هیچ ظاهری از قرآن و سنت متواتر مخالف عقل نیست

مسیحیان مى گویند قدماء ثلاثه، اشاعره مى گویند قدماء ثمانیه، آنها با ظاهربینی چراغ عقل را روشن نکردند. محال است ظاهر قرآن و سنت متواتر با خرد منافات داشته باشد. قسم به خدا هیچ ظاهرى از قرآن مخالف عقل نیست.

خبرگزاری شبستان: نوع نگاه به عقل در ادراک معارف اسلامی منجر به ایجاد دو نوع نگاه سلبی و ایجابی شده است. چراکه برخی عقل را لازمه فهم معارف و برخی دیگر آن راع امل انحراف از دین می دانند. از این رو در نوشتار زیر جایگاه عقل از زبان آیت الله سبحانی بیان می شود.

 

آیا عقل در معارف اسلامى جایگاهى دارد یا خیر؟ آیا عقل مى تواند به سمت معارف اسلامى پرواز کند؟

 

قرآن کریم مى فرماید: ( ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِى هِیَ أَحْسَنُ ) (1) .«با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به روشى که نیکوتر است استدلال و مناظره کن پروردگارت از هر کسى بهتر مى داند چه کسى از راه او گمراه شده است و او به هدایت یافتگان داناتر است».
این آیه به ما مى آموزد که اگر بخواهیم حقیقت را به دیگران بگوییم سه راه دارد:1 بالحکمة، 2. و الموعظة الحسنة و 3. و جادلهم بالتى هى احسن.
چرا قرآن این سه راه را پیشنهاد مى کند؟ چون مخاطب ها فرق مى کنند. گاهى مخاطب انسانى عقلانى، حکیم و اهل استدلال است. مسلماً باید با او با قول محکم و استوار و عقل پسند سخن گفت.گاهى مخاطب آنقدر ادراک ندارد که با او به برهان سخن بگوییم بلکه باید عواطفش را تحریک کرد. اثر موعظه، تحریک عواطف است. پس باید با نشان دادن عواقب کار، او را هدایت کرد. گاهى مخاطب، نه حکیم است و نه انسان موعظه پذیر، بلکه مخالف است و نظر او با نظر ما فرق دارد. باید با او به جدال احسن پرداخت، یعنى مسلمات خودش راگرفت و بر علیه او استفاده کرد.
بنابر جایگاه عقل در معارف اسلامى و عقلى نسبت به جایگاه عقل در معارف اسلامى، اندیشمندان به سه دسته تقسیم شده اند: گروه حس گرایان، گروه معطّله، و راهى میان تشبیه و تعطیل.
حس گرایان: غالب غربى ها و اروپایى ها حس گرا هستند و فلسفه آن ها بر «حس» استوار است .(2) ایشان مى گویند ما نمى توانیم ماوراى حس را درک کنیم، چون ابزار درک ما، تجربه است و تجربه هم فقط مى تواند در مسائل حسى سخن بگوید، و درباره چیزى که ماوراى حس است مثل برزخ، خدا، قیامت و مانند آن نمى توانیم نفیاً و اثباتاً قضاوت کنیم.

 

پذیرش گزاره های عقلی در مسائل حسی
در نقد این گروه به طور اجمال باید گفت: شما در همان مسائل حسى، گزاره هایى را قبول دارید که عقلى اند نه حسى از جمله:1. شما معتقدید که «تجربه» شما را به واقع مى رساند. شما تجربه را از کجا به دست آورده اید؟ تجربه و آزمایش، خود قابل تجربه نیست پس شما گزاره اى را قبول دارید که از مجراى حس به دست نیامده است. بنابراین حس گرایان باید حداقل یک قضیه عقلى را قبول داشته باشند.2. حس گرایان مى گویند: «همه معلومات باید از طریق تجربه بدست آید». این گزاره، عقلى است چون استدلال مى کنند و مى گویند وسیله من آزمایش است و آزمایش هم در ماوراى حس راه ندارد. پس باید تمام قضایا در مجراى حس باشد و ماوراى حس، قابل درک نیست.3. مورد تجربه شما، یک قضیه جزئى است اما شما بارها آن را تجربه مى کنید و به یک قضیه کلى دست مى یابید.
همین که از مورد جزئى، یک قاعده کلى ساخته اید، کار عقل است. علاوه بر این موارد، نقض هاى دیگرى هم وجود دارد.(3) در کشور ما بحمدالله این مسئله طرفدار ندارد چون بعد از فروپاشى شوروى، مارکسیست ها عقب نشینى کرده اند.

 

عدم نیاز به عقل در ماورای طبیعت!
معطّله: این گروه چون عقل خود را از درک، تعطیل کرده اند به «معطّله» مشهور شده اند.این گروه که غالباً محدثین اهل سنت اند (حنابله و امثال آن) مى گویند: با وجود کتاب و سنت، نیازى به استفاده از عقل در ماوراى طبیعت نداریم.
ما هم مى گوییم خدا دست دارد ولى براى اینکه جزو مشبّهه نباشیم مى گوییم دست و چشم او مانند دست و چشم ما نیست.
نقد: روش معطّله، روش صحیحى نیست. قرآن کریم، ما را به تفکر و تدبر دعوت کرده است. خداوند قرآن را تنها براى خواندن نفرستاده است، قرآن را براى تدبر هم فرستاده است. ( لیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ) (4) قرآن امر به تدبر و تفکر کرده است.
اگر سؤال واقعاً بدعت است چرا قرآن اینها را آورده و دعوت به تدبر و تفکر کرده است؟معطله مى خواهند بگویند اسلام سراپا تعبّد است و تفکر فقط در مسئله اثبات صانع و نبوت جایز است و در بقیه مسائل تفکر ممنوع است. این نظریه برخلاف قرآن است. ( الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً)(5). اینها هم مانند حس گرایان، مخالف عقل اند با این تفاوت که حس گرایان، ماوراى طبیعت را نه نفى مى کنند و نه اثبات; اما اینها به ماوراى طبیعت معتقدند ولى مى گویند ادراک عقل را باید نسبت به این ها تعطیل کرد.

 

اینها نمی توانند معنای آیات را درک کنند
چندى قبل در یکى از نشریات عربستان مطلبى از عبدالعزیز بن باز خواندم: از وی سؤال کرده بودند خدا جسم است یا نه؟ صریحاً گفته بود: نمى توانیم بگوییم که خدا جسم نیست. چون در قرآن و سنت نیامده است: «انه سبحانه لیس بجسم».اینها نمى خواهند حتى این آیه را درک کنند لا تُدْرِکُهُ الاَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الابْصَارَ (6) .
این افراد از پیامدهاى ناگوار مکتب خود غافل هستند. ما اگر عقل را تعطیل کنیم هیچ اصلى از اصول دین را نمى توانیم ثابت کنیم. حتى در اثبات نبوت پیغمبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) ، نیاز به دستگاه عقلانى است تا بگوییم خدا حکیم است، حکیم هرگز راضى به «اغراء به جهل» نمى باشد. پس اگر آورنده این معجزه (نعوذ بالله) انسان ناسالمى باشد، خداوند حکیم نباید چنین قدرتى را در اختیار او قرار دهد. این با حکمت خداوند منافات دارد؛ ( وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأَقَاوِیلِ لأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ) (7).
معطّله مى خواهند بگویند ما اهل تشبیه و تجسیم نیستیم، ولى در واقع همچون «مجسّمه» و «مشبّهه» هستند. مى گویند خدا دست دارد اما دست او کیفیت دست ما را ندارد! دست تمام واقعیتش همین کیفیت است. اگر این کیفیت نباشد، دیگر معنى ندارد دست باشد. هر کس عقل را تعطیل کند دچار تشبیه و تجسیم مى شود. ابن تیمیه مى گوید: «خدا عرش دارد و بر تخت مى نشیند، اما به قدرى بزرگ و سنگین است که تخت او مانند تخت هاى بشرى صدا مى کند» (8).

 

دنیای کلام، حکمت و فلسفه...
ما چراغ عقل را روشن مى کنیم و با آن معارف را تجزیه و تحلیل مى کنیم. البته مقلد مکتب ملاصدرا، ملاهادى سبزوارى یا شیخ الرئیس هم نیستیم. چون در معارف فکرى، تقلید جایى ندارد. از علوم و معارف آن ها بهره مى گیریم، اما هرگز بند مکتب غیر معصوم را به گردن نمى افکنیم. این همان راهى است که خدا، پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) و ائمه(علیهم السلام) گفته اند. اولین خطبه در نهج البلاغه یک دنیا کلام، فلسفه و حکمت است. آنجا که در پاسخ به این سئوال که آیا صفات خدا عین ذات اوست؟ یا ذات او عین صفات اوست؟ یا دو چیزند؟ امام على (علیه السلام) مى فرماید: توحید یعنى «نفى الصفات عنه» نه این که بگوییم خدا عالم نیست یا قدرت ندارد; بلکه مى گوییم علم چیزى زائد بر ذات نیست. قدرت و سایر صفات هم زائد بر ذات نیستند
این سخن امام(علیه السلام) سراپا برهان خداشناسى است. ولى متأسفانه هنوز هم اشاعره معتقدند صفات خدا زائد بر ذات خداست. بنابر این صفات خدا هفت تا است و با خدا، هشت ذات مى شود.اشاعره با این حرف مسیحیان را رو سفید کرده اند. مسیحیان مى گویند قدماء ثلاثه، اما اشاعره مى گویند قدماء ثمانیه چرا از نظر فکرى چنین منحرف شدند؟ چون چراغ عقل را روشن نکردند و به ظاهر بسنده کردند. آن هم ظاهرى که در آن تفکر نکردند و گرنه محال است ظاهر قرآن و سنت متواتر با خرد منافات داشته باشد. قسم به خدا هیچ ظاهرى از ظواهر قرآن مخالف عقل نیست!، اما نه ظاهر تصورى بلکه ظاهر تصدیقى. نه ظاهر افرادى بلکه ظاهر جملى.(9) مثلاً قرآن مى فرماید: ( ما مَنَعَکَ أنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ). مى گویند چون خدا خودش مى گوید با دو دست، آدم را آفریدم پس خدا دو دست دارد. این ظهور، ظهور افرادى و تصورى است اما اگر دقت کنیم خدا مى خواهد عنایت را نشان دهد یعنى این مخلوق مورد عنایت من است.
قرآن، انجیل نیست که وقتى خلاف عقل درآمد تاویل کنیم. ولى باید دقت کرد که ظاهر، ظاهر افرادى و تصورى نباشد. پس این که مى فرماید: ( الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى) یعنى خدا بعد از آفرینش بر تخت تدبیر مستولى شد. نه اینکه آفرید و بازنشسته شد و کار تدبیر را به دیگران واگذار کرد. این آیه ناظر به توحید در خالقیت و ربوبیت است. بنابراین، اعتماد به عقل را قبول داریم ولى هر مکتبى را به صورت تعبدى نمى پذیریم، اما از معارف آن مکتب بهره مى گیریم.

 

ولایت و خلافت باید سرفصل دروس حوزه باشد
سه توصیه: 1. به مسائل عقلانى اهمیت بیشترى بدهید. شبهات را باید پاسخگو باشید. از دانشجوى دانشگاه ها انتظار پاسخ گویى نیست. شما حوزویان مسئول پاسخگویى به این شبهات هستید.2. «ولایت و خلافت» و «وهابیت» باید ماده درسى در حوزه باشد. 3. تمام دانش ها به خاطر این است که از نظر اخلاقى، انسان شویم. به همین خاطر پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید « انّما بعثتُ لاُتمّم مکارمَ الاخلاق» باید در حوزه، درس اخلاق رسمى شود.
منابع:
[1] . نحل : 125.
[2] . فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بیات ص480تا490 .
[3] . ص: 29; ترجمه: تا در نشانه هاى او بیندیشید.
[4] . آل عمران : 191.
[5] . انعام: 103، چشمها او را نمى بینند ولى او چشمها را مى بیند » .
[6] . المیزان، علامه طباطبائى ج15، ص172 .
[7] . طه : 5.
[8] . آیة الله العظمى سبحانى، الالهیات، ج1، ص89.
پایان پیام/
 

کد خبر 181799

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha