خبرگزاری شبستان: ضرورت وجود کرسیهای نظریهپردازی، تولید علم، جنبش نرمافزاری و بومیکردن علوم واژههایی هستند که رهبری انقلاب در ملاقاتهایش با اندیشمندان، دانشمندان و دانشجویان از ضرورت توجه به آنها سخن میگویند. گویا این اصطلاحات جهتی برای اصلاحات علمی و مواجهه با مباحث و علوم را نمایش میدهد و به مثابه سیاستهای کلی نظام در حوزه علوم و اندیشه مطرح میشود. با دقت و تمرکز بیشتر بر این واژهها متوجه میشویم که این واژهها همگی در کنار هم دانههای یک تسبیح را تشکیل میدهند که هدف از بیان و اجرای آنها حل مشکلات و معضلات به صورت اساسی و مؤثر و همچنین پیشبینی مسایل کشور و آیندهپژوهی با توجه به ارزشها و آرمانهاست.
نگاهی به تاریخ
با شمولیت قابل توجه دین اسلام و اقتدار مسلمین در قرون دوم و سوم هجری در ربع مسکون جهان، مسلمانان برای اداره دارالسلام، بالندگی و حفظ آن از گزند آسیبها و تهدیدات به ناچار باید از تجربههای دیگر ملل و حکومتها استفاده شایسته را میبردند، به همین علت در قرون اولیه هجری، نهضتی به نام نهضت ترجمه شکل گرفت که در طی آن حدودا تمام اندیشههای مکتوب و علوم نوشته شده آن جهان به زبان عربی، زبان علمی آن روزگار ترجمه شد. مترجمان از جایگاه مناسبی در بین مردم، علما، خلفا و سلاطین برخوردار شدند تا حدی که در تاریخ ذکر شده در بعضی موارد خلیفه هموزن فرد مترجم برای یک ترجمه مناسب متن یا کتاب طلا پاداش میداد و این نهضت باعث تجمیع و در دسترس قرار دادن عمده علوم آن روزگار نزد مسلمانان شد اما مرحله بعدی از لحاظ منطقی و نه زمانی، مواجهه دانشمندان اسلامی با انبوه این ترجمهها بود. کوشش ابتدایی دانشمندان این بود که فهم مناسب و دقیقی از متون ترجمه شده و اغراض نویسندگان و پدیدآورندگان آن بدست آورند، حتما ماجرای مطالعه فراوان کتاب مابعدالطبیعه توسط ابوعلی سینا را شنیدهاید.
این مرحله، ابتداییترین مواجهه دانشمندان با این علوم بود و در مرحله بعدی دانشمندان با تطبیق آرای مطرح شده خود در کتب به یک جمعبندی کلی میرسیدند و در اینجا با استفاده از جوهره نفس آدمی، تفکر، بر رد یا تأیید و نقد نظریات پیشینیان میپرداختند و موجب بالندگی، بسط و توسعه نظریات قدیمی میشدند.
جالب است بدانید غربیهای متأخر بر این باور هستند که مسلمین و دانشمندان آنها فقط به ترجمه علوم غربی و اندکی اعتلای آن پرداختهاند و بعد از گذشت چند صد سال آن علوم را به زادگاه علم با زبانی دیگر تقدیم کردهاند و کاری جز این و بیش از این انجام ندادهاند اما حکایت و تاریخ چیزی غیر از این را نشان میدهد، مسلمانان دستاوردهای گذشتگان را کسب کردند ولی بر آن توقف نکرده بلکه آن را رشد و گسترش دادند، در مفاهیم بسط دادند و در عرصههای گوناگونی با تکیه بر تجربیات خاص دنیای اسلام و اصول حاکم بر این دین، علوم جدید را برای اداره امور و بلاد اسلامی به وجود آوردند.
این عرصه بیشتر در علوم انسانی ظهور و بروز دارد البته علوم تجربی نیز در پلکان تعالی، در دوره اوج شکوفایی علمی مسلمانان به سرعت پیش رفت تا حدی که بسیاری از اختراعات و اکتشافات در حوزه ریاضی، نجوم، شیمی، فیزیک و ... توسط دانشمندان اسلامی صورت گرفت، به عنوان مثال ابوریحان بیرونی در حاشیه محاسبه مسافت بیان میکند که بعضی نظرات مطرح میکنند که زمین به دور خورشید میگردد که البته این موضوع در محاسبه مسافت تأثیری ندارد. کشف اعداد منفی و اعشاری، بسیاری از عناصر و ترکیبات و محاسبه جرم حجمی (چگالی)، عناصر، قطر کره زمین همگی توسط مسلمین صورت گرفت. محاسبه عدد (پی) تا هفده رقم اقشار توسط غیاثالدین جمشید کاشانی و هزاران اکتشاف و اختراع دیگر در حوزههای مختلف دریانوردی، زمینشناسی، جانورشناسی، جنگ و ... و بهکار بستن آنها در زندگی روزمره در تاریخ 1400 ساله اسلام قابل مشاهده است.
الزامات بومیکردن علوم
دوران شکوفایی و قدرت افسانهای جهان اسلام همزمان با قرون وسطی بود و در دوران رنسانس اروپا، قدرت و شکوهمندی جهان اسلام به سوی افول رفت. شاید این دوران حدود 400 سال به طول انجامید ولی با تجدید حیات، علاقه وافری در بین مسلمین و مخصوصا ایرانیان مسلمان برای رشد دوباره و خروج از سیطره مستکبرانی به وجود آمد که ابزار سیطره آنها همین علوم و استفاده از آن توسط برخی از دول غربی بوده است.
تاریخ نشان داده است که دانش و بهرهگیری از دانش برای ملل استقلال و آزادی به ارمغان میآورد و کشورها میتوانند با تکیه بر ابزاری اینچنینی به تعالی راه یابند. هرچند علوم به عنوان یک میراث مشترک بشری، مطرح هستند ولی تفاوت تجربهها، تاریخ و همچنین اصول و عقاید در برخی موارد، پیروی و تبعیت از دستاوردهای علمی به صورت ثابت و لایتجزی را با مشکل مواجه میکند. این ادعا در حوزه علوم انسانی به غایت، قابل لمس و شهود است. تئوریها در فضای مجرد و ذهنی نظریهپردازان شکل نگرفتهاند و بیتردید در بستر جامعه و تاریخ رشد و نمو یافتهاند. ذهن بشر در کنش و واکنش با واقعیتهای زندگی اجتماعی به طرح و بسط نظریههای گوناگون و بعضا متضاد پرداخته است. گوناگونی این نظریهها هم حاصل تجارب انسانی و هم محصول استعدادها و نبوغهای متفاوت است، دنیای نظریههای علمی بیشتر مملو از تفاوتهاست و کمتر شاهد درستی و نادرستیها. نظریههای علمی بهویژه در علوم انسانی بیشتر متفاوتاند و در بعضی موارد مخالف. تفاوتهای علمی، ناشی از تفاوت در تجربههاست و البته ناشی از تفاوت استعدادهای نوع بشر نیز بستر اجتماعی، اقتصادی و تربیتی متفاوت و آمال و ارزشها، اندیشههای متفاوت و بعضا متضاد پدید میآورد.
یکی از مواردی که تفاوت اندیشهها و نظرات در آن به راحتی قابل رویت است نوع نگاه به نظام حکومتی، مشروعیت حکومت و رابطه دین و سیاست است. استفاده صرف و تقریر آراء اندیشمندان غربی و غیراسلامی، چشمبستن بر تاریخ، تجربه و اصول و ارزشهای اسلامی است. در نگاه یک اندیشمند غیراسلامی که خاستگاهی سکولار دارد دین و سیاست از یکدیگر جدا هستند و یا حداقل اصول مسیحیت غربی مبنای ارتباط آن دوست. فلسفه تاریخ در باختر زمین تا حدودی بر پایه دین مسیح استوار است. این دین در آثار متفکران غرب از آگوستین تا هگل حضوری آشکار دارد. به زبان دیگر تجربه و تاریخ و اصول دینی غربیها باعث تجویز نسخهای برای رابطه دین و سیاست و مصداق ظاهری آن نوع حکومت شده است. فلسفه سیاسی و اجتماعی کشورها به علت عبور و گذر از تاریخ و تجربههای خاص به نحو قابل ملاحظهای با فلسفه سیاسی و اجتماعی و علاقهمندیهای دیگر کشورها متفاوت است.
حال در چنین شرایطی تقریر صرف آثار علمی دیگر کشورها و فرهنگها نهتنها باعث رفع معضلات و مشکلات بومی کشور نمیشود بلکه باعث از خود بیگانگی و استفاده نادرست و نابجا از بعضی نظریات علمی میگردد. کسب و اصرار بر مطالعه متون علمی دیگر ملل و تمدنها افقهای وسیعی و زوایای متفاوتی از مسایل پیشرو برای بشر امروزی فراهم میآورد. این مطالعه و کسب تجربه باعث توسیع و گسترش پهنه فکر انسانی میشود و موجب حل بسیاری از مشکلات مشترک بشریت میگردد اما بعضی تئوریهای علمی در قفس و چهارچوب زمان و مکان اسیر هستند و یا توان توضیح روابط علت و معلولی در فضای دیگر را ندارند. بسیاری از تئوریهای قابل تطبیق بر جوامع غیر غربی است و بسیاری دیگر فاقد این ویژگیاند، مثلا نظریههای موجود در زمینه قومی و قومگرایی نمیتواند ما را به شناخت پیچیدگیهای تحولات سیاسی در مناطق قومی ایران قادر سازد یا تئوری رئالیسم در روابط بینالملل که میتواند سیاست خارجی بسیاری از کشورها را توضیح دهد، نمیتواند نظریه چین مرکز جهان یا نظریه دارالسلام و یا ایران امالقری توضیح دهد.
نتیجهگیری
تاریخ جهان اسلام نشان میدهد که مسلمین زمانی رشد و پیشرفت کردند که پس از دریافت علوم دیگر تمدنها به نقد و بررسی آنها پرداخته و آنها را به مثابه وحی تلقی نکردند، بلکه با توجه به شرایط بومی نهتنها به جرح و تعدیل نظریات علمی پرداختهاند (بومیکردن علوم) بلکه با تکیه بر توانمندیهای خود و بر اساس اصول و عقاید و استفاده مؤثر از قوه تفکر و تحقیق (تولید علم و جنبش نرمافزاری) باعث ایجاد رشتههای جدید علم و گسترش علوم قدیمی شدند و بر اساس آنها نیازها و پرسشها مبتلابه را پاسخ دادند. حال در چنین وضعیتی لازم است با نگاه عاری از تقدس به متون خارجی به این نکته توجه کنیم که آیا این متون توان توضیح مشکلات و معضلات ایران اسلامی و رفع آنها را دارند یا خیر؟ قطعا به این نتیجه میرسیم که ضمن استفاده از نظرات و نظریات دیگران با تکیه بر اصول به تحلیل مسایل پرداخته و در این فرآیند با تکیه بر عزم و توان داخلی و بومی بر امور مستحدثه فایق آییم.
حسین هواسی، کارشناس ارشد علوم سیاسی
پایان پیام/
نظر شما