جهل،حب دنیا و مال و ترس سه عامل واقعه کربلاست

تمام مورخین غربی سه واقعه جهل،حب دنیا و مال و ترس را که بدست یهودیان ایجاد شد را عوامل حادثه خونین کربلا دانسته اند.

 به گزارش خبرگزاری شبستان مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) ضمن اشاره به مواردی در باب یهود شناسی،سه عامل ترس،جهل و حب دنیا و مال را از عوامل مهم وقوع قیام عاشورا دانستند.

آن چه در پی می آید گزارش سخنرانی شب ششم محرم الحرام سال جاری استاد قرهی است:

بسمه تعالی

یکپارچگی مؤمنین و درگیری طواغیت
عرض کردیم ولایت پروردگار عالم موقعی برای انسان هست که زیر چتر اولیاء ساختگی شیطان یعنی طواغیت عالم وارد نشود.
خداوند در قرآن بالصّراحه بیان فرمودند: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» اگر کسی بخواهد در نور قرار بگیرد باید با ولیّ خدا همراهی کند امّا طواغیت عالم اولیاء ساختگی هستند که انسان را به سمت ظلمت می‌برند.
همان طور که عرض کردیم اولیاء الهی ما هم، همان ولایت‌الله هستند؛ چون در مورد مؤمنین بیان می-فرمایند: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا». لذا تجلّی ولایت الله در حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) و بندگان خاصّ خداست و در این مورد ولیّ، غیر از ولیّ خدا نیست امّا طواغیت، اولیاء مختلف دارند که حتّی گاه با هم درگیر می‌شوند و این یکی از خواص اولیاء طاغوت و اولیاء کفر است.
در یک روایت شریف در بحارالأنوار ذیل آیه «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ» در مورد خصایص مؤمنین بیان می‌کنند: مؤمنین «أَیْدیهِمْ» هستند امّا تحت ید حضرت حق «یَدُ اللَّهِ»، هیچ‌گاه با هم اختلاف ندارند و امّت یکپارچه می‌شوند.
حضرت صادق القول و الفعل(علیه الصّلوة و السّلام) بعد از آن می‌فرمایند: بدانید آن‌جایی که اختلاف هست، دیگر ولایت‌الله بر شما حاکم نمی‌شود؛ یعنی شما هم به نوعی زیر ولایت طواغیت و نفس امّاره رفتید که انسان را بیچاره می‌کند.
آن ‌کسی که ولایت خدا را پذیرفت، یعنی در مقابل هر آنچه حضرت حقّ می¬گوید، مطیع محض است. همان‌گونه که فرمودند: دین جزء محبّت نیست «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ» و دلالت این حبّ در اطاعت نهفته شده است «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» . لذا نمی‌شود کسی ولایت حضرت حقّ را بپذیرد، آن‌گاه غیر فرمان حضرت حقّ را پذیرا باشد، بلکه مطیع محض اوامر اوست.

عاقبت مودّت با دشمن
امّا یکی از نکاتی که عرض کردیم این است که اگر کسی بخواهد ولایت حضرت حقّ را بپذیرد و به سمت ولایت شیاطین و اولیاء طاغوتی نرود، باید فقط و فقط از دین خودش اتّخاذ کند و هرگز در مقابل دشمن کم نیاورد؛ چون دین اسلام بالاترین است «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَى عَلَیْهِ» .
لذا انسان باید به جایی برسد که فقط دوستی اهل دین را داشته باشد. البته شاید در مواقعی از باب اقتصاد معاشرت داشته باشد که در این مورد منعی ندارد امّا حبّ آن‌ها ممنوع است. امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) برای دیگران کار کردند امّا هرگز با آن‌ها هم‌کاسه نشده اند. چون اگر کسی ولایت آن‌ها را بپذیرد در حقیقت از ولایت حضرت حقّ خروج کرده است.
جلسه گذشته آخرین آیه سوره مجادله را عرض کردیم که حضرت حقّ به خصایص مؤمنین حقیقی در آن اشاره می فرمایند و می¬فرمایند: «لا تَجِدُ قَوْماً یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ یوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» مؤمنین حقیقی را که ایمان به خدا و روز قیامت دارند، نمی یابی إلّا به این که هرگز با دشمنان خدا و رسولش دوستی نمی کنند. حتّی اگر این دشمنان خدا و رسول از نزدیکان باشند «وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ»، با این ها دوستی نمی کنند.
لذا هر که دشمن خدا و رسول شد، دیگر باید او را ترک کرد. مگر حضرت صادق القول و الفعل(علیه الصّلوة و السّلام) نفرمود: «نَحنُ صِلَةُ الأرحَام» ما صله ارحامیم؟!
اگر پدر - که در درس اخلاق و بحث برّ به والدین عرض کردیم: در اطاعت از پدر و مادر غوغایی است و خداوند در قرآن به جز خودش، فقط به پدر و مادر عنوان ربّ داده «رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی‏ صَغیراً» - با خدا و رسول دشمن شد، دوستی با او معنا ندارد. البته نمی توانید به او اهانت و جسارت بکنید و نمی توانید او را بکشید امّا دوستی با او دیگر حرام می شود.
لذا مؤمنین حقیقی چنین خصوصیّاتی دارند و همان طور که عرض کردیم در ادامه این آیه می فرماید: «أُولئِکَ کَتَبَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ» ایمان در قلب آن ها حک شده است و اصلاً ایمان حقیقی همین است که دشمن خدا و رسول را به دوستی نگیرند.
اگر کوچکترین دوستی، حبّ و مودّت «یوادُّونَ» نسبت به دشمن خدا و رسول «مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» پیدا کنید، آرام آرام از ولایت خدا دور می¬شوید، آرام آرام این تصوّر برای شما به وجود می آید که آقا! چه فرقی نعوذبالله بین حسین فاطمه(صلوات اللّه و سلامه علیهما) و یزید وجود دارد؟! و بدین ترتیب در آخر بیان می کنند: آن ها در زمانی با این ها جنگیدند و این ها هم انتقام گرفتند!

راه رسیدن به نفس مطمئنّه
از عبارت «أُولئِکَ کَتَبَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» معلوم می شود که اگر کسی در مودّت به خدا و آل‌الله و دشمنی با دشمنانشان، سفت و محکم ایستاد؛ ذوالجلال و الاکرام تأییدشان می¬کند، آن هم «بِرُوحٍ مِنْهُ».
در جلسه گذشته عرض کردیم که گاهی اولیاء ما می فرمایند: زمزمه هایی در گوش خود می شنویم که همان ها را بیان می کنیم. پس چنین کسانی از جانب حضرت حقّ تأیید و یاری می شوند.
«وَ یدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» هم خدا از این ها راضی هست و هم این ها از او راضی می شوند، به‌به! چه رضایتی! این ها دیگر همان نفس مطمئنّه می شوند.
همان طور که می دانید بالاترین نفس، نفس مطمئنّه است «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ راضِیةً مَرْضِیةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی‏» لذا این کد را به ذهنتان بسپارید: اگر بخواهیم نفس مطمئنّه بشویم، باید بدانیم خصوصیّت این نفس «راضِیةً مَرْضِیةً» است، پس باید چه کنیم؟ همان طور که این آیه دارد می گوید، نباید با دشمنان خدا و رسول مودّت داشته باشیم و دوست شویم «یوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ». دلیلش این است که در ادامه این آیه خصوصیّت این افراد را «رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» بیان می کند که در نفس مطمئنّه هم می فرماید: «راضِیةً مَرْضِیةً».
پس چه کنیم به مقام نفس مطمئنّه برسیم؟ یک مورد آن این است: مودّت با دشمن خدا و رسول ولو به لحظه ای ممنوع است و این صراحت قرآن است.
بشر یا در جبهه حق هست یا در جبهه باطل، یا در حزب خداست یا حزب شیطان، حال چه کنیم که در حزب خدا و جبهه حق باشیم؟ پروردگار عالم می فرماید: ابداً ولو به لحظه ای با دشمن، دوستی نکنید. معامله و تجارت منعی ندارد امّا دوستی ممنوع! یعنی طوری نشود که بگو و بخندها شما را بدبخت کند.

راه رستگاری و راه دور شدن از دین
قرآن در انتهای این آیه می فرماید: «أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ» یعنی اگر با دشمن دوستی نکردید، آن وقت است که در حزب حضرت حقّ قرار می گیرید. «أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ»، «أَلا» تنبیهیه است، هشدار! «هُمُ الْمُفْلِحُونَ»، همان طور که در اقامه بیان می کنیم: «حَی عَلَى الْفَلَاحِ». حال رستگاری کجاست؟ رستگاری آن جاست که ما با دشمن خدا رفیق نشویم.
رستگاری آن جاست که شما با انگلیس، آمریکا و ... رفیق نشوید. رستگاری آن جاست که شما ابا نداشته باشید که با دشمن خدا دشمنی کنید.
سران ممالک به ظاهر اسلامی را ببینید، همین آل خلیفه ملعون با بوش رقص هم می کردند؛ تلویزیون نشان می داد که چطور رقص عربی می کردند! حاکم اسلامی که طبق این آیات الهی باید در مقابل دشمنان بایستد، با آن ها رفیق می شود!
این صراحت قرآن است، این دیگر مطلبی نیست که بگوییم شیعه یا اهل جماعت می گویند. این همان قرآنی است که بین همه ما هست. این همان قرآنی است که هم به دست وهابیّت ملعون چاپ می شود و هم در ایران و در جاهای دیگر چاپ می شود. قرآنی که خداوند آن را حفظ کرده است «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» . قرآنی که بارها عرض کردیم که راحت می شد با تغییر دادن یک حرکت از حرفی تحریف شود - اگر «مِن»، «مَن» بشود؛ یعنی کسره به فتحه تبدیل شود، معنا عوض می شود - امّا نشد و خدا آن را حفظ کرد.
لذا همین قرآن است که بیان می کند این کارها را نکنید. امّا ملک عبدالله، این پادشاه مسلمین که به ظاهر خادم الحرمین است، راحت شراب خواری می کند و تلویزیون¬های خودشان هم نشان می دهد. او دیگر نمی توانست بلند شود، بوش به سمت او می آید و آن کوفتی به سلامتی همدیگر به هم می زنند و بالا می برند.
قرآن راجع به حرمت شرب خمر بسیار صحبت کرده است امّا رفاقت این مطالب را در پی دارد. وقتی با آن ها رفاقت کنی، آرام آرام آیین و روش آن ها را می گیری و دیگر از آیین خودت دست می-کشی. برای همین است که خداوند  می فرماید: ابداً با آن ها دوستی نکنید.

ذلیل ترین قوم
قرآن در جایی دیگر می فرماید: با آن ها عدالت داشته باشید ولی دوستی هرگز! حضرت حقّ می فرماید: «لا ینْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَح اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطینَ» خدای متعال شما را از نیکی کردن و با قسط و عدل برخورد کردن با کسانی که با شما قتال در دین نکردند و شما را از ممالک تان اخراج نکردند، نهی نکرده است.
امّا مگر یهود الآن فلسطینی ها را اخراج نکرده است؟! آن ها چه کارها که نکردند! تازه سفیر هم دارند. همان طور که عرض کردیم ما قائلیم که به هیچ عنوان نباید اجازه داد یهود سری بجنباند. یهود همیشه باید ذلیل ترین قوم باشد؛ چون خودشان این طور خواستند. قرآن فرمود: «یا بَنی‏ إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِی الَّتی‏ أَنْعَمْتُ عَلَیکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمینَ» امّا چه کردند؟! به جایی رسیدند که عیسی بن مریم، آن نبّی مکرّم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) می¬فرمایند: هیچ قومی تا روز قیامت ذلیل تر و خوارتر از یهود نخواهد بود.
این که حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اسرائیل را به عنوان کشور نپذیرفته است، به خاطر همین است. آن ها نباید حتّی شهری به نام خود داشته باشند. روایتی داریم که بیان می کند: این ها را در جایی تجمع ندهید که مثلاً بگوییم یک روستا به نام آن ها باشد. مثلاً در خیلی از شهرهای ما اهل جماعت ساکن هستند. امّا می فرماید حتّی در یک جا هم به یهود اجازه نمو پیدا کردن ندهید.

دوستی با دشمنان، ظلم به خود و دیگران
لذا در آیه بعدی می فرماید: «إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ» خداوند شما را از این که با این‌ها باشید و این‌ها را به دوستی بگیرید، نهی کرده است.
تف بر این سران! قرآن نمی‌خوانند که نمی‌خوانند. وقتی پادشاه اردن، ملک حسین فهمید سرطان دارد، برادرش، حسن را که ولیعهد بود برداشت و پسرش (ملک عبدالله دوم) را ولیعهد کرد که مادرش انگلیسی است. وقتی آن ملعون از دنیا رفت، او آمد به عنوان پادشاه سخنرانی کرد تا به ظاهر سوگند پادشاهی بخورد امّا اصلاً نمی توانست خوب عربی حرف بزند! - فیلم آن موجود است، می¬توانید بروید ببینید -
حاکم یک کشور عربی خوب عربی حرف نمی‌زند امّا مثل بلبل، انگلیسی حرف می‌زند!!! این چه امّتی است؟! این‌ها چه مردمی هستند؟! زیر بار چه ذلالت، حقارت و پستی‌ها رفتند!
دوستی با دشمنان چه چیزهایی را به‌وجود می‌آورد! من یادم نمی‌رود اوّل انقلاب که جنگ شد، یک عدّه از خوزستان مهاجرت کرده بودند و ما برای نظارت رفتیم. دیدیم عکس معمّر قذافی را آورده اند و زیر آن نوشته اند: «بطل العرب» جوانمرد عرب. او اوّل که آمد با آمریکا، ایتالیا و ... مخالفت می کرد امّا پسرش سیف‌الاسلام با یک دختر یهودی دوست شد - که همه خبرگزاری‌ها هم نوشتند - و این رفیقه‌اش او را ناکجا برد. او هم که حبّ به فرزند داشت بیچاره شد.
این که می گویند: انسان باید مواظبت کند و فقط حبّ خدا را در دل داشته باشد، برای همین است. اگر فرزند یا پدرت جلوی دین ایستاد، دیگر حبّ او ممنوع است و فقط خدا ملاک است. لذا همین معمر قذّافی از چهل سال پیش، آن معمّر قذّافی شد که پای آمریکایی‌ها و یهود را به لیبی باز کرد. پس باید مواظب باشیم؛ چون دوستی‌ها پدر در‌می‌آورد.
«وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» هر که این‌ها را به دوستی بگیرد، معلوم است ظالم است. او اوّل ظلمی که کرده به خودش است که کاری می‌کند که این‌ها مسلّط شوند؛ چون این‌ها جز سلطه چیزی نمی‌خواهند. بعد هم به دیگران ظلم می‌کنند و مفت و مجانی همه خزائن آن‌ها را می‌برند.
مصر را ببینید، گاز خود را مفت به سمت فلسطین اشغالی می برند که یهود بهره‌اش را ببرد. خیلی جالب است حسن الهیکل تقریباً یک ماه پیش می‌گفت: این‌ها این‌قدر سبک می‌دهند که حتّی پول انتقال آن را هم خودمان داریم می‌دهیم. در ضمن پول هم که نمی‌دهند، سلاح یا چیز دیگر می‌دهند.
اصلاً قاعده غربی‌ها و یهود همین است، پول‌ها اصلاً دست دول نیست، اکثر بانک‌ها آن‌جا است و تا کوچک ترین اتّفاقی می افتد همه پول‌‌ها را بلوکه می‌کنند. این قانون بین‌المللی است که بیش از هفتاد درصد پولی که دارند، باید در همان بانک‌های سوئیس و امثالهم بماند که آن را به مرور می‌دهند و مابقی آن را هم با کوچکترین اتّفاق بلوکه می‌کنند. یعنی آرام آرام تسلّط بر مال، نفوس و فرهنگشان پیدا می-کنند.
لذا پروردگار عالم می‌فرماید: اگر کسی با این‌ها دوستی کرد «فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ». دیگر صریح تر از این آیات الهی چه داریم؟! من متعجّبم که چرا اجازه تسلّط به این ها داده می شود. انصافاً هرگز نباید چنین کرد؛ چون عرض کردیم اگر این‌ها مسلّط  شوند، دینمان را هم عوض می کنند.

تسلّط یهود بر مسیحیّت
همان طور که در جلسه گذشته عرض کردیم یهود، دین مسیحیّت را عوض کرد - قسمی از این مطلب را بیان کردیم، مجدّداً به قسمی دیگر از استهزاء نمودن اعتقادات مسیحیّت توسط یهود دقّت بفرمایید - روزنامه انگلیسی ایندی پندنت که متعلّق انگلیسی‌ها هست، در تاریخ 29 نوامبر سال 2001 یک مقاله‌ای می نویسد که در آن مقاله بیان می کند: بدانید در حال حاضر نسخه خطی پر جاذبه‌ای که مریم (یعنی مریم مقدّس(علیها الصّلوة و السّلام)) را در معرض نمایش گذاشته است، به علمای الهیات شوک وارد نموده است.
حالا جریان چه بوده؟ یهودیان ده سال پیش در انگلستان (همان سال 2001) عکسی از مریم قدّیسه نعوذبالله، نستجیربالله به صورت برهنه درست می کنند و بعد می گویند: ما می خواهیم این را به صورت مجسّمه در بیاوریم. جالب این است که می نویسد: کسی نیست که به این ماجرا معترض شود! آیا کشیشان و مبلّغان ما جز یاوه‌گویی چیز دیگری می گویند؟!
دوهفته بعد دومرتبه یک مقاله ای می نویسد و می گوید: من به کشیشان و مبلّغان دین توهین کردم تا غیرت دینی مسیح را ببینم امّا کشیشان جوابی به من ندادند! امّا دو روز بعد عذرخواهی می کند و می-نویسد: این مقالاتی که گفته شده بود، اشتباه بود و تمام شد. بیینید این‌ها چقدر جسورند!
وقتی دیدند در سال 2001 خبری از مسیحیان نشد، در سال 2007 مجسّمه‌ای از شکلات به نام هنر عریان از حضرت عیسی‌بن‌مریم به ارتفاع 6 فوت (8/1 متر) درست می¬کنند که ترکیبش از کاکائو و شیر است و آن را در یکی از هتل‌های نیویورک آویزان می کنند تا مردم به او نظاره کنند و در پایین آن توضیح می دهند: عیسی مسیح که چهارصد  و هشتاد و پنج هزار و چهارصد و شصت کالری انرژی دارد!
وقتی عدّه ای در نیویورک معترض می شوند که چرا این مجسّمه را گذاشته‌اند؟! مسیحیان در جواب همان چیزی را که عرض کردیم می گویند؛ یعنی می گویند: این‌ها قوم برترند.
جالب است که روزنامه نیویورک تایمز هم عکس این مجسّمه عریان را چاپ می کند! مجسّمه عریان عیسی‌بن‌مریم را با شکلات درست می کنند، بعد هم تکّه‌تکّه می کنند و می خورند. مسیحیت این گونه دست یهود است.
روزنامه‌های ما، تلویزیون ما و ... باید این‌ها را افشا کنند که بعضی از این جوان‌های ما فریب مسیحیّت و ... را  نخورند. چون خود این مسیحیّت به دست یهود است و اگر با یهود دوستی کنید، این‌ها دینتان را به مسخره می گیرند و این مطلب را بالصّراحه در قرآن می فرماید. لذا یک نمونه‌ از این که می گوییم: قرآن همیشه نو و تازه است، همین است که می بینیم یهود ملعون ادیان را به تمسخر می گیرد .
آیا یهود به همین موارد بسنده کرد ؟ خیر. یک فیلم به نام قبر گمشده عیسی ساختند که در آن‌جا نشان می‌دهد مریم(علیها صلوه و السّلام) نعوذبالله، نستجیر بالله با چند نفر بوده است. بعد می‌گوید: مریم چون نمی‌دانست این فرزند برای کیست، گفت: خدا فرستاده است! یعنی در این فیلم این چنین اهانت و جسارت می کنند.
بعد قضیّه را به جایی می‌رسانند که در این فیلم بیان‌ می‌کنند: بعد از سال‌ها وقتی مردم فهمیدند که عیسی جادوگر است و فریبشان داده است، او را به صلیب می کشند و می‌گویند: قبر او گم می‌شود. یک عدّه می گفتند: عیسی به معراج رفته و می‌گردند که ببینند عیسی کجاست. بعد می‌گویند: خیر، این دروغ است که عیسی به معراج رفته است، بلکه او را کشتند! در اورشلیم قبری را پیدا می‌کنند که استخوان‌های مادرش مِری (یعنی همان مریم مقدّس) و پدرش جوزف - که از شکل احتمال به پدرش می‌دهند و این-چنین اهانت می‌کنند - و همسرش مری مَگلِن و فرزندش تِری، همه در یک قبر بودند.
این فیلم را‌ هالیوود می‌سازد و مسیحیّت به عنوان آزادی، سکوت محض می کند. هر کس می تواند هر غلطی خواست بکند و به انبیاء اهانت کنند؛ چون آزادی است!
حتّی جالب است این فیلم را در آمریکا بعد از این که در سینماها بود، در تلویزیون و از شبکه دیسکاوری هم به نمایش گذاشتند. بعد منتقدی اعتراض کرد که چرا این کار را کرده اید؟ شبکه دیسکاوری گفت: عیبی ندارد شما هم بیایید راجع به موسی فیلم بسازید، ما آن را هم پخش می‌کنیم!
یعنی اصلاً انگار که این دو پیغمبر با هم دشمن هستند. لذا این ها از خدایشان است که انبیاء و ادیان را به تمسخر بگیرند.
هنری فورد (پسر صاحب کارخانه ماشین‌سازی فورد) با یک کشیش مصاحبه کرد که نظر شما راجع به این فیلم چیست و چرا شما چیزی نمی‌گویید؟ کشیش می‌گوید: فرزندم! در عالم افکار زیادی وجود دارد، اگر بنا باشد ما در مقابل با هر فکری، سخنی بگوییم، دائم باید مبارزه کنیم، در حالی که کار ما تبلیغ دین است، نه مبارزه با دیگران. ضمن این که همان‌گونه که گفته‌اند متأسّفانه یهود قوم برتر است و ما راجع به این‌ها سخنی نخواهیم گفت.
یکی دو نفر هم که یک موقعی ناراحت می‌شوند و می گویند: چرا در کشور مسیحیّت، دین ما را این گونه مسخره می‌کنند و در مقابل مواردی مثل همان هولوکاست که معنی آن را عرض کردیم و گفتیم از قبل بوده است، حرفی بزند و بگوید: اصلاً هولوکاست وجود نداشته است، پدرشان را در می‌آورند.
نماینده مجلس فرانسه فقط همین جمله را گفت که راجع به موضوع هولوکاست باید بیشتر تحقیق شود امّا به یک هفته نکشیده، حرفش را برگرداند و گفت: نه، منظورم این نبود، من هولوکاست را قبول دارم. ترسید یک موقع او را از مجلس بیرون کنند. چون آن موقع رئیس‌جمهور ایران این مسئله را رد کرده بود، آن‌ها هم گفته بودند: راجع به این موضوع باید تحقیق شود امّا به یک هفته نشد، گفت: نه، منظورم این نیست، من هولوکاست را قبول دارم.
لذا رسانه های ما باید روی این فیلم، تصویر و مجسمه شکلاتی که درست کردند، کار کنند و تلویزیون باید این ها را نشان دهد و جوان‌ها را آگاه کند. این‌ها مواردی است که در همین دهه به‌وجود آمده و باید این‌ها را هشدار داد که این کار یهود است.
لذا این آیاتی که خواندم، بالصّراحه به ما می‌گوید: نکند با این‌ها دوست شوید و إلّا ظلم است. اگر با دشمن خدا و دشمن رسول دوستی کنید، دیگر تمام است.
امّا در ادامه می‌فرماید: اگر دوستی نکنید و دشمنی کنید، شما حزب‌الله می‌شوید و خدای متعال هم از روح خودش شما را تأیید می‌کند «أَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ‏».
پروردگار عالم این‌طور دارد به صراحت بیان می کند، انگار تازه است و برای همین سال‌هاست. این که می‌گویند: قرآن کهنه نمی‌شود همین است.
قرآن دارد هشدار می‌دهد و می‌گوید: اگر با این‌ها رفیق شدید، دینتان را به لهو و لعب و بازیچه می‌گیرند. از یک طرف دیگر هم می‌فرماید: این‌ها از شما راضی نمی‌شوند، مگر این که تسلیمشان شوید. اگر فکر کنید که مثلاً با یک مقدار عقب‌نشینی این‌ها راضی می‌شوند، ابداً. قرآن می‌فرماید: «وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ ...» ، که إن‌شاءالله آیات را می‌خوانم.
ببینید قرآن چطور به ما راحت دارد خط مشی را می‌دهد و جریان را باز می‌کند. من نمی‌دانم چرا بعضی‌ها گیج هستند. قرآن در دست ماست، کتاب‌الله در دست ماست. ما چرا می‌خواهیم با این آیات محکم بخوابیم؟! چرا امّت‌ها بیدار نمی‌شوند؟! البته الحمدلله به برکت انقلاب اسلامی ایران یک جوششی شده و انقلاباتی دارد برپا می شود، لذا باید بیدار بود.

عوامل وقوع حادثه عاشورا
یهود واقعه عاشورا را درست کرد که إن‌شاءالله داریم به مرور این مطالب را می‌گوییم تا به این مطلب برسیم و ببینید چه کردند.
شریح قاضی که یهودی‌زاده است و آمد قاضی مسلمین شد، پدرش اسحاق یهودی و مادرش هم یهودی است. او فتوا داد که هرکس در عرفه بیرون رفت - که دیدید دیگر أبی‌عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) حرکت کرد - هر که باشد، مرتد است.
پدر ابوموسی اشعری هم یهودی و مادرش هم مسیحی است. این‌ها کسانی هستند که آمدند مسلمان شدند و در اسلام نفوذ کردند. ابوموسی اشعری شیخ کوفه شد، عجبا! حرف، حرف اوست. همه کوفیان هم او را جلو انداختند و وقتی امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: ابن عباس، گفتند: نه، ما قبول نمی‌کنیم و فقط ابوموسی اشعری را قبول داریم!
تمام مورّخین غربی راجع به واقعه عاشورا این سه نکته را گفتند - یعنی این‌قدر واضح است که نه‌تنها شیعه و اهل جماعت بیان کردند، آن‌ها هم گفتند - گفتند سه چیز عامل وقوع عاشورا شد:
اوّل: جهل، می‌دانید شام در دست معاویه بود و زمان خلیفه دوم به فتح مسلمین درآمده بود، یعنی در زمان پیغمبر مسلمان نشده¬اند. حاکمیّت آن هفت ماه اوّل در دست مصعب و از آن به بعد دست معاویه‌بن‌ابی‌سفیان بود، ابی‌سفیانی که همه همّ و غمّش را علیه پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) گذاشت. در حالی که پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در فتح مکّه رحم، محبّت و رأفتشان را نشان او دادند و وقتی وارد مکّه شدند، فرمودند: هرکسی می‌خواهد در امان باشد، به آن‌جا برود. امّا او وقتی که دیگر کور شده بود، در آخر عمرش گفت: کسی این‌جا نیست؟ گفتند: نه، خودمانی‌ها هستیم. گفت: به لات و عزّی قسم! - می‌دانید آن‌ها اصلاً بت پرست بودند - اسم کوچک پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را آورد و گفت: این رسول نیست و آمده شرافت را از ما بگیرد، همان¬طور که دیدید بعد از خودش دامادش را هم انتخاب کرد.
احمق یادش رفت که خودش با ابوجهل و ابی‌لهب (عموی پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) که قرآن فرمود: «تَبَّتْ یدا أَبی‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ» ) سه نفری پیش پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آمدند و گفتند: این چه حرفی است تو داری می‌زنی؟! وحدانیّت چه صیغه ای است که تو داری می‌خوانی؟! چه چیزی کم داری؟ سر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) داد زدند و گفتند: بیا ما ریاست و همه چیز را به تو می‌دهیم تا به همه عرب مسلّط باشی امّا تو دست از این کار بردار و این حرف‌ها را نزن، این حرف ها، حرف‌های خطرناکی است، بت نداریم و ... چیست که تو می‌گویی؟ چه شده؟ تو امین هستی، حیف است. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: به خدا قسم! اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارید، هرگز دست از بعثتم برنخواهم داشت.
امّا چنین شخصی در آخر عمر به اطرافیان خود می گوید که او آمده تا شرافت را از ما بگیرد! بعد هم می گوید: اگر حکومت را در دست گرفتید، رها نکنید. لذا این ها طوری تبلیغ کردند که دین ساختگی ساختند و همان طور که می‌دانید مردم شام در قنوت خود نعوذبالله، نستجیربالله به امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) لعن می‌کردند. خطیبان خطبه می‌خواندند و همان طور که ما در خطبه می‌خوانیم: «وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمیَة عَلَى أَعْدَائِهِمْ...»، آن¬ها در خطبه‌شان به مولی‌الموالی(علیه الصّلوة و السّلام) سبّ می‌کردند. این اوضاع تا زمان عمر‌بن‌عبدالعزیز ادامه داشت که ماجرای آن موقع را هم بعداً عرض خواهم کرد.
یک عدّه آن‌قدر در جهل بودند که قربه الی الله برای کشتن أبی‌عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) آمدند! حتّی می‌گویند: یک عدّه از این‌ها روزه گرفتند و شمشیر زدند! بیچاره‌ها نمی‌دانستند و در جهل محض بودند!
دومین مورد از عوامل وقوع کربلا که همه به این قائلند، حبّ دنیا و مال است. حتّی در جنگ با امام حسن مجتبی(صلوات اللّه و سلامه علیه) هم اکثر سپاه ایشان را تطمیع کردند. بعضی می‌گویند: این سیّد حسنی است و او سیّد حسینی و رفتارشان با هم متفاوت است؛ درست نیست. موّرخین نوشته‌اند در جنگ صفین آن‌قدر امام حسن(علیه الصّلوة و السّلام) غضب می‌کردند، جلو می‌رفتند و گرد‌ن‌ها را می‌زدند که همه وحشت می‌کردند. عمروعاص گفت: این کیست؟ علی در مقابل او کم می‌آورد! لذا امام حسن(علیه الصّلوة و السّلام) هم غضب خدا بود امّا در موقع آن. حالا می‌دانید چه شد صلح را پذیرفت؟ چون حتّی ابن‌عباس هم با پول تطمیع شده بود، البته او بعد توبه کرد. لذا وضعیّت آن زمان بسیار أسفناک بود! امام صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) می‌فرمایند: امام مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) حتّی به عدد انگشتان یک دست یاری که تا آخر بماند، نداشتند. حتّی به سران لشگر او هم پول داد و آن ها را تطمیع کرد.
علاوه بر آن در زمان مولی الموالی(علیه الصّلوة و السّلام) زرنگی کرده بود و قرآن به نی کرده بود، امّا حالا گفت: دیگر قرآن به نی نمی‌کنم، چون می‌دانست خشم امام حسن(علیه الصّلوة و السّلام) چیست. لذا اتّفاقاً این‌ها که می‌گویند: امام حسن(علیه الصّلوة و السّلام) صلحی است، خیر، این گونه نیست، معاویه چون خشم امام حسن(علیه الصّلوة و السّلام) را دیده است، چنین تصمیمی گرفت.
معاویه گفت: امام حسن(علیه الصّلوة و السّلام) هیچ موقع قبول نمی‌کند. لذا یک ورقه سفید که مهر زده بود به ایشان داد. می‌دانید معمولاً دو طرف در میز مذاکره می‌نشینند و مقداری این حرف می‌زند و مقداری دیگری حرف می‌زند تا بالاخره درخواست‌ها بالا پایین می‌شود و یک چیزی در می‌آید. امّا معاویه به ورقه سفید یک مهر زد و گفت: هر چه تو می‌گویی، خوب است. آقا دیدند نمی‌توانند قبول نکنند چون هیچ کسی را هم ندارند، برای همین نوشتند: یزید نباید بعد از تو خلیفه باشد و ....
اگر آقا نمی‌پذیرفتند، تمام شیعه از بین می رفت و بعد هم در تاریخ می‌گفتند: مقصر خودش بوده، حالا معاویه یک بار فریب‌کاری کرد؛ این‌دفعه که بیچاره یک ورقه سفید داده و گفته هر چی تو می‌خواهی بنویس. ولی دیدید که بالاخره چگونه برای یزید در زمان خودش بیعت گرفت. لذا این مورد تطمیع است که حبّ مال، انسان را بیچاره می کند «حُبُ‏ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة» .
سومین مورد از عوامل وقوع حادثه کربلا که همه نوشته اند، عامل ترس است. چگونه؟ از زمان امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) هر وقت می‌خواستند کوفیان را بترسانند؛ می‌گفتند: منجنیق‌های پر از آتش شامیان می‌آید. ای کوفیان! شامیان مردم بدی هستند، مثل شما نیستند، بی‌دین هستند و به زور مسلمان شدند. آن-ها در اصل مسیحی و یهود هستند و از شما انتقام خواهند گرفت، دختران شما را می‌دزدند، به زنانتان تجاوز می‌کنند و ... . می‌گفتند: ده هزار تا سی هزار سپاه شام در راه است که اگر این‌ها بیایند، کوفه را خاک می‌کنند و این گونه آن‌ها را می‌ترساندند.
تاریخ می‌گوید: ابن زیاد دو بار از کوفه رفت و آمد؛ آخرین بار که آمد می‌دانید چه کار کرد؟ آن‌قدر در دل کوفیان از آمدن او رعب و وحشت انداختند که تاریخ می‌نویسد: همه مغازه ها را بستند و در خانه هایشان بودند؛ بعدازظهر شد، ابن‌زیاد با سپاه بسیار کمی آمد و در دارالاماره رفت! آن‌قدر ترساند که همه وحشت‌زده در خانه‌هایشان رفتند و به تعبیری یک تیر هم رها نکردند. مثل کویت که دیدید صدّام بدون رها کردن یک تیر کویت را گرفت و راحت وارد شد.

شیرین تر از عسل!
حالا إن شاءالله نقش هایی هم که یهود در حادثه کربلا دارد بیان می کنیم. لذا دین به ما می گوید: نترس! مقاوم باش. این قرآن است که می گوید: این ها را به دوستی نگیر، این ها شما را به مسخره می گیرند، تمسخرتان می کنند و راضی نمی شوند مگر این که دین آن ها را بپذیرید.
این سران بی غیرت عرب را که حاکمان ممالک اسلامی هستند، ببینید. شاه هم در زمان طاغوت ما مفت و مجانی منابع را به دست دشمنان می داد. امّا ببینید وقتی حاکمیّت به دست فقه و اولیاء خدا بیافتد، چه می شود. امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می گوید: اصلاً جز به تعبیری جا پای امام سفت نشده بود و محکم نشده، می گوید: ما اصلاً چیزی به نام کشور اسرائیل قبول نداریم. اصلاً کشور نمی شناسیم که بگوییم حتّی با او قطع رابطه می کنیم. آمریکا را کشور می شناسیم، دیگران را کشور می شناسیم، امّا آن را اصلاً اجازه نمی دهیم، چون اسلام دارد این طور بیان می کند.
آن¬وقت کسی که دین داشته باشد، شجاعت هم دارد و تا آخر هم جلو می¬رود. همه مورّخین نوشتند: حضرت قاسم(علیه الصّلوة و السّلام) که در بین شهدای کربلا یکی از کم¬سن¬ترین آن¬ها هستند، بیش از سیصد نفر را کشته¬اند! می دانید قاسم بن الحسن(علیه الصّلوة و السّلام) زره هم نداشتند و می گویند: تا ورود پیدا می کردند، در دل دشمن می رفتند و همه وحشت می کردند. تاریخ می نویسد: سپاه دشمن در آخر مجبور می شد اکثر شهدا را محاصره کند و آن ها را به شهادت برساند. چون می دیدند به همین راحتی نمی شود آن ها را به شهادت رساند، لذا مجبور می شدند محاصره کنند و از همه طرف به آن ها حمله کنند تا آن ها را از پا دربیاورند.
این قوّت و قدرت الهی است، کسی که نترسد برای خدا جلو می رود، این جا دیگر می گوید: بکشیم پیروزیم، کشته شویم هم چون برای خداست، پیروزیم، «احدی الحسنین». چه بکشیم، پیروزیم و چه کشته شویم. «فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِیَائِهِ» کسی که چنین مرامی داشته باشد و بگوید: شهادت فوز عظیم است، شکست می خورد؟! مولی الموالی (علیه الصّلوة و السّلام) می گوید: من حاضرم هزار بار تکّه‌تکّه شوم، مجدّد به دنیا بیایم و باز تکّه‌تکّه شوم تا هزار بار امّا در بستر نمیرم. همین شد و در بستر نمرد و به شهادت رسید. لذا کسی که شهادت را افتخار می داند، شکست نمی خورد و تا آخر جلو می رود.
دکتر ژوزف فرانسوی می نویسد، می گوید: وقتی من تاریخ حسین را خواندم که شب آخر روشنایی های آن زمان را کم کرد و گفت: هر کس می خواهد برود، فهمیدم این چه جوان مردی است! معمولاً در این طور مواقع انسان دنبال یار می گردد امّا او می گوید: هر کس می خواهد برود، برود. این ها با من کار دارند.
حالا ببینید حبیب چه گفت، بعد از او همه شروع کردند و گفتند: آقا! کجا برویم؟! مگر آمدیم که برویم؟! فردا جواب رسول الله(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را چه بدهیم؟! حضرت دیدند مصمّم هستند، فرمودند: بهتر از اصحاب خودم، اصحابی در عالم نیست و بعد فرمودند: به شما مژده بدهم که لحظاتی دیگر همه تان مهمان جدّم رسول الله(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هستید.
این آقازاده قاسم بن الحسن(علیه الصّلوة و السّلام) در آن مجلس نشسته - آیت الله حاج شیخ جعفر شوشتری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می فرمایند: وقتی انسان سلام می دهد و می گوید: «السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَوْلَادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ»، به عبدالله بن الحسن و قاسم بن الحسن(علیهما الصّلوة و السّلام) که می رسد، نمی داند این دو تا را در اولاد الحسین بگوید یا اصحاب الحسین. چون به قدری به عمو جانشان علقه دارند که نگو. عمو جان فرمودند: همه تان. عرضه داشت: مولای من! شما فرمودید هر که هست، آیا من هم شهید می شوم و فردا مهمان جدّم رسول الله(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هستم؟
حضرت می خواهند بگویند: ببینید خاندان ما چه کسانی هستند و این ها در تاریخ ثبت شود، لذا می-فرمایند: عزیز دلم! مرگ - ضمن این که می گویند شهادت است، وقتی می گویند مهمان جدّم رسول الله(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هستید، حضرت قاسم(علیه الصّلوة و السّلام) می فهمد یعنی چه- را چگونه می یابی؟
عمو جان! «أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ»، شیرین تر از عسل! - آیت¬الله‌العظمی بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرموده بود: در سیر ملکوتی که داشتم، دیدم هیچ جوابی برتر از این جواب نمی تواند باشد؛ یعنی هر چیز دیگری می گفت نقص بود - چرا؟
چون عسل هم شفا هست و هم شیرین است. گاهی بعضی شیرینی ها مضرّ است امّا عسل شفا دارد. یعنی شهادت شفای من است و برای من شیرین تر از عسل است. «أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ» جواب عجیبی است. معرفت آل الله تا کجاست؟!
«السّلام علیک یا أباعبداللّه»

 

انتهای پیام/

 

 

کد خبر 92915

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha