به گزارش خبرگزاری شبستان از گیلان - مهری شیرمحمدی
لابهلای سکههای تاریخی، از پشت لنز نخستین نسل دوربینهای عکاسی، لای تیتر روزنامههای چاپ فرانسه، وقتی ناصرالدین شاه قاجار به فرنگ رفته بود، صدای جِر جِر چرخ خیاطیهای کوچک، یاد سرجر زینگر افتادم در رمان «سووشون». اما نگاهم ثابت ماند، روی تصویر جماعتی که در میدان بهارستان تهران پیروزمندانه، ایستاده و نشسته به دوربین زل زدهاند.
بیشتر از یکصد سال از گرفتن این تصویر میگذرد. با این حال، شادی گشایش دوباره مجلس شورای ملی را میتوان هنوز در تک تک نگاههایشان دید. شادی که باز هم دیری نپایید. برخی نشسته و برخی ایستاده، همگی تفنگ بدست. انگار هنوز گرمای تیرماه سال 1288 خورشیدی را میتوان بر سر و رختشان، جلوی مجلس دید. مجلسی که میخواست برآمده از رای ملت باشد، صدای ملت باشد، در کنار مردم باشد نه مقابل مردم. اما مجلسهای فرمایشی در تاریخ معاصر ایران کم نیستند.
در میان تصاویر، نه ستارخان است و نه باقرخان. « معلوم است که نیستند. وقتی مجاهدان مشروطه گیلان به قصد فتح تهران اردو کشیدند، مجاهدان تبریز در محاصره روسها بودند. اصلا امکان لشکر کشی به تهران را نداشتند و سرانی همچون تقی زاده به مجاهدان گیلانی نامه مینویسد تا ایشان را از فتح تهران منصرف کند.» اینها را مجموعهداری میگوید که اسناد و عکسهای تاریخیاش، توانسته روایت فعلی تاریخ مشروطه و چگونگی گشایش دوباره مجلس شورای ملی را پس از به توپ بستن مجلس بدست روسها، عوض کند. اگرچه برخی مورخان پیش از این هم نوشته بودند که اگر مجاهدان گیلانی به قصد فتح تهران اردو نمیکشیدند و اگر پایمردی آنها در روستای بادامک (حوالی کرج) نبود، مجاهدان بختیاری به رهبری یپرم خان، در ورامین به سمت تهران اردو نمیزدند.
«حسن اکبری»، متولد ۱۶ اسفند ۱۳۵۶، چگونگی جمع آوری چنین اسناد تاریخی با ارزشی را اینگونه روایت میکند: بهگمانم سالهای 1380بود که به مجموعهداری و بهویژه جمعآوری سکههای تاریخی علاقمند شدم. آن سالها در کشور مالزی کار میکردم. اصلا وقتی از وطن دوری، دلت میخواهد به هرچیزی که تو را به یاد وطن میاندازد، به یاد هویتهایت، چنگ بزنی. دچار افسردگی شدید شده بودم، بهناچار به ایران بازگشتم و در تهران شغلی فراهم کردم. ولی باز هم دلتنگ سرزمین مادری بودم. فقط زمانی که به گیلان میآمدم و در رشت به دیدن والدینم میرفتم، حالم بهتر میشد. با اینکه از پدر و مادری گیلانی در تهران بزرگ شدم، ولی والدینم پس از بازنشستگی، به گیلان بازگشتند.
وی گفت: « از بچگی دوست داشتم روی بالکن ساختمان تاریخی بلدیه رشت بایستم و پیاده راه وسط شهر، بقیه ساختمانهای تاریخی و آدمها را از آنجا ببینم.» و حالا او آنجا بود. بالکنی که خیلی از مقامات بر آن ایستاده، سخنرانی کرده و از فرهنگ و تاریخ رشت گفتهاند. ولی کمتر کسی همانند او توانسته بود بهجای سخنرانی، گرههای کور تاریخ معاصر گیلان را با اسنادش باز کند.
«در آن روزگار سخت، تنها مجموعهداری آرامم میکرد. تصمیم گرفتم هر چیزی مربوط به تاریخ گیلان است، جمع کرده و حفظ کنم. کار بسیار سختی بود و از همه سختتر، ورشکستگی مالی. ولی من این راه را انتخاب کرده بودم. به سختی پول در میآوردم . اما هر شئ، سکه، هر قطعهای که مرا به تاریخ و فرهنگ گیلان سنجاق میکرد، مرا شاد مینمود. کم کم با مجموعهداری علمی آشنا شدم و برای دانستن تاریخچه اشیاء، مطالعه و تحقیق میکردم. انگار روح من با همینها آرام میگرفت و حس میکردم کار مفیدی دارم انجام میدهم. بعد از کار، تمام وقت من به مجموعهداری میگذشت. شرایط مالیام که بهتر شد، دنبال بقیه پازلهای مربوط به گیلان از تمام ایران گشتم. تمامی نشانههایی که مربوط به گیلان بود، لیست کرده و با زحمت فراوان میخریدم. مطالعاتم که جهت دار شد، یافتههای خودم را درباره سکههای تاریخی گیلان در قالب چند مقاله پژوهشی و یک کتاب مستقل نوشتم.»
و من مشتاق شنیدن بودم که چطور تاریخ فتح تهران بهدست مشروطه خواهان گیلانی رمزگشایی شد و چطور عصای سردار رشتی فاتح تهران، سر از زبالههای پایتخت درآورد. «روزی یکی از دوستانم تماس گرفت و گفت تعداد زیادی اسناد، عکس و کاغذهای مربوط به گیلان وارد بازار عتیقه فروشها شده و چون تو سکههای گیلان را جمع میکنی، یاد شما افتادم. تا پیش از آن، اسناد کاغذی و عکس جمع نکرده بودم و تجربهای هم در این مورد نداشتم. پس از دیدن آن اسناد احساس کردم حیف است تاریخ مکتوب گیلان بهصورت برگ برگ فروخته شود، این اسناد موقعی برای پژوهشگران و مورخان ارزش دارد که در کنار هم باشند وگرنه برگ برگ شدن آن ضربه بزرگی به تاریخ مکتوب گیلان خواهد بود. تمام توانم را جمع کردم تا بتوانم آنها را بخرم. دوستانی که با مجموعه داری آشنایی دارند، میدانند که وقتی یک شئ چند دست بگردد، قیمتش چطور فضایی میشود. به هر حال بخش اول را خریدم. بعد از اینکه منشا اسناد را دنبال کردم فهمیدم که وُراث شخصی به نام صادق خان اکبر- که در خارج زندگی میکنند- ملک پدری را در تهران فروخته و پس از فروش خانه، هر آنچه از کاغذجات و وسایل شخصی او بود، بهعنوان زباله بیرون خانه میگذارند. رفتگر محله نیز همه را به بهای اندک به عتیقه خرها میفروشد.در میان وسایل، بجز اسناد و مکاتبات، روزنامههای دوره قاجار، عکس، عصا، تابلوی نقاشی و... هم بود. با دست بدست شدن اسناد، قیمت آنها هم چند برابر شد. تلاش کردم این اسناد را از تکه تکه شدن نجات دهم و هر تکهای که دست فروشندهای بود، به بهای بیشتری میخریدم . هر چند در آن موقع واقعا نمیدانستم با اینها باید چکار کنم. بعد از مدتی حدود ۲ هزار برگ سند دسته اول شیر خورشید دار و چندین هزار برگ نامه شخصی و قبض و عریضه و پاکت خریدم . اینقدر زیاد بود که نمیدانستم کجا و چطور نگهداری کنم. خوانش اسناد تاریخی هم کار بسیار دشوار و حرفه ای است. به سختی توانستم زندگی و خدمات، صاحب اسناد یعنی میرزا صادق خان اکبر را بفهمم. او حاکم وقت گیلان و از رجال مشروطه خواه رشت بود. هر بار که به بازار مراجعه میکردم، قطعه دیگری از این پازل را پیدا کرده و میخریدم. مجموعه داری کار بیمنفعتی است و کمتر کسی ارزش تاریخی آن را میداند.
وی ادامه داد: روزی در بازار عتیقه فروشها، عکس مربوط به جوانی فتح الله اکبر سپهدار اعظم رشتی را دیدم. زمان خرید، حتی نمیدانستم که این کاغذها مهمترین اسناد اثبات حضور فعالانه گیلان در مشروطه و فتح تهران است. من مورخ نبودم، ولی پس از گذراندن کلاسهای آموزشی، توانستم اسناد را بازخوانی کنم و تازه فهمیدم مورخان چقدر در حق گیلان احجاف کردهاند. من توانسته بودم با هزینه شخصی، سند مظلومیت گیلان و افتخار این استان را در اعاده مشروطه زنده کنم. روزی در مغارههای خیابان منوچهری تهران، دنبال تاریخ گیلان میگشتم تا غروب چیزی بهدستم نیامد. موقع برگشت، دوستی با من تماس گرفت و گفت چند عکس مربوط به سربازهای قاجاری آوردهاند. بلافاصله رفتم، از چیزی که دیدم خشکم زد. باورم نمیشد، سند حضور گیلانیها در فتح تهران. دو عکس مربوط به مشروطه خواهان گیلانی پس از فتح تهران که در زیر طاق مسجد سپهسالار گرفته شده بود و فرد در عکس، همان شخصیت تاریخ ساز؛ سردار محیی. فروشنده که اشتیاق مرا دید، مبلغ گزافتری طلب کرد. خوشحال بودم که این عکس تاریخی، به مجموعه من اضافه شده است. هیچ کپی دومی از این عکسها وجود نداشت. نمونه اصل و اولیه. از خوشحالی یک هفته ذوق داشتم و هر روز مراجعه میکردم و از همه دکان داران و عتیقه فروشان سوال میکردم که چیز تازهای دارند یا خیر. این کار راحت نیست.»
و یک آن گفتگوی ما به سکوت ختم شد و من که پیش از این با وی همکاری کرده بودم تا این عکسها و اسناد را در گیلان بهنمایش بگذارد، میدانستم که این سکوت و آه چه معنایی دارد. او حتی برخی از این اسناد را به سازمان اسناد گیلان اهدا کرده بود. آه او از وعدههای توخالی مسئولان گیلان بود برای راهاندازی موزه مشروطه در خانه تاریخی میرزا خلیل رفیع. وعدهایی که چندین سال است بیسرانجام مانده. « بعضی وقتها فکر میکنم در حق خانوادهام ظلم کردهام. کاش به جای خرید تاریخ و آبروی یک استان، پولم را ملک و دلار میخریدم. بماند که در فضای مجازی حرفهای نامربوط هم زیاد شنیدم.»
و من که در جریان بیشتر نمایشگاههای حسن اکبری بودم، میدانستم که او، مجموعهداری است که همچنان از هزینههای زندگی خود و خانوادهاش میکاهد و باز هم اسناد مربوط به گیلان را میخرد تا از کشورهای دیگر سر در نیاورد.
اکبری، آلبوم عکسی را به من نشان داد که عکاسش یک ارمنی بود. «چند سال پیش یک آلبوم، حاوی ۴۰ عکس از یک عکاس ارمنی بنام آرام آرامیان به قیمت گزافی خریدم که تکمیل کننده ماجرای فتح تهران بدست مشروطه خواهان بود. در واقع تنها عکس پیروزمندانه فاتحان گیلان نیست، تصاویری از مجاهدان گیلانی در مسیر گیلان به تهران را هم داریم. یپرم خان ارمنی در بیشتر عکسها بود و مهمتر از آن عکسهای فاتحین تهران در مسیر و البته عکسهایی از کشتار تبریز. بهای آلبوم خیلی بالا بود، دوست بزرگواری اول پول آلبوم را داد و من در چند نوبت با وی تسویه کردم.»
و من دوست داشتم، داستان تک تک هر عکس و سند را بدانم، چگونگی تلاش حسن اکبری برای خرید این اشیاء خودش داستانی دارد. داستانی که کاش میشد، همزمان با بازگشایی موزه مشروطه در خانه تاریخی میرزا خلیل رفیع، بازخوانی شود. نمیدانم مجموعه داری که سال 1398 در کاخ نیاوران، بهعنوان برترین مجموعهدار کشور انتخاب شد، تاچه زمانی میتواند در شرایط بد اقتصادی، بر تعداد مجموعهاش بیفراید.
نظر شما