خبرگزاری شبستان، رشت، مائده اسفندمز؛ کوچهها و خیابانهای رشت، صدای او را هنوز در گوش دل به یاد دارند، هنگامی که در خیابان قدم برمیداشت و به بازار ماهی فروشان میرسید کاسبان گرم احوالپرسی با او میشدند و از حال و هوای خود میگفتند. دست فروشان به حرمت صدای گامهایش که سرشار از صمیمیت و نزدیکی بود، از جای بلند میشدند و گاهگاهی زمزمهای با او میکردند. زمزمهای از ترانهای دور، ناشناخته اما آشنا. آشنا به وسعت فرهنگ و تاریخ شفاهی و همه لحظههای شاد و غمناکی که سالیان سال در میان هیاهوی درختان جنگلهای گیلان سر داده شده بود.
آشنا و صمیمی به وسعت همه ترانههایی که سالیان سال در میان رقص خوشههای برنج در آواز باد، از زبان زنان و مردانی گمنام اما زحمتکش بلند بلند خوانده شده بود، نواهایی آشنا و فراموش نشدنی. این بود شاهکار زنده یاد فریدون پوررضا که سالها در دور و نزدیک گیلان به دنبال یافتن آن نواها و ترانههای آشنا جستجو کرد تا نگذارد موسیقی فولکلور این سرزمین سرسبز از یادها برود.
اگرچه پوررضا هشت سال پیش از دنیا رفت اما فرزندان وی، به پاس تلاش و تحقیقاتی که در راستای حفظ موسیقی فولکلور گیلان کرده است و به اصرار اهالی هنر و فرهنگ گیلان، خانهاش را به موزهای از دست نوشتهها و وسایل زندگیاش تبدیل کردهاند.
*تاکید زنده یاد پوررضا بر واژگان ترانه های فولکلوریک گیلان
«فرهاد پوررضا» فرزند زندهیاد استاد پوررضا در این باره میگوید: پدر همیشه دوست داشت که موسیقی فولکلور را آموزش دهد و خانه را به آموزشگاه تبدیل کند، در مسیر تحقق همین آرزو، خانه دو طبقه پدر را تبدیل به موزه و آموزشگاه موسیقی کردهایم تا هم آموزش جوانان در عرصه موسیقی رقم بخورد و هم مردم با زندگی، دست نوشتهها و جوایز پدر بیشتر آشنا شوند.
به گفته وی، طبقه نخست خانه زنده یاد فریدون پوررضا پس از فوت وی، همچنان دست نخورده باقی مانده و دفتر کار، کتابها و دست نوشتههایش و چیدمان وسایل خانه، هنوز به همان صورتی است که استاد موسیقی فولکلور گیلان در آن میزیست.
پسر زنده یاد پوررضا میافزاید: پدر بر روی دست نوشتههایی که حاصل تحقیق و گردآوری اشعار و ترانههای موسیقی فولکلور از جای جای گیلان است، بسیار حساس بود بهطوری که تاکید میکرد هیچ کلمه یا واژهای از دست نوشتهها نباید تغییر کند.
وی میگوید: این حساسیت پدر را برای چاپ کتاب " موسیقی فولکلوریک گیلان" به جد رعایت کردیم تا اندوخته تلاشهای یک عمر پدر همانطور که بوده به دست مردم و خوانندگان و پژوهشگران برسد.
*مردمداری، صفت بارز شخصیت فریدون پوررضا
اگرچه زندگی فریدون پوررضا با موسیقی و خواندن عجین بوده اما یکی از صفات بارز شخصیت وی، مردمداری بود. صفتی شایسته هنرمندان اصیل که به گفته فرهاد پوررضا در دنیای امروز کمتر در میان هنرمندان دیده میشود.
وی به خاطرهای از زنده یاد پوررضا اشاره می کند که در اوایل دهه ۵۰ رخ داد و می گوید: اوایل صبح یکی از روزها در سالهای ۵۴_۵۵، دختری جوان زنگ درب خانهمان را زد و جویای پدر شد. در آن زمان پدر کارمند رادیو و تلویزیون بود و تا ساعت ۲:۳۰ ظهر در خانه نبود. به دختر جوان گفتیم که پدر خانه نیست و او گفت همین حوالی منتظر رسیدنش میماند. هنگامی که پدر از اداره به خانه برگشت، دختر جوان سمت پدر آمد و در حالیکه پدر با خوشرویی جویای وی شد، به پدر گفت: « ۲۸ سال پیش در مراسم عروسی یکی از اقوام ما در آستانه اشرفیه ترانههای شادی را خواندید، آن زمان من دخترکی بازیگوش بودم که بالای درخت نشسته و به آن شادی و سرور با وجد نگاه میکردم، هنگامی که از خواندن فارغ شدید مرا بالای ان درخت دیدید و وقتی شعف و شادی مرا از چشمان و صورت کودکانهام، دریافتید گفتید هر زمانی که تو عروس شوی، میآیم و برای جشن عروسیات، همین ترانههای شاد را میخوانم، حالا من تازه عروسی هستم که به زودی مراسمی برایم تدارک دیده میشود، آمدهام که شما به وعده خود وفا کنید و برای جشن عروسیام بخوانید.»
فرزند استاد پوررضا ادامه می دهد: پدر با شنیدن این خاطره بسیار خوشحال شد و در مراسم عروسی آن دختر جوان شرکت کرد و آوازهای شادی را خواند.
حال با گذشت از همه آن سالها و آوازهایی که در گوش جان تک تک دیوارها و ستونهای آن خانه دمیده شده، منزل زنده یاد پوررضا، مامنی امن و صمیمی برای کسانیست که اشتیاق موسیقی دارند و می خواهند نواهای فولکلوریک گیلان زنده بماند.
نواهایی که اگرچه زمانی در گوشه و کنار این استان سرسبز از زبان زنان و مردانی گمنام سروده و خوانده شده اما توسط صدای ماندگار زنده یاد فریدون پوررضا بازخوانی و گردآوری شد تا به امروز که نه تنها، گیلانیها آن ترانه ها را در کوچه و بازار زمزمه کنند بلکه مردم ایران در جای جای کشورمان با یادی از تیتراژ پایانی سریال " پس از باران" که با صدای زنده یاد پوررضا جاودانه شد، به گوش جان بشنوند و بخوانند.
نظر شما