سلاح امام باقر (ع)، تربیت شاگرد در دوران خفقان بود

حجت الاسلام و المسلمین سیدجواد نورموسوی گفت: مهم ترين سلاح امام باقر (ع)در آن زمان قلم و دوات و تعليم و تربيت شاگرد و پرورش فقيهان و دانشمنداني بود كه بتوانند مبيّن و مبلّغ آراي اهل بيت عليهم السلام در جامعه اسلامي باشند.

به گزارش خبرنگار گروه قرآن و معارف خبرگزاری شبستان؛ امام محمد باقر(ع) پنجمين امام شيعه در روز اول رجب مصادف با روز جمعه در سال 57 هجري ديده به جهان گشود، پدر گرامي ايشان امام سجاد (ع) و مادر بزرگوارش فاطمه دختر امام حسن علیه السلام بود، به اين جهت ايشان را علوين و هاشمين (علوي و هاشمي از دو سو) خوانده اند. نام مبارك ايشان محمد و كنيه اش "ابوجعفر" است. مشهورترين لقب ايشان "باقر" است. 3 ساله بود كه واقعه عاشورا اتفاق افتاد و 38 سال در كنار امامت پدر عزيزش امام سجاد(ع) بود و با شهادت ايشان در سال 95 هجري دوران امامت ايشان آغاز شد.  آنچه در ادامه می آید گفتگوی ما با حجت الاسلام و المسلمین سيد جوادنورموسوي، پژوهشگر دینی و مولف کتاب "فرهنگ زندگی"  درباره ابعادی از حیات پربار امام باقر علیه السلام است.

 

امام محمد باقر علیه السلام از جمله امامانی است که زندگی پرماجرا و در عین حال بسیار پرباری داشته اند. تصور کودکی در عاشورا تا درنوردیدن مرزهای علم و  تربیت شاگردان و تاسیس مکتب علمی تشیع است. اگر بخواهیم مروری بر زندگی حضرت داشته باشیم چه نکاتی برجسته می شود؟

آنچه از منابع و متون تاریخی می دانیم این است که امام محمد باقر(ع) پنجمين امام شيعه در روز اول رجب مصادف با روز جمعه در سال 57 هجري ديده به جهان گشود، پدر گرامي ايشان امام سجاد (ع) و مادر بزرگوارش فاطمه دختر امام حسن علیه السلام بود، به اين جهت ايشان را علوين و هاشمين (علوي و هاشمي از دو سو) خوانده اند. نام مبارك ايشان محمد و كنيه اش "ابوجعفر" است. مشهورترين لقب ايشان "باقر" است. 3 ساله بود كه واقعه عاشورا اتفاق افتاد و 38 سال در كنار امامت پدر عزيزش امام سجاد(ع) بود و با شهادت ايشان در سال 95 هجري دوران امامت ايشان آغاز شد. اين دوران به گواهي امام صادق (ع)، نوزده سال و دو ماه ادامه يافت و با حكمراني پنج تن از خلفاي اموي هم زمان بود .

حیات امام باقر در دوره بسیار حساسی از حیات تشیع اتفاق می افتد. به نوعی در فضای خفقانی که شاید قابل تصور نباشد. ابتکار حضرت برای عبور از این خفقان چیست؟

ببینید از حضرت امام باقر(ع) به جز چند مورد، برخورد سياسي عمومي چندانی با خلفاي هم عصرشان گزارش نشده و به خاطر آن جو و فضایی که اشاره کردید امام هوشمندانه به این نتیجه می رسد که معارف شیعه را به شکلی دیگر بازگو کند با این حال امام هر گاه فرصت را مناسب مي ديد حكومت غاصبانه اموی ها را نفي مي كرد.

آیا اصطکاک و تقابل جدی هم به وجود آمد؟

بله، هشام ابتدا مدتي امام را زنداني كرد اما به دليل تمايل زندانيان بر امام و ترس حكومت از شكل گيري قيام، ناگزير به آزاد كردن حضرت و برگرداندن ايشان به مدينه شد. در آن وضعيت سياسي مهم ترين سلاح امام در آن زمان قلم و دوات و تعليم و تربيت شاگردان الهي و پرورش فقيهان و دانشمنداني بود كه بتوانند مبيّن و مبلّغ آراي اهل بيت عليهم السلام در جامعه اسلامي باشند .

 همچنين آن حضرت به مناظره با مخالفان و سران اديان و مذاهب گوناگون پرداخت كه به اثبات اسلام و امامت ايشان و رويارويي با حکومت منتج شد و پايه گذار "نهضت علمي جعفري" امام صادق (ع) گشت. سرانجام آن امام مظلوم در اثر دسيسه "هشام بن عبدالملك" مسموم شد و به روز هفتم ذي الحجه از سال 114 هجري در سن 57 سالگي چشم از جهان فروبست و در بقيع به خاك سپرده شد. امام باقر(ع) علاوه بر علم عظيم الهي وحلم بي نظير داراي سجاياي اخلاقي بزرگي بودند.

گویا یکی از ابتکارات حضرت، ضرب سکه اسلامی است. در این باره چه می دانیم؟

در سده اول هجری، صنعت کاغذ در اختیار رومیان بود و مسیحیان مصر نیز که کاغذ می ساختند، به روش رومیان بود. مسیحیان، نشان پدر، پسر و روح الْقُدُس را بر آن می زدند. «عبدالملک» که مردی زیرک بود، فرمان داد تا کاغذهای جدید با نشان توحید اسلامی رواج یابد. این خبر به گوش «قِیْصَر»، پادشاه روم رسید و او عبدالملک را تهدید کرد که اگر این کار ادامه یابد، دستور خواهد داد تا سکه هایی ضرب شود که بر آن ها دشنام بر پیامبر اسلام (ص) حک شود. عبدالملک از امام باقر (ع) کمک خواست و امام فرمود: سکه هایی را ضرب کنید که یک روی آن سوره توحید و بر روی دیگر، نام پیامبر (ص) نقش شده باشد و توضیحاتی نیز درباره وزن سکه ها فرمود. بدین سان، سکه اسلامی، به دستور امام باقر (ع) ضرب شد.

در پایان خواهش می کنم اشاره ای به نکته ای اخلاقی به روایت از امام باقر (ع) داشته باشید.

ابو حمزه از امام باقر(ع) روايت مى كند كه فرمود:در بنى اسرائيل مردى بود عابد و فقير كه از رزق و روزى در تنگنا بود. هر چه داشت تمام شد و يك روز هر دو گرسنه ماندند. زن رفت و يك دوك از نخ رشته شده از پنبه كه تنها دارايى اش بود آورد و به شوهر داد و گفت: جز اين ديگر چيزى برايم نمانده. اين را هم ببر و بفروش و چيزى بخر تا بخوريم.

آن مرد دوكِ نخ را برداشت و به بازار بُرد تا بفروشد. امّا ديد بازار تعطيل شده و خريدارها بساط خود را جمع كرده و رفته اند. با خود گفت: خوب است كنار دريا بروم و مقدارى آب به سر و صورت خود بزنم و برگردم. با همين فكر كنار دريا رفت. در آنجا به ماهي گيرى برخورد كه در تورش فقط يك ماهى داشت و آن هم چند روز پيش او مانده و گنديده بود. عابد به ماهي گير گفت: اين ماهى را به من بفروش. من هم در عوض، اين دوك نخ را به تو مى دهم كه براى تور خود از آن استفاده كنى.

ماهي گير قبول كرد و عابد دوك را به او داد و ماهى را گرفت و به خانه آورد و جريان را به زنش گفت. زن ماهى را گرفت كه براى غذا آماده كند. وقتى شكمش را باز كرد دُرّ گران بهايى در آن يافت. شوهر را خبر كرد و آن درّ را به وى نشان داد.

عابد درّ را برداشت و به بازار برد و به بيست هزار درهم فروخت و به خانه برگشت و پول ها را در منزل گذاشت. در اين هنگام فقيري در خانه عابد را كوبيد و گفت: اى اهل خانه خدا شما را خير دهد. به اين مسكين بينوا صدقه بدهيد.

مرد عابد به فقير گفت: بيا داخل. عابد يكى از اين دو كيسه را كه هر كدام ده هزار درهم در آن بود بهش داد. زنش گفت: سبحان الله! حال كه ما پولدار شديم نيمى از ثروتمان رفت.طولى نكشيد كه فقير بازگشت و در را زد. مرد عابد گفت: بفرماييد. فقير وارد شد و كيسه سکه رابه عابدداد و گفت: بخور و از آن استفاده كن. نوش جان و گوارايت باد. در واقع من فرشته اى از سوى پروردگارت هستم. خداوند خواست تو را امتحان كند و تو را بنده سپاسگذارى يافت. اين را گفت و از نزد عابد رفت. خداوند متعال مى فرمايد: "لَنْ تَنالوُا البِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقوُا مِنْ شَىْء فَإِنَّ اللهَ بِه عَلِيمٌ./ هرگز به فضيلت نخواهيد رسيد مگر آن كه آنچه را دوست داريد در راه خدا انفاق كنيد و هر چه انفاق كنيد خدا بر آن آگاه است." 

 

کد خبر 954137

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha