خبرگزاری شبستان _فاروج؛ گاهی اعداد خیلی مهم می شوند، چرا که تاریخ سازند و ماندگار!، ۱۰۱ برای «محمد رهنما» آزاده سرافراز شهرستان فاروج، عددی فراموش ناشدنی و همیشه ماندگار است. جوانی محمد رهنما، دارنده بیشترین دوره اسارت در بین 15 آزاده شهرستان فاروج، در بند و اسارت گذشت و امروز کلیه های از کار افتاده، قلبی که یک در میان می زند، مهره های کمری که به هم بی مهر شده و بینشان فاصله افتاده و... سوغات روزهایی است که تمام قد برای حفظ ارزش ها ایستاد و حالا با این سوغات خاطره بازی می کند.
دیدار این آزاده سرافراز برای ما به دلیل حضور ایشان در شهرستان مشهد در راستای پیگیری های پزشکی محقق نشد و این آزاده سرافراز صبورانه در تماس تلفنی، پاسخگوی خبرنگار خبرگزاری شبستان شد.
محمد رهنما متولد 1340 از روستای برگرد، از توابع شهرستان فاروج است، دی ماه سال 1359رزمنده جوان به اسارت دشمن درآمد و تا دوماه، همه خانواده در بی خبری از او سوختند و ساختند، وقتی دوخط کاغذ محمد به دست خانواده رسید روح تازه ای در جان خسته مادر، پدر، خواهر، برادر و تمام دوستان و آشنایان دمیده شد اما به درازا کشیدن نیامدنش، خیسی چشمان مادر را همیشگی کرد و قامت پدر خیلی زود خمیده شد.
هربار که جشن حنابندان جوانی در روستا برگزار می شد، مادر، محمد را در صورت داماد می دید و فقط اشک می ریخت. محمد هم در بند اسارت، بیشترین بیقراریش، بیقراری های مادر بود اما کاری جز صبوری نمی شد، اسارت فرصتی شد تا محمد یادبگیرد نام و نام خانوادگیش را خودش بنویسید و نخستین دست خطش هم برای خانواده نوید سلامتی او را داد.
این آزاده سرافراز هم معتقد است که باید خاطره های دیروز تاریخ زرین دفاع مقدس حفظ شود نه برای اینکه نامی از او باقی بماند، بلکه برای حفظ فرهنگ رشادت، ایثار و جوانمردی، تا دشمن هم از شنیدن این رشادت ها برخود بلرزد و جرائت فکر کردن به تعدی به خاک کشور را نداشته باشد.
گلایه نمی کند اما لحنش کمی همراه با تاسف است که در این سال ها کمتر سراغشان رفته اند آنانی که اهل قلم و حفظ خاطره ها هستند. حالا او صاحب سه فرزند است و بالاخره مادر بعد از سال ها انتظار او را در لباس دامادی دیده و تنها فرزند دختر و دو فرزند پسرش هرچند وقت یکبار از او می خواهند قصه سوغات های شکنجه ای که امروز خیلی علاقه مند به خودنمایی هستند را تعریف کند.
برای محمد رهنما بهترین لحظه های بعد از رهایی از بند اسارت، لحظه ای است که بعد از سال ها پا روی خاک کشور گذاشت و به محض پیاده شدن از اتوبوس سجده شکر بر این خاک ارزشمند به جا آورد و دیدار صورت مادر بعد از ۱۰۱ ماه دوری، به رغم تغییر چهره مادر و خارج شدن شمار چروک های صورتش از دست، بوده است.
هجوم دردها و از کارافتادن کلیه ها، این آزاده سرافراز را ناگزیر به مهاجرت به شهرستان مشهد کرده اما حضور مادر و پدر و فامیل و آشناها در روستای برگرد شهرستان فاروج او را زود به زود به زادگاهش می کشاند و هربار که دردها فراغتی می دهند برای تازه کردن دیدارها به روستایش برمی گردد.
نظر شما