آنها که در ولایت فقیه تشکیک می کنند دستور دارند نه جهل...

بعضی در مسأله ولایت مطلقه، مغالطه کرده‌اند و می گویند ولایت مطلقه یعنی مطلق از اسلام. اگرچه ممکن است ولی‌فقیه در بعضی امور به خاطر رعایت مصالحی عناوین ثانویه را مقدم بدارد، اما این خلاف اسلام نیست.

خبرگزاری شبستان: ولایت فقیه مفهومی است که اسلامی بودن یک حکومت و حرکت کردن جامعه در مسیر قرآن و عترت (ع) با آن معنا می یابد. ضرورت واکاوی این مفهوم که از دوران غیبت امام عصر (عج) بروز و ظهور یافته و امروز تنها در نظام اسلامی ایران تجلی حقیقی دارد در سلسله مباحثی از زبان آیت الله مصباح یزدی مطرح می شود.
در نوشتار پیش بدانجا رسیدیم که حتی امام معصوم نیز به تنهایی نمی تواند همه شهرها را اداره کند و برای این مهم به همکاری افراد باصلاحیت نیاز دارد. در این نوشتار بحث را به پایان رسانده و در مطالب بعدی پرسش و پاسخ های مطرح شده در محضر آیت الله مصباح در این باره ارائه می شود.
خدا بر ملت مسلمان و بر مردم ایران منت گذاشت و بعد از 1400 سال کسی را به آن‌ها مرحمت کرد که بتواند این قدرت را قبضه کند. ما باید خاک پای او را به چشم بکشیم. خدا بعد از 1400سال چه نعمتی به ما داد. آن وقت آیا درست است که در ولایت‌فقیه تشکیک کنیم؟ چه‌قدر ناشکری و ناسپاسی است؛ «...وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ»4؛ کفران نعمت موجب عذاب الهی است. پناه بر خدا!
حالا این حاکم که چنین قدرتی را خدا به او داد و وسایل حکومت او فراهم شد، وظایفش چیست؟ آیا تمام امور حکومتی را اجرا کند؟ این می‌شود ولایت مطلقه فقیه. ولایت مطلقه یعنی‌چه؟ کسانی فکر می‌کردند که از مقبوله عمربن‌حنظله یا مرفوعه ابوخدیجه یا بعضی روایات دیگر بیش از این استفاده نمی‌شود که فقیه فقط در موارد اضطراری مثل قیمومیت اطفال و صغار و مجانین و این حرف‌ها حق دخالت دارد، اما در سایر امور حکومتی نباید دخالت کند و این را ولایت مقیده می‌گفتند، یعنی مقید به امور اضطراری، اما اگر این را پذیرفتیم که شارع راضی نیست که در این امور حکومتی و اموری که مصالح لازم‌الاستیفای جامعه اسلامی است اهمال شود یا رها گردد، اگر این را باور کردیم پس کسی که عهده‌دار این کار می‌شود، باید متصدی همه این‌ها هم بشود که اسم این را ولایت مطلقه می‌گویند.

 

مغالطه در مسئله ولایت فقیه
بعضی در مسأله ولایت مطلقه، مغالطه کرده‌اند؛ کسانی که اگر بخواهیم خیلی خوش‌بینانه قضاوت کنیم باید بگوییم جاهل بودند اما به احتمال قوی جاهل نبودند و دستور داشتند. اینان گفتند: ولایت مطلقه یعنی مطلق از اسلام. من این را خودم از بعضی مسئولان رده ‌بالای کشور شنیدم. گفتند امام که ولایت مطلقه را آورد، منظورش مطلق از احکام اسلام بود یعنی ولایت دارد که هر چه صلاح بداند حکم کند، هرچند برخلاف اسلام باشد، و جالب این بود که نمی‌گفتند امام حق دارد. می‌گفتند حکومت حق دارد. خودشان هم قائل به ولایت‌فقیه نبودند و نیستند اما برای فریب دادن مردم و برای این‌که کار خودشان را توجیه کنند می‌گویند ما حکومت اسلامی هستیم. مردم به ما رای دادند و ما حق داریم هر چه مصلحت می‌دانیم عمل کنیم، هرچند برخلاف اسلام باشد؛ و این را به حساب امام گذاشتند و گفتند: ولایت مطلقه‌ای که امام می‌گفت یعنی مطلق از اسلام، و مقید به اسلام نیست!
امام از روزی که خودش را شناخت تا روزی که از این دنیا رفت دم از اسلام می‌زد. مبارزه‌اش با دستگاه پهلوی به خاطر این بود که می‌گفت اسلام در خطر است. اسلام در خطر است یعنی اسم آن در خطر است یا احکام آن؟ آن وقت چه‌طور خودش بر ضد احکام اسلام حکم صادر می‌کند، و قانون وضع می‌کند؟! بدون‌شک ولی‌فقیه فقط حق دارد در چارچوب احکام اسلام حکم صادر کند؛ البته احکام اسلام فقط احکام اولی نیست، عناوین ثانویه هم هستند. مجتهدین دیگر هم همه این‌ها را می‌دانند و عمل هم می‌کنند و اختصاص به ولی‌فقیه ندارد. مسأله اهم و مهم و مسأله عناوین ثانویه در فقه چیز قطعی مورد قبولی است. بله ممکن است ولی‌فقیه در بعضی امور به خاطر رعایت مصالحی عناوین ثانویه را مقدم بدارد. این ممکن است، اما خلاف اسلام نیست بلکه آن عنوان ثانویه هم حکم اسلام است. «ما جعل علیکم فی‌الدین من حرج»؛ هم حکم اسلام است. «لاضرر و ضرار»؛ هم حکم اسلام است. از سر هوس حکم صادر نکرده است. اگر ولی‌فقیهی از چارچوبه احکام شرع مقدس ـ چه احکام اولی و چه احکام ثانوی ـ تجاوز کند، مبتلا به فسق شده است و همان‌جا از ولایت ساقط می‌شود. شرط ولی‌فقیه عدالت است و شرط عدالت رعایت احکام شرعی است.

 

حتی بویی از اسلام!
پس دایره اختیارات ولی‌فقیه شامل همه امور حکومتی است؛ چراکه گفتیم اختلال نظام و هرج و مرج لازم می‌آید. عقلا برای این امور وجود حاکم را لازم می‌دانند پس همه این امور در اختیار ولی‌فقیه است. (بعناوینها الاولیه و الثانویه) اگر نتوانست همه آنها را اجرا کند هر اندازه که ممکن است، و نباید به خاطر این که نمی‌تواند همه‌اش را اجرا کند آن را رها کند. امام رضوان‌الله‌علیه بارها می‌فرمود «بویی از اسلام آمده است.»؛ نگفت ما همه احکام اسلام را در کشور اجرا کردیم یا می‌توانیم اجرا کنیم. شرایط اجتماعی به گونه‌ای است که نمی‌شود احکام اسلام را در همه موارد دقیقا اجرا کرد. مگر امیرالمومنین-علیه‌السلام‌- توانست همه احکام را اجرا کند؟ به والی خودش نوشت حسابت را بیاور و پس بده، اما او پول‌های بیت‌المال را برداشت و طرف شام رفت. حالا چه کار کند؟ حکومت را تعطیل کند؟ بگوید من دیگر خلافت را قبول نمی‌کنم، چون نیروی کافی برای اداره کشور ندارم؟! احکام اسلام تا هر اندازه ممکن است باید با دقت‌سنجی انجام شود. مصالح مسلمین را هم تا آن اندازه که قابل استیفا است باید استیفا کرد. یکی از مسایلی که ما اکنون در کشور با آن مواجه هستیم، احتیاج دستگاه قضایی به قاضیان واجد شرایط است. بیش‌تر فقها هم فرموده‌اند شرط قاضی داشتن اجتهاد است. حالا که ما این اندازه مجتهد واجد شرایط برای قضاوت نداریم، آیا باید دستگاه قضاوت را تعطیل کنیم؟ خیر، این همان اصل تنزل تدریجی است. وقتی مجتهد نشد قریب‌الاجتهاد باشد. اگر مجتهد متجزی نشد لااقل کسی باشد که دستورات مرجع تقلید را دقیقا خوب درک کرده باشد و زیر نظر یک مجتهد بالاتری قضاوت کند. به‌هرحال باید راهی پیدا کرد که مصالح جامعه اسلامی تفویت نشود. نمی‌شود دستگاه قضاوت را تعطیل کرد به این دلیل که قاضی مجتهد به قدر کافی نداریم. در سایر کارهای کشور هم همین‌طور است.
ادامه دارد/

 

کد خبر 218924

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha