خبرگزاری شبستان؛ باران هم به تبعیت از دل های بارانی، جاری می شد اما کسی از پا نمی ماند، برای کفتر جلد که دام لازم نیست، اأدخل یا حـجة الله: ای حجـت خـدا ، آیا وارد شـوم؟ مبـادا بـگوید نـه نیا....
این روزها در هر جغرافیایی که باشیم جهت ها تفاوتی ندارند تمام دامنه های دلها به سمت بهشت هشتم است. جاده ای که قبله اش هشتمین بهشت است، برفی بود یا بارانی، کولاک یا طوفان، فرقی نمی کرد، آنکه با صدای لرزان، اذن دخولش را می خواند، می رفت حتی اگر تاول های پایش می ترکید، چشم فقط به روبرو خیره، دل ها پر از غوغا بود (باور کن اشک ها برای زیارت تو لحظه شماری می کنند و نفس ها حبس می شوند تا کبوترانه پیش پای ضریحت پرواز کنند) ای سلطان طوس! ای شمس الشموس!
و کسی زمین را نمی دید، سردی جاده در اندازه های رقابت با گرمای صحن و سرایت نبود و نیست، روزها و شب ها به هم گره می خوردند تا چون امروز مشهد، حرم، ورودی باب الجوادتان، گلواژه سلام، تا کمر خم شود.
اذن دخـول که میخواندیم دلـمان میلرزید (می دانم که شما زنده اید و می بینید مرا و می بینید مقام مرا ... ) یک حـس گـمـشده آهـسته شـــروع به جــــوانه زدن می کرد ریه ها فراخ تر می شدند، در تقلا که عطر بیشتری از حضور حرمت را ذخیره کنند.
هر گوشه حرم را که نگاه می کردی، سری خمیده روی سینه، شرمنده جواد کوچکت، اشک می ریخت، آمده بودند کلی برایت درد دل کنند اما همینکه هوای حرمت را نفس می کشیدند انگار همه چیز روبهراه می شد اصلا حساب و کتاب ندارد، اصولا دل تنگی حساب و کتاب ندارد و وقتی به قرار بی قراری ها می رسی، دیگر همه چیز خوب است.
زیــر لــب زمــزمه مــی کنی یا ضــامن آهــو یـا غریب الغربا
حــواست به من هست؟
وقتی «السلام علیک» می گویی، رواق چشمانت با قطرات اشک، آیینه کاری می شد
آسمان در منشوری از رنگ غوطه می خورد، رضا یعنی تسکین تمام دردها.
دست ها بهانه می گیرند، می خواهند یک بار دیگر به پنجره فولاد گره بخورند، کلماتی که تا پیش از رسیدن دائم روی زبان دل ها سُر می خورد، حالا انگار آن ها هم محو این همه گرمی میهمان نوازی صاحب خانه اند و همه یک کلمه شده اند و فریاد می شوند یا امام رئوف یا شمس الشموس و دیگر هیچ و سکوت و سکوت و سکوت و گوش دلی که بیقرار شنیدن است تا گفتن.
نقاره ها که به صدا در می آمدند انگار از زمین کنده می شدی، سوار بر بال یکی از همان کفترهای جلدی می شدی که این روزها بیقرار ترند و سر نزدیک شدن به گنبدت، با هم رقابت دارند، حال آن ها هم خوب نیست.
گوشه مسجد گوهرشاد، بست شیخ طوسی، صحن انقلاب و ... فرقی نمی کرد کجا نشسته باشی، هرجا که تو باشی، صاحب خانه همان جاست، گوش می دهد به حرف هایی که انگار توی راه جا گذاشتی شان و خودت آمدی و خودت.
به هر لهجه ای که می خواهی بگو، بخواه، صاحبخانه کریم است، سیاه و سفید و غنی و فقیر برایش فرقی ندارد. حتی امروز با همان جگر سوخته اش هم تمام قد ایستاده تا به میهمانان با پای دل آمده از راه دور و نزدیک، خوش آمد بگوید، بیشتر که دقت کنی، کودک رشید یک شبِ پیر شده ای را هم می بینی که با شال عزایش غبار از دل میهمانان بابا می شوید.
دل همه آن هایی که یک چنین روزی به رسم هر ساله سر در راه حرم می نهادند در گوشه ضریح جا مانده و به انتظار سلام دوباره ای، روزها را شب می کنند.
السلام علیک یا امام غریب، السلام علیک یا امام رئوف السلام علیک یاشمس الشموس، سلطان طوس ولی نعمت همه ایرانی ها، بک الدخیل یا رئوف
هر ساله، کاروان های زیادی پای پیاده مسیر شهر و روستای خود تا حرم رضوی را طی می کردند تا همزمان با سیام صفر، سالگرد شهادت امام رضا(ع)، آیین عزاداری سلطان طوس را در حرم حضور یابند. اما امسال و با شرایط بیماری کرونا، بسیاری از دلسوختگان حرم رضوی پای صفحه های تلویزیون خاطره این سفر نورانی را تازه و برای رسیدن دوباره به بارگاه حرم رضوی از سفره خود حضرتش استمداد می طلبند.
نظر شما