عبارات قبل و بعد گفتار امیرمؤمنان را آورده است. تأمل در این عبارات مقصود امیرمؤمنان را از به کار بردن این تمثیل روشن می‌سازد:
"ای فرزندم چگونه ای آنگاه که از قومی باشی که کودک‌شان سرکش است و جوان‌شان بی‌شرم و پیرشان (خلق را) به معروف نمی‌خواند و (آنان را) از منکر نمی‌راند، ترس‌شان دور است و امیدشان نزدیک، جز از کسی که از زبانش می‌هراسند نترسند و جز به کسی که به بخشش او چشم دارند، نیکی نورزند. اگر تو آنان را رها 7نی آنان تو را رها نسازند و اگر پیروی ایشان کنی تو را به فریب اندازد. برادران ظاهر و دشمنان پنهان‌ا‌ند که بر غیر تقوا همنشینی کنند و آن‌گاه که از هم جدا شوند برخی به بدگویی دیگری نشینند. در میان آنان سنت‌ها مرده است و بدعت‌ها جان گرفته، پس ای فرزندم در چنین حالتی چون بچه شتر باش نه پشتی که سوارش شوند و نه پستانی تا شیرش دوشند و نه پشمی تا کرکش بکنند.
این عبارات توصیف‌کننده فضای وهمگون و غباراندود فتنه است و در ضمن آن، سفارشی است به مسلمانان که در چنین فضای موهوم و شبهه‌ناکی به هوش باشند و ناخواسته و از سر غفلت، مرکب هوس‌ها و خواسته‌های دیگران نشوند و با بیان گفتاری یا تأیید رفتاری، سیاست‌های سودجویان و بداندیشان را به دوش نکشند. این سخن حکیمانه امیرمؤمنان (ع) برای مسلمانان در همه روزگاران و دوران‌ها معرفت‌آموز و هدایت‌آفرین است.

پایان پیام/
 

کد خبر 7369

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha