به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان در تبریز، فرزند علامه سیدمحمدحسن الهی و برادرزاده علامه سید محمد حسین طباطبایی که در پاتوق فرهنگی بنیاد طوبی سخن میگفت، سخنان خود را درباره ویژگیهای علامه طباطبائی آغاز کرد و گفت: علامه طباطبائی به دنیا با چشم علمی مینگریست. به هر سؤال، از ابتدا تا انتها با دقت گوش میداد و پاسخی مناسب برای هر یک در چنته داشت. گاه امروز حسرت میخورم که چرا سؤالی مناسب نداشتم تا از پدر و عمویم بپرسم.
او درباره حضور پدر و عمویش در حوزههای علمیه گفت: برادران سیدمحمدحسین و سیدمحمدحسن طباطبایی در سال ۱۳۰۴ برای تحصیل به حوزه علمیه نجف رفتند. علامه طباطبایی برادر بزرگتر بود و علامه الهی برادر کوچکتر. اما چون از وجوهات شرعیه استفاده نمیکردند و امکان امرار معاش در نجف برایشان دشوار بود؛ در سال ۱۳۱۴ به تبریز میآیند.
الهی طباطبایی، یکی از مهمترین خصایل علامه طباطبائی را مبارزه با فقر علمی عنوان و خاطرنشان کرد: آن مرحوم، کل اسلام را مبارزه با فقر میدید. در جهت مبارزه با فقرِ فلسفی میخواست در حوزه علمیه، اقدامات ماندگار از خود به جای بگذارد. ابتدا میخواستند این حوزه را در تبریز دایر کنند. اما به دلیل اینکه دوران استیلای رضاخان و اوج تفکر ماتریالیسم بود؛ نتوانستند این هدف را برآورده کنند.
وی ادامه داد: مرحوم علامه در جریان کشف حجاب، از این جهت که نمیخواستند کسی متعرض خانوادههایشان باشد برای مدتی به روستای شادباد مهاجرت کردند. بعدها با هجوم تفکرات مارکسیستی از جانب روسیه به تبریز و آذربایجان، و نیز با دعوت آیتالله محمد حجت کوهکمرهای؛ همچنین برای تحرک بخشیدن به فضای حوزه علمیه؛ به قم مهاجرت کرد.
الهی اضافه کرد: بعد از وفات آیتالله کوهکمرهای محدودیتهای بسیاری برای علامه طباطبائی ایجاد شد و حتی از ایشان خواسته شد که مجلس درس خود را تعطیل کنند.
وی درباره شدت آزارهایی که به علامه طباطبایی میرسید تصریح کرد: افراد بسیاری از علامه میخواستند که تالیف خود را به زبان عربی بنویسند تا افراد بسیاری از محتوای آن آگاه نشوند و ایجاد آزار و اذیت نکنند.
سید محمد الهی درباره گمنامی پدرش علامه الهی توضیح داد: پدرم و عمویم، هیچکدام اهل شهرت نبودند. یکبار کسی از من خواست تا او را با عمویم آشنا کنم. تا ایشان را دید گفت: من بارها ایشان را در قم دیدم چون به چهره نمیدانستم که ایشان علامه طباطبایی هستند گمان میکردم که یک روضهخوان معمولی است. که در همین وقت عمویم گفت کاش یک روضهخوان معمولی بودم. البته علامه الهی تا آخر عمر گمنام ماند. هرچند که در علوم انسانی بیمانند بود. نگاه هر دو برادر به جهان، چیزی خارج از عادت ما بود.
او تصریح کرد: نه تنها پدر من، علامه الهی؛ که اغلب بزرگان علم و معرفت دنبال هیاهو و جنجال نیستند. این ماییم که به دنبال جنجال و هیاهو هستیم و به سراغ بزرگان خاموش و گمنام نمیرویم.
الهی طباطبایی درباره آثار هردو علامه توضیح داد: هرچند بسیاری از آثار علامه طباطبایی منتشر شده اما آثار ایشان عقیم است. چرا که اغلب شاگردانش که میتوانستند مفسران نگاههای او باشند؛ شهید شدند. از شاگردانش علامه فقط آیتالله جوادی آملی باقی ماندهاست.
وی با تاکید بر اینکه بسیاری از آثار مرحوم علامه در زمان حیاتشان ناتمام ماند، تصریح کرد: به عنوان مثال علامه طباطبایی توانایی ویژهای در شناخت روایت داشتند و به خوبی میتوانستند که روایات صحیح را از غیر صحیح تشخیص دهند. ایشان به این باور رسیدهبودند که علامه مجلسی در بحارالانوار تمام روایتها را یکجا آورده و تشخیص صحیح و غلط را بر عهده آیندگان گذاشتهاست. علامه طباطبایی شروع کرد به تنقیح بحار الانوار که تا شش جلد بیشتر نتوانست ادامه دهد و متاسفانه اعتراضها جلوی این اثر مهم را گرفت.
الهی به طبع شاعری علامه طباطبایی اشاره کرد و افزود: بارها به من گفتند که دفتر شعرشان را به دلیل شرایط زمانه از بین بردهاند. این شعرهایی هم که از علامه طباطبایی در دست است را برخی علاقهمندان و مریدان ایشان، با خواهش و تمنا از من گرفتند.
وی درباره آثار علامه الهی نیز گفت: سه مکتوب از ایشان در دست است، یکی که شامل چند مقاله به زبان عربی بوده و توسط دانشگاه علامه طباطبایی با عنوان «رسائل الهی» منتشر شدهاست. دو دفتر دیگر شامل مکاشفات ایشان است که گمانم انتشار آن برای عموم مردم مناسب نیست. من تلاش میکنم سخنان ایشان را جمعآوری کرده و منتشر کنم.
او درباره ارتباط خود با پدرش توضیح داد: من با پدرم رفیق بودم. سعی میکردم خردهریزهای علمیاش را جمعکنم. وقتی که میخواستم به دانشگاه بروم پدر گفتند: «اکنون اغلب اساتید در زندان هستند، به دانشگاه نرو چون کارهای مهمی داریم!» دانشگاه نرفتم و کار مهم من انقلاب شد.
مبارز سالهای انقلاب ادامه داد: دوم فروردین سال ۴۲ به اشاره پدر با امام بیعت کردم و بعد از آن مشتری دایمی ساواک شدم. در سالهای ۴۳ ،۵۰ و ۵۴ به زندان ساواک افتادم. بعد از انقلاب هم عضو کمیته بودم و نیز معاون سیاسی امنیتی استان. اما وقتی جنگ قدرت شروع شد از همه کارها کنار کشیدم چون ما برای قدرت انقلاب نکرده بودیم.
نظر شما