خبرگزاری شبستان: «…مهندسی فرهنگ این است که با رویکرد سیستمی اجزاء فرهنگ اعم از فرهنگ ملی، فرهنگ عمومی، فرهنگ تخصصی، فرهنگ سازمانی، در مجموعة فرهنگ جانمایی شده و روابط آنها بخوبی تنظیم شود. ضعفهای اجزاء و روابط آنها برطرف شود.
«فرهنگ به عنوان جهتدهنده به تصمیمات کلان کشور – حتی تصمیمهای اقتصادی، سیاسی، مدیریتی و یا در تولید نقش دارد. وقتی ما میخواهیم ساختمان بسازیم وشهرسازی کنیم در واقع با این کار داریم فرهنگی را ترویج میکنیم یا تولید میکنیم یا اشاعه میدهیم.» (مقام معظم رهبری، 1381)
این اهتمام رهبر معظم انقلاب به مقوله فرهنگ نشان از اهمیت آن در رشد و توسعه کشور در ابعاد مختلف دارد؛ در این میان آنچه به عنوان منبع باید در مهندسی فرهنگی مورد استناد قرار گیرد از اهمیت بیشتری برخوردار است تا در ترسیم نقشه راه، انتخابمان اشتباه نباشد. بی تردید تنها منبعی که می تواند فرهنگ زندگی صحیح و دستیبای به کمال را رقم بزند قرآن به عنوان کلام الهی است همان معجزه جاویدی که خداوند به عنوان دستورالعمل هدایت بشر تا انتهای تاریخ فرو فرستاد. از این ویژگی های این انحصاری این منبع وحیانی در فرهنگسازی و مهندسی فرهنگی تبیین می شود.
ویژگیهای محتوایی
روش اصلاحی قرآن همانگونه که در قالب و فرم ویژگیهایی داشت، از نظر محتوا و درون مایه نیز ویژگیها و خصوصیاتی دارد که الگو بخش مصلحان اجتماعی است. فشرده این ویژگیها بدین قرار است:
1- واقعگرایی
بخش بزرگی از آیات قرآن به تذکر و توجه دادن به آیات تکوینی الهی اختصاص یافته است، به گونهای که میتوان گفت این بخش یکی از محورهای اصلی آموزههای وحی به شمار می آید. بخش دیگری از آیات، تاریخ تاریک یا روشن بشر در مواجهه با حق و باطل را گزارش میکند. بخش قابل توجهی از آیات، به بیان سنتهای تکوینی و تشریعی الهی میپردازد. (زحیلی،2/950) تعداد دیگری از آیات به آشکار ساختن بنیادهای وهمی و غیر واقعی سنتهای جاهلی نظر دارد.
این توجه فراگیر به واقعیتهای بیرونی، به ویژه طبیعت و تاریخ، برای پیامی که به ظاهر ارتباطی با آن دو ندارد و تنها درصدد تغییر و اصلاح باور و بینش انسان نسبت به زندگی است، (دروزه، 4/145،163، 171) نشانه آن است که قرآن در روش اصلاحی خود، تکیه بر واقعیتها و دوری از تخیلات و پندارها را حتی در جایی که فرهنگ از مقوله احساس و عاطفه باشد، به عنوان یک اصل و قاعده میشناسد و این حقیقت را در زمینه فرهنگ آشکار میکند که پایهگذاری باورها و ارزشها بر بنیاد پندارهای بیاساس یا احساسات دور از واقعیت اگر چه در راستای اهداف مورد نظر باشد، نمیتواند شیوه درستی برای بهسازی فرهنگ جامعه به شمار آید، امری که سوگمندانه مورد بی توجهی قرارگرفته و هر روز شاهد برنامهها و کارهای احساس بنیاد و تخیلی هستیم.
2-ریشهگرایی
شکلگیری یک حرکت در درون فرهنگ کلان جامعه از دو راه می تواند صورت بگیرد: یکی از سطح به عمق، یعنی شروع از لایهها و سطوح رویین به سمت لایهها و سطوح زیرین و ژرف. و دیگر از عمق به سطح و ایجاد حرکت در لایههای زیرین و بنیادین به قصد رسیدن به سطوح برین و عینی.
هر یک از این دو راه منطق و توجیهات خود را دارد، اما قرآن کریم راه دوم را پیشنهاد میکند. این ادعا را می توان با دو دلیل اثبات کرد:
نخست چگونگی سیر نزول آیات از آغاز بعثت تا انجام آن است، مقایسه آیات مکی و مدنی این حقیقت را به خوبی تأیید میکند که به رغم تنوع زمینهها و شکلهای بیانی در آیات مکی، محور همه آنها دو چیز است: یکی باور به مبدأ و دیگر باور به معاد و قیامت. ارزشهای اخلاقی در مرحله دوم و روابط اجتماعی و مناسک و نمادهای دینی در رتبه سوم قرار دارد. (زحیلی، التفسیر المنیر فی العقیده و الشریعه و المنهج، 1/ 18)
اما در آیات مدنی سیر ماهوی گزارهها برعکس می شود یعنی آیات مربوط به باورها به رغم حفظ مرجعیتشان در رابطه با سایر آموزهها، حجم کمتری را از لحاظ بیانی به خود اختصاص دادهاند و برعکس، بیان قوانین و تشریعات و نمادهای دینی، آیات بیشتری را دربر میگیرند. (فضل الله، 9/9؛ دروزه، 1/ 128) این تفاوت ماهوی گزارهها در سیر نزول آیات، نشاندهنده اهمیت اصلاح بنیادهای عقیدتی در مرحله نخست حرکت فرهنگی است.
دلیل دوم تأکید و سفارشی است که قرآن بر مرجعیت و زیربنا بودن باورها و بینشها در نظام فرهنگی دارد، کمتر آیهای مربوط به ارزش های اخلاقی یا سنتهای اجتماعی یا مناسک دینی است که به باورها ارجاع و اسناد داده نشود.
به عنوان نمونه به آیات 172 تا 197 سوره بقره و نیز آیات 222 تا 240 همین سوره که بیانگر احکام و تشریعات و بعضاً ارزش های اخلاقی است نگاه کنید. تقریباً در تمام موارد پشتوانه دستورات و سفارشها، علم الهی، رحمت الهی، عقاب الهی و صفاتی از این دست قرار گرفته است که آشکارترین معنای آن این است که باور به چنین صفاتی میتواند تضمین کننده اجرای دستورات و فرامین و ارزشهای بیان شده باشد.
از مجموع این سفارش و آن نمایش سیر نزول، می توان نتیجه گرفت که روش اصلاح گرانه قرآن مبتنی بر حرکت از عمق به سطح و ایجاد تغییر از بنیادها و زیربناها به سمت روبنا و لایه های رویین است. سید قطب میگوید:
"و لم یبدأ المنهج الإسلامی فی معالجه هذه التقالید فی أول الأمر، لأنها إنما تقوم على جذور اعتقادیه فاسده فعلاجها من فوق السطح قبل علاج جذورها الغائره جهد ضائع. حاشا للمنهج الربانی أن یفعله! إنما بدأ الإسلام من عقده النفس البشریه الأولى عقده العقیده. بدأ باجتثاث التصور الجاهلی الاعتقادی جمله من جذوره و إقامه التصور الإسلامی الصحیح. إقامته من أعماق القاعده المرتکزه إلى الفطره ... إن عقده الفطره البشریه هی عقده العقیده و ما لم تنعقد هذه العقده أولا فلن یثبت فیها شیء من خلق أو تهذیب أو إصلاح اجتماعی ... إن مفتاح الفطره البشریه هاهنا." (سید قطب، 2/973)
"اسلام در درمان سنتهای غلط جاهلی از اصلاح خود سنتها آغاز نکرد زیرا آنها بر مبانی و ریشههای فاسد عقیدتی استوار بودند و تلاش برای درمان آنها از بالا قبل از درمان ریشههای عمیق آنها تلاش بیهوده بود و از روش الهی به دور است که چنین کار عبثی انجام دهد. اسلام از گره نفس بشر، یعنی گره عقیده شروع کرد و با کندن ریشه بینش و باور جاهلی، بینش صحیح اسلامی را جایگزین ساخت. کاری از ژرفا، ... گره فطرت بشر گره عقیده و باور است و تا زمانی که این گره گشوده نشود، هیچ خُلق نیک و تهذیب نفس و اصلاح اجتماعی رخ نخواهد داد... کلید فطرت بشر اینجاست."
البته این نکته را نباید فراموش کرد که نگاه به عمق در حرکت اصلاحی قرآن به خاطر نیازمندیهای آغاز کار، از نظر قالب و شکل، به رغم حفظ تنوع و گونهگونی، در قالبهایی متفاوت از قالبها و شکلهای به کار رفته در ادامه حرکت و در آیات مدنی صورت گرفته است.
بررسی آیات مکی، به ویژه آیات سال های آغازین و مقایسه آنها با آیات مدنی، به خوبی این حقیقت را آشکار میکند که در آیات مکی اولاً شکل بیان و ساختارهای زبانی کوتاه، کوبنده و همراه با تهدید، مسجع و موزون است و ثانیاً قالب تصویرگری، چه راجع به امتهای گذشته و چه راجع به نعمتهای اخروی، بیشتر از سایر قالبها مورد استفاده قرار گرفته است و ثالثاً روش تهدید، همراه و برابر با روش تشویق به کار رفته است، نه کمتر یا بیشتر، اما در آیات مدنی، قالب های دیگری بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است. (مکارم شیرازی، 14/275؛ فضل الله، 9/ 9؛ الموسوعه القرآنیه، خصائص السور، 3/)
کاربرد رسالت اصلاحی قرآن در جامعه امروز
در اینجا پرسش مهمی مطرح می شود و آن اینکه آیا می توان روش عقیده بنیاد قرآن را در جامعه عصر نزول حجاز که مشکل عمده آنها شرک و ناباوری نسبت به خدا و معاد بود و طبعاً باید قرآن در رسالت اصلاحی خویش بر آن تأکید می کرد، در جامعه امروز، به ویژه در جامعه اسلامی که مردم معتقد به توحید و معاد هستند و از این نظر مشکلی ندارند، پیاده کرد؟ آیا قیاس آن جامعه با ساختار فرهنگی خاصش به این جامعه و ساختار فرهنگی متفاوتش، قیاس مع الفارق نیست؟
در پاسخ باید گفت سخن در نوع عقیده و باور نیست تا این تصور پدید بیاید که در جامعه اسلامی امروز شرک به خدا و انکار معاد وجود ندارد تا نقطه آغاز اصلاح فرهنگ، عقیده به توحید و معاد باشد، بلکه سخن در اصل آسیب دیدن باور است؛ در جامعه عصر نزول، مردم با چالش های فرهنگی گوناگونی در زمینه باورها، اخلاق، رفتارها، سنت ها وعادات، مناسک و نمادها و... مواجه بودند. قرآن در میان این چالش ها و نقاط تاریک، نخست بر باورها انگشت می گذارد و با روش های متنوع تعلیم، تهدید، بشارت، ترسیم پیامدها و... در صدد اصلاح آن بر می آید و به جای آن، سراغ اخلاق یا رفتار یا سنت های اجتماعی نمی رود.
این نشان می دهد که اصلاح باید از عمق باورها آغاز گردد، حال این باورها در زمین ها و زمان های گوناگون ممکن است متفاوت باشد. اگر در جامعه بدوی حجاز عقیده آسیب دیده و آفت زده جامعه، شرک و بت پرستی بود، در جامعه مدرن یا نیمه مدرن امروز اسلامی، ممکن است آن عقیده آسیب دیده، عدم عمق باور به توحید و معاد یا عدم درک درست حضور و ربوبیت الهی در زندگی انسان یا عدم شناخت حاکمیت قضا و قدر الهی بر تاریخ بشر یا فراموش شدن آخرت در غوغای دنیا گرایی و اموری از این گونه باشد که هر یک منشأ صفات، ارزش ها، رفتارها و سنت های غلط و نادرستی در جامعه می گردد و پیکره فرهنگ کلان جامعه را گرفتار آسیب می سازد.
آنچه جامعه امروز را با جامعه عصر نزول قرآن همانند می سازد، آسیب و آفت در لایه های گوناگون فرهنگ آن دو و ضرورت گزینش نقطه عزیمت برای تغییر و اصلاح آن است، نه نوع باورها یا ارزش ها یا سنت ها. و همین است که زمینه را برای الهام گیری و الگوسازی از روش اصلاح گرانه قرآن در جامعه امروز فراهم می سازد.
گرچه نویسنده بر این باور است که در جامعه امروز ما نیز آموزه توحید و معاد، به خاطر دینداری تقلیدی و ناآگاهانه، از حد سخن و زبان فراتر نرفته و حقیقتاً به عقیده تبدیل نشده است، پس آنچه این جامعه را از جامعه شرک زده عصر نزول متمایز می سازد، عقیده به توحید و معاد نیست، بلکه عدم اعتقاد به شرک و عدم انکار معاد است و میان این دو رویکرد تفاوت فاحشی وجود دارد.
3-عقلگرایی
همانگونه که اشاره شد، روش قرآن در مواجهه با چالش های فرهنگی، روش انگیزش از درون بر پایه آگاهی و انتخاب است، امری که یکی از لوازم جدایی ناپذیرش، اهمیت دادن به نیروی عقلی انسان می باشد. بدین سبب قرآن به خرد ورزی به عنوان یکی از راهبردهای اساسی در روش انجام رسالت اصلاح گرانه اش می نگرد. از این رو چه در مواجهه با باورها و سنت های غلط اجتماعی و چه در مواجه با باورها و سنت های بایسته و پسندیده اجتماعی، نخستین توصیه و سفارش خرد ورزی و تعقل است. هیچ گاه خرافه گرایان را بدون تعقل و تدبر در آنچه می پرستند یا می ستایند، دعوت به انصراف و اعراض نمیکند، بلکه نخست آنان را وادار به تفکر میکند و این پرسش را در برابر ذهن و ضمیرشان قرار می دهد که آیا آنچه می پرستند یا می ستایند، ویژگی های یک معبود یا محبوب را دارد؟
این رویکرد از نظر قرآن چنان اهمیت دارد که نه تنها در مواجهه با باطل و خرافات که حتی در رابطه با ایمان و پذیرش یک حقیقت نیز راضی به واکنش بدون اندیشه و تفکر نیست؛
"الإسلام دعوه الإصلاح الکبرى الشامله لجمیع أبناء البشر، لذا کان حریصا بصراحته و رحمته و اعتماده على العقل الحر و المنطق الرشید، هدایه الناس جمیعا حتى الوثنیین البدائیین إلى الدین الحق و العقیده الصحیحه القائمه على توحید اللّه عز و جل، و إبطال عباده کل ما لا خیر فیه و لا نفع، و لا دلیل من الواقع علیه.» (الزحیلی، 3/2239؛ نیز رک: مدرسی، 15/64)
"اسلام یک پیام بزرگ اصلاحی است که تمام بشر را مخاطب قرار داده است، از این رو بر صراحت، رحمت، عقل آزاد و منطق صحیح تأکید دارد، زیرا می خواهد همگان، حتی بت پرستان بدوی را به دین حق و عقیده درست که بر توحید استوار است هدایت کند و پرستش هر آنچه را که در آن خیر و سودی نیست و دلیلی از واقعیت بر آن وجود ندارد ابطال نماید."
مجموع واژگان مربوط به تفکر و تعقل که در قرآن آمده است نیز به خوبی این واقعیت را تأیید میکند.
اتخاذ راهبرد خردورزی در اصلاح فرهنگ
حال اتخاذ راهبرد خردورزی از سوی قرآن به عنوان نماد حرکت اصلاح فرهنگ، نشان از یک ضرورت در روش تعامل با اجزای فرهنگ دارد و بر این ادعا گواهی می دهد که اصلاح فرهنگ با تمام زوایا و ظرافت هایش، نمی تواند بدون بهره گیری از نیروی عقلانی خود انسان باشد. به تعبیر دیگر، تقلید و تبعیت در ساحت کار فرهنگی امر نشدنی است.
4- فطرتگرایی
طبق گزارش قرآن، اسلام در کلیتش برآمده از فطرت انسان و متکی بر آن است؛
(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون)(روم/30)
"پس روى خود را با گرایش تمام به حق، به سوى این دین کن، با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خداى تغییر پذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولى بیشتر مردم نمىدانند."
از همین رو قرآن خودش را ذکر(إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِین)(یوسف/104) و پیامبر (ص) را نیز مأمور به تذکر می داند؛ (فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّر)(غاشیه/21)
اگر فطرت را به معنای ساختار ویژه وجودی انسان بگیریم، (طباطبایی، 16/179-180) بازتاب مستقیم فطری بودن آموزه های اسلام در روش تفسیر و تطبیق آن آشکار می شود. بدین معنا که فهم آموزه های اسلام در لایه های بینش ها، باورها، ارزش ها، سنت ها و هنجارهای اجتماعی و نیز تفهیم و تطبیق آن در ساحت های گوناگون زندگی باید به گونه ای باشد که ساختار فیزیکی و روانی انسان در ابعاد عقلی، عاطفی و غریزی بپذیرد.
بر این اساس آن گاه که عناصر فرهنگ جامعه دینی گرفتار آسیب و آفت گردد، شیوه اصلاح و بازیابی آنها نیز ناگزیر باید تابع همین ویژگی باشد، زیرا همان گونه که اشاره شد، اسلام در حقیقت یک اصلاح بزرگ بود و شیوه به کار رفته در نفوذ و درونی سازی آن فرمول کلی هرگونه اصلاح و تجدید است.
5-علمگرایی
یکی از راهبردهای اصلی قرآن در انجام رسالت پیامبر (ص)، تکیه بر علم و آگاهی مخاطبان است. آیات وحی نه تنها از مخاطبان می خواهد که در مواجهه با باورها، ارزش ها و سنت ها آگاهانه عمل کنند، بلکه خود بر تعلیم و آگاهی بخشی مخاطبان می پردازد. نمونه بارز این اقدام، جریان شناسی اجتماعی است. یکی از چالش های جامعه اسلامی هنگام نزول قرآن، پدیده نفاق بود. قرآن با این پدیده چگونه برخورد کرده و چه راه هایی را برای مبارزه با آن ارایه کرده است؟
اگر به مجموع آیات در این زمینه نگاه شود، مشاهده می شود که تکیه اصلی قرآن بر آگاهی بخشی است. قرآن از یک سو به آشکار ساختن انگیزه ها و اندیشه های پنهان منافقان می پردازد، از سوی دیگر حالات روحی و روانیشان را برملا میکند و از سوی سوم بی تأثیر بودن توطئه ها و برنامه هایشان علیه مؤمنان و اینکه خودشان بیشتر در دام توطئه هایشان گرفتار می شوند را مطرح می نماید. این گام های سه گانه بدین معناست که قرآن شیوه تعلیم و آگاه ساختن را برای از بین بردن و جلوگیری از گسترش این پدیده در میان مؤمنان را در پیش گرفته است. عین همین سیاست در مورد مشرکان، یهودیان و دیگر جریان های اجتماعی وجود دارد.
شکل دیگری از آگاهی بخشی، طرح پدیده ها به صورت مقایسه ای و تطبیقی و تصویر ویژگی های آنها در مقابل هم است که این روش نیز در قرآن به صورت گسترده به کار رفته است. مقایسه انسان های خوب و بد، کارهای زشت و زیبا، پیامدهای ناگوار وگوارای رفتارها و...، نمونه هایی از این روش به شمار می آید. (حجازی، 1/905)
6- تجددگرایی
تصور عمومی این است که آموزه های دینی امور ثابت و همیشگی و تغییرناپذیر است. این تصور نسبت به باورها و ارزش های دینی درست است، اما نسبت به تشریعات و هنجارهای دینی به صورت مطلق درست نیست؛ زیرا احکام و هنجارهای دینی آنجا که با امور و موضوعات متغیر و سیال پیوند می یابد، تغییرپذیر و دگرگون شونده است. این حقیقتی است که قرآن با وارد کردن پدیده نسخ در احکام به ما می آموزد. گرچه در گستره و مصادیق نسخ میان مفسران اختلاف نظر وجود دارد، اما اصل وقوع و مشروعیت آن مورد تردید نیست؛ (مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا)(بقره/106) (طباطبایی، 1/252)
این واقعیت هنگامی که در عرصه رسالت فرهنگی قرآن مورد ارزیابی قرار گیرد، حکایت از یک ضرورت در زمینه روش اصلاح فرهنگ میکند و آن اینکه هر نوع تغییر یا جایگزینی در سطوح هنجاری و سنت های اجتماعی باید نسبت به واقعیت های آینده و پدیده های پیش رو گشوده و باز باشد. اراده و اصرار بر ایجاد هنجارها و سنت های ثابت و تغییر ناپذیر، فرایند اصلاح فرهنگ را با چالش مواجه می سازد.
منبع: فصلنامه پژوهش های قرآنی
ادامه دارد/
نظر شما