خبرگزاری شبستان: چنانچه گذشت اومانیسم سکولار مبتنی بر اصولی است که بر پایه آن خداوند حذف شده و انسان جایگزین خداوند میشود یعنی انسان محوری وارد ایدئولوژی و جهان بینی می شود. طبیعتگرایی از اصول فکری اومانیسم سکولار به شمار می رود.
«اومانیستها میگویند وظیفه عمده دموکراسی، پاسداشت حق حاکمیت مردم بر خود است و برای تأمین انسجام اجتماعی باید از فعالیتهای دینی مسالمتجو حمایت کند. آنها با ترویج نگاه پلورالیستی این روحیه و فضا را در جامعه فراهم میآورند تا نگرههای مختلف در کنار هم به سر برده، همدیگر را تحمل کنند».(1)
از دیدگاه اسلام حقوق هر موجود در سایه حقوق الهی محقق و معنا دار است. به دیگر بیان حق برگرفته از مالکیت است اگر من حق دارم در مالی تصرف کنم زیرا مالکیتی نسبت به آن دارم. اگر حقی برای انسان تعریف شده است این حقوق را خداوند اعطا کرده پس نمی توان حقی الحادی را برای انسان تصور کرد. در حاکمیت خواست خداوند در مرتبه اول است و او است که فردی را مستحق حاکمیت می داند. اگر هزاران هزار نفر هم داستان شوند که امام منصوب از جانب خداوند را از حق حاکمیت سلب کنند تنها مقبولیت امام و حاکم الهی با مانع مواجه خواهد شد اما مشروعیت او حتی به فرض حاکم نبودن ثابت و پابرجا است.
قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ ۖ بِیَدِکَ الْخَیْرُ ۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛
بگو: «بارالها! مالک حکومت ها تویی؛ به هر کس بخواهی، حکومت میبخشی؛ و از هر کس بخواهی، حکومت را میگیری؛ هر کس را بخواهی، عزت میدهی؛ و هر که را بخواهی خوار میکنی. تمام خوبیها به دست توست؛ تو بر هر چیزی قادری.
البته پر واضح است خداوند بر اساس عدالت خلق می کند و امام را از ظالمین قرار نمی دهد. حاکمان ظالم تاریخ امام و حاکم منصوب شده از جانب خداوند نبودند بلکه ایشان را باید غاصبان تاریخ نام نهاد. چنان که در قرآن می خوانیم:
وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی ۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ؛
(به خاطر آورید) هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود. و او به خوبی از عهده این آزمایش ها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من (نیز امامانی قرار بده!)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمیرسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند)».
پلورالیسم دینی برخاسته از الهیات مسیح
از جمله مبانی اومانیسم سکولار را باید دیدگاه های پلورالیستی دانست. پلورالیسم دینی به این معنا است که تمام اعتقادات و ارزش های دینی موجب سعادت متدینان به آن دین و مستلزم حقانیت تمام آنها است. به دیگر بیان پلورالیسم هیچ فرقه ای از فرق و هیچ مکتبی از مکاتب را برحق نمی داند و به هیچ کس اجازه نمی دهد که خود را فرقه محقه و ناجیه بشمارد. پلورالیسم دینی نهضتی برخاسته از الهیات دین مسیح است که زمینه آن نهضت لیبرالیسم سیاسی است و مستقیما ناشی از لیبرالیسم دینی است. عمده ترین مسئله کلامی که در پیدایش پلورالیسم دینی دخیل است، آموزه نجات در کلام مسیحی است.
برای فهم پلورالیسم سه دیدگاه قابل تامل است:
1-دیدگاه انحصارگرایان:
بنابراین دیدگاه تنها یک دین حق وجود دارد و باقی ادیان مردود و باطلند و متدینان به ادیان مختلف اهل شقاوتند و به جهنم می روند. مثلا انحصارگرایان در مسیحیت بر این باورند که رستگاری تنها از آن کسانی است که به مرگ فدیه وار فرزند خدا (عیسی) اعتقاد داشته باشند و با غسل تعمید در این فدیه سهیم می شوند و به رستگاری می رسند.
2- دیدگاه شمول گرایان
بر اساس این دیدگاه، تنها یک دین و مذهب حق واقعیت محض است و باقی ادیان تنها بهره ای اندک از حقیقت برده اند. در واقع متدینان ادیان دیگر را می توان به دو دسته تقسیم کرد: جاهلان قاصر و جاهلان مقصر.
جاهلان قاصر آنهایی هستند که به هر دلیل غیر ارادی به حقیقت نرسیده اند و عقاید خود را حق می شمارند و بدان ملتزم می مانند. اینها می توانند اهل بهشت باشند اما جاهلان مقصر آنانند که با اراده خویش و از روی کوتاهی عمدی، خود را در جهل نگه می دارند تا به حقیقت نرسند. این گونه افراد به بهشت نمی روند.
3- دیدگاه کثرت گرایان
بر اساس این دیدگاه تمام ادیان برحقند( هیچ دینی برحق نیست هم علی السویه هستند) یا لااقل آمیخته ای از حق و باطل هستند. پس در نتیجه همه متدینان اهل سعادت و هدایتند و می توانند اهل بهشت قرار گیرند (پلورالیسم دینی.)
پلورالیسم دینی فاقد معنا و تعریف مشخص و معین است اما مروّجین پلورالیسم دینی غالباً این مفهوم را در سه تعریف به کار برده اند:
1. پلورالیسم دینی به معنای بهره مندی یکسان ادیان از حق و باطل.
2. پلورالیسم دینی به معنای این که ادیان همگی راه هایی به سوی حق هستند.
3. تعریف پلورالیسم دینی بر پایه پوزیتیویسم.
در پلورالیسم دینی در معنای اول، مدعی شده اند که همه ادیان از عناصر و معانی حق و باطل به یکسان بهره مند هستند. بنابراین در هر دین و آیینی هم حق وجود دارد و هم باطل. روشن است که این معنای (پلورالیسم دینی) از نظر قرآن و تفکر اسلامی قابل قبول نیست، زیرا بنا به تعبیر قرآن شریف در (سوره نساء،آیه 150)
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذَٰلِکَ سَبِیلًا؛ کسانی که خدا و پیامبرانِ او را انکار میکنند، و میخواهند میان خدا و پیامبرانش تبعیض قائل شوند، و میگویند: «به بعضی ایمان میآوریم، و بعضی را انکار می کنیم» و میخواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب کنند...
در معنای دوم پلورالیسم دینی به این معنی که ادیان همگی و به یکسان راه هایی به سوی حق هستند و از این نظر فرقی با هم دیگر ندارند، نیز ایرادهای تئوریک و تناقضاتی وجود دارد؛ چگونه می توان آیین مسیحیت معتقد به تثلیث را که در قرآن کریم صراحتاً مورد نفی قرار گرفته و حتی معتقدان به آن کافر دانسته شده اند با دین اسلام یکسان و برابر شمرد؟
لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ ۘ وَمَا مِنْ إِلَٰهٍ إِلَّا إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۚ وَإِن لَّمْ یَنتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛ آنها که گفتند: «خداوند، یکی از سه خداست» (نیز) بیقین کافر شدند؛ معبودی جز معبود یگانه نیست؛ و اگر از آنچه میگویند دست بر ندارند، عذاب دردناکی به کافران آنها (که روی این عقیده ایستادگی کنند،) خواهد رسید.
بی معنا خواندن قضایای دینی فلسفی
در حالی که مقصد آیین مسیحیت کنونی شرک آلود است و مقصد اسلام تماماً توحیدی است. به لحاظ احکام نیز تفاوت هایی در حد تناقض میان دو آیین وجود دارد که نمی توان آن ها را مصداق مسیرهایی مختلف به راهی واحد و لذا یکسان دانست؛ مثلاً در آیین بودیسم اساساً وجود خدا نفی می گردد، حال چگونه می توان اسلام و بودیسم را راه هایی به سمت یک مقصد واحد دانست؟!
رویکرد سوم، بر پایه این نگرش پوزیتیویستی بنا شده است که قضایای غیرتجربی و غیرحسی (یعنی قضایای دینی و فلسفی) یا یکسره بی معنی هستند و یا اگر بی معنا نباشند راهی برای تحقیق در صحت و سقم آن ها وجود ندارد؛ به عبارت دیگر احکام و باورهای دینی متباین و گاه حتی متناقض ادیان مختلف، به یکسان غیرقابل پذیرش یا غیرقابل ابطال است و راهی برای فهم درستی و حقانیت آن ها وجود ندارد، لذا در خصوص همه آن ها باید بر پایه شکاکیت و نسبی انگاری قضاوت کرد.
پی نوشت: (مجله بازتاب اندیشه، بهمن 1382 - شماره 46، عنوان مقاله: اومانیسم سکولار و حقوق انسان)
ادامه دارد/
نظر شما