خبرگزاری شبستان: کمال انسان در تعادل و توازن اوست ، یعنی انسان با داشتن این همه استعدادهای گوناگون آن وقت انسان کامل است که فقط به سوی یک استعداد گرایش پیدا نکند و استعدادهای دیگرش را مهمل و معطل نگذارد و همه را در یک وضع متعادل و متوازن ، همراه هم رشد دهد که علما میگویند اساسا حقیقت عدل به " توازن " و " هماهنگی " برمیگردد . لزوم هماهنگی در رشد ارزش ها موضوع مورد بحث استاد شهید مطهری در بخشی از کتاب "انسان کامل" است.
مقصود از هماهنگی در اینجا این است که در عین اینکه همه استعدادهای انسان رشد میکند ، رشدش رشد هماهنگ باشد . مثال سادهای برایتان عرض میکنم : یک کودک که رشد میکند ، دست ، پا ، سر ، گوش ، بینی ، زبان ، دهان ، دندان ، احشاء و امعاء و سایر چیزها را داراست . کودک سالم کودکی است که همه اعضایش به طور هماهنگ رشد میکنند . حال اگر فرض کنیم که یک انسان فقط بینیاش رشد کند و سایر قسمتهای بدنش رشد نکند مثل کاریکاتورهایی که میکشند یا فقط چشمهایش رشد کنند ، یا فقط کلهاش رشد کند و تنش رشد نکند و برعکس ، و یا دستش رشد کند و پایش رشدنکند و یا پایش رشد کند و دستش رشد نکند ، چنین انسانی رشد کرده است ، ولی رشد ناهماهنگ .
انسان کامل آن انسانی است که همه ارزشهای انسانی در او رشد کنند و هیچکدام بیرشد نمانند و [ به علاوه ] همه ، هماهنگ با یکدیگر رشد کنند و رشد هر کدام از این ارزشها به حد اعلی برسد ، آن وقت این انسان میشود انسان کامل ، انسانی که قرآن از او تعبیر به امام میکند :
"و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما "
"ابراهیم بعد از آنکه از امتحانهای گوناگون و بزرگ الهی بیرون آمد و همه را به انتها رسانید و در همه آن امتحانها نمره عالی و بیست گرفت ، [ به مقام امام یعنی " انسان کامل " رسید ]" .
یکی از امتحانهای بزرگ ابراهیم ( ع ) آماده شدن او برای بریدن سر فرزند خودش با دست خود در راه خدا بود ، او تا این حد تسلیم بود که وقتی فهمید خداست که به او امر میکند ، بدون چون و چرا حاضر شد . بعد از آنکه ابراهیم از عهده همه امتحانها از به آتش افتادن تا فرزند را به قربانگاه بردن برمیآید و به تنهایی با یک قوم و یک ملت مبارزه میکند ، آنگاه به او [ خطاب میشود ] : « انی جاعلک للناس اماما » تو اکنون به حدی رسیدهای که میتوانی الگو باشی ، امام و پیشوا باشی ، مدل دیگران باشی و به تعبیر دیگر ، تو انسان کاملی ، انسانهای دیگر برای کامل شدن باید خود را با تو تطبیق دهند .علی ( ع ) انسان کامل است ، برای اینکه " همه ارزشهای انسانی " ، " در حد اعلی " و به طور " هماهنگ " در او رشد کرده است ، یعنی هر سه شرط [ مذکور ] را داراست .
مسئله هماهنگی را باید یک مقدار توضیح دهم . جزر و مد دریا را دیدهاید و یا حداقل شنیده اید . دریا دائما در حال جزر و مد است ، گاهی از این طرف و گاهی از آن طرف کشیده میشود و دائما خروشان است . روح انسان و به تبع آن ، جامعه انسانی ، این حالت جزر و مدی را که در دریا هست داراست . روح انسان دائما در حال جزر و مد است ، از این طرف و آن طرف کشیده میشود . جامعهها نیز گاهی به این طرف و آن طرف کشیده میشوند . البته منشأ کشیده شدن جامعهها ممکن است افراد یا جریانهای دیگری باشد ولی این قضیه هست .
حتی ارزشهای انسانی انسان هم همینطور است یعنی شما افرادی را میبینید که واقعا گرایششان گرایش انسانی است ، اما گاهی در جهت یک گرایش از گرایشهای انسانی ، " مد " پیدا میکنند و کشیده میشوند ، به طوری که همه ارزشهای دیگر فراموش میشود . اینها مثل همان آدمی میشوند که فقط گوش یا بینی یا دستش رشد کرده است .
این یک نکتهای است که غالبا جامعهها از راه گرایش صد درصد به باطل ، به گمراهی کشیده نمیشوند ، بلکه از افراط در یک حق به فساد کشیده میشوند . بسیاری از انسانها نیز از این راه به فساد کشیده میشوند .
نمونههای افراط در رشد یک ارزش خاص
1. عبادت
یکی از ارزشهای انسانی که اسلام آن را صد درصد تأیید میکند ، عبادت است . عبادت به همان معنی خاصش مورد نظر است ،یعنی همان خلوت با خدا ، نماز ، دعا ، مناجات ، تهجد ، نماز شب و مانند آن که جزء متون اسلام است و از اسلام ، حذف شدنی نیست .
عبادت یک ارزش واقعی است ، ولی اگر مراقبت نشود ، جامعه [ به حد افراط ] به سوی این ارزش کشیده میشود ، یعنی اساسا اسلام فقط میشود عبادت کردن ، فقط میشود مسجد رفتن ، نماز مستحب خواندن ، دعا خواندن ، تعقیب خواندن ، غسلهای مستحب به جا آوردن ، تلاوت قرآن .
اگر جامعه دراین مسیر به حد افراط برود ، همه ارزشهای دیگر آن محو میشود ، چنانکه میبینیم در تاریخ اسلام چنین مدی در جامعه اسلامی پیدا شده و حتی در افراد چنین مدی را میبینیم . افراد صد درصد بیغرض که هیچ نمیشود آنها را متهم کرد به این وادی افتادهاند و وقتی به این جاده کشیده شدند ، دیگر نمیتوانند تعادل را حفظ کنند . چنین شخصی نمیتواند [ بفهمد ] که خدا او را انسان آفریده ، فرشته که نیافریده است . اگر فرشته بود ، باید از این راه میرفت .
انسان باید ارزشهای مختلف را به طور هماهنگ در خود رشد دهد . به پیغمبر اکرم ( ص ) خبر دادند که عدهای از اصحاب ، غرق در عبادت شدهاند . ناراحت و عصبانی به مسجد تشریف آورد و فریاد کشید : « ما بال اقوام ؟ » چه میشود گروههائی را ؟ چه شان است ؟ ( تعبیر مؤدبانهای است ، کأنه [ به تعبیر عامیانه ] میگوئیم چه مرضی دارند ؟ ) شنیدهام چنین افرادی در امت من پیدا شدهاند . من که پیغمبر شما هستم اینطور نیستم ، هیچوقت همه شب تا صبح را عبادت نمیکنم ، قسمتی از آن را استراحت میکنم ، میخوابم ، من به خاندان و همسران خود ، رسیدگی میکنم ، هر روز روزه نمیگیرم ، بعضی روزها روزه میگیرم ، روزهای دیگر را حتما افطار میکنم ، کسانی که این کارها را پیش گرفتهاند ، از سنت من خارجند . پیغمبر وقتی احساس میکند یک ارزش از ارزشهای اسلامی ، سایر ارزشها را در خود محو میکند ، یعنی جامعه اسلامی به یک طرف مد پیدا کرده است ، شدیدا با آن مبارزه میکند .
2 .خدمت به خلق
یکی از ارزشهای قاطع و مسلم انسان که اسلام آن را صد درصد تأیید میکند و واقعا ارزشی انسانی است ، خدمتگزار خلق خدا بودن است . در این زمینه پیغمبر اکرم زیاد تأکید فرموده است . قرآن کریم در زمینه تعاون و کمک دادن و خدمت کردن به یکدیگرمیفرماید :
" لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من امن بالله و الیوم الاخر و الملائکة و الکتاب و النبیین و اتی المال علی حبه ذوی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب "
اما یکدفعه انسان مثل سعدی البته سعدی در عمل اینطور نبوده ، زبان شعر است میگوید : " عبادت به جز خدمت خلق نیست " ، ( 1 ) همین یکی است و بس . [ عدهای با گفتن این سخن ] میخواهند ارزش عبادت را نفی کنند ، ارزش زهد را نفی کنند ، ارزش علم را نفی کنند ، ارزش جهاد را نفی کنند ، این همه ارزشهای عالی و بزرگی را که در اسلام برای انسان وجود دارد ، یکدفعه نفی کنند . میگویند : میدانید " انسانیت " یعنی چه ؟ یعنی خدمت به خلق خدا .
مخصوصا بعضی از این روشنفکرهای امروز خیال میکنند به یک منطق خیلی خیلی عالی دست یافتهاند و اسم آن منطق خیلی عالی را انسانیت و انسان گرائی میگذارند . انسان گرائی یعنی چه ؟ میگویند : یعنی خدمت کردن به خلق ، ما به خلق خدا خدمت میکنیم . میگوئیم : باید هم به خلق خدا خدمت کرد ، اما خود خلق خدا چه میخواهد باشد ؟ خدمت به انسان ارزش والائی است، ولی انسان به شرط انسانیت . همیشه این حرف را گفته ایم : لومومبا انسان است ، موسی چومبه هم انسان است ، اگر بنا باشد فقط مسئله ، مسئله خدمت به خلق باشد ، خوب موسی چومبه یک خلق است ولومومبا هم یک خلق دیگر ، پس چرا میان اینها تفاوت قائل میشوید ؟ چه فرقی است میان ابوذر و معاویه ، اگر حساب خدمت به خلق است ؟ ] آیا به هر دو باید خدمت کرد ؟[ پس اینکه انسانیت یعنی خدمت به خلق و هیچ ارزش دیگری ندارد ، باز یک نوع افراط دیگری است .
3 .آزادی
آزادی یکی از بزرگترین و عالیترین ارزشهای انسانی است و به تعبیر دیگر ، جزءمعنویات انسان است ( معنویات انسان یعنی چیزهایی که مافوق حد حیوانیت اوست ) . " آزادی " برای انسان ارزشی مافوق ارزشهای مادی است . انسانهایی که بویی از انسانیت بردهاند حاضرند با شکم گرسنه و تن برهنه و در سخت ترین شرایط زندگی کنند ولی در اسارت یک انسان دیگر نباشند ، محکوم انسان دیگر نباشند ، آزاد زندگی کنند .
میدانید که - معالاسف - بوعلی سینا مدتی وزیر بود . بوعلی غرق عرق شد و باشتاب تمام گذشت . بوعلی دید منطقی است که جواب ندارد ، واقعیتی است . در منطق حیوانی و در منطق خاکی معنی ندارد که انسان ، مرغ و پلو و اسب و کنیز و غلام و "بروبیا " را رها کند و بیاید کناسی کند و بعد ، از آزادی و آزادگی سخن براند .
آزادی و آزادگی چیست ؟ مگریک چیز محسوس و ملموس است ؟ نه ، محسوس و ملموس نیست ، ولی برای وجدان عالی بشر ، آزادی آنقدر ارزش دارد که کناسی را بر اسارت ترجیح میدهد .
آزادی واقعا یک ارزش بزرگ است . گاهی انسان میبیند در بعضی از جوامع ، این ارزش به کلی فراموش شده ، ولی یک وقت هم میبیند این حس در بشر بیدار میشود . بعضی افراد میگویند بشریت و بشر یعنی آزادی و غیر از آزادی ، ارزش دیگری وجود ندارد ، یعنی میخواهند تمام ارزشها را در این یک ارزش که نامش " آزادی " است ، محو کنند . [ " آزادی " ، تنها ارزش نیست ، ] ارزش دیگر " عدالت " است ، ارزش دیگر " حکمت " است ، ارزش دیگر " عرفان " است و چیزهای دیگر .
4 . عشق
گاهی عشق - مثل آنچه که در عرفان و تصوف و در غزلیات عرفانی ما هست ،تنها ارزش انسانی میشود . دیگر ، تمام ارزشهای دیگر حتی عقل فراموش میشوند . عرفا که گرایششان به ارزش عشق است اصلا گرایش ضد عقل دارند و رسما با عقل مبارزه میکنند . حافظ میگوید :
صوفی از پرتو میراز نهانی دانست گوهر هر کس از این لعل توانی دانست / شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
میخواهد بگوید فقط و فقط عارف با مرکب عشق ، به عرفان حق میرسد . در چند بیت بعد میگوید :
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست مخاطبش در این بیت ، بوعلی سیناست که در آخر اشارات [ سخن از عشق گفته است ] . پس ، از نظر اینها اساسا انسان و انسانیت عبارت از " عشق " میشود و عقل به دلیل اینکه عقال و پایبند است ، به کلی محکوم میشود .
یک وقت هم میبینید تنها ارزش ، میشود ارزش " عقل و فکر " . انسان میگوید این حرفها چیست ، اینها همه خیالات است ، اینها چنین و چنان است . بوعلی سینا گاهی در بین صحبتهایش میگوید : " این حرفها ، اشبه به خیالات صوفیه است ، باید با مرکب عقل جلو رفت " . اینها ارزشهای گوناگونی است که در بشر وجود دارد : عقل ، عشق ، محبت ، عدالت ، خدمت ، عبادت ، آزادی و انواع دیگر ارزشها .
حال کدام انسان ، انسان کامل است ، او که فقط عابد محض است ؟ او که فقط آزاده محض است ؟ او که فقط عاشق محض است ؟ او که فقط عاقل محض است ؟ نه ، هیچکدام " انسان کامل " نیست ، انسان کامل آن انسانی است که " همه این ارزشها " ، " در حد اعلی " و " هماهنگ با یکدیگر "در او رشد کرده باشد . علی ( ع ) چنین انسانی است .
بنا بر این گزارش کتاب انسان کامل اثر به جا مانده از متفکر شهید استاد مرتضی مطهری است.
پایان پیام/
نظر شما