انبیا فطرت ما را بازخوانی کردند/ بررسی نامه سی و هشتم نهج البلاغه

انبیا آمدند در حقیقت, حقیقتِ ما را به ما نشان دادند هویّت ما را به ما فهماندند. انبیا آمدند فطرت ما را بازخوانی کردند گفتند این بخشش برای اندیشه است آن بخشش برای انگیزه است.


 

به گزارش خبرگزاری شبستان، حضرت آیت الله جوادی آملی در ادامۀ مباحث درس اخلاق فرمودند: انسان یک حقیقت پاینده‌ است این طور نیست که مرگ آخر راه باشد این اوایل راه است راههای اساسی بعد از مرگ است جریان طولانی برزخ هست صحنه قیامت هست بازخواست هست صراط هست عرضه اعمال هست سنجش اعمال هست تا انسان به دارالقرار برسد که ان‌شاءالله بهشت باشد و برای ابد بماند! چون انسان یک موجود حقیقی است (یک) و متکامل و پویاست (دو) تکامل و پویایی یک موجود حقیقی باید حقیقی باشد نه اعتباری (سه) فقه و حقوق و اخلاق که باید و نبایدهای اعتباری دارند حتماً باید به یک سلسله تکیه‌گاه حقیقی وابسته باشند (چهار) ما در حقیقت با آن تکیه‌گاه حقیقی داریم حرکت می‌کنیم و نتیجه اینها را بعد از مرگ می‌یابیم عدّه‌ای هم هم‌اکنون می‌یابند (پنج و شش).
 

 

یکی از بیانات نورانی وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) این است که هر کسی که صبح از منزل حرکت کرد وارد بازار می‌شود و کالای آن بازار هم این است که یا خودش را می‌فروشد یا خودش را می‌خرد[1] قبل از اینکه این حدیث نورانی توضیح داده بشود به وضع موجود برخی از تبهکارها شما سری می‌زنید برخیها هم می‌دانند که فلان کار بد است و پایان زشتی دارد اما نمی‌توانند ترک کنند مشکل اینها چیست؟ اینها که مبتلا می‌شوند ـ خدای ناکرده ـ معتاد می‌شوند اینها هم کارتن و کارتن‌خواب را می‌بینند هم جدول و جدول‌خواب را می‌بینند خطر برای آنها یقینی است چرا باز دست از این کار برنمی‌دارند؟ این درباره مسائل دنیا. در جریان آخرت بعضیها مسلمان‌اند مؤمن‌اند به بهشت یقین دارند به جهنم یقین دارند, یقین دارند که این کار پایانش جهنم است ولی باز از گناه دست‌بردار نیستند منشأش چیست؟ این حدیث نورانی می‌تواند راهگشا باشد که هم ما آسیب‌شناسی بکنیم هم خودمان را نجات بدهیم تحلیل این مسئله چندین بار در همین محفل گذشت ولی چون مهمانها متفاوت‌اند گاهی تکرار لازم است.


حضرت آیت الله جوادی اذعان داشتند: بخشی از کارهای ما به علم و اندیشه برمی‌گردد بخشی از کارهای ما هم به انگیزه و عمل برمی‌گردد در درون ما دو متولّی وجود دارد که یک متولّی یک شأن از شئون جان ما مسئولیّتش تصوّر و تصدیق و قضایای علمی است بخش دیگر مسئولیّتش درباره اراده و عزم و قصد و جزم و اخلاص و نیّت و امثال ذلک است عزم یک کار عملی است جزم یک کار علمی است متولّی اندیشه و جزم و تصوّر و تصدیق و قضایا و علم چیز دیگر است مسئول عزم و اراده و اخلاص و نیّت و قصد چیز دیگر, ما قبل از اینکه درونمان را بشناسیم و با فنّ اخلاق, درونمان را اصلاح کنیم و به این خطرهای یادشده مبتلا نشویم یک مثال بیرونی ذکر می‌شد که آن را اگر عنایت کنیم می‌تواند راهگشا باشد. از نظر بیرون در دستگاه حواسّ بدنی بخشی از حواس ما عهده‌دار ادراک‌اند یعنی چشم و گوش, بخش دیگری از حواسّ ما و نیروهای ما مسئول تحریک و کارند یعنی دست و پا, کار چشم و گوش, دیدن و شنیدن است کار دست و پا, حرکت است این تقسیم‌شده است افراد از نظر این دو نیرو به چهار قسم تقسیم می‌شوند قسم اول کسانی‌اند که هم چشم و گوش آنها سالم است هم دست و پای آنها, آنها هم خطر را می‌بینند و می‌شنوند و هم قدرت فرار دارند مثل کسی که چشمش بیناست این مار و عقرب را می‌بیند و دست و پای او سالم است فرار می‌کند این هم بخش ادراکیِ او تأمین است هم بخش تحریکی او این قسم اول.
قسم دوم کسانی‌اند که بخشهای ادراکی آنها قوی است یعنی چشمشان سالم است گوششان سالم است ولی دست و پای آنها فلج است یا بیگانه آمده این دست و پا را بست این شخص مار را می‌بیند عقرب را می‌بیند ولی قدرت فرار ندارد چون آنکه باید فرار بکند دست و پاست که بسته است آنکه می‌بیند, کاری از او ساخته نیست اگر به این شخص شما عینک بدهید دوربین بدهید تلسکوپ بدهید میکروسکوپ بدهید دستگاه دیدش را تقویت کنید مشکلش حل نمی‌شود برای اینکه آنکه می‌بیند که فرار نمی‌کند آنکه باید فرار بکند بسته است.
گروه سوم کسانی‌اند که دستگاه تحریکی اینها باز است و فعّال ولی دستگاه ادراکی اینها بسته است کسانی که دستشان سالم پایشان سالم ولی نابینا و ناشنوایند خب اینها مار و عقرب را نمی‌بینند تا فرار کنند درست است قدرت رفتن دارند ولی درکشان ضعیف است شما مکرّر وسیله نقلیه به اینها بدهید که اینها فرار کنند اما اینها نمی‌دانند کدام طرف فرار کنند.
قسم چهارم گروهی‌اند که در هر دو بخش ضعیف‌اند یعنی هم ناشنوا و نابینای‌اند هم دست و پایشان بسته است این مثالی است برای حوزه حس و بدن به سراغ ممثّل که برویم می‌بینیم انسان از نظر درون و قوای درونی هم همین چهار بخش را دارد بخشی از شئون انسانی متصدّی ادراک صحیح‌اند بخشی از شئون انسانیّت متولّی اراده و تصمیم‌اند اگر هر دو سالم باشد این شخص هم در اندیشه صاحب‌نظر است و هم در انگیزه صاحب‌اراده این می‌شود عالِم عادل این هم خوب می‌فهمد هم خوب اطاعت می‌کند این هم در جزم سالم است که کارِ تصوّر و تصدیق و قضیه و اندیشه علمی است هم در عزم سالم است که کار اراده و اخلاص و نیّت و قصد و امثال ذلک است این می‌شود عالم عادل و انسانِ آزاد. گروه دوم کسانی‌اند که بخشهای اندیشه و علمی آنها کامل است بخش انگیزه اینها در اثر شکست خوردن در جهاد درونی به اسارت گرفته شده این شخص آیات الهی را خوب می‌فهمد تفسیر می‌کند درس هم می‌گوید اما وقتی به رشوه رسید با اینکه ﴿أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾[2] را در قرآن خوانده, به نامحرم رسید با اینکه ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾[3] را خوانده مقاله نوشته درس خوانده ولی باز گناه می‌کند چرا برای اینکه آن بخش علمی کامل است و کافی است اما بخش علمی که چشم را نمی‌پوشاند آنکه باید بپوشاند بخش عملی و اراده و اخلاص است که به زنجیر کشیده شده این در بیانات نورانی حضرت امیر است که فرمود: «کَم مِن عقلٍ أسیرٍ تحت هوی أمیر»[4] در جهاد نفس اوخلین کاری که شیطان می‌کند آن بخش اراده را ضعیف می‌کند وقتی بخش اراده را به بند کشید شما مکرّر آیه و روایت بخوان مثل آنکه به آن آقایی که دست و پایش بسته است شما پشت‌سرهم تلسکوپ بده میکروسکوپ بده دوربین بده عینک بده شما به این آقا هر چه بگویی مگر شما نمی‌دانی که این آیه می‌گوید ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ آخر چرا نگاه می‌کنی؟! این اشکال وارد نیست برای اینکه علم که عمل نمی‌کند آن بخشی که باید عمل کند به بند کشیده شده شما مکرّر نصیحت بکن بگو پایان اعتیاد فلان است این هر روز با کارتن‌خوابها در ارتباط است از آنها جنس قاچاق می‌گیرد شما چه می‌گویید با جدول و جدول‌خوابها در ارتباط است این طور نیست که نداند که این صددرصد بهتر از دیگران می‌داند پایان اعتیاد جدول‌خوابی است اما علم که مشکل را حل نمی‌کند علم نیمی از قضیه است جزم عهده‌دار تصوّر و تصدیق و قضایاست این خوب سخنرانی می‌کند خوب حرف می‌زند خوب هم درس می‌گوید اما آنکه باید تصمیم بگیرد یعنی عزم و اراده, یک عامل دیگر است شیطان آن را به بند کشیده.


حضرت استاد با اشاره به روایتی از حضرت امیر(ع) ادامه دادند:
مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) این روایت را نقل می‌کند که کسی به وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) عرض کرد که من توفیق نماز شب ندارم چه کنم؟ خب این تازه برای کسانی است که در راه‌اند می‌خواهند راهی‌تر کامل‌تر سالک‌تر بشوند فرمود: «قَد قَیَّدتک ذنوبک»[5] روز ببین چه کردی توفیق شب از تو گرفته می‌شود خب آن غذایی که خوردی آن حرفی که زدی آن بیراهه که نگاه کردی این باعث می‌شود که این بخش اراده به بند کشیده می‌شود بنابراین کسی که عالماً عامداً گناه می‌کند سرّش آن است که آن بخش علم, نیمی از کار است بخش دیگر به انگیزه وابسته است آن به اسارت رفته اخلاق برای این است که انسان اسیر نشود (یک) اگر ـ معاذ الله ـ به اسارت رفت آزاد بشود (دو) «کَم مِن عقلٍ أسیرٍ تحت هوی أمیر».
گروه سوم و چهارم هم مشخص است برخیها هستند که اراده خیلی قوی دارند اما نمی‌فهمند چه کار بکنند اینها مقدّسان بی‌درک‌اند گروه چهارم کسانی‌اند که جاهل مُتهتِّک‌اند نه درک صحیح دارند نه اراده سالم, اخلاق برای این است که ما را در بین این اقسام چهارگانه به قسم اول برساند وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) فرمود انسان که صبح سر از خواب برآورد وارد بازار می‌شود معامله‌ای که می‌کند این است که یا خودش را آزاد می‌کند یا خودش را برده می‌کند اگر دست به کار خیر زد و صلاح و فلاح را طی کرد انسانِ آزاده می‌شود نمی‌شود او را خرید نمی‌شود او را تطمیع کرد نمی‌شود با ترس یا با تشویق او را به گناه وادار کرد نمی‌شود این آزاد شد یا خودش را در اثر گناه برده می‌کند لذا می‌گوید من می‌دانم حرام است ولی نمی‌توانم ترک کنم خب نمی‌توانم ترک کنم برای آن است که آن بخش اراده و عزم به اسارت رفته است انسان معامله کرد وقتی معامله کرد بخش اراده را به دیگری داد وقتی بخش اراده را به دیگری داد دیگری هر چه تصمیم بگیرد او باید اجرا کند او می‌شود مأمور اجرای دیگری, بنابراین وجود مبارک حضرت فرمود مواظب باشید هر کس صبح از خواب برخاست به میدان می‌رود حالا یا حوزوی و دانشگاهی است یا میدان اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی دیگر است یا میدانهای رزمی و غیر رزمی است بالأخره هر کسی کاری دارد دیگر آن کار یا حلال است یا حرام اگر خدای ناکرده به کار حرام عادت کرد یعنی بخش اراده‌اش را به دیگری فروخت شما هر چه این معتاد را بخواهید نصیحت کنید فایده ندارد شما دارید بخش علم او را تقویت می‌کنید او بیش از دیگران می‌داند, بخش اراده او را بخواهید تقویت کنید اراده‌اش را که به دیگری سپرده نمی‌تواند تصمیم بگیرد.


انبیا آمدند در حقیقت, حقیقتِ ما را به ما نشان دادند هویّت ما را به ما فهماندند که انسان کیست و چیست در درون او چیست یک طبیب چه کار می‌کند یک طبیب دستگاه گوارش ما را برای ما معرفی می‌کند بعد می‌گوید فلان غذا خوب است فلان غذا خوب نیست انبیا آمدند فطرت ما را بازخوانی کردند گفتند این بخشش برای اندیشه است آن بخشش برای انگیزه است نفس که «فی وحدتها کلّ القوی»[6] اینها را هماهنگ می‌کند اگر فلان کار را کردی این بخش انگیزه‌ات به اسارت می‌رود اگر فلان کار را کردی این آزاد می‌شود شفاف می‌شود هر وقت اراده کردی انجام می‌دهی خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی را! می‌فرماید این بیان وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) از غرر روایات ماست آن بیان این است که «ما ضَعُفَ بَدنٌ عَمّا قَوِیَت علیه النّیة»[7] هیچ بدنی در برابر قدرت اراده اظهار ضعف نمی‌کند هیچ بدنی! وقتی اراده قوی شد بدن هم وظیفه‌اش را انجام می‌دهد آن مقدار را که نمی‌تواند انجام بدهد وظیفه او نیست چون «رُفع... و ما لا یطیقون و ما لا یعلمون»[8] کذا و کذا اما آن مقداری که وظیفه اوست در اثر قدرت اراده, بدن همراهی می‌کند «ما ضَعُفَ بَدنٌ عَمّا قَوِیَت علیه النّیة» هر چه نیّت قوی شد بدن هم اطاعت می‌کند فرق نمی‌کند حالا یا کسی به فلان گناه معتاد است یا به فلان مادّه اعتیاد پیدا می‌کند اگر کسی معتاد شد معتاد است مهم‌ترین عامل نجات از اعتیاد, آزادسازی اراده است و آزادسازی اراده به بیان نورانی رسول خدا(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) است که فرمود هر کس صبح برخاست وارد صحنه تجارت می‌شود یا خودش را می‌فروشد یا خودش را آزاد می‌کند[9] در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هم بعدها آمده است که اگر کسی اهل زهد بود «أعتق نفسه»[10] غالباً فرمایشات حضرت امیر(سلام الله علیه) مسبوق به فرمایشات رسول خدا(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) است آن حضرت فرمود: «نَجا الْمُخَفَّفون»[11] سبک‌بارها نجات پیدا کردند و نجات پیدا می‌کنند وجود مبارک حضرت امیر آن طوری که در نهج‌البلاغه هست با بیان آهنگین همان مطلب را فرمود که «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا»[12] سبک‌بار شوید زودتر به مقصد می‌رسید اگر نرفتیم ما را می‌برند اما آنجایی که خودشان می‌خواهند می‌برند ولی اگر خواستیم آنجا که خودمان می‌خواهیم می‌رویم این فرق است انسان که با مرگ نمی‌پوسد از پوست به در می‌آید اینکه در راه نمی‌ماند اگر نرفت او را می‌برند اما جایی که خودشان می‌خواهند اگر رفتیم می‌رویم آنجایی که خودمان می‌خواهیم. این بیان نورانی حضرت است که درباره اخلاق بیان کرده.


حضرت استاد در فراز دوم فرمایشات خود و در ادامه شرح و توضیح قسمت هایی از نهج البلاغه حضرت امیر(ع) فرمودند:
نامه‌ای وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) بعد از جریان عثمان برای معاویه نوشت حضرت فرمود تویِ معاویه در جریان دسیسه قتل عثمان بی‌سهم نبودی مهم‌ترین قدرت را در شام عثمان به تو داد از تو کمک خواست آن وقتی که کمک به حال عثمان نافع بود که کمک نکردی آن وقتی که عثمان از بین رفت خون‌بهای او را طلب می‌کنی پیراهن عثمان را بهانه کردی این نامه 37 که بخشی از نامه‌های آن حضرت است در اینجا آمده فرمود: «فَسُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَشَدَّ لُزُومَکَ لِلْأَهْوَاءِ الْمُبْتَدَعَةِ وَالْحَیْرَةِ الْمُتَّبعةِ» یا «الْمُتعبة»[13] فرمود این هوس می‌دانی تو را تا کجاها برد چه بدعتهایی را به بار آوردی چقدر خودت را به زحمت انداختی و چقدر دیگران را به زحمت انداختی «مَعَ تَضْیِیعِ الْحَقَائِقِ وَ اطِّرَاحِ الْوَثَائِقِ» هم حقیقتها را ضایع کردی هم آن پیوندها و طمأنینه‌ها و اعتمادها و ارتباطهای مردمی را گسسته کردی «الَّتِی هِیَ لِلَّهِ طِلْبَةٌ وَ عَلَی عِبَادِهِ حُجَّةٌ» این حقایق و وثایقی را که ذات اقدس الهی در دین بیان کرده اینها جزء مطالبات الهی است خدا اینها را از ما می‌خواهد اینکه فرمود: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[14] اینها را متوقّف کنید بازداشت کنید اینها زیر سؤال می‌روند برای اینکه ببینند اینها مطالبات الهی را انجام دادند یا ندادند و همین مطالبات الهی, حجّت بر مردم است تو همه اینها را ضایع کردی «فَأَمَّا إِکْثَارُکَ الْحِجَاجَ عَلَی[15] عُثَْمانَ وَ قَتَلَتِهِ فَإِنَّکَ إِنَّما نَصَرْتَ عُثَْمانَ حَیْثُ کَانَ النَّصْرُ لَکَ وَ خَذَلْتَهُ حَیْثُ کَانَ النَّصْرُ لَهُ» اینکه جریان عثمان را بهانه کردی آن وقتی که نام عثمان نانِ تو را تأمین می‌کرد عثمان عثمان کردی و می‌کنی آن وقتی که کمک به عثمان به حال او نافع بود در همان شام ماندی چون وقتی که عثمان نامه نوشت برای معاویه که کمک بیاور او نیرو را آماده کرده بعد به فرمانده آن نیرو دستور داد که می‌روی در فلان منزل در بین راه می‌مانی تکان نمی‌خوری تا دستور بیاید[16] اجازه نداد که این نیرو از آن مرز حرکت کند بیاید مدینه جلوی این خلیفه‌کشی را بگیرد فرمود تو این طور بودی آن روزی که کمک به عثمان نافع بود تو مضایقه کردی امروز که نام عثمان برای تو نان‌آور است داری زیاد جدال می‌کنی این پایان نامه سی و هفتم است اما نامه‌ای که به عنوان نامه سی و هشتم نوشته نامه‌ای است که برای مردم بزرگوار مصر نوشته که گویا شرایط, شرایط روز است این نامه را برای مردم مصر نوشته فرمود شما مصریها قیام کردید ظالم و طاغی را از بین بردید و حکومت دینی الآن می‌خواهید تشکیل بدهید متوجه باشید که بیگانه رخنه نکند وحدت دینی‌تان را حفظ کنید گویا این نامه, نامه روز است که مردم محترم مصر انقلاب کردند آن استکبار را آن طاغی را آن فرعون عصر خود را منزوی کردند طرد کردند باید وحدتشان را حفظ کنند مطابق قرآن و عترت حرکت کنند نام مبارک اهل بیت را احیا کنند به همه مردم آزادی بدهند و کسی که دینشان قرآنشان عترتشان را حفظ می‌کند او را روی کار بیاورند که بیگانه راه پیدا نکند هیچ بیگانه‌ای در صفوف رسمی مسلمانها نمی‌تواند رخنه کند خیلی این نامه شیرین است فرمود: «مِنْ عَبْدِاللَّهِ عَلِیٍّ أمِیرِالْمُؤْمِنینَ إِلَی الْقَوْمِ الَّذِینَ غَضِبُوا لِلَّهِ حِینَ عُصِیَ فِی أَرْضِهِ وَ ذُهِبَ بِحَقِّهِ فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَی الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ وَ الْمُقِیمِ و الظَّاعِنِ» فرمود آن روزی که ستم همه را فرا گرفته و همه مردم مصر زیر سلطه ستمکار رفتند عدّه‌ای قیام کردند و جلوی آن طغیان را گرفتند دیگر معروفی نماند تا مورد امر باشد منکری نبود تا مورد نهی بشود بعد فرمود: «فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَیْکُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ» که مالک اشتر را فرستاد چون وقتی حضرت مالک اشتر را برای مصر فرستاد، بخش‌نامه رسمی، عهدنامه رسمی به مالک اشتر داد که معروف است که در نهج‌البلاغه به نام عهدنامه مالک است که ان‌شاءالله در فرصتی مطرح می‌شود چند نامه برای مردم مصر نوشت که در یکی از آن نامه‌ها آمده «مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْهُ»[17] اگر ملّت انقلابی بخوابد دشمن بیدار حمله می‌کند شما که انقلاب کردید باید مرتّب بیدار باشید در این نامه فرمود من کسی را فرستادم که او هیچ اهل مداهنه نیست اهل اِدهان نیست اهل ایهان نیست اهل سازش نیست و این برای خود من خیلی نافع و خدمتگزار نظام من بود در کوفه و امثال کوفه ولی من دیدم در شرایط کنونی وجودش در مصر نافع‌تر است این را برای شما فرستادم که منظور مالک اشتر بود که البته در بین راه او را شهید کردند «فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَیْکُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِاللَّهِ لاَ یَنَامُ أَیَّامَ الْخَوْفِ وَ لاَ یَنْکُلُ عَنِ الأعداء» روزی که صحنه مبارزه است او به خواب غفلت فرو نمی‌رود روزی که باید جنگ کند مسلّحانه وارد میدان شود هرگز سستی روا نمی‌دارد این «أَشَدَّ عَلَی الْفُجَّارِ مِنْ حَرِیقِ النَّارِ» این از آتش نسبت به دشمنان میهن و دشمنان دین سوزنده‌تر است «وَ هُوَ مَالِکُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ» از قبیله مذحج است «فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا أَمْرَهُ فِیَما طَابَقَ الْحَقَّ» البته مستحضرید خود امام معصوم هر چه بفرماید حق است اما کسی که معصوم نیست باید دستور او را با حق سنجید ولو آن نایب, نایب خاصّ امام باشد وجود مبارک حضرت امیر در این نامه فرمود حرفی که او می‌زند اگر مطابق حق بود شما بپذیرید و اطاعت کنید «فَإِنَّهُ سَیْفٌ مِنْ سُیُوفِ اللَّهِ لاَ کَلِیلُ الظُّبَةِ وَ لاَ نَابِی الضَّرِیبَةِ» این شمشیری از شمشیرهای الهی است هرگز کند نمی‌شود و در راه دین تلاش و کوشش می‌کند «فَإِنْ أَمَرَکُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إِنْ أَمَرَکُمْ أَنْ تُقِیمُوا فَأُقِمُوا» اگر فرمود آرام باشید آرام, اگر فرمود قیام کنید قیام کنید «فَإِنَّهُ لاَ یُقْدِمُ وَلاَ یُحْجِمُ وَ لاَ یُؤَخِّرُ وَ لاَ یُقَدِّمُ إِلاَّ عَنْ أَمْرِی» این مالک اشتر این اخو مذحج این مورد اطمینان من است طبق دستور من دارد حرکت می‌کند بنابراین شما او را تنها نگذارید «وَ قَدْ آثَرْتُکُمْ بِهِ عَلَی نَفْسِی لِنَصِیحَتِهِ لَکُمْ وَ شِدَّةِ شَکِیمَتِهِ عَلَی عَدُوِّکُمْ» این با اینکه جزء معاونان من بود اگر در کوفه می‌ماند برای من نافع بود و اگر در نظام من نزد من حاضر بود برای من خیلی نافع بود ولی من حضورش را در مصر ترجیح دادم که در شرایط انقلاب و در شرایط ضرورت مصر را از هر خطری نجات دهد که این پایان نامه است ما امیدواریم سراسر خاورمیانه‌ای که به بیداری رسیده است مخصوصاً بخش مصر و بحرین و یمن و بخش شیعه‌نشین و پیروان عترت عربستان همه اینها مشمول ادعیه ذاکیه ولیّ عصر باشد ان‌شاءالله.

[1] . المجازات النبویة (سید رضی), ص192; مسند احمد, ج3, ص321.
[2] . سورهٴ مائده, آیهٴ 42.
[3] . سورهٴ نور, آیهٴ 30.
[4] . نهج‌البلاغه, حکمت 211.
[5] . التوحید (شیخ صدوق), ص97.
[6] . اسرار الحکم, ص320.
[7] . من لا یحضره الفقیه, ج4, ص400.
[8] . التوحید (شیخ صدوق), ص353.
[9] . المجازات النبویّة (سید رضی), ص192; مسند احمد, ج3, ص321.
[10] . غررالحکم و دررالکلم, ص277, ح6100.
[11] . مکارم الأخلاق, ص440.
[12] . نهج‌البلاغه, خطبه‌های 21 و 167.
[13] . در برخی از نسخ به این صورت آمده است.
[14] . سورهٴ صافات, آیهٴ 24.
[15] . استاد «فی» تلفظ می‌فرمایند; در اختیار مصباح السالکین، صفحه 523 به این صورت آمده است.
[16] . تاریخ الیعقوبی, ج2, ص175.
[17] . نهج‌البلاغه, نامه62.

پایان پیام/
 

 

کد خبر 130979

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha