به گزارش خبرگزاری شبستان، علم دینی چند سالی است که به یکی از دغدغه های پررنگ اندیشمندان و کارشناسان حوزه علوم انسانی تبدیل شده است. خسرو باقری، نظریه پرداز شناخته شده حوزه تعلیم و تربیت، عضو هیئت علمی گروه مبانی فلسفی و اجتماعی آموزش و پرورش دانشگاه تهران و رئیس انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران یکی از پیشتازان این حوزه است. نظریه «عاملیت انسان» از دستاوردهای باقری در زمینه علم دینی است. در مجالی کوتاه وی از چگونگی علم دینی و موانع آن می گوید:
آیا هدف از بومی سازی و تحول در علوم انسانی، اسلامی کردن آنهاست؟
برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید روشن کنیم که اسلامی کردن به چه معناست؟ «اسلامی کردن» تعبیر مبهمی است و معانی قابل قبول و غیر قابل قبول دارد. که باید آنها را از هم تفکیک کرد. یک تعبیر از اسلامی کردن علوم این است که ما علوم انسانی مختلف را در علوم اسلامی داریم و باید به گردآوری آنها بپردازیم، تدوین و جایگزین کتابهای درسی فعلی کنیم؛ و این به نظر من تعبیر قابل قبولی نیست به جهت اینکه ما نباید انتظار داشته باشیم در متون اسلامی، علوم انسانی به صورت بالفعل وجود داشته باشد. چون به هر حال دین با یک دایرهالمعارف که همه دانشها در آن موجود باشد، فرق دارد. اشکال دیگر این دیدگاه این است که نسبت علوم اسلامی را با علوم غربی جایگزینی میبیند. در حالی که عرصه علم و دانش عرصه رقابت و اصطکاک است. اصطکاک هم لزوماً بین غلط و درست نیست، اصطکاک میتواند بین متفاوتها باشد. در حقیقت عرصه دانشگاه باید محل طرح دانشها و نظریات مختلف باشد. نه اینکه بگوییم این علم جامعه شناسی، این سیاست، این روانشناسی را چون غربی است دور بریزیم و خودمان کتابهای اسلامی بنویسیم و به دانشجویان تدریس کنیم. این رویکرد مناسب فضای علمی نیست. در قسمت اول ما باید علوم اسلامی را پدید بیاوریم نه اینکه موضوعی باشد و ما برویم استخراج کنیم.
همان طور که بنده در کتاب هویت علم دینی نوشتهام علوم اسلامی استخراجی نیست و ماهیت تأسیسی دارد. مثل ساختمانی که باید ساخته شود، علوم اسلامی نیز باید ساخته شود. منتها این ساختمان پیهایش موجود است و باید از طریق مطالعات تجربی و پژوهشها بناها را بسازیم. تحول در علوم انسانی به این معناست که ما باید علوم انسانی را به یک فرآیند پویا و بالنده تبدیل کنیم که قادر باشد مسائل اجتماعی را در جامعه ما به خوبی مطالعه کند و مسائل جهانی را بشناسد و با یافته های روز افزون روشن بینی ایجاد کند. این علم به ما کمک میکند که بتوانیم به نتایج عملی هم برسیم. این پویایی در گرو این است که ما از سرمایه های فرهنگی خودمان هم استفاده کنیم. هر کشوری باید بر پیشینه فرهنگی خودش تکیه داشته باشد و از آنها استفاده کند و در عین حال با کشورها و فرهنگهای دیگر در تعامل، گفت و گو و رقابت باشد. بنابراین هدف تحول علوم انسانی در کشور ما، داشتن دانش زنده ای است که میتواند مسائل اجتماعی را مطالعه کند، بشناسد و تغییر دهد. مسیر رسیدن به این هدف، از طرفی تکیه بر سرمایه های فرهنگیاش است و باید درون مایه های آن را بگیرد و بعد این ساختمان را تکمیل کند و از سوی دیگر نیز در گفتگو و رقابت با نظریه های موجود در جهان است.
آیا در کشورهای دیگر تجربه ای در این زمینه بوده است؟
در واقع در خیلی از کشورهای آسیایی و اسلامی یک نوع دغدغه و فعالیتهایی برای تحول در دانشگاههایشان وجود دارد. منتها در بعضی جاها مثل سنگاپور به نتایجی رسیدهاند و توانستهاند در این زمینه نوآوریهایی داشته باشند و رتبه علمی خود را ارتقا دهند. ولی این پیشرفت بیشتر با جنبه های تکنولوژیک مرتبط است و در علوم نظری ضعیف هستند. بعضی جاها مثل مالزی سعی کردهاند به زمینه های نظری نیز نزدیک شوند و به علوم اسلامی توجه کنند، منتها تصور روشن و جا افتاده ای از اسلامی کردن علوم یا علوم اسلامی ندارند؛ و مخلوطی از ایده های مختلف که بعضاً قابل انتقاد و غلط یا درستند وجود دارد. به طور کلی مقاومت در مقابل علم و دانشگاه های غربی وجود دارد ولی اگر این مقاومت درست رهبری نشود، میتواند منجر به سکون علوم، ضعف یا کج رفتاری آنها شود. در نتیجه به نظر میرسد که مسیر طولانی پیش رو داریم تا به نتیجه برسیم. نکته ای که هست این است که در عالم علوم انسانی به طور کلی تکیه بر سرمایه های فرهنگی در خود کشور های اروپایی حتی نسبت به هم یا آمریکا بوده است. اینها از سویی براساس بستر های فرهنگی خودشان و از سوی دیگر توجه به تجربه و واقعیتهای امور راه را برای تنظیم علوم انسانی گشودهاند و ثمربخش بوده است. اگر ما هم این مسیر را طی کنیم قطعاً میتوانیم به نتایجی برسیم.
سرمایه های فرهنگی در کشور ما که باید در تحول علوم انسانی به آنها توجه کنیم کدامند؟
بخش بارزی از فرهنگ جامعه ما اسلامی است و فرهنگ ایرانی که قبل از اسلام هم وجود داشته است. درون مایه های فرهنگی ایران که قبل از اسلام بوده، در اسلام جریان پیدا کرده، تغییر چهره پیدا کرده و غنی شده است. این دو رگه هیچ گاه قطع نشدهاند و در هم تنیدهاند. به همین دلیل مسلمانان کشورهای دیگر با مسلمانان ایرانی فرق دارند. مصر، ایران و پاکستان همگی مسلمانند ولی با هم تفاوتهای فرهنگی دارند.
روند تحول علوم انسانی در کشور را چگونه میبینید؟
متأسفانه تحرک درونی در ایران کم است. اساتید ما باید به فکر باشند تا بیایند نظریه پردازی کنند و سهمی را در عرصه علمی خودشان به دوش بکشند. فضای غالب در دانشگاه های ما بیشتر فضای تکرار آن چیزهایی است که موجود است. غربیها هنوز در عرصه علم پیشتازند و هر روز مقالات و کتابهای جدید اضافه میکنند. ما هم از قبل مصرف کننده بودهایم. بعضیها میخواهند این روند را ادامه بدهند. طبیعتاً این روند مطلوب نیست. ما هم باید نوآوری کنیم و پروژه های بزرگ مدنظر داشته باشیم، فقط به چاپ مقالههایمان بسنده نکنیم بلکه این مقاله باید در جهت بسط یک پروژه کلان باشد.
آیا خود شما دستاوردی در این زمینه داشتهاید؟
بنده به سهم خودم در این زمینه در حال فعالیت هستم. سعی در تهیه یک الگو و چارچوب برای کار فکری خودمان داشته ایم. مطالعاتی که بنده به آن اشتغال دارم این است که یک چارچوب مفهومی تحت عنوان عاملیت انسان فراهم آوردهام که جنبه های اسلامی در آن قوی است. «انسان به منزله عامل» موضوع کار چندین رساله دکتری و فوق لیسانس دانشجویان بوده است. البته نتایج این گونه مطالعات در بلندمدت قابل مشاهده است. اما به هر حال تلاشهای پژوهشی در این زمینه در حال گسترش است. نتایج مطالعات بنده نیز به صورت کتاب و مقاله در مجلات داخلی و خارجی منتشر شده و آینده نیز ادامه خواهد داشت. به هر حال باید از برخی مراحل عبور کرد و الآن زمان سخن گفتن از امکان و ضرورت علم دینی نیست. باید کم کم وارد مرحله بعد شویم. الگوهایی را به دست بگیریم و هرکس در رشته خودش در این باره پژوهش کند و یافتهها کم کم مطرح شوند؛ و در معرض دید دانشمندان آن رشتهها باشند تا آنها نقد کنند. اینگونه است که علم گسترش می یابد.
موانع پیش روی تحول علوم انسانی هم به طور عام و هم به صورت خاص در رشتهی خود را چه میدانید؟
مشکلات زیادی در این زمینه وجود دارد. اولاً دانشگاه پژوهشگران را چندان حمایت نمیکند. بودجه پژوهشی که قرار است طبق مصوبات به پژوهشگران داده شود، به شیوه درستی داده نمیشود. مشکلات بودجه ای را مطرح میکنند. اما به هر حال کشور ما فقیر نیست، بودجه اش هم کم نیست. پس لابد اهمیتی برای این پژوهشها قائل نیستند. جای دیگر خرج میشود، اینجا خرج نمیشود. همیشه دانشگاه بابت قانونی خودش تصویب کرده به اساتید محقق بدهکار است. محقق اگر بخواهد کتابی از خارج تهیه کند باید به لحاظ مالی دستش باز باشد، چون ما از لحاظ کتاب در داخل فقیریم. امکان دسترسی به برخی مقالات هست اما آن هم محدود است. به هر صورت برای محقق گفتگوی حضوری و عمیق روی یک موضوع با صاحبنظران رشته در کشورهای دیگر نیاز است. گفتگوی عمیق و در جلسات علمی شرکت کردن هزینه زیادی دارد. اگر دانشگاه شعار تحول سر دهد ولی دست محقق از این لحاظ بسته باشد، به نتیجه ای نخواهد رسید. بنابراین باید امکانات محققان و بودجه پژوهشی افزایش پیدا کند. در صورتی که مدام در حال کاهش آن هستند. اما در کشورهای دیگر سعی میشود بودجه پژوهشی هر سال افزایش پیدا کند تا تحقیقات بیشتری بتواند انجام شود. ما آزادی فکری در دانشگاه لازم داریم. یعنی اساتید بتوانند آن مسیرهای پژوهشی که تشخیص میدهند لازم است، بررسی کنند. خیلی نباید ذره بین گذاشت که آیا کار این فرد خوب است یا بد؟ مجاز است یا خیر. باید در دانشگاه انعطاف و آزادی فکر بیشتری وجود داشته باشد. تا افراد بتوانند خطر کنند، پژوهش کنند، حرف بزنند. نباید سریع عکسالعملهایی نشان داده شود که محقق بترسد و بخواهد تحقیق خود را مهار کند.
به غیر از نهادهای علمی چه نهادهای دیگری در ایجاد این تحول مؤثرند؟ و بایستی چه اقداماتی انجام دهند؟
همکاری نهادهای غیرعلمی لازم و موثر است. مثلاً یکی از محققین رشته ما اگر بخواهد تحقیقی در آموزش و پرورش انجام دهد و پرسشنامه ای را اجرا کند باید از هفت خان رستم بگذرد. البته منظور این نیست که بدون هیچ ضابطه ای این کار انجام شود ولی بالاخره یک همکاری باید بین آموزش و پرورش و دانشگاه وجود داشته باشد. که مثلاً اگر استادی نامه ای نوشت که دانشجوی من باید این کار را انجام دهد، باید این مسئله در تعاریف آموزش و پرورش نیز وجود داشته باشد و همکاری کند. چون محل پژوهش ما آموزش و پرورش است. ما باید بتوانیم با معلمها، دانش آموزان و مدیران ارتباط برقرار کنیم، پرسشنامه اجرا کنیم، مصاحبه کنیم. اگر قرار باشد که راه یافتن به آن جا خیلی سخت باشد، کار خیلی دشوار شده و نتیجه نخواهد داد. در نتیجه همکاری بین نهادها بسیار مهم است.
پایان پیام/
نظر شما