خبرگزاری شبستان: "مشکل جامعه ما است که میان علوم اسلامی و انسانی تفاوت قائل نمی شود. باید دانست علوم اسلامی از متون دینی اقتباس می شود و این غیر از علوم انسانی است که در دانشگاه ها وجود دارد" اینها بخش هایی از سخنان ابراهیم دادجو، مدیر گروه معرفت شناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در خصوص تحول در علم فلسفه متداول است که مشروح آن از نظرتان می گذرد:
علم فلسفه کنونی و رایج در دانشگاه و حوزه های علمیه تا چه اندازه با منابع اسلامی و بومی ما سنخیت دارد و به آن نزدیک است و در صورت وجود فاصله بسیار میان این دو امر، آیا می توان علم فلسفه موجود را اسلامی کرد؟
پیش از اینکه در خصوص این مساله پاسخی بیان شود باید گفت اساسی ترین آسیبی که جامعه علمی ما را تهدیدی می کند این است که در پاره ای از علوم افرادی که صاحب نظر نیستند و اشراف کامل به آن علم و نظریه های آن ندارند، دم از تغییر و تحول زده و با کار کارشناسی نشده موجبات آسیب جدی را فراهم می کنند. بنابراین اگر مقدمات یک بحث را به خوبی نشناسیم، نمی توانیم بخش های مختلف آن علم را بشناسیم. در خصوص علم فلسفه هم همین طور. گاه دیده و شنیده می شود که افراد بدون ملاحظات و علم لازم، اظهار رای و نظر می کنند و تلاش می کنند بخش هایی از این علم را کنار بگذارند، غافل از اینکه ما نمی توانیم دانش فلسفه را تغییر دهیم چرا که تفکر فلسفی آزاد است و علم به خودی خود حتی با وجود انحصارطلبان رشد می کند.
اما فلسفه ای که در حوزه تدریس می شود، اسلامی و بر مبانی آن بنا شده اما فلسفه ای که در دانشگاه ها تدریس می شود، بخشی تخصصی و اسلامی و بخشی محصول مغرب زمین و بیشتر اروپا و آمریکا است.
اما به طور کلی ما باید به دنبال این باشیم که چه مساله ای را می خواهیم رفع و حل کنیم و قرار است به چه غایتی برسیم. با این دیدگاه باید پیش رفت.
مشکل جامعه ما است که میان علوم اسلامی و انسانی تفاوت قائل نمی شود. باید دانست علوم اسلامی از متون دینی اقتباس می شود و این غیر از علوم انسانی است که در دانشگاه ها وجود دارد، بنابراین نخست باید این موضوع را تشخیص دهیم. این مطلب نیازمند دستگاه فلسفی است که ساختارمندانه باشد. با یک یا چند مقاله نمی توان فلسفه را اسلامی کرد. باید دید علوم اسلامی چطور می توانند بر علوم انسانی وارد شوند و تا چه حد.
ما باید بپذیریم که برخی از علوم انسانی عقلی هستند، مانند فلسفه، معرفت شناسی، علم النفس، علم منطق و ... و عقل آنها و متدشان را کشف می کند. در این بخش ها تاثیر علوم اسلامی بسیار کم است به خصوص در علم منطق که گزاره های آن عقل محض است، اما در فلسفه از آن جهت که عقلانی است تاثیر دارد و از متون اسلامی مستقیم نمی شود به آن منتقل شد، مگر اینکه به واسطه عقلی که آن را تایید کند. اما برخی از علوم انسانی تجربی محض است، مانند روابط بین شهرها و ملت ها؛ این ها اعتبارات است اما برخی علوم نقلی هستند مانند تاریخ و ادبیات. علوم اسلامی تنها از منظر نقلی می تواند در این علوم تاثیر بگذارند نه بیشتر. اما برخی علوم هستند مانند علم اجتماعی می تواند تاثیر بیشتری داشته باشد. اما اینکه بخواهیم به طور کلی در همه بخش ها وارد شویم و آن را مطابق منابع اسلامی کنیم، چنین امری شدنی نیست چرا که ما یک قدم برای این کار برداریم تا علم انسانی اسلامی تولید کنیم، غربی ها ده قدم برداشته و جلوتر از ما رفته اند چرا که دانشمندان و اندیشمندان آنها دائم در حال کار و تولید علم هستند.
چه راهکاری در این زمینه پیشنهاد می کنید؟
علوم انسانی فعلی را بگیریم از منابع دینی هم استفاده کنیم و در واقع علوم فعلی را پیش ببریم. به نظر می رسد بیش از این نمی توان کار کرد. باید دید خطاها و اشتباهات کجاست و آنها را با استفاده منابع دینی حل کنیم. این خود کار کمی نیست و زیاد است. البته افرادی باید در این زمینه پای در میدان بگذارند که صاحب نظر، دانشمند و اندیشمند و کاربلد باشند چرا که این فعالیت بسیار سخت و کاربر است.
آیا علم فلسفه موجود می تواند تهدید و خطری برای افراد و دانشجویانی که در معرض آموزش آن قرار می گیرند و چارچوب ذهنی خود را بر اساس آن شکل می دهند، داشته باشد؟
در کلیات خود بله. اما نه به طور کامل چرا که علم همیشه کشف حقیقت می کند. اما علم مملو از گزاره های علمی است و بخش قابل توجهی از آن غلط و نادرست است. این در حالی است که ما گمان می کنیم علم به طور کامل درست و صحیح است. اما اگر اندیشمندان اسلامی (نه هر فردی که می پندارد می تواند کاری انجام دهد در حالی که هنوز قابلیت این کار را پیدا نکرده است) بتوانند گزاره های خطا و نادرست را به علم درست و صواب تغییر دهند و تبدیل کنند در رشد علم قدم مثبتی برداشته و کمک شایانی را در این زمینه کرده اند.
پایان پیام/
نظر شما