به گزارش خبرگزاری شبستان،حضرت ایت الله قرهی در ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان به سخنرانی پرداختند.
ایشان در این سخنرانی ها به نکات معرفتی مهمی در باره قیام و شخصیت ابی عبدالله(ع)اشاره کردند.
گزارش سخنرانی شب نخست محرم سال جاری را مرور می کنیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
اوّلاً فرا رسیدن ماه حزن و عزا، ماه محرّم الحرام را به همه شما عزیزان و به وجود مقدّس حضرت صاحب العصر والزمان (عج)تعزیت و تسلیت عرض میکنم.
با توجه به اینکه در هفته بسیج هم قرار داریم اشاره ای به این موضوع داشته باشم و آن این که تشکیل بسیج توسط حضرت امام(ره) در حقیقت نظم دادن به بسیج بواسطه آن امامالعارفین بوده است وإلّا پیغمبر اکرم(ص) از روز نخست امّتش را بسیج کرده بود. یک امّت بسیجی یعنی این که همه امّت در یک راه و یک راستا و یک هدف پشت سر نبیّ مکرّم و دین او و ولیّ او باشند که اگر این گونه شد شیطان مغلوب است.
یک نکته خیلی عجیب در روایتی از احادیثالقدسیّه شیخ حرّ عاملی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آمده است که وقتی اَبانا آدم و اُمّنا حوّا هبوط کردند «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً » علّت این که 40 روز یا 40 سال بین آنها جدایی اُفتاد و بعد از اتّصالشان این آیه آمد: «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً» این است که پروردگار عالم میفرماید: اگر در باب رسیدن به وصال حضرت حق با هم بودید و در بستر فرمان ذوالجلال و الاکرام با هم مطیع بودید شما به هدایت میرسید ولی چون تفرقه دارید و جدایید هرگز!
لذا اوّلین بسیج را در عالم خود خدا به اَبانا آدم واُمّنا حوّا بیان میکند. با این که دو نفر هستند - خوب دقّت بفرمایید - خطاب باید «قُلنَا اهبِطما» باشد «فَاِمّا یَأتِیَنَّکُما» باشد پس «قُلْنَا اهْبِطُوا» چیست؟«فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ» چیست؟ در ادبیات عرب مثنی با جمع متفاوت است! دلیل این است که ذوالجلال و الاکرام در باب رسیدن به معرفت عنوان عموم را مدّ نظر گرفته است.
بحثی به نام عرفان فردی و عرفان اجتماعی وجود دارد که من اینجا لاجرم گذرا، رد میشوم. خصّیصین حضرت حق در باب معرفت و عرفان میفرمایند: زهد شخصی است امّا عرفان جمعی است.
آنچه بعضی از اولیاء مثل آیتالله شاهآبادی اعلی الله مقامه راجع به این موضوع در شذرات بیان کردند این است: در زهد فردی برای رسیدن به معرفت جمعی یک راه وجود دارد: آن که جامعۀ بشری بالاخص خود مؤمنین و مسلمین «علی الاتّحاد» به معرفت ذوالجلال و الاکرام برسند چون آنچه که متّحداً به آن رسیدند متّحداً هم از آن ارزش معرفتی خودشان دفاع میکنند.
پس زهد، شخصی است امّا معرفت عمومی است. یعنی چه؟ یعنی هر کس از طریق زهد شخصی خودش به یک معرفت نسبی می رسدامّا برای رسیدن بشر به آن حدّ اعلای معرفت حقیقی و مقام بندگی خدا باید در مقام معرفتی، اجماع معرفتی داشته باشد نه معرفت شخصی چون هر معرفت شخصیای بما هی معرفه فردگرا میشود که حقگرا نیست و حق یکی است و عموم در مقابل حق باید یکی گردند نه تکّهتکّه.
توجّه! توجّه! عذر میخواهم شاید یک مقدار سنگین شود سعی میکنم با لسان الکن آسانش کنم ببینید پارچه ای که بافته شده یکی شده است، درحالی که از تار و پودهای متعدد بافته و درهم تنیده شده است.
در باب شناخت فردی، زهد شخصی است امّا در باب رسیدن به حضرت حق نمیتواند فردی باشد، چرا؟
چون جامعه باید یکی شود. نبی به تنهایی نمیتواند، سیّدالشهدا به تنهایی نمیتواند. جمعی که به سیّدالشهدا اقتدا کنند، یکی هستند؛ لذا آنها شهیدند گرچه شهدا میگویند. شهید یعنی گواه است «کُلُّهُم نورٌ واحِد» گرچه بعد شقوق دارد اما کلّ میشود یکپارچه، چرا؟ چون خدا واحد است ما هم باید یکپارچه بشویم نه فرد فرد. فرد اوست ما باید در زهدمان فرد فرد باشیم امّا در رسیدن به باب معرفتی آنچه که وجود آیتاللهالعظمی شاهآبادی و امثال آن بزرگوار درک کردند به حقیقت جمع الجمع است یعنی زهد، فردی و درک معرفت، برای رسیدن به معرفت الله تبارک و تعالی عمومی است.
حالا این معرفت الله همان است که بسیج هم همان است و اول خود خدا بسیج کرد «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً»، «کُم» هادیآور است «کَ» هادی نمیآورد «کُما» هادیآور نیست. چون امام یک است و امّت پارچه است، یعنی چه؟ یعنی باید حدّاقل بیش از دو باشد.
اگر هم دیدیم سیّد و سالار شهیدان افراد را جمع کرد، همه یکی بودند.آنها «کُم» بودند ، یک «مِنِّی» هم اَبیعبدالله است «مِنِّی هُدىً» از طرف خدا،اگر آنها یکپارچه یعنی یک دست و یک جور نبودند نمیشد. همه یکیاند منتها گاهی در پارچه یک برجستگی مثل قمر منیر بنیهاشم ابوالفضل العباس وجود دارد که فرمود «یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ» که بحث آن جداست، امّا یکی است.
یک نکته عجیبی را بیان کنم از آیتاللهالعظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که فرمودند:من در کربلا بالای سر شهدا نشسته بودم آن موقع هم هیچ کس نبود زیارتنامۀ شهدا را میخواندم یکدفعه دیدم حبیب بن مظاهر هم کنارشهدا است من حبیب را ندیده ام امّا میدانم که حبیب است گویی که میگویند این حبیب است! متعجّب شدم، گفتم من بالا سر شهدا نشستم، سر مزار حبیب نیستم، ولی حبیب هم بین همین شهدا، بدنش همین جا است نگاه کردم یا للعجب! بعد حضرت علی اکبر را دیدم، به من میگویند حضرت علیاکبر است میدانم حضرت علیاکبر است عجبا! حضرت علیاکبر پایین پای حضرت ابیعبدالله است این جا چه می کند؟! حضرت علیاکبر هم بین هفتاد و دو شهید هستند، اینها اینجا چه کار میکنند؟ خیلی متعجّب شدم بعد دیدم حضرت علیاکبر به سخن درآمد، فرمودند: «کُلّنا نورٌ واحِد یَجتَمِعُ مَعَ الحُسین» تا گفت حضرت آیتاللهالعظمی آسیّد ابوالحسن غش کرد، افتاد.اطرافیان گفتند آقا پیرمرد است هی به او گفتیم آقا به خودت فشار نیاور بالاخره حالشان بد شد. (این را آیتاللهالعظمی بهجت تعریف میفرمودند که آقا حالشان بهم خورد و ایشان را بردند. وقتی به هوش آمدند، گفتند: من را برگردانید همانجا، مرجع تقلید، یکّهتاز، امر آقا مطاع است، لذا ایشان را برگرداندند. آقا نشست یک جملهای فرمود) فرمود: تا به امروز ما فکر میکردیم شهدا درجات دارند ولی امروز فهمیدم شهدا یکپارچهاند «و کلّهم شهید» نه «شهدا»، «کلّهم شهید».
این به چه معنا است؟ این یعنی اگر همه آنها در باب معرفتی دور ابیعبدالله یکسان نبودند، ابیعبدالله نمی توانست قیام کند، لذا یکپارچه اوج میگیرند و بالا میروند. این یعنی تأیید آن چیزی که آیتاللهالعظمی شاهآبادی بیان میفرمایند.
اگر ما شهدای کربلا را در باب معرفتی ملاک قرار میدهیم و بعد هم میگوییم: «یا لَیتَنا کُنّا مَعَکُم» ، «یا لَیتَنا کُنّا مَعَ فلانی» نمی گوییم، «کُم» این «مَعَکُم» یعنی «مَعَ مَعرِفَتِکُم» چون معرفت اینها به آن حدّ اعلایی رسیده که اصلاً شهید برای همین قضیّه حرکت کرده و اصل شهادت برای همین است.
شیطان فقط یک نکته را می خواهد و آن این که انسان ها را فرد فرد کند.چون انسان باید برسد به خدا و باب معرفت ارفع است یعنی یکپارچه شدن همه سلولها و وجود انسان و همه وجود خلقت در تسلیم معرفت خدا، خدا فرد است ، ما فرد نیستیم، شیطان به دنبال این است که ما را قطعهقطعه کند،او اجتماعگیر است.
شیطان هیچ کاری با زهد شخصی ندارد، همین الآن کانالهایی که بیتاللهالحرام و مدینه منوّره را مستقیم پخش می کنند، دائم دارند آنجا نماز می خوانند و قرآن می خوانند، ابداً شیطان با آنها کاری ندارد.
آیتالله قاضی این را فرموده و چندجا هم ثبت شده است:در باب زهد شخصی گاهی شیطان اصلاً حوصله ندارد به سمتش برود و به دیگران هم می گوید ولش کنید. یعنی اصلاً برای زهد شخصی وقت نمیگذارد. شیطان نیروهایش را اجتماع می کند، اجماع در نیرو برای این بحث معرفتی، ارفع است. ارفع همان پیچیده شدن در هم را ارفع می گویند و معرفت هم از این می آید.
شیطان اصل دعوایش از روز نخست با همه موحّدین عالم، همین بوده که اجتماع به معنای معرفتی نداشته باش، زهد شخصی داشته باش، برو کارت را بکن، من هم با تو کاری ندارم.
همان که یزید وقتی حاکم شد،گفت این که از این به بعد معاویه نیست از این به بعد من هستم هر کس می خواهد قماربازی کند من کاری ندارم و هرکس هم بخواهد برود نماز بخواند، من جلوی نماز کسی را نمی گیرم.
آیا زمان طاغوت شاه می گفت چرا کسی می رود در مسجد نماز می خواند؟ نه، مسجد هم می ساخت الآن هم این سلاطینی که این طرف و آن طرف هستند مسجد می سازند، حتی پولهای کلان می دهند تا فرش های یکپارچه برای مساجدشان ببافند! با زهد شخصی کاری ندارند برو نمازت را بخوان!
هیچ دینی - از دین های تحریفیای که الآن هستند - مثل یهود عبادت های شخصی ندارد، یک نمازهای فردی وشخصی دارند که ساعتها در مقابل قبله که به آن قیبه می گویند می ایستند و سرهایشان را هی تکان میدهند ، از بس عبادت شخصی می کنند در حال خلسه میروند. شیطان هم می گوید بارک الله! با زهد شخصی کاری ندارد.
یک عدّه هم در مقابل اهل تفریط می شوند ،چون وقتی افراط شد تفریط هم می آید ، یک عدّه هم در کثافتکاری و لجنزار گناه غرق می شوند. عند العرفا، عرفای حقیقی، آن زهد شخصی با این کثافتکاریها و شیطانپرستیها و اختلاسهای آن چنانی و ... هر دو یکی هستند و هیچ فرقی بینشان نیست.
شیطان هم اتّفاقاً می گوید برای من این دو فرقی ندارد. آن چیزی که شیطان از آن می ترسد همین معرفت است و از روز نخست دنبال این است که وحدانیّت خدا نباشد. وحدانیّت یعنی خدا وحده باشد و ما جمع باشیم .معرفت جمعی است نه فردی. در اسلام زهد هم داریم نه این که نباشد، امّآ یک اندازه ای دارد که باید در آن مسیر حرکت کنیم.
برای همین به ما می گویند بدون استاد حرکت نکن، می بازی ،من وتو باید دستمان در دست استاد باشد و تلمّذ کنیم ، مراقبت و مواظبت کنیم تا عاقبتمان از بین نرود. همان که ولیّ خدا فرمود، عجب حرفی زد، ما باید عروسک خیمهشب بازی در دست مولایمان و در دست اولیاء باشیم، هر چه امر کردند اطاعت کنیم.
خدا کند که وحدانیّت را بفهمیم آن وقت ما دیگر وحده نیستیم ما اجتماعیم، او وحده است. لذا دیدید اوایل انقلاب هم رسم بود دعای وحدت میخواندند. دستشان را در دست هم می گرفتند «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ و لا نعبد الّا ایّاه... وَحْدَهُ وَحْدَهُ وحده أَنْجَزَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ...» این وحده با آن وحده فرق می کند این یعنی یکپارچه بشو و تکّهتکّه نشو در مقابل آن وحدانیّت حضرت حق.
یهود که یعنی همان شیطان- بنویسید یهود مساوی است با دین کامله شیطان- نافذه کامله سلطه بر بشر، شیطان دید فقط راهش این است، بشر دین می¬خواهد « فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» حالا چه کند؟ او مجرّب است ، شش هزار سال عبادت کم نیست ، مجرّب ترین شخص و مخلوق در عالم، ابلیس ملعون است، خیلی تجربه دارد.حتّی بنا به فرمایش حضرت آیت الله العظمی بهجت انبیاء از تجربه شیطان استفاده کردند! همه تجربههایش را با هم حساب کرد دین یهود را ساخت، عجب دینی هم ساخته،برای اینکه نگذارد انسان به آن مقام معرفت برسد.
اصل همین است که ما ارفع شویم و برسیم به معرفت لذا باید دستمان را از دست خدا، دست اولیاء خدا، حجّت خدا ، جدا نکنیم.
اوّل دشمن شیطان است، خود خدا فرموده «عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ» دشمن من و دشمن شما، آمریکا و صهیونیست و اینها همه مال او هستند، اصلاً اینها مهره هستند.
اینکه شهید مدرّس میگوید: سیاست ما عین دیانت ماست ، شهید مدرّس میدانید که بود؟ او عارف عجیبی بود. در کاشمر دو مرد را آوردند جلوی آقا رقصیدند. آقا سرش را این طرف کرد. آمد این طرف آقا رقصید. سرش را آن طرف کرد. آمد و جلوی آقا رقصید، آقا سرش را پایین انداخت. نشست و جلوی آقا رقصید. آقا استغفار کرد، بلند شد فرمود: نکن! مست کرده بود، نمی فهمید. آقا فرمود: برقص تا برقصی! او رقصید و رقصید و رقصید هر کاری کردند نتوانستند او را نگه دارند آخر در نیسان های آن زمان که بزرگ بود، گذاشتند باز هم می رقصید. تا سر جاده آن روستایی که آقا در آن جا بود، رقصید و مرد. این مطلب در اسناد ساواک است.
وقتی شهید مدرّس را با تیر زدند، ایشان عبایش را سپر کرد، تیر اثر نکرد.به ایشان سمّ دادند، شهید نشد. آخر آقا را خفه کردند. ایشان فرمودند: سیاست ما عین دیانت ماست. فکر می کنید سیاست این مطلبی است که بعضی دارند؟! او می داند وقتی می¬گوید یهود دشمن است؛ یعنی شیطان اوّل است.
شما می دانید وقتی امام(رحمة اللّه علیه) فرمود: آمریکا شیطان بزرگ است، نه این که از باب تعارف باشد، نه! چون می داند مهره دست شیطان است. اولیاء ما از این باب معرفتی نگاه می کنند. سیّاس کیّاس ما فرق می کند با آن سیاست بازیهایی که دیگران دارند. فرمود: آمریکا مهره شیطان است، صهیونیسم مهره شیطان است. اولیاء ما این گونهاند که آن ها را شیطان می بینند . ما آن ها را شمر می بینیم، شمر را چه می بینیم؟ شیطان. یزید را چه می بینیم؟ شیطان. ابی عبدالله را چه می بینیم؟ خدا می بینیم. چه می گوییم؟ «ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ». خون خدا می بینیم. ما ابی عبدالله را خدا می بینیم؛ یعنی خون خدا میبینیم.
در عالم یا نور است یا ظلمت. یک طرف نور است، یک طرف ظلمت. یک طرف حقّ است، یک طرف باطل. ابی عبدالله حقّ است؛ یعنی خداست. نه این که نعوذبالله خداست، نه. ابی عبدالله نور است و آن طرف هرچه که هست ظلمت و تاریکی و باطل است. جز این نداریم، ما وسط نداریم. بگوییم که باید سیاست داشته باشیم! آن لجنبازی است، سیاستبازی است؟! وسط نداریم، یا نور است یا ظلمت. این جا یا شب است یا روز؟
این مطلبی را که از شهید صدر بیان می کنم، مرحوم ابوی می فرمود: من به نجف رفتم، شهید صدر را دیدم، ایشان مطالبی را بیان کردند، بعد فرمود: فلانی!من در این حاج آقا روحالله (امام) جز خدا، نمی بینم. او بگوید بمیر، می میرم. او بگوید زنده باش، زنده می مانم. من مجتهد مرجع تقلید نمی بینم، خدا می بینم! این جملهای که ابوی فرمود از خود ایشان شنیدم. اولیاء ما در باب معرفتی این گونه اند.
این مطلب را خودم از آیتالله شاهآبادی شنیدم. پرسیدم که عکس امام در ماه بود؟ آقا فرمود: بله بود. این نقل قول نیست، خودم از ایشان شنیدم. آن موقع آمدند، گفتند که این حرف های چرت و پرت را نزنید. ما نمی فهمیم، خدا عکس رخش را در جای دیگر نشان داده، آیا قادر نمی تواند؟!
ما نمی دانیم آن سیاستی که آن ها می گویند چیست؟ امام را خدا می دانیم، بسیج را خدا می دانیم، انقلاب را خدا می دانیم. اگر این جور دیدیم، بردیم. خدا را باید ببینیم وإلّا آن مطالب دیگر را می بازیم. اصلاً کشور نمی بینیم. ما با یک گروه نمی جنگیم. ما با شیطان می جنگیم. «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ»
هر چیزی که اجازه ندهد موحّد رشد بکند، باید با آن جنگید. از اوّل کار امام این بوده است، از اوّل که امام قیام کرد، حتّی حکومت تشکیل داد همه مقدّمه است برای این موضوع که مردم بتوانند موحّد باشند وإلّا حکومت بما حکومت عندالعرفاء نیست، بلکه حکومت جایگاهی برای آرامش و تشکیلاتی برای رسیدن به وحدانیّت است.،نه حبّ دنیا و حبّ ریاست! نعوذبالله امام زمان حبّ به ریاست داشته باشد؟! خود به خود ایشان حاکم عالم هست.
در چنین حکومتی همه چیز دین می شود، یک پارچه می شود. «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ» این حکومت جهانی می شود. این که عرض کردم دختر خوش سیما می رود و تنها برمی گردد و هیچ کس تعرض نمی کند چون همه خودشان حاکم نفس شان هستند. اصلاً حکومت شان نیاز به ابزار ندارد؛ چون آرامش هست.
نه این که نباشد، کسی اشتباه برداشت نکند، بگوید فلانی این گونه گفت که ما اصلاً حکومت نمی خواهیم. نه! می خواهم بگویم وقتی کسی موحّد شد، نیروی انتظامی می خواهد؟ وقتی عالم موحّد شد، دادگاه می خواهد؟! وقتی یک طرف شیطان است باید دادگاه هم باشد.
. اصل قضیه همین است: موحّدپروری. قیام ابی عبدالله برای همین موحّدپروری بود. قیام فرزندش برای موحّدپروری است. اصل بسیج هم باید برای موحّدپروری باشد. منتها این اجتماع باید باشد که در کوفه نبود .اصلاً این¬که امام فرمود: محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است؛ یعنی قیام ما ادامه قیام ابی عبدالله است .
یک جملهای از آیتاللهالعظمی ادیب بیان کنم، ایشان بارها فرمودند: فردای قیامت خداوند آن کسانی را که دعوتنامه دادند و محبّ او بودند، چند برابر از آن کسانی که در سپاه یزید آمدند، عذاب می کند؛ هرچه حسین فاطمه می گوید: نه، خدا می فرماید: سکوت کن! بد عذاب شان می کنند. همان کسانی که نامه دادند، گفتند: حسین جان، بیا! بعد مقابل ابی عبدالله ایستادند.
می دانید شمر چه کسی بود؟ شمر اوّل جانباز بود، در جنگ صفین با امیرالمؤمنین بود. امروز وهابیّت ملعون دارد از این قضیه استفاده می کند. می گویند: شمر در سپاه خودشان بود، پس چطور شد؟ بالاخره یک جنگی شده و تمام شده است. خدا می گوید برای همین این فرد را بد گوش مالی می دهم.
برای چه می گویند که مرتد باید کشته شود؟ یک دلیل ارتداد را هم بیان کنم. دلیل این است: تا اسلام نیاورده است کسی با او کاری ندارد اما بعد از این که اسلام آورد، می خواهد به دیگران بگوید این اسلامی که من رفتم، تا آخر آن را هم دیدم، حالا برگشتم. شما دیگر کجا می خواهید بروید؟! یعنی گاهی شیطان ملعون از همین ابزارهایش استفاده می کند، می گوید: این افراد رفتند و دیدند، پس عامل می شود که دیگران هم به سوی اسلام نروند لذا این فرد باید کشته شود. چون از اوّل هم نیامده بود که آمده باشد، آمده بود که به دیگران بگوید آخرش دروغ است. اسلام را دروغ معرفی کند.
لذا مسلمبنعقیل وقتی روی پشت بام قرار گرفت، گریه کرد. گفتند: برای چه گریه می کنی؟ ترسیدی؟ فرمود: نه! آشیخ جعفر شوشتری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: کتف ایشان را طوری بسته بودند که نمی توانست برگردد. فرمود: من را برگردانید. بعد فرمود: السلام علیک یا اباعبدالله و عرضه داشت: حسین جان! این ها بی وفا هستند. من ناراحت این هستم که تو با زینبات، با اهل و عیال داری می آیی، این ها با تو چه می کنند؟! این که شما می گویید ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند، درست است .یزید با حسین کاری نکرد، کوفه کرد!
والسلام علی من اتبع الهدی
سخنرانی شب اول محرم الحرام سال 1433هجری قمری
پایان پیام/
نظر شما