خبرگزاری شبستان: این روزها بازار بحث عرفان و گرایش به سوی پدیده های ماورایی در میان افراد جامعه به ویژه نسل کنجکاو و پرسشگر جوان داغ تر از همیشه است و محرکی می شود تا برای پی بردن به نوع حقیقی آن بنای گفتگو با صاحب نظران این عرصه را بگذاریم. گفتگوی ما را با حجت الاسلام علی امینی نژاد، استاد حوزه در این رابطه بخوانید:
عرفان اسلامی چه تعریفی از سبک زندگی دارد و برای آن چه مولفه هایی را برمی شمارد؟
عرفان اسلامی اساسا توجه به دو لایه برتر از آموزه های دینی و شریعت اسلامی را مورد توجه، دقت، بررسی و مطالعه خود قرار داده است. یک فصل از آن را فضای سلوکی الی الله و فصل دیگر را دستیابی به معارف برتر تلقی کرده که از آن به عنوان "حقیقت" یاد می کنیم. عرفان معتقد است انسان در صورتی روی سعادت را می بیند که افزون بر لایه سطحی ظاهری زندگی و دستوراتی که باید به لحاظ اعضای ظاهری انجام دهد، توجه باطن هم داشته باشد که بخشی رسیدن به اخلاق و بخشی رسیدن به حقایق متعالی و عالی است؛ انسانی از این دیدگاه به معنای واقعی سعادتمند است که بتواند این لایه ها را به صورت متناسب در خود رشد و پرورش دهد و همه لایه ها را با هم داشته باشد. اگر انسانی صرفا به بعُد ظاهری توجه کرده و از ابعاد باطنی باز بماند، دچار تناقض های روحی و رشد ناموزون شده و رنج های دردآوری به لحاظ مباحث اخلاقی، سلوکی، تربیتی و لایه های بالاتر در ارتباط با او تحقق پیدا می کند و او از سعادت واقعی دور می شود.
عرفان اسلامی دارای چه مولفه ها و شاخصه هایی است که آن را از نوع کاذب متمایز می سازد؟
عرفانی که در اسلام مورد توجه قرار گرفته، مساله شریعت مداری است. به این معنا که تمام آنچه اسلام به عنوان احکام مطرح کرده، مو به مو اجرا شود. اگر مشاهده شد در جایی دعوت به معنویت و عرفان بدون موازین شرعی وجود دارد، باید دانست آن عرفان انحراف ها و آلودگی هایی دارد که موجب گمراهی می شود. دومین شاخصه تمدن سازی است. عرفان های منفی که به سمت انزوا به معنای مطلق آن گرایش دارند، اگر بخواهند گوشه نشینی و عزلت را اصل بشمارند، عرفان اسلامی آن را برنمی تابد. نهضت های بزرگی همچون سربداران با نگاه های اجتماعی عرفانی در فضای تمدن سازی شکل گرفت.
بنابراین محققان و عرفا یکی از مولفه های عرفان اسلامی را تمدن سازی و توجه به مسائل اجتماعی و دنیوی البته در پرتو زندگی معنوی و اخروی می دانند. یکی از اشکالاتی که به عرفان وارد می کنند این است که این جریان اساسا رویکرد اجتماعی ندارد. این نگاه غلطی است و به طور مثال نوع نگاهی که عرفان به قدرت دارد، ایجاب می کند که در مسائل اجتماعی، سیاسی و حکومتی دخالت کند. این ظرفیت ها در عرفان وجود دارد. مولفه دیگر این است که عرفان اسلامی سطوح متعددی دارد و حالت صفر و صد یا سیاه و سفید محض ندارد و همگام با شریعت و دین، طبقه بندی شده و بر اساس استعدادها و ویژگی های خاص، هر طبقه تعریفی دارد و آرام آرام افراد را به بالا می کشد. این نکته مهمی است که نباید مغفول بماند.
آیا عرفان اسلامی بر گوشه نشینی و عزلت و دوری از اجتماع تاکید دارد؟
یکی از آموزه های که در دین و عرفان وارد آمده، عزلت است. هیچ پیامبری نداریم که در بخشی از عمر خود عزلت و گوشه نشینی نداشته باشد. اینها ابزاری است برای دستیابی به آن نقطه که دین می خواهد. اگر عزلت اساس و محور شود، به طوری که آموزه های دیگر تحت الشعاع قرار گیرند، و انسان را از اجتماع به صورت مطلق دور کند، این گوشه نشینی مورد پسند عرفان اسلامی نیست اما این بدان معنا نیست که هر وقت بحث عزلت پیش آمد این گوشه نشینی مطلوب نیست. در روایات سفارش به انزوا شده اما عزلتی که جامعه را می سازد و مقدمه ساخته شدن انسان الهی و جامعه برتر است. در واقع عزلتی مورد نکوهش اسلام و عرفان اسلامی است که به عنوان تمام چهره عرفان و معنویت خود را نشان دهد به طوری که فرد تا آخر عمر حضور اجتماعی نداشته باشد. مولفه هایی همچون امر به معروف و نهی از منکر در عرفان است که ما را به حضور اجتماعی نزدیک می کند. البته باز هم تاکید می کنم این سخنان بدان معنا نیست که انزوا و گوشه گیری در دستورات دینی و عرفان اسلامی نیست، بلکه هست اما حساب شده به گونه ای که انسان را به جایگاه حقیقی خود برساند.
آیا عقل در عرفان اسلامی جایگاهی دارد یا عرفان باب تعقل و استدلال را می بندد؟
عرفا گفته اند یکی از میزان های تشخیص درست از نادرست در عرفان اسلامی عقل است. عقلی در این حوزه مورد نکوهش قرار گرفته که یا جزیی بین است و صرفا مسائل دنیا را می خواهد تحلیل کند یا عقل وهم زده است یا عقل تاریخی که در فلسفه و کلامی مشاء قدیم شکل گرفته بود. علامت صحت این گفتار علاوه بر موارد یاد شده، این است که بعد از اینکه صدرالمتالهین در قرن یازدهم عرفان را با قرآن عجین کرد و توانست یک عقلانیت در حد عرفان عرضه کند، پس از او تمام عرفا یا غالب عرفا نه تنها مخالفتی به فضای خردورزی نداشتند بلکه نخبگان و اهل دانش را توصیه می کردند ابتدا به سراغ حکمت متعالیه و فلسفه صدرایی رفته، سپس به سراغ عرفان بیایند این نشان می دهد مخالفت ها با عقل معانی خاص دارد. یکی از جلوه های مخالفت با عقل در این است عقل اگرچه معتبر است اما سطحی از معرفت را ارائه می دهد که معرفت حصولی و ذهنی است ولی معرفت برتر از آن نیز وجود دارد. این سخن به معنی رد عقل نیست بلکه ارائه یک سری از معارفی است که سطح آن برتر از برداشت ذهن است و آن معرفت شهودی است که حتی فلاسفه هم این نکته را پذیرفته اند. بنابراین می توان گفت یکی از ملاک های تشخیص درستی و نادرستی گزاره های عرفانی عقل است و جایگاه علوم حکمی و عقلی در مقایسه با علوم عرفانی مانند جایگاه منطق می ماند در ازای علوم فلسفی.
سبک زندگی که عرفان اسلامی ارائه می کند چه تفاوتی با سبک زندگی تجویزی عرفان های نوظهور دارد؟
نهضت هایی که به عنوان عرفان های نوپدید به وجود آمده اند باید در سه سطح بررسی شوند. برخی از اینها عرفان نیستند و در حد یک ورزش باطنی و ایجاد یک نوع تعادل روانی است. نمی گویم ممکن است نامطلوب باشد یا آسیب زا نباشد اما عرفان و معنویتی که موجب سعادت بشر به معنای عام را شامل شود، نیست. برخی از اینها را می شود اسم عرفان رویشان گذاشت اما عرفان ناب نیست یعنی یا دچار خلط و رهزنی و آلودگی است یا کامل نیست. سطح دیگر عرفان ناب است که هم بدون نقص و کامل است و هم آن معنویت اصیل را در خود دارد. این عرفان را باید در شریعت اسلام جستجو کرد که می توان این ناب و خالص بودن آن را نیز اثبات کرد. بنابراین بسیاری از این نهضت ها اساس عرفان نیست و حتی گاهی با آلودگی عملی و انحرافات فکری همراه است. آنچه که با عرفان های اصیل می توان شناخت همان عرفانی است که شخصیت هایی همچون امام خمینی(ره)، آیت الله حسن زاده، آیت الله بهجت و علامه طباطبایی پرچمدار آن بودند و هستند.
پایان پیام/
نظر شما